سه شنبه, ۲۶ تیر, ۱۴۰۳ / 16 July, 2024
مجله ویستا

جورج اورول و اقتصاد سوسیالیستی


جورج اورول و اقتصاد سوسیالیستی

● بذر انحراف در ذات سوسیالیسم
اورول در دنیای رمان ۱۹۸۴، با ترسیم روند خیالی تکامل انقلاب‌های سوسیالیستی، در پی ارائه تصویری است که نشان دهد چگونه ماهیت این جنبش‌ها در طول …

بذر انحراف در ذات سوسیالیسم

اورول در دنیای رمان ۱۹۸۴، با ترسیم روند خیالی تکامل انقلاب‌های سوسیالیستی، در پی ارائه تصویری است که نشان دهد چگونه ماهیت این جنبش‌ها در طول زمان می‌تواند به گونه‌ای دستخوش تغییر و تحولات شود که سرانجام کوچکترین قرابتی با آرمان‌های اولیه خود نداشته باشند. او در این باره می‌نویسد:

«در گذشته طبقه متوسط همواره زیر بیرق برابری انقلاب‌ها را سامان داده و سپس با سرنگونی استبداد حاکم، خود استبداد جدیدی را بنیان گذارده است. طبقات متوسط جدید در واقع استبداد خود را پیشاپیش اعلام می‌نمودند. سوسیالیسم، نظریه‌ای که در اوایل قرن نوزدهم رخ نمود و آخرین حلقه زنجیری بود که ابتدای آن به عصیان‌های بردگی عهد عتیق می‌رسید، همچنان تا میزان بسیاری تحت تاثیر تصورات آرمان‌شهر گرایانه اعصار گذشته قرار داشت. اما در نسخه‌هایی از سوسیالیسم که پس از سال‌های ۱۹۰۰ به روی کار آمدند، هدف‌های آزادی و برابری هر چه بیشتر و بیشتر متروک شدند. جنبش‌های جدید که در سال‌های میانه این قرن رخ نمودند – اینگساک در اوقیانوسیه، بلشویسم جدید در اوراسیا، و مرگ پرستی (آنطور که معمولا می‌خوانندش) در شرقاسیا – هدف آشکارشان استقرار ناآزادی و نابرابری بود. البته این جنبش‌های جدید از دل اسلافشان روییدند و معمولا نام آن‌ها را نیز حفظ کرده و در کلام به ایدئولوژی شان پایبند ماندند. اما نیت همه آنها متوقف ساختن تاریخ و روند پیشرفت در یک لحظه از زمان بود. به گونه‌ای که حرکت آونگ وارِ [طبقاتی] یک‌بار دیگر اتفاق افتاده و سپس منجمد شود. یعنی طبقه بالا به وسیله طبقه میانی سرنگون و جایگزین می‌شود؛ اما اینبار، بر خلاف قبل، با یک استراتژی مشخص، طبقه بالا خواهد توانست جایگاه خود را برای همیشه حفظ کند.»

در توضیح چگونگی این استراتژی، که به جاودانه شدن سلطه طبقه حاکم کمک می‌کند، اورول از زبان یکی از سرکردگان حزب می‌نویسد:

«... حزب ما قدرت را به خاطر نفس آن می‌خواهد. ما به خیر و صلاحِ دیگران علاقه‌ای نداریم؛ تنها علاقه ما قدرت است. نه ثروت، نه رفاه و عمر طولانی، یا شادی؛ تنها قدرت، قدرت خالص. اینکه قدرت خالص چیست، هم اکنون متوجه خواهی شد. ما با همه الیگارشی‌های گذشته متفاوتیم، از این رو که می‌دانیم چه می‌کنیم. دیگران همگی، حتی آنها که به ما شباهت داشتند، یک مشت بزدل و ریاکار بودند. آلمان‌های نازی و کمونیست‌های روسیه در روش‌هایشان خیلی به ما نزدیک شدند، اما هیچ‌گاه شهامت رویارویی با انگیزه‌هایشان را نداشتند. آنها تظاهر می‌کردند، یا شاید حتی باورشان شده بود که رغبتی به قدرت ندارند و سردمداری قدرت شان امری موقتی است، و اینکه در همین نزدیکی‌ها بهشتی وجود دارد که انسان‌ها در آن آزاد و برابر خواهند بود. ما چنین نیستیم. ما می‌دانیم که هیچ کس قدرت را به قصد ترکِ آن در دست نمی‌گیرد. قدرت وسیله نیست، بلکه هدف است. هیچ کس برای حفاظت از انقلاب بنای دیکتاتوری را نمی‌گذارد؛ بلکه برای دیکتاتوری است که انقلاب می‌کند. هدف ستم، ستم است. هدف شکنجه، شکنجه است. هدف قدرت، قدرت است.»

جالب اینکه اورول در جایی دیگر از رمان، لیبرالیسم و شک گرایی – همچنین تحت شرایطی اشتغال ناقص – را تنها خطراتی می‌داند که حیات حزب را تهدید می‌کنند، و می‌گوید به همین دلیل است که با آنها به شدت برخورد می‌شود.

با این حال استفاده‌های فراوانی که از این کتاب در جهت نقد سوسیالیسم شد، سرانجام اورولِ سوسیالیست را بر آن داشت که در فاصله چندماه مانده به مرگش در نامه‌ای ضمن دفاع از حزب کارگر بریتانیا اعلام کند که هدف او از نگارش کتاب نه نفی جنبش‌های سوسیالیستی بلکه هشدار نسبت به انحرافاتی است که در کمونیسم روسیه و فاشیسم آلمان رخ داده اند. همین مسائل در کنار برخی مطالبی که اورول در متن کتاب، از جمله پیرامون نظریه جنگ افروزی نظام سرمایه‌داری برای فرار از چنگال مازاد تولید (که به گونه‌ای مبهم آن را به حزب سوسیالیست حاکم در رمان نیز تعمیم می‌دهد)، نوشته است، باعث می‌شوند که اقتصاددانی چون روتبارد با وجود تمجید از کتاب اورول، آن را در راهکارهای نهایی اش ناسازگار و متناقض بداند.

مجید روئین پرویزی