سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا

تحولات تاریخی خلع سلاح و کنترل تسلیحات


تحولات تاریخی خلع سلاح و کنترل تسلیحات

وقتی به قاطعیت می گوییم تاریخ آموزگار خلف, صادق و بی رحم بشریت است پس می توانیم عنوان کنیم که تاریخ, رابطه میان خلع سلاح و کنترل تسلیحات را به خوبی بیان می کند و توفیق هر یک را به خوبی اندازه گیری می نماید

وقتی به قاطعیت می گوییم تاریخ آموزگار خلف، صادق و بی رحم بشریت است پس می توانیم عنوان کنیم که تاریخ، رابطه میان خلع سلاح و کنترل تسلیحات را به خوبی بیان می کند و توفیق هر یک را به خوبی اندازه گیری می نماید.

اگرچه نمی توان تا پایان قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم فعالیت دیپلماتیکی در جهت خلع سلاح مشاهده نمود. اگر چه نمونه هایی پراکنده و نسبتاً مشابهی همچون غیرنظامی کردن مرزهای آمریکا و کانادا -در ۱۸۱۷- در گذشته وجود دارد. اما صاحبنظران مسائل نظامی و استراتژیک چهار دوره تاریخی را برای کنترل تسلیحات در نظر گرفته اند و بهتر است بگوییم به دنبال جدی شدن فعالیت های دیپلماتیکی در جهت خلع سلاح و کنترل تسلیحات، ایشان چهار دوره تاریخی را از آستانه قرن بیستم به بعد در نظر گرفته اند.

۱) مرحله اول: از ۱۹۰۰ تا ۱۹۳۹

اولین تلاش ها به تزار نیکلاس دوم، امپراتور روسیه باز می گردد که ترتیب دهنده کنفرانس های لاهه از ۱۸۹۹ تا ۱۹۰۷ برای کاهش منازعات نظامی میان قدرت های بزرگ بود. اگرچه حاصل این کنفرانس ها یک دیوان دائمی بود، اما این امر نتوانست دستاوردهای زیادی داشته باشد.

پس از آن، ویرانی های جنگ جهانی اول موجب تجدید تلاش های در جهت خلع سلاح شد. عهدنامه ورسای تلاشی بود از سوی فاتحان جنگ، برای جلوگیری از تجاوزات آلمان به وسیله خلع سلاح این کشور.

اگرچه در پروتکل ۱۹۲۵ ژنو، منع استفاده از گازهای سمی به امضا رسید اما تولید و ذخیره کردن آن را بی پاسخ گذاشت. در پی این پروتکل می توان به قرارداد بریان –کلوگ در سال ۱۹۲۸ اشاره نمود که جنگ به عنوان ابزار سیاست دولت ها محکوم گردید.

اما مهمترین موافقتنامه ها و دستآوردها در مرحله اول کنترل تسلیحات به قرارداد دریایی واشنگتن در ۱۹۲۲ و لندن در ۱۹۳۰ مربوط می شود که حاصل مذاکرات مستمر و متعدد انگلستان، آمریکا و ژاپن است.

در سال ۱۹۲۵، شورای ملل کمیسیونی را برای کنفرانس خلع سلاح جهانی ایجاد نمود که نتیجه آن کنفرانس جهانی کاهش و محدود سازی تسلیحات ژنو در ۱۹۳۲ بود.

اگرچه دیپلماسی های کنترلی تسلیحات در این مرحله به عنوان دستاوردهای مهمی در نظر گرفته می شود اما برایند این دیپلماسی ها نتوانست از وقوع جنگ جهانی دوم جلوگیری نماید.

۲) مرحله دوم: از ۱۹۴۵ تا ۱۹۶۲

شاید این سوال مطرح شود که دیپلماسی کنترل تسلیحات در دوره ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ –یعنی دوره جنگ جهانی دوم چرا جای خالی خود را اینچنین نمایان می سازد؟ پاسخ این است که چنین دیپلماسی و توافق هایی در شرایطی پدید می آید که شرایط آرامی بر سیاست بین الملل حاکم است و در شرایط تخاصم شاهد اینگونه موارد نمی باشیم. لذا با پایان جنگ دوم جهانی این مسئله مجدداً مطرح گردید اما تلاش های محدود برای احیای همکاری های بین المللی تنها به تقویت انتقادات منتهی گردید.

مهمترین طرحی که در این جهت در فردای جنگ دوم پیشنهاد گردید، طرح باروک در ۱۹۴۶ بود. هدف این طرح، دستیابی به خلع سلاح هسته ای کنترل تحقیقات هسته ای و تولید آن تنها برای مقاصد صلح آمیز بود. این طرح وجود یک نهاد توسعه بین المللی اتمی را برای کنترل فعالیت های هسته ای پیش بینی کرده بود. از این طرح دو قرائت متفاوت داشت و موجب دیالکتیکی میان کرملین و کاخ سفید شد. هرچند مذاکرات در خصوص این طرح بهترین فرصت برای جامعه بین المللی در جهت از بین بردن تسلیحات هسته ای بود. اما شکست مذاکرات باعث ایجاد مشکلات زیربنایی در خلع سلاح به عنوان وسیله ای برای صلح گردید و در دیگر سو فارغ از تلاش هایی که برای رفع تنش میان دو ابر قدرت صورت می گرفت، طرح باروک تنها به افزایش بی اعتمادی و تخاصم میان آن دو کمک کرد و این روند پر چالش همچنان ادامه یافت.

با توسعه تکنولوژیک و تولد جنگ افزارها و آزمایش های آنها از سوی دو ابرقدرت دوران جنگ سرد، هر دو کشور در اوائل دهه ۱۹۵۰ تلاش نمودند تا طرح هایی را در باب خلع سلاح هسته ای ارائه نمایند که منافع امنیتی ویژه خودشان را در بر داشت. این طرح ها به طور عمده به منظور جلوگیری از برتری طرف مقابل و محدود کردن وی ارائه می شد؛ لذا هیچ گونه پیشرفتی حاصل نگردید.

در اواسط دهه ۱۹۵۰ شکست مذاکرات خلع سلاح از یک سو و رشد نگرانی از خطر سلاح های هسته ای باعث گردید که ضرورت ایجاد دیدگاه جدیدی در رابطه با مسابقه تسلیحاتی مطرح شود.

در پی گفت و گوهایی که در ژنو در باب منع آزمایش های هسته ای، مناطق عاری از سلاح های هسته ای و طرح هایی برای درگیر نشدن در مناطق حساس نظیر اروپای مرکزی صورت پذیرفت و بسیاری عوامل دیگر، ادبیاتی جدید در اواخر دهه ۱۹۵۰ پدید آمد که باعث شکل دادن به نظریه کنترل تسلیحات شد. رشد تفکر کنترل تسلیحات موجب گردید تا بسیاری بر این باور باشند که خلع سلاح کامل و عمومی تسلیحات ممکن نبوده و ثبات بین المللی تنها از طریق مدیریت تسلیحات ممکن خواهد بود. توجهات این موارد بیشتر به سمت منافع متقابل طرفین متخاصم برای پرهیز از جنگ هسته ای بود.

در اواخر دهه ۱۹۵۰ و اوائل دهه ۱۹۶۰ هنوز تلاش هایی در جهت کسب خلع سلاح جامع و عمومی (GDC) صورت می گرفت. نیکیتا خروشچف بحث خلع سلاح کامل را در مجمع عمومی سازمان در سپتامبر ۱۹۵۹ مطرح نمود. این امر منجر به گفت و گوهای مک کلوی –زورین (McCloy -Zorin) در ۱۹۶۱ که در «اصول مورد توافق» در ۱۹۶۲ آورده شد و پیش نویسی برای بحث در کمیته خلع سلاح ۱۸ گانه سازمان ملل در ژنو گردید.

اما پیشتر از آن، قرارداد (Antartica) در دسامبر ۱۹۵۹ انگیزه هایی را به دیدگاه «منافع متقابل» برای ممنوع کردن کلیه فعالیت های نظامی در منطقه داد. این قرارداد زمینه ای بود برای دیگر موافقتنامه های خلع سلاحی که در ۱۲ سال بعد ایجاد گردید. مانند قرارداد ماوراءجو در ۱۹۶۷ و بستر دریا در ۱۹۷۱.

۳) مرحله سوم: از ۱۹۶۲ تا ۱۹۸۵

سرآغاز دوران کنترل تسلیحات مصادف است با اکتبر ۱۹۶۲ که با بحران موشکی کوبا کلید می خورد. این بحران سبب شد تا دو ابر قدرت جهان به این درک برسند که در برخوردها و منازعات سیاسی، برداشت های تفاسیر اشتباه از نظرات یکدیگر عملاً می تواند نتایج جبران ناپذیری را به همراه داشته باشد.

اولین اقدامات جدی در خصوص کنترل تسلیحات با امضاء معاهده منع آزمایش های (Partical) در آگوست ۱۹۶۳ میان آمریکا، شوروی و انگلستان صورت پذیرفت. این پیمان به عنوان پیمان منع آزمایش های هسته ای، سرآغازی بود برای دیگر ابتکاراتی که در این حوزه صورت گرفت. یعنی ابتکارات خلع سلاحی در طول سالهای ۱۹۶۳ تا ۱۹۶۸ که ابرقدرت ها سعی کردند بر اساس منافع دوجانبه، گسترش سلاح های هسته ای را محدود سازند. این روند از طریق مذاکرات چند جانبه بر سر توافقات منع گسترش صورت پذیرفت که نتیجه این مذاکرات امضا پیمان (NPT) در جولای ۱۹۶۸ بود.

با آزمایش هسته ای هند در سال ۱۹۷۴ که البته عنوان شد برای مقاصد صلح آمیز است، برخی از کارآمدی های (NPT) را مشخص نمود. هر چند این پیمان تفوق چندانی نداشت اما توانست به عنوان نحور اصلی رژیم منع گسترش تسلیحات هسته ای در جهان قرار گیرد.

آن هنگام که شوروی به چکسلواکی در ۱۹۶۸ حمله کرد، برای اولین بار توجه ابرقدرت ها به اهمیت و دشواری کاهش تسلیحات استراتژیک جلب شد و در نهایت منجر بدان شد که آمریکا و شوروی قرارداد سالت یک را امضا کنند.هدف این قرارداد ایجاد مانعی بر سر راه به کارگیری موشک برای جلوگیری از مسابقه تسلیحات آینده بود. هر چند این پیمان به قرائت بسیاری، رقابت تسلیحاتی را به جای کمیت به سراغ رقابت بر سر کیفیت می برد. همین امر موجب شد که گفت و گو ها برای سالت ۲ آغاز گردد. اما دیپلماسی در این ایام و در این زمینه بسیار کند بود و مشکلات موجود در روابط شرق و غرب موجب به تاخیر افتادن امضای سالت ۲ تا ژوئن ۱۹۷۹ شد. اما پس از این توافق، شوروی به افغانستان حمله نمود و منجر بدان شد که سالت ۲ هیچگاه در آن ایام در آمریکا تصویب نگردد؛ علی رغم آنکه هر دو طرف محدودیت های عنوان شده در این پیمان را رعایت کردند.

عدم وجود پیشرفت در ابتکارات کنترل تسلیحات بین سال های ۱۹۷۵ تا ۱۹۸۵ عملاً موجب مشکلاتی در کنترل تسلیحات استراتژیک شده بود. تلاش برای مذاکره پیرامون کنترل تسلیحات متعارف در قالب کاهش متوازن و متقابل نیروها (MBFR) موجب کاهش پیچیدگی های تکنیکی و رقابتی می گردد. به همین دلیل موشک های میان برد جدید، اختلافات تازه و فزونی را در اوائل دهه ۱۹۸۰ بوجود آورد.

۴) مرحله چهارم: از ۱۹۸۵ تا به امروز

اولین نشانه های تحول در توافق های استکهلم در ۱۹۸۶ مشاهده گردید. سپس به قدرت رسیدن گورباچف و از بین رفتن موانع سنتی ایجاد توافق میان آمریکا و شوروی از یک سو و استراتژی «تفاهم متقابل در کاهش تنش» (GRIT) که از سوی وی مطرح شد، از سوی دیگر.

یکی از مهمترین پیشرفت هایی که در این زمان کسب شد، پیمان محدود سازی موشک های هسته ای میان برد (INF) در دسامبر ۱۹۸۷ است. این اولین توافق محدود کننده ای است که در زمینه سلاح های اتمی بدست آمد.

اما باز هم پایان جنگ سرد نطقه عطفی است که در اینجا همراه است با فعالیت های گوناگون کنترل تسلیحات. پس از سالها بحث، بالاخره پیمان استارت ۱ در ۱۹۹۱ به امضا رسید. این پیمان نتیجه ۱۵ سال مذاکره است که از مذاکرات (MFRB) در وین آغاز گردید که ارمغان دیگرش پیمان نیروهای متعارف در اروپا (CFE) بود.

امضای توافق پیمان استارت ۲ در ۱۹۹۳ میان یلتسین و کلینتون فصل جدیدی بر دیپلماسی کنترل تسلیحات گشود. هر چند این بار روسیه از تصویب آن سر باز زد. اما دهه ۹۰ دهه ای جالب است. آزمایش های هسته ای ۱۹۹۸ هند و پاکستان، شکنندگی رژیم های منع گسترش تسلیحات هسته ای را نشان می داد. آن موفقیتی که در اثر پیمان جامع منع آزمایش های هسته ای (CTBT) در ۱۹۹۶ بدست آمده بود، با عدم تصویب آن در سنای آمریکا در اواخر ۱۹۹۹ بر باد رفت. کنوانسیون تسلیحات شیمیایی (CWC) که در آوریل ۱۹۹۷ جلوه عملی به خود گرفته بود با نپیوستن برخی از کشورهای خاورمیانه به آن دچار مشکلات فراوان شد و همین آفت در سایر کنوانسیون ها قابل مشاهده بود که رنج هایی را برای اعضا و آن دیپلماسی بوجود می آورد.

دیپلماسی کنترل تسلیحات را با آنچه می بینیم تنها یک دیپلماسی تشریفاتی و یا ابزاری برای مقاصدی خاص می توانیم تلقی کنیم. شما در پرونده هسته ای ایران اینچنین نمی بینید؟

رضا رضایی (مصدق)