شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

آناندا كنتیش كوماراسوامی


آناندا كنتیش كوماراسوامی

آناندا كنتیش كوماراسوامی ۲۲ اگوست ۱۸۷۷ در سیلان متولد شد پدرش, سرموتو كوماراسوامی, از یك خانواده متشخص سیلانی بود

آناندا كنتیش كوماراسوامی ۲۲ اگوست ۱۸۷۷ در سیلان متولد شد. پدرش، سرموتو كوماراسوامی، از یك خانواده متشخص سیلانی بود. او اولین آسیایی‏ای بود كه از جانب پادشاه انگلستان لقب شوالیه (سر) گرفت و اولین هندویی بود كه به جامعه وكلای مدافع انگلستان راه یافت. سرموتو در ۱۸۷۶ با زنی انگلیسی به نام الیزابت كلی بیبی ازدواج كرد. آناندا تنها فرزند آنان بود. سرموتو در ۱۸۷۹ اندكی پیش از آنكه بتواند به انگلستان برود و به همسر و فرزندش كه سال گذشته به آنجا رفته بودند بپیوندد، درگذشت.

آناندا را مادرش در انگلستان بزرگ كرد. در سن دوازده‏سالگی به كالج وایكلیف در استون هاوس در گلوسستر رفت و بیش از شش سال در آنجا ماند. تحصیلاتش را تا ورود به دانشگاه لندن ادامه داد و از آنجا لیسانس علوم با رتبه اول در زمین‏شناسی و گیاه‏شناسی گرفت. سال‌های ۱۹۰۳ و ۱۹۰۶ را در سیلان گذراند و اولین نقشه‏برداری‌هایش را از معادن آن كشور به انجام رساند. طی این نقشه‏برداری، كانی جدیدی كشف كرد كه آن را ثورینیت نامید. در طول این سفر و با دیدن آثار صنعت‌گرایی غربی بر هنر و صنایع دستی بومی و بنابراین بر زندگی مردم بود كه علاقه به ارتباط میان دین، فلسفه، كار، هنر و صنایع دستی در او بیدار شد.

تا آنجا كه می‏دانیم، سال‌های ۱۹۰۶ تا ۱۹۱۶ را بیشتر در هند و انگلستان سپری كرد. بخشی از فعالیت‌هایش در هند فعالیت‌های سیاسی در نهضت ملی‏گرایی بود. در ۱۹۱۰ به سیر و سیاحت گسترده‏ای در شمال هند دست زد و مقدار معتنابهی نقاشی و تصویر جمع‏آوری كرد كه بعدها همین‌ها، اساس مجموعه هنر آسیایی در موزه بوستن شدند. طی سال‌های ۱۹۰۶ تا ۱۹۱۶ در انگلستان، در میان دوستان و آشنایانش بسیاری از چهره‏های پیشرو آن دوره دیده می‏شوند، از جمله: دبلیو.بی. ییتز، اریك گیل، ویلیام روتنشتاین، ای. جی. پنتی و سی. آر. اشبی كه از او چاپخانه‏ای را، كه ویلیام موریس كتاب‌های نشر كلمسكات را در آن چاپ كرده بود، خریداری كرد. در این چاپخانه كوماراسوامی شخصا ناظر بر طرح و چاپ اولین اثر عمده‏اش هنر سینهالی در قرون وسطی، (۱۹۰۸) بود.

در سال ۱۹۱۷ كوماراسوامی به امریكا رفت تا مسئولیت‏ حفاظت آثار هنری هند در موزه هنرهای زیبای بوستن را به عهده گیرد. سی سال آخر عمرش را در بوستن ماند و منحصرا زندگی یك عالم و سخنران را در پیش گرفت.

پخته‏ترین آثارش در این دوره به انجام رسید. او در خانه‏اش در نیدهام ماساچوست در هفتم سپتامبر ۱۹۴۷ اندكی پس از هفتادمین سالگرد تولدش درگذشت.

از این سی سالی كه كاملا وقف مطالعه و نوشتن شد، بیست‏سال آخر كه همراه با كار خستگی‏ناپذیر بود پربارترین سال‌های عمرش بود. علی‏رغم تلاش‌های بسیار هیچ كتابشناسی كامل و دقیقی از آثارش وجود ندارد.

فهم دستاوردهای كوماراسوامی بناچار با فهم دستاوردهای رنه گنون مربوط می‌شود. كوماراسوامی منكر هر نظری بود كه كارش را كاری پیشگویانه می‏دانست، اما مسلما مقدر بود كه او و گنون یادآور غرب به اصول اولیه باشند، به قول خودش كه می‏توانست درباره گنون هم صادق باشد «به روشی كه می‏توان آن را نادیده گرفت، اما نمی‏توان رد كرد». در واقع، كوماراسوامی یكی از متفكران بزرگ دوره جدید قلمداد شده است. كلمه تفكر را در اینجا به معنای انس داشتن با اصول اولیه، كه معنای درست این كلمه است، ‏به كار می‏بریم.

كوماراسوامی و گنون در جهانی متولد شدند كه تقریبا فهم اولیه امر مقدس را فراموش كرده بود. در پایان قرن نوزدهم، و در نتیجه انواع پیچیده‏ای از تحولات فزاینده، از جمله مكتب اصالت تسمیه در اواخر قرون وسطی، مكتب اصالت انسان در دوره رنسانس، ظهور مكتب اصالت عقل، ظهور علم مادی عمل‏گرا و مفاهیمی همچون تكامل و پیشرفت غرب در واقع از ساختار مسیحی سنتی‏اش فراتر رفته بود. گرچه نداهایی به مخالفت ‏با این گرایش به دنیوی كردن تمام عیار بلند شده بود، ویلیام بلیك، تامس تیلور و مانند آنها در عین حال، در آغاز این قرن به طور كلی در یك ماده‏گرایی خودنمایانه و از خودراضی محبوس شده بود كه در آن، امور مقدس، حقیقی و زیبا به عنوان اصول اولیه دیگر جزء لاینفك زندگی فكری، روحی و عملی انسان غربی نبودند.

نتیجه چهار قرن تحول این چنینی، اوضاع و احوالی بود كه در آن، دین كه اكنون دیگر چندان چیزی بیش از تعهدی عاطفی نسبت ‏به مجموعه‏ای از احكام اخلاقی نبود، با طرز نگرش مخالف ناسازگار و انعطاف‏ناپذیری مواجه شد؛ با علم به پدیدارها كه به عالم ماده كاملا وفادار است. در این اوضاع و احوال و در غیاب هرگونه توسل معنوی یا فكری به امر مطلق یا اصل برین، نسبی‏گرایی تسلط كامل داشت. و از آنجا كه نمی‏توان این اوضاع و احوال را معلول صرف توالی علل مادی دانست، یعنی معلول چیزی كه باید آن را قانون جبران جهانی بدانیم، این اوضاع و احوال در زمانی مناسب پیش آمد تا موجب دعوت به بازگشت ‏به نظم به ارزیابی مجددی از همه ارزش‌ها برحسب اصول اولیه شود.

بیان سهم رنه‏گنون در این دعوت به نظم را به دكتر مارتین لینگز می‏سپاریم، اما در مورد كوماراسوامی، در اصل، این واقعیت كه وی به چشم دید كه در سال‌های آغاز این قرن، در هند و سیلان، آسیایی‏ها نسبت‏ به زوال سه هزار سال میراث فرهنگی‏شان در مقابل سلطه‏طلبی دنیوی بی‏تفاوت بودند، او را برانگیخت تا در این كار سهمی داشته باشد.

كوماراسوامی در جوانی در انگلستان مقدار معتنابهی از هنر و صنایع دستی آن محیط را فراگرفته بود. او بیش از دیگران ویلیام موریس را تحسین می‏كرد؛ هم كارهای دستی‏اش را و هم نوشته‏هایش را كه تعصب ضد صنعتی داشتند. بنابراین، كم و بیش طبیعی بود كه كوماراسوامی كار خود را با هنر و صنایع دستی آغاز كند، تا با دین و فلسفه، و به علاوه، هنر را نه بیان نگرشی محدود به زندگی یك بخش خاص زیباشناسانه زندگی، بلكه بخشی از بیان واقعیت و بیان سرشت‏ حیات بشری به طور كلی ببیند. در هنر و صنایع دستی هند بود كه كوماراسوامی مطالعه‏اش را درباره الگوهای رمزی و اسطوره‏ای، كه شالوده آثار هنری سنتی را می‏سازند، آغاز كرد. در اینجا می‏توانست‏ شروع به بیان این نكته كند كه چگونه هنر، در بافت معمولی كار و زندگی بشری، همچون بازتاب متنوع اصول ثابت است؛ مانند گونه‏های بسیار پرشمار معرفت و وجود معنوی. و آنجا كه هنر، علم به چگونگی ساخته شدن اشیاست، آثار هنری تكیه‏گاه محسوسی برای تامل درباره آن واقعیات درونی‏ای هستند كه انسان را قادر به درك حقایقی می‏كنند كه مربوط به سرشت راستین و هدف نهایی او هستند.

كوماراسوامی در این ردیابی به موقع الگوی اسطوره‏ای و صور رمزی، روندی را آغاز می‏كند كه در بقیه كارهایی كه تا پایان عمرش انجام می‏دهد، با وضوح خیره‏كننده‏ای به ارائه آن ادامه می‏دهد. یعنی این كه واژگان بیرونی صور در آثار هنری بیان ظاهری حكمتی محجوب یا مخفی است و این كه، در اصل، این حكمت در همه ادیان بزرگ، مشترك است. این مطالعات به موقع در شمایل‏نگاری در زمینه دو طرز نگرش مربوط به هم اتفاق افتاد كه در آن زمان مانند اكنون رواج داشت، و او از آنها بیزار بود: یكی، روش مطالعه هنر از دیدگاهی بود كه كمابیش از اشارات عمیق‏تر فلسفی و دینی مضامین آن غافل بود. و دیگری، طرز نگرش هنر برای هنر بود كه در آن، هنر چنان مورد مطالعه قرار می‏گرفت كه گویی صرفا سرگرمی‏ای عالمانه است كه با اصطلاحات منحصرا زیباشناسانه اجرا می‏شود. آنچه او در صدد مقابله با آن بود این باور بود كه كسی بتواند معانی دلبخواهانه ذهنی را در هنر بخواند، به جای آن كه بكوشد تا معانی حقیقی‏شان را آن گونه كه در عین حال از لحاظ معنوی و عملی به انسان مربوطند، درك كند. او نوشت:

باید بپذیریم كه بخش اعظم آنچه در گروه‌های هنرهای زیبا در دانشگاه‌های ما آموخته می‏شود، همه روان‏شناسی‏های هنر، همه پیچیدگی‌های زیباشناسی متجددانه، فقط درازه‏گویی‏اند، فقط نوعی دفاعند كه بر سر راه فهم ما از تمامیت هنر می‏ایستد؛ و در عین حال، از لحاظ شمایل‏نگاری درست و از لحاظ عملی مفیدند، كه روزگاری در بازار یا نزد هر هنرمند خوبی یافت می‏شد، و در حالی كه لفاظی‌ای كه در فكر چیزی جز حقیقت نیست، قاعده و روش فنون عقلی است، زیباشناسی ما چیزی جز یك لفاظی خلاف واقع، و تملقی درباره ضعف بشری نیست كه به وسیله آن فقط هنرهایی را می‏توانیم توجیه كنیم كه هیچ فایده‏ای جز خوشایند بودن ندارند.

همین «لفاظی‏ای كه در فكر چیزی جز حقیقت نیست‏» و این «فنون عقلی‏» بود كه از این پس می‏بایست كوماراسوامی را تا پایان زندگی‏اش كاملا مجذوب خود می‏كرد؛ زندگی‏ای كه در نشان دادن این نكته گذشت كه چگونه این امور بیان سنت‏اند. این اندیشه سنت است كه اكنون باید بدان بازگردیم.

این وظیفه مقدر گنون و كوماراسوامی بود كه مفهوم معتبر سنت را به آن بازگردانند. گنون این كار را عمدتا از راه توضیح آموزه‏های مابعدالطبیعی براساس ودانته انجام داد، و كوماراسوامی عمدتا از طریق نشان دادن این كه چگونه چنین آموزه‏هایی در مضامین صور خیال آثار هنری متجسم می‏شوند. به تعبیر دقیق‏تر، كوماراسوامی دیر، و در نتیجه مطالعه آثار گنون در حدود ۱۹۳۰، به اندیشه سنت رسید. در نتیجه، تا آن زمان مطالعاتش بر روی محتوای رمزی و اسطوره‏ای هنر مطالعه روی وسیله‏ای بود كه به مدد آن سنت در یك بافت دینی معین فعال می‏شود.

از این راه كه دین را انكشاف امر قدسی بر انسان، و سنت را ادامه انتقال این بصیرت مقدس در زندگی روحانی، نفسانی و عملی انسان بدانیم، به بهترین وجه می‏توانیم بفهمیم كه سنت چیست. هنگامی كه كوماراسوامی از جامعه سنتی یا از دیدگاه طبیعی در باب هنر سخن می‏گوید، جامعه‏ای را در نظر دارد كه مبنا و هدفش، آن اصول اولیه معرفت و وجود است كه بالمآل ریشه در امر قدسی دارند. یعنی اصل متعالی آن امر یگانه، [همان] معیار نهایی حقیقت، در همه افكار و اعمال انسانی است. در این مورد هیچ دلیلی بر صدق یا كذب نمی‏توان داشت. همان گونه كه او نوشت:

سنت، به تمامی، وسایلی را كه ما را مستعد تجربه مطلق می‏كند، پیش می‏نهد. هركس كه مایل به كاربرد این وسایل نیست، در موقعیتی نیست كه منكر آن شود كه رویه پیشنهادی، طبق ادعا، می‏تواند به اصلی بینجامد كه دقیقا چیزی نیست و در جایی نیست، و در عین حال سرچشمه همه چیز در همه جاست. آنچه ناسازگارترین امر با مكتب اصالت تسمیه است، این واقعیت است كه با مفروض گرفتن امكان تجربه مطلق، هیچ برهان عقلانی‏ای نمی‏توان در كلاس ارائه كرد، و هیچ ضبط و مهار تجربی‌ای ممكن نیست.

كوماراسوامی در اینجا، و در قطعات مشابه، نمی‏گوید كه سنت از دین به هر صورتی فراتر می‏رود. همه آثارش خلاف آن را اثبات می‏كند؛ این كه سنت مربوط به حفظ چیزی است كه لب دین است و لذا بر این اساس وابسته به دین است. از این رو سنت، به وسیع‏ترین معنا، زبان روح مطلق است و از آنجا كه هر دینی خطابش به بخش‌هایی از نوع بشر در زمان‌ها و مكان‌های مختلف، و مطابق با اوضاع و احوال مختلف است، سنت از لهجه‏های بسیاری ساخته شده كه زبان جهانی را می‏سازند. این زبان جهانی روح مطلق را، كه به لحاظ تصدیق یك اصل برین و مطلق، امری یكپارچه است، فلسفه جاودان خوانده‏اند. این موهبت عظیم به كوماراسوامی داده شد كه این فلسفه را با آثاری سرشار از دقیق‏ترین تحقیقات بصراحت ‏بیان كند؛ تحقیقاتی كه روشنفكران متجدد را با اسلحه خودشان مورد اعتراض قرار می‏دهد. همان گونه كه مارتین لینگز نوشته است:

گویا همان طور است كه او (كوماراسوامی) گفته بود؛ شما در جست‌وجوی تحقیقات بوده‏اید ولاغیر. اما بیایید آن را داشته باشیم، بگذارید این تحقیقات همان امر واقعی، از حیث كمال و عمق، باشد، نه صرفا یك دانش جزئی سطحی.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.