سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
مجله ویستا

ترمه ما به انتخاب تو نیاز داریم


ترمه ما به انتخاب تو نیاز داریم

ترمه جان الان که دارم اینها را برایت می‌نویسم، من هم مثل تو بغض کردم. شبیه آن لحظه‌ای که تو بغضت را با اشک‌های روی گونه‌هایت فرو خوردی و به قاضی گفتی تصمیمت را گرفتی اما ترجیح …

ترمه جان الان که دارم اینها را برایت می‌نویسم، من هم مثل تو بغض کردم. شبیه آن لحظه‌ای که تو بغضت را با اشک‌های روی گونه‌هایت فرو خوردی و به قاضی گفتی تصمیمت را گرفتی اما ترجیح می‌دهی بی‌حضور نادر و سیمین بگویی. بگویی که در میانه این جدایی کدام یکی را انتخاب کردی. ترمه جان دیشب هم مثل همان موقع با تو بغض کردم. مثل ‌میلیون‌ها نفری که نفس‌شان را با حرکات لب ساندرا بولاک حبس کردند که او بی‌هیچ پیوند و پسوندی بگوید: «A sepration, Asghar» ترمه جان اما این بغض و گریه از سر شادی بود. از سر شادی که مدت‌ها بود در انتظارش بودیم. از شادی‌ای که مدت‌ها بود گمش کرده بودیم. از هدیه‌ای که جدایی نادر و سیمین و آن تصمیم تو به ما داد.

می‌گویم هدیه به ما چون خودم را مثل آن چند ‌میلیون نفری که نشسته بودند تا همین نام را بشنوند در شادی این جایزه سهیم می‌دانم. نه برای اینکه بعد از لمس آن مجسمه طلایی رنگ آن را به ۶۰‌میلیون ایرانی که من هم یکی از آنها هستم، تقدیم کرد. برای اینکه من هم شبیه نادر، شبیه سیمین، شبیه سمیه و حتی شاید شبیه تو باشم و این جدایی شبیه زندگی من است. ترمه جان من هم دیشب پا به پای تو بغض کردم و اشک ریختم برای اینکه ۸۴ سال، ۸۴ دوره ۸۴ مجسمه طلایی دست به دست گشته تا به دست تو و این جدایی رسیده است. ترمه جان نمی‌دانم در آن اتاق پشت میز عدالت چه تصمیمی گرفتی، همان طوری که نادر و سیمین هم نمی‌دانند اما دیشب با تمام وجودم خواستم که تو نادر را انتخاب کرده باشی و همین جا بمانی چراکه ما به تو، انتخاب تو و این شادی نیاز داریم.

فرزانه ابراهیم‌زاده