دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

رسانه خفته


رسانه خفته

اشتراكات و در نگاهی عمیق تر, همسانی نژادی, زبانی, فرهنگی و دینی مردم این مناطق بر كسی پوشیده نیست اگر از نمونه های سیاسی این همسانی مانند حكمرانی چندقرنی بابریان بر هندوستان تا تعیین فرماندار گروزنی به دست شاه عباس صفوی و بگذریم و آنها را جزو گذشته انگاریم, از تاریخ تمدن و فرهنگ و خصوصاً قله ها و مفاخر آنها نمی توانیم گذشت چون ماندگارند

آیا مایه شگفتی و كمی تأسف نیست كه اكنون رؤسای‌جمهور عراق و تاجیكستان به زبان مادری‌شان با هم سخن می‌گویند(كه البته زبان رسمی ایران است) و ما هیچ بهره‌ای از این موضوع نمی‌بریم؟

به نظر می‌رسد این وظیفه ملی در جهت رسیدن به منافع ملی، بر عهده «رسانه ملی» باشد. امروز ایجاد ارتباط، اطلاع‌رسانی، تغذیه فرهنگی و آگاهی‌بخشی از طریق شبكه‌های تلویزیونی كه پرمخاطب‌ترین رسانه است، بهترین و تأثیرگذارترین راه است.

همان‌گونه كه این سازمان برای عرب‌زبانان كه با ما تنها در دین مشتركند، شبكه‌های «العالم» و «الكوثر» را تأسیس كرده است كه البته لازم و شایسته بوده، بسیار بجا و بایسته است كه شبكه یا شبكه های بین المللی فارسی زبان با عنایت به فرهنگ مردم كشورهای فارس زبان مثل تاجیكستان دایر كند. روند غالب و جو حاكم بر این شبكه‌ها باید به گونه‌ای باشد كه بدون برانگیختن هیچ شائبه و حساسیت سیاسی و قومی یا تعرض به تمامیت ارضی این كشورها، تنها در راستای تقویت پیوندهای فرهنگی این ملت، احیا و تحكیم روابط حسی و عاطفی مردمش، تسهیل روابط اقتصادی آنها و در نهایت، تقریب افكار سیاسی هیأت‌های حاكمه‌شان گام بردارد.

وقتی در ابتدای دهه‌۹۰، اتحاد جماهیر شوروی از هم پاشید، جمهوری‌های متحد، از هم گسستند؛ كشورهای نوپا و تازه‌به‌دوران‌رسیده‌ای كه غول‌ها و بچه‌غول‌های غربی با اشتیاق وافر، آغوش‌شان را برای استقبال از آنها گشوده بودند و دهان‌شان را برای بلعیدن آنها؛ یكی بیخ گوش رقیب سابقش- كه دائم اسپوتنیك و خلیج خوك‌ها را به رخش می‌كشید- پایگاه نظامی ساخت.

دیگری به دنبال رقیب‌تراشی و قیمت‌شكنی برای گاز مورد نیازش بود. یكی به فكر مصادره تاریخی بود و دیگری پی استحاله فرهنگی جمهوری‌هایی كه هیچ وجه اشتراكی با هم نداشتند مگر هم‌حزبی‌بودن دیكتاتورهایشان.

هیچ علاقه‌ای آنان را به هم پیوند نمی‌داد جز ایدئولوژی جعلی هیأت حاكمه‌شان. یك تاجیك، چه سنخیتی با یك استونیایی داشت؟ یك آذری چقدر حرف یك اوكراینی را می‌فهمید؟ یك بلاروس چه از یك تركمن می‌دانست؟... همه اینها را ضرب و زور دگنك استالین و رفقا و اخلافش به هم چسبانده بود. و مگر انگیزاسیون و دیكتاسیون چقدر دوام می‌آورد(؟) كه خود، خوره خودش است و شاهد آن همه جمله معروف «الملك یبقی مع‌الكفر و لایبقی مع‌الظلم.»

و ما كه تقریباً نیمی از این كشورها را در گذشته‌ای نزدیك از دست داده بودیم وخود را احق و اولی از بقیه نسبت به آنان می‌دانستیم، تنها كلاهی كه از این نمد نصیبمان شد، در نتیجه سه حركت غیرموثر بود؛ اول، ارسال مقادیر معتنابهی مصنوعات و محصولات كه بعضی‌شان به علت كمی تا قسمتی بنجل‌بودن، وجهه اقتصادی‌مان را خراب كرد. در حالی كه می‌توانستیم با صادرات بهترین فرآورده‌ها و تولید داخلی آنها را جذب نمائیم و بازار بزرگی برای صادرات محصولات ایرانی برای خود دست و پا كنیم.

دوم، گسیل تعداد قابل توجهی تاجر- توریست كه اعمال نفرات انگشت‌شماری از آنها، آبروی اخلاقی‌مان را به باد داد در حای كه تجار شریف می‌توانستند با ارائه محصولات باكیفیت مناسب، راه را برای برخی از همكاران بدسابقه خود ببندند و سوم، ترویج زمزمه‌هایی مبنی بر اینكه تعدادی از این كشورها كه طی قراردادهای استعماری گلستان و تركمانچای از ایران جدا شده‌اند و باید بازگردانده شوند.

اگر از منظر قومی به این موضوع آخر نگریسته شود، حرف زیاد بیراهی هم نیست؛ درست است كه برداشتن مرزهای جعلی و قراردادی به‌وجودآمده بین ایران و كشورهای آسیای میانه و قفقاز، از نظر جغرافیای سیاسی و حقوقی و منضم‌كردن یك كشور مشعوف و مسرور از استقلال به خاك اصلی‌اش غیرممكن است ولی درنوردیدن مرزهای جغرافیای انسانی و فرهنگی این كشورها خیلی مشكل نیست؛

چون اصولاً تا حدود دو قرن پیش، هیچ مرزی بین ما و آنها نبوده است و عملاً همه این كشورها به انضمام افغانستان، بخش‌های عمده‌ای از پاكستان و كشمیر، كشور بزرگ ایران را تشكیل می‌داده‌اند. اگر هم كشمكشی در این ملك پهناور بوده، برای گشاده‌كردن قلمرو فرمانروایی ملوك‌ طوایف و حداكثر حكمرانی بر كل این كشور بوده است.

اشتراكات و در نگاهی عمیق‌تر، همسانی نژادی، زبانی، فرهنگی و دینی مردم این مناطق بر كسی پوشیده نیست. اگر از نمونه‌های سیاسی این همسانی مانند حكمرانی چندقرنی بابریان بر هندوستان تا تعیین فرماندار گروزنی به دست شاه‌عباس صفوی و... بگذریم و آنها را جزو گذشته انگاریم، از تاریخ تمدن و فرهنگ و خصوصاً قله‌ها و مفاخر آنها نمی‌توانیم گذشت چون ماندگارند.

حافظی كه «سمرقند» و «بخارا»‌ را به «ترك» «شیراز» می‌بخشد، ایرانی است. از نظامی گنجه‌ای و خاقانی شروانی تا بوعلی‌سینا، از ابوریحان و خوارزمی تا علامه اقبال لاهوری و از بیدل دهلوی تا مختومقلی‌بیگ و... همه چهره‌های ماندگار یك فرهنگند كه امروز دست قضا و البته دست‌های دیگر، آنها را با خطوط مرزی روی نقشه، از هم جدا افكنده است.

و اگر «ملیت» را همین اشتراك یا همسانی نژادی و زبانی و فرهنگی و دینی بدانیم، ما امروزه نه با «ملت ایران»(كه هفتاد میلیون جمعیتند) بلكه با «ملت ایرانی» روبه‌روییم و «منافع ملی» ما ایجاب می‌كند كه این ملیت فراموش‌شده را زنده كنیم، همسان‌بودن‌شان را به یادشان بیاوریم، اشتراكات‌شان را به رُخ‌شان بكشیم، اصل و اصالت‌شان را احیا كنیم و این «ملت» را تقویت نماییم.

معلوم نیست این موضوع مهم چرا تاكنون مغفول یا مسكوت مانده است و كم عنایتی رسانه ملی در این زمینه تا كی ادامه خواهد یافت! نكند شاهد روزی باشیم كه اقتصاد و تاریخ و فرهنگ مردم این «ملت» ‌توسط غریبه‌های بی‌اصل و اصالت و دایگان مهربان‌تر از مادر به مصادره و تاراج رود كه آن روز، انگشت حسرت به دندان گزیدن، جز درد، بهره‌ای نخواهد داد. البته این یغما و غارت و هجوم، چندگاهی است كه آغاز شده است و «رسانه ملی» ما همچنان كم توجه است.