سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
بیداری اسلامی وحدت نوین در منطقه
مدتی است که محافل سیاسی و خبری آمریکایی از طرح «خاورمیانه بزرگ» حرفی نمی زنند. این در حالی است که تا همین چند سال قبل گفت وگو در مورد این طرح، نقل محافل و مجالس آنها بود. به نظر می رسد که این سکوت نشانه شکست باشد و یا اینکه مقامات آمریکایی و صهیونیستی این طرح را تا آینده ای نامعلوم مسکوت گذارده اند و منتظرند تا شرایط برای مطرح کردن و اجرای آن مهیا شود.
در مقاله حاضر، طرح «خاورمیانه بزرگ» از منظر ایجاد «وحدت» در خاورمیانه، مورد بررسی قرار می گیرد. به اعتقاد نویسنده، یکپارچه سازی و ایجاد وحدت در خاورمیانه، هدف اعلام نشده این طرح بوده است. وی این نوع وحدت تحمیلی بر خاورمیانه را «وحدت ساختگی» می نامد و «وحدت واقعی» را در مقابل آن قرار می دهد و معتقد است که این نوع وحدت موجد قدرت است و احتمالا بستر مناسبی در فردای انقلاب های عربی برای ظهور وحدت واقعی فراهم می شود.
از همان ابتدای لشکرکشی آمریکا و غرب به خاورمیانه که با اشغال افغانستان در پاییز سال ۲۰۰۱ آغاز شد بخشی از ادبیات جنگی «جرج بوش» رئیس جمهور وقت آمریکا به «خاورمیانه بزرگ» مربوط می شد. بدین صورت که هر وقت علیه دشمنان ایالات متحده حرف می زد و بر ضد تروریسم رجزخوانی می کرد گریزی هم به خاورمیانه بزرگ می زد و بعد از او هم رسانه های اصلی و تاثیرگذار آمریکایی دست به کار می شدند و درصدد توجیه این پروژه جدید برمی آمدند.
البته، اصطلاح «خاورمیانه بزرگ» به گوش کارشناسان زیادی قبلا خورده بود؛ چرا که قبل از رئیس جمهوری آمریکا «شیمون پرز» رئیس رژیم صهیونیستی هم از خاورمیانه جدید حرف زده بود و حتی تالیفی هم در ارتباط با آن دارد. پرز طبق فرمول و مکانیسمی که تحت عنوان خاورمیانه جدید ارایه داده بود، بیشتر به وجه اقتصادی آن توجه داشت و در مجموع قصد داشت با ایجاد یک بازار مشترک منطقه ای رژیم اسرائیل را از انزوا خارج کند و نظام های محافظه کار عرب را به شکل ساختاری و زیربنایی به نظم نوین آمریکایی و صهیونیستی «متعهد» سازد.
اساس و محور طرح خاورمیانه بزرگ آمریکایی هم «وحدت» واحدهای سیاسی منطقه بود؛ سران ایالات متحده می خواستند واحدهای سیاسی خاورمیانه را تحت یک نظم دستوری متصلب قرار دهند. آنها اگر می توانستند چنین نظمی را برمنطقه تحمیل کنند به چند هدف راهبردی ذیل می رسیدند:
۱) کل خاورمیانه به رژیم واحد با نظام های تقریباً مشابه تبدیل می شد و این باعث می شد که آنها با یک واحد سیاسی تعریف شده در کل خاورمیانه طرف باشند و بتوانند سیاست های استعماری خود در اشکال سیاسی، اقتصادی، فرهنگی رسانه ای و... را یکجا بر همه کشورهای منطقه تحمیل کنند و با جوامع و نظام های سیاسی متفاوت طرف نباشند. نظام های متفاوت، چانه زنی ها و تدابیر متفاوتی را می طلبد و هزینه ها را نیز طبیعتاً دو چندان می کند.
۲) اگر در کل خاورمیانه رژیم واحدی مستقر شود و یک نظم شکل بگیرد، مخالفان و همه جریان ها و گروه هایی که بخواهند این نظم را به چالش بکشند، به راحتی برچسب «تندرو» و «افراطی» می خورند و به حاشیه می روند. این جنگ نرم و روانی بسیار مؤثر می تواند باشد.
۳) وحدت تحمیلی فرصت را برای ایجاد یک اتحاد واقعی و مبتنی بر اراده آزاد واحدها می گیرد.
وحدت تحمیلی مقوم نظام «مرکز- پیرامون» است که اندیشمندان سیاسی و روابط بین الملل از آن سخن می گویند. در این نظام، واحدهای سیاسی به جای آنکه با مجاوران جغرافیایی و فرهنگی خود اتحاد طبیعی و ارگانیک داشته باشند، هر کدام از واحدها به طور موازی و عمودی به مرکز (آمریکا و یا اروپای غربی) وابسته هستند.
۴) اگر هر واحدی بخواهد ساز جداگانه ای بزند و رویه سیاسی و اقتصادی مستقلی را در پیش بگیرد، با مخالفت و ممانعت واحدهای همسایه مواجه می شود. این روند از هزینه های سیاسی و مالی کشورهای مرکز به مقدار زیادی می کاهد و به آنها در مود حفظ وضع موجود اطمینان خاطر می دهد. ریشه این کنش نیز وحشت واحدها از به ورطه افتادن خودشان است. بهترین مثالی که در این مورد به ذهن می رسد و احتمالا مخاطبان نیز از آن اطلاع دارند، سیاست های عربستان در شرایط حاضر است؛ سعودی ها به بحرین نیرو می فرستند تا رژیم آل خلیفه را در مقابل فشارهای مضاعف مردمی حفظ کند؛ از «علی عبدالله صالح» در یمن حمایت می کنند؛ به مخالفان «بشار اسد» در سوریه کمک های مالی و نظامی می کنند. سعودی ها بخش اعظم هزینه های جنگ سال۱۹۹۱ غربی ها علیه «صدام» را نیز متقبل شده و قبل از آن هم در جنگ تحمیلی هشت ساله علیه ایران با صدام همدست شده بودند، چرا که انقلاب اسلامی ایران نظم آمریکایی در منطقه را به چالش می کشید.
● از سودا تا عمل
همان طورکه اشاره شد، سودای بزرگ آمریکا و کشورهای اروپای غربی، تحمیل یک نظام جدید تحت عنوان خاورمیانه بزرگ در منطقه بود. حادثه ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱ هر چه که بود، این فرصت را به مقامات واشنگتن داد که در سایه جنگ علیه تروریسم، طرح فوق را عملیاتی کنند.
اما خوشبختانه این طرح یک تناقض ذاتی داشت و همین تناقض باعث شد که میان شعارها و اقدامات آمریکایی ها در منطقه فاصله بیفتد؛ شعار این بود که در خاورمیانه بزرگ واحدهای سیاسی دموکراسی واقعی را تجربه خواهند کرد ولی در عمل آمریکایی ها می خواستند علی رغم خواسته توده های مسلمان، یک نظم وارداتی (و نه مردمی) را بر آنها تحمیل کنند. نظمی که قبل از همه، صهیونیستی بوده و منافع راهبردی اسرائیل و آمریکا را تأمین می کرده است.
همین شکاف میان دموکراسی آمریکایی و وحدت تحمیلی ازیک طرف، و وحدتی که قدرت واقعی برای مردم بیافریند، طرح خاورمیانه بزرگ را زمینگیر کرد واگر دقت کنیم اکنون دیگر کسی از مقامات کاخ سفید و کنگره آمریکا اصطلاح «خاورمیانه بزرگ» را بر زبان نمی آورد.
● وحدت و قدرت
جدای از آموزه های مذهبی درباره وحدت که خود بحث مفصلی را می طلبد، از جمله حکمت هایی که تاریخ آن را به بشریت می آموزد، این است که «وحدت» قدرت می آفریند و میان این دو مفهوم وحدت و قدرت یک رابطه مستقیم وجود دارد؛ به هر میزانی که وحدت وجود داشته باشد، به همان میزان نیز قدرت ایجاد می شود و این قضیه هم در سطوح خرد مصداق دارد و هم در سطوح کلان؛ قدرت، «آتیلا» و «چنگیز» حاصل وحدت قبایل بود و قدرتی هم که اکنون از آن تحت عنوان «هژمونی غرب» نام برده می شود نیز حاصل اتفاق ملل دو سوی اقیانوس اطلس زیر سایه تشکلی به نام سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) است.
همین آمریکا که عنوان ابر قدرتی را یدک می کشد و می خواهد جهان را زیر سیطره بگیرد، قدرتش قبل از هر چیز حاصل پیوند شمار زیادی ایالات درمنطقه شمال میانه قاره جدید است. این ایالت ها دست دردست هم دادندو درچارچوب یک سیستم فدرال کشور ایالات متحده را به وجود آورده اند و در سایه این اتحاد بود که به تدریج توانستند جهان را فتح کنند.
اروپایی ها هم بعداً از ایالات متحده آمریکا الهام گرفته و نیل به وحدت را راهبرد اصلی خود قرار داده اند. البته شرایط دراین قاره فرق می کرد؛ چون واحدهای سیاسی آن هرکدام برای خودشان تاریخ و زبان و فرهنگ جداگانه ای دارند و گرایشهای ملی درکشورها نمی گذاشت که در اروپا هم یک سیستم فدرال شکل بگیرد. به همین خاطر، ملت های اروپایی به «اتحادیه» که وحدت میان واحدهایش به اندازه فدرال نیست، بسنده کردند. هرچند راهبرد دراز مدت آنها شکل گیری یک اروپای واحد بدون مرز است.
حال می خواهیم بدانیم که همین وحدت قدرت آفرین، درخاورمیانه و جهان اسلام هم می تواند تجربه شود.
خاورمیانه بزرگ و یا جدید که آمریکایی ها و صهیونیست ها طی دهه های اخیر آن را علم کرده بودند و به همین خاطر نیز ما نسبت به این مفهوم حساسیت پیدا کرده ایم، نظامی بود که درآن واحدهای سیاسی هر کدام با مرکز پیوند می خوردند و همدیگر را نیز کنترل می کردند.
علاوه بر آن، مرامنامه و چگونگی روابط سیاسی میان واحدها از بیرون تحمیل می شد و از جنبه اقتصادی نیز یک نظام تقسیم کار از غرب بر آنها بار می شد.
مسلم است که وحدت مورد نظر آمریکایی ها در طرح خاورمیانه بزرگ یک وحدت تصنعی و غیر واقعی بود. این وحدت نه تنها قدرت نمی آفریند، بلکه به عنوان یک منطقه حاشیه ای باعث رونق ما درشهرها و قدرت های مسلط می شود.
اکنون درسایه قیام های عربی و اسلامی به نظر می رسد که توده های مسلمان از طرح خاورمیانه بزرگ و آمریکا فاصله گرفته اند؛ احساسات ضدآمریکایی و ضد اسرائیلی توده های عرب به راحتی از شعارها و رفتار توده های عرب قابل درک است. آنها پرچم آمریکا را آتش می زنند و به سفارت رژیم صهیونیستی (در قاهره) حمله می کنند و علیه این رژیم و آمریکا شعار می دهند.
حال اگر قیام های کنونی به بهترین شکلی به سرانجام برسند و آرمان های توده های مسلمان تحقق یابند، آیا می توان امیدوار بود که ملت های بپاخاسته در درون جوامع خود و در سطح منطقه ای به وحدت برسند و به اصطلاح خاورمیانه بزرگ خودشان را تجربه کنند؟
پس از دوران کنونی که دوران گذار محسوب می شود و هنوز انقلاب های عربی در مرحله برزخی هستند، بدترین سناریو این است که ملت های بپاخاسته در درون دچار جنگ قدرت میان قطب ها و جریان های مختلف شوند، که البته این جنگ قدرت پس از پیروزی هر انقلابی کاملا محتمل است.
جنگ قدرت جامعه را ملول و مستهلک می کند و زمینه را برای پذیرش هر انحرافی آماده می سازد و حتی ممکن است که مردم به خاطر مشکلات امنیتی و معیشتی به بازگشت دیکتاتورها رضایت دهند.
در سطح منطقه ای نیز اگر اختلافات مرزی و سرزمینی برود نماید و هر واحدی بخواهد راه خودش را برود و به تعهدات منطقه ای توسعه پشت کند، مسلما بدترین سناریو خواهد بود.
خوشبینانه ترین گمانه نیز این است که جوامع انقلابی بر ویرانه های نظام دیکتاتوری طرحی نو دراندازند و به سوی ملت های همسایه نیز دست دوستی دراز کنند. به طور قطع پیامد این وحدت ملی و وحدت منطقه ای ظهور یک قدرت جهانی جدید است؛ قدرتی که به دنیای اسلام خودباوری می دهد و در معادلات جهانی به حساب می آید.
اما جدای از نگاه آرمانی و ایدآلیستی به مسئله برای اینکه ظرفیت های موجود را به طور واقعی درک کنیم خود این انقلاب های جاری را مورد دقت قرار می دهیم و از ا ین طریق یک وضعیت سومی را که احتمالا واقعی تر از دوگمانه بدبینانه و خوشبینانه باشد، ارایه می کنیم.
به نظر می رسد که دربین همه جوامع بپاخاسته عربی از خاورمیانه تا شمال آفریقا، دو آرمان محوری وجود دارد؛ شکل گیری نظام های مردمسالار و بازگشت به اعتقادات و ارزشی های دینی. توجه به این آرمان ها از آن جهت ضرورت دارد که می خواهیم بفهمیم وحدت واقعی در منطقه چگونه محقق خواهد شد. از یک طرف، وحدت باید کالبدشکافی شود و از طرف دیگر، پتانسیل های موجود در فردای پس از انقلاب باید شناسایی گردند.
در ارتباط با شکل و ماهیت وحدت، درک صحیح در مورد سطوح خرد و کلان و ظروف زمانی و مکانی وحدت اهمیت پیدا می کند. علاوه بر آن، باید بدانیم عناصر کیفی وحدتی که درپی آن هستیم، چه هستند.
مفاهیمی مثل زمان، مکان، خرد، متوسط، کلان و کیفیت متغیرهایی هستند که توجه و یا بی توجهی به آنها در ایجاد وحدت مورد نظر در منطقه، پیامدهای کاملا متفاوتی را به دنبال خواهد داشت. یک مثال در مورد عنصر زمانی وحدت این است که وحدت میان قبایل اکنون برای ظهور قدرت جدید و با ثبات کمتر مصداق پیدا می کند و این نوع وحدت به قرون گذشته تعلق دارد.
در ارتباط با متغیرهای مکان و کیفیت نیز قبلا اشاره شد که وحدت در اروپا اتحادیه ای ولی در آمریکا فدرالی است. اتحاد همه جانبه و دائمی با اتحاد تنها در یک چیز و موقتی فرق دارد. وحدت مکانیکی با وحدت ارگانیکی متفاوت است؛ وحدت در اولی بیشتر حالت تصنعی دارد ولی در دیگری طبیعی است. وحدت به خاطر ترس از یک خطر خارجی مسلما از لحاظ استحکام و کیفیت، در حد و اندازه وحدتی که از سر آگاهی و مهرورزی افراد نسبت به هم شکل بگیرد، نیست. استحکام وحدت اجباری به پای وحدت اختیاری نمی رسد و وحدت تحت سایه یک شخصیت به اندازه وحدت نهادینه، دوام ندارد. شکل و ماهیت وحدتی که میان افراد، گروه ها و قبایل ایجاد می شود با وحدت میان دولت ها و مناطق متفاوت است و بالاخره اینکه وحدت میان افراد و واحدهایی که به دنبال اهداف استراتژیک هستند با وحدت میان آنهایی که اهداف کم اهمیت تر را جست وجو می کنند فرق وجود دارد.
با این تفاصیل، وقتی ما از وحدت در خاورمیانه پس از انقلاب های جاری سخن می گوییم، باید پارامترهای زیادی را در نظر بگیریم.
مفروض ما این بود که انقلاب های اسلامی و عربی به نتیجه برسند و در تعریف نتیجه نیز گفتیم که دو ویژگی مردم سالاری و بازگشت به خویشتن
● وحدت در دو سطح
در این مرحله از خود می پرسیم که تلاقی این دو مقوله (مقوله وحدت و مقوله مردم سالاری دینی) در درون واحدهای سیاسی و میان این واحدها در سطح منطقه ای چگونه خواهد بود.
در سطح خرد و درون کشوری، مطلوب آن است که همه گروه های انقلابی و توده های معترض نسبت به آرمان های اصلی خود درک درستی داشته باشند و بدانند که به دنبال چه نظامی هستند تا پس از فروپاشی نظام های موجود، وارد فاز منازعات گروهی و جنگ قدرت نشوند. در دنیای اهل سنت از هم اکنون باید رابطه میان شریعت و مسائل مستحدثه مشخص شود و برداشت های مختلف به منازعات بی پایان سیاسی و درگیری های نظامی نینجامد.
اما در عمل احتمالا جوامع عربی یک پروسه سعی و خطا را تجربه خواهند کرد و با توجه به ساختارهای سیاسی و اقتصادی وابسته به غرب که در این جوامع وجود دارد و عوامل جاسوسی فعال، افت و خیزهایی را در این جوامع تا رسیدن به وحدت شاهد خواهیم بود. البته، این اختلافات در کشور شیعی بحرین کمتر خواهد بود.
در سطح منطقه ای نیز برای اینکه بستر مناسبی برای شکل گیری وحدت مطلوب فراهم شود، ویژگی های ذیل از قبل باید وجود داشته باشند:
۱) پایان یافتن نظم از قبل موجود مبتنی بر روابط متقابل مرکز- پیرامون؛ وقتی هر یک از کشورهای منطقه جداگانه با مرکز (آمریکا- اروپا) پیوند داشته باشند، وضعیتی شکل می گیرد که در آن هر یک از کشورهای منطقه به شکل عمودی با مرکز پیوندهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و رسانه ای ایجاد می کند. این واحدهای بومی با همسایگان جغرافیایی خود کاری ندارند و میان آنها وحدتی در کار نیست و اگر هم باشد با صلاحدید و حتی الزام کشورهای مرکز شکل می گیرد.
بنابراین، اگر این ساختار معیوب مرکز- پیرامون پس از انقلاب های عربی هم به حیات خود ادامه دهد، وحدت ارگانیکی ایجاد نمی گردد و نتیجه اش این است که کشورهای منطقه مثل گذشته فاقد قدرت باقی می مانند؛
۲) نظام های جدید و درحال تولد حتی الامکان باید مشابه هم باشند تا بتوانند در سیاستگذاری های راهبردی به هم نزدیک شوند، نهادهای سیاسی و اقتصادی مشترک به وجود آورند و تصمیمات آنها در مورد مسائل حساس منطقه ای و بین المللی مشابه و حتی یکی شود. هرچند ویژگی های ملی و مذهبی هرکشور مانع شکل گیری نظام های کاملا مشابه می شود، ولی باید این اختلافات را به حداقل رساند و این مسئله، تلاش مضاعفی را می طلبد.
۳) تحت الشعاع قرارگرفتن اختلافات بزرگ مرزی و سرزمینی میان واحدهای سیاسی؛
۴) برابری نسبی درسطوح توسعه، شرایط معیشتی، آگاهی های سیاسی و تقلیل یافتن اختلافات عمده فرهنگی؛
۵) واحدهای سیاسی اگر در حوزه های مختلف همدیگر را تکمیل کنند، وحدت میان آنها استحکام بیشتری پیدا می کند و درمقابل، رقابت واحدها با یکدیگر و در صورتی که درصدد حذف کردن منافع هم برآیند، به جای وحدت تفرقه و اختلاف شکل می گیرد؛
۶) واحدهای سیاسی اگر از لحاظ جغرافیایی مجاور هم باشند، بستر مناسب تری را برای شکل گیری اتحاد فراهم می کنند؛
۷) از عامل انسانی و به اصطلاح «نخبگان» در سطح مدیریت کشورها نیز نباید غفلت کرد؛ استقرار مدیریت های کارآمد قطعا به حل راحت تر بحران ها و اختلافات از قبل موجود و یا جدید کمک می کند.
همان طور که اشاره شد، موارد بالا حالت ایده آلی دارد و هرچند تحقق آنها غیرممکن نیست، ولی به نظر نمی رسد که همه این متغیرها در آینده نزدیک یکجا تحقق یابند.
بدترین سناریو در مورد آینده منطقه نیز این است که درگیری های داخلی و بحران های سیاسی و اقتصادی سال ها ادامه یابد و مردم این جوامع را خسته کند. در صورتی که این بحران ها حالتی انباشتی پیدا کند، احتمال دارد که همه چیز از هم بگسلد و دوباره یک نظم وارداتی از غرب بر جوامع منطقه تحمیل شود.
اما اگر عینک واقع گرایی را به چشم بزنیم، در مورد انواع و اقسام اشکال وحدتی که برشمردیم، می توانیم ارزیابی زیر را ارائه کنیم.
در خاورمیانه و جهان اسلام پس از انقلاب های جاری، هرچند وحدت همه جانبه و احیاء امت واحده امری مطلوب است، ولی به نظر می رسد که این نوع وحدت در شکل سنتی و قدیمی آن امکان ظهور ندارد.
در مرحله بعد، نظام فدرالی نیز مطلوب است، ولی با شرایط موجود، ممکن نیست که عملی شود.
سطح سوم، ایجاد بازارهای مهم اقتصادی، اتحادیه های سیاسی و پیمان های نظامی است؛ این نوع پیوندها در آینده امکان ظهور دارند. جوامع اسلامی اگر به دنبال آرمان های عملی و قابل اجرا هستند، باید به سمت ایجاد بازارهای مشترک و اتحادیه ها و پیمان ها حرکت کنند.
البته، این میزان وحدت نیز همان طور که ذکر شد، به تحولات آتی وابسته است؛ تحولاتی که مفروض دو وجهی «مردم سالاری و بازگشت به خویش» را از آرمان به واقعیت تبدیل کند. به هرحال، برعهده اندیشمندان جهان اسلام است که عوامل پیونددهنده و تفرقه افکن میان خود را به درستی تشخیص دهند و یک روند راهبردی مبتنی بر ایجاد وحدت را در پیش بگیرند تا تحولات جاری بتواند به وضعیت آرمانی برسد.
سبحان محقق
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست