دوشنبه, ۱ مرداد, ۱۴۰۳ / 22 July, 2024
مجله ویستا

شعر و تخیل


شعر و تخیل

خیال، جزو لاینفک انسانیت است و هیچ انسانی نیست که در روز به تفاریق زمان‌های کوتاه یا بلند با خیال و تخیل سروکار نداشته باشد.
شاعر از قدرت تخیلی بیش از افراد غیر شاعر، برخوردار …

خیال، جزو لاینفک انسانیت است و هیچ انسانی نیست که در روز به تفاریق زمان‌های کوتاه یا بلند با خیال و تخیل سروکار نداشته باشد.

شاعر از قدرت تخیلی بیش از افراد غیر شاعر، برخوردار است. کائنات و ارتباط آنها با یکدیگر در مخیله او اشکال و ارتباطات متفاوت، مختلف و گاه متضادی پیدا می‌کنند. علت این‌که عوام در اغلب مواقع شاعران را به «خیال‌پردازی» متهم می‌کنند و آن‌گاه که به انگیزه‌های مادی یا حقیر روزمره از سر تحقیر و توهین (که اغلب برخاسته از حسادت است) «سیر در عوالم هپروت» را به آنها نسبت می‌دهند، فی‌الحقیقه همان جهان تو در تو، زیبا، پردامنه، رنگین و تداعی‌انگیز تخیل شاعرانه است که افراد عادی قادر به درک آن نیستند.

حافظ بزرگ یکی از بهترین پرورندگان، بالندگان و سامان‌دهندگان عرصه خیال در عالم شعر است:

نخفته‌ام ز خیالی که می‌پزد دل من

خمار صد شبه دارم شرابخانه کجاست

تعبیر «پختن» برای خیال، عمق ارتباط عاطفی و عقلانی شاعر را با عنصر خیال نشان می‌دهد. عظمت عشق را با خیال بیان می‌کند و در بسیاری از موارد خیال جانشین اندیشه، احساس، عاطفه و... می‌شود:

ما را ز خیال تو چه پروای شرابست

خم گو سر خود گیر که خمخانه خرابست

شاعر دارای قدرتی است که می‌تواند با جهان خارج و با کائنات موجود در آن ارتباط برقرار کند. میان او، طبیعت و اشیا حول و حوشش، میان او، درخت، سنگ، آب و آتش، میان او، علف، پرنده، آسمان، گل، قفس، ماهی، فضا، خیابان و... و همه و همه‌چیز نوعی مکاشفه درونی و مشافهه بیرونی وجود دارد. مشاهده شاعر از عوالم خارجی «شهود» است و وجود کائنات در پیرامون او «حضور». او مفاهیم ذهنی خود را ـ که هرکدام چون دانه‌های تسبیح گسسته‌ای در گوشه‌ای افتاده‌اند ـ گرد می‌آورد و با نخی پنهان بافته‌شده از تخیل خود به نیرومندی و اطمینان متصلشان می‌کند.

مخاطبان شاعران در جهان و در طول تاریخ، همه مردم‌اند اما می‌بینیم که طبقاتی از مردم با احساس بیشتر، فرهنگ قوی‌تر، عاطفه درخشان‌تر، ذهن پویاتر و هوش بیشتر از شعر او بیشتر لذت می‌برند. شعردوستان نوعا دارای صفات شاعرانه هستند که آن صفات از قوه به فعل درنیامده و آنان شاعران را بیش از غیرشاعران دوست دارند. دوستان شاعران نوعا مردان یا زنانی هستند که در چارچوب‌ها یا بهتر بگویم گستره‌های فکری، فرهنگی و عاطفی شاعران زندگی می‌کنند، وجد، شور، هیجان، تاثر و غمی که از شعر ناشی می‌شود عمدتا افراد ممتاز را بیشتر محاط کرده یا تحت تاثیر قرار می‌دهد. این است که می‌بینیم مولانا فریاد دردمندانه سر می‌دهد که:

این‌که می‌گویم به قدر فهم توست

مردم اندر حسرت فهم درست