دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

اکسیژنی برای حیات


اکسیژنی برای حیات

شعر زن در طول تاریخ درازآهنگ ادبیات منظوم ایران نه آنچنان که می بایست باشد شد و نه آنچنان که باید مطرح می گردید مورد توجه قرار گرفت

شعر زن در طول تاریخ درازآهنگ ادبیات منظوم ایران نه آنچنان که می‌بایست باشد شد و نه آنچنان که باید مطرح می‌گردید مورد توجه قرار گرفت. از رابعه قزداری و مهستی گنجوی که از قدما هستند اگر بگذریم، پروین اعتصامی آن چهره نجیب و پاک و مهربان در مقابل چشم‌های مشتاقمان نقش می‌بندد و نیز ژاله اصفهانی، عالم‌تاج قائم‌مقامی، نیمتاج سلماسی، شمس کسمایی، فروغ و... اما در مورد شعر امروز به حق ما برای یکی دو چهره از چهره‌های یاد شده باید احترامی ویژه قائل باشیم.

شمس کسمایی را می‌شناسیم که قبل از نیما یوشیج با آگاهی و اشراف بر ادبیات و زبان‌دانی و احساس مسوولیت اجتماعی سروده‌های نغزی را به وجود آورد و راهی را گشود که در حقیقت راه هموار و دلپذیر و آرامش‌بخش شعر نوی فارسی است.

اینک ده‌ها شاعر و سراینده ـ از جنس زن ـ داریم که با چابک‌اندیشی‌ها، نازک‌ خیالی‌ها، ظرافت تفکر و لطافت بیان چهره‌های دلنشینی از خود می‌نمایانند و من به عنوان شعردوستی که با تعداد زیادی از شاعران، خوشبختانه حشر و نشر داشته و دارم دلشوره شعر زن ـ و نه شعر زنانه ـ معمولا در قلب و جانم خلجان داشته است و خوشحالم که دختران معنوی پروین، شمس کسمایی و سپیده کاشانی اینک به جایگاه و پایگاه شایسته خود دست یافته‌اند و بدون دودلی این موضع را رفیع‌تر و احترام‌انگیزتر خواهند کرد. تقریبا هر روز یکی دو دفتر شعر از شاعرگان اغلب جوان به دستمان می‌رسد که امروز ۲ عنوان از آنها را برمی‌رسیم.

«شبیه باد» عنوان کتابی است ـ مجموعه شعری ـ از صدیقه مرادزاده (متولد ۱۳۶۶) که توسط انتشارات فصل پنجم ـ که ناشر اختصاصی و تخصصی شعر است ـ در ۱۲۰۰ نسخه به همان سبک و سیاق و نوع کاغذ و جلد و صفحه‌آرایی آشنا منتشر شده و در دسترس شعردوستان است. کتاب نسبتا کوچکی است، فقط ۷۰ صفحه و مشتمل بر ۵۰ عنوان شعر کوتاه و خیلی کوتاه. شاعر در این مجموعه کوشیده است مثل رباعی که معمولا مصرع آخر آن آخرین حرف و جان کلام و شوک و ضربه نهایی شاعر است، در آخرین مصرع لب مطلب را خیلی سریع و صریح بیان کند به طوری که من مدتی است احساس می‌کنم بین رباعی و دوبیتی و شعرک‌های شاعریان، فضای مشترکی به وجود آمده و شگردهای مشترکی به کار می‌رود که قاعدتا نباید چنین باشد.

اشیا و کاربرد آنها در شعرهای مرادزاده نقشی نمایان دارند؛ از کلاه و آینه و دکمه و کفش و گل مصنوعی بگیر تا کلبه و قفل و اتو و یخچال و تلویزیون و ظرف‌های آشپزخانه و توپ‌بازی و روزنامه و لیوان و کیف دستی و قرص‌های آرامش‌بخش و بوم نقاشی و غیره غیره.

شئ در شعر فارسی بخصوص در مکاتب مشخصی از آن مثل سبک هندی یا اصفهانی جایگاه ویژه‌ای دارد. اشیای دور و بر شاعر توانستند در این سبک به شعر شاعران اذن‌دخول پیدا کنند و دیدیم که واژه‌های کفش و عینک نقالی و... بعد از قرن‌ها مغفول و مهجور بودن وارد شعر شاعران فارسی‌زبان شد. خانم مرادزاده در شعر خود ـ شعرهای خود ـ از واژگان پیرامون، واژگان در دسترس و پیش پا افتاده بخوبی و رسایی استفاده می‌کند. شئ در شعر او جان می‌گیرد و با احساس و عاطفه و سیالیت ذهن او درهم می‌آمیزد. بی‌شک فضای شاعر هم مثل هر انسان دیگری پر از اشیای گوناگون است و آنها ـ حتی خرده‌ریزها ـ اجزای زندگی روزمره او هستند و نمی‌توانند از منظر او دور بمانند.

خرد می‌شود‌/‌ اعصاب تو‌/‌ فنجان چای‌/‌ و می‌شکند قلب من‌/‌ عزیزم این خانه‌/‌ به کمی سکوت نیاز دارد (کمی سکوت، ص۱۰)‌

یک چالش نامطلوب بین دو نفر ـ احتمالا بین یک زوج ـ امری بسیار قدیمی و پیش پا افتاده است، اما در اینجا با به‌کارگیری «فنجان چای» و شکسته شدن آن به رسانندگی محیط آفرینش شعر کمک دلپذیری شده است.

در شعر «آدم برفی» (ص۱۲)‌ احساس شاعر که زن است، نوعی مهرورزی بانوانه، حساسیت زنانه، عاطفه مادرانه و ... دیده می‌شود. در سرمای زمستان آدم برفی‌ای می‌آفریند که چشم‌هایش «به دورترین نقطه زمین می‌نگرند» و بعد با این مخلوق خود آنچنان مانوس می‌شود که می‌خواهد آن را برای همیشه پیش خود داشته باشد و این در حقیقت بازنمایی سیلان عاطفه‌ای زنانه و مادرانه است.

چهره و شخصیت زن در شعرهای این کتاب به طور مشخص دیده می‌شود، اما گاه حرف تازه‌ای، حرف جذابی، حرف ممتازی درباره او نمی‌گوید: «... آینه را پاک می‌کنم‌/‌ به زنی می‌رسم‌/‌ که جز تمیزی این آینه‌/‌ به هیچ چیز نمی‌اندیشد» (ص۱۳)‌

شاعر ما در این شعر نگاهی سرسری و فاقد حس‌زیباشناسی به شاکله وجودی زن داشته است. عشق نیز یکی از کلمه‌های کلیدی مجموعه شعر حاضر است: پشت به ماه می‌ایستم‌/‌ سایه‌ام قد می‌کشد‌/‌ بلند می‌شود‌/‌ بلند‌/‌ آنقدر که از دیوار بالا می‌رود‌/‌ به اتاقت می‌آید‌/‌ پنجره را می‌بندد‌/‌ دست روی پیشانی‌ات می‌گذارد‌/‌ تب نداری‌/‌ یخ نکرده‌ای‌/‌ و خواب کسی را می‌بینی‌/‌ که به سایه‌ات فکر نمی‌کند‌.‌ ص(۲۸ و ۲۹)‌

اما عشق او نوعی شکست و بیزاری را نیز منتقل می‌کند در پایان همین شعر می‌گوید: دست روی پیشانی‌ام می‌گذارم/ تب دارم/ یخ کرده‌ام/ و به کسی فکر می‌کنم/ که سایه‌ام را با تیر می‌زند.

و این همان شوک و ضربه نهایی است که شاعر کوشیده است کاربرد آن را تقریبا در همه شعرهایش حفظ کند. استفاده ادبی و شاعرانه از ضرب‌المثل‌ها و اصطلاحات یا همان ارسال‌المثل و گاه تلمیحات و اقتباس‌ها که این آرایه‌ها را می‌شناسیم در شعر خانم مرادزاده مثل همین مورد بالا که ذکر شد یعنی سایه کسی را با تیز زدن زیادند.

نکته: اینک ده‌ها شاعر و سراینده زن با نازک‌ خیالی‌ها و لطافت بیان چهره‌های دلنشینی از خود در ادب فارسی می‌نمایانند و امروز دختران معنوی پروین، شمس کسمایی و سپیده کاشانی به جایگاه و پایگاه شایسته خود دست یافته‌اند

بعضی تصویرها در شعر دیده می‌شود که زیبایند، اما واقعی نیستند و چون شاعر ما در این کتاب وسط گود ایستاده و شعرش کاملا زمینی و واقعگراست این انتظار نمی‌تواند ناموجه باشد که تصویرها باید با واقعیت منطبق باشند. تشبیه‌ها باید آمیزه‌ای از عینیت و ذهنیت باشند با بیانی هنرمندانه نه آن چنان که قطار به مردی تشبیه شود که سیگارش را روشن می‌کند و از ایستگاه می‌رود.

فضاسازی، ایجاد تنفسگاه‌های دلپذیر و آرامش‌بخش یا موضع‌هایی برای برآشفتن، دگرگون شدن و تحول یافتن جزو مولفه‌های هنرمندانه هر شعری است. درست است در شعرهای کوتاه آنقدر مجال نداریم که به ساختار هرمی شعر بیندیشیم و آنقدر رهپویی و معناجویی نمی‌کنیم که به تنفسگاه نیاز داشته باشیم، ولی شاعر باید همقدم و همنفس خواننده یا شنونده شعرش بشود.

اگر خواننده‌ای نتوانست در فضای خلق شده توسط شاعر قرار بگیرد و از ضریب هوشی متعارفی برخوردار باشد بی‌گمان لبه انتقاد متوجه شاعر خواهد بود. خانم مرادزاده در این کتاب میزبان خواننده است در فضاهای بسیار محدود و گاه محصوری که به وجود آورده.

● پلاک آبی

پلاک آبی، مجموعه شعر مریم سلیمی (متولد ۱۳۵۶)‌ تحصیلکرده در رشته‌های روابط عمومی، ارتباط تصویری و روزنامه‌نگاری توسط انتشارات آشیان در سال جاری در ۱۱۰۰ نسخه و به قیمت ۲۵۰۰ تومان در قطع خشتی کوچک روی کاغذ کاهی ضخیم در ۱۲۰ صفحه منتشر شده است. وجه تسمیه کتاب، همان شعر پلاک آبی است: روی پلاک آبی خانه‌ام/ قلبی قرمز می‌کشم/ تا آسوده کنم چشم‌هایت را/ بی‌هیچ نشانی/ با تپش‌هایش/ خانه‌ام را بیابی/ (ص ۹)‌

تقریبا همه شعرهای کتاب که حدود ۱۰۰ عنوان هستند و اغلب آنها کوتاه و گاه بسیار کوتاه، علت وجودی خود را از سطر پایانی خود برگرفته‌اند. بازی با کلمات، شوخی با شخصیت‌های معروف (مثل گالیله، ادیسون، گراهام‌بل و...) و استنتاجات شاعرانه و شوخ‌طلبانه از کارها و شهرت‌های آنان یکی از ویژگی‌های این کتاب است. بعضی شعرها واقعا شعر نیستند، بیان هنری ندارند و بیش از حد متعارف محاوره‌ای و گفتاری‌اند. نمی‌گویم شعر گفتاری نگوییم، ولی نه گفتارهایی که هیچ رنگ و روی هنرمندانه خلاقانه ندارند.

مثل: نورداد به جهان ادیسون‌/‌ از برق چشم‌هایت (ص ۲۲)‌

یا: زنگ می‌زدیم با دل‌هایمان‌/‌ پیش از آن که فریاد بزنی‌/‌ الو... واتسون! من بل هستم‌.‌ (ص ۲۳)‌

بسیاری از سروده‌های این کتاب از این‌گونه‌اند. خواندنی‌اند اما شعر نیستند و من آرزو می‌کنم که شاعران ما بدانند هر حرف جالبی نمی‌تواند شعر باشد مگر آن که سراینده واقعا شاعر باشد و شعر را بشناسد و برای شعر حساب جداگانه‌ای باز کند؛ شعر را جدا جدی بگیرد، به شاعری خود ببالد و تصمیم واقعی او این باشد که «شعر» بگوید و «شاعر» باشد.

البته خانم سلیمی کوششی نسبتا موفق داشته است در این‌که با کمترین کلمات بیشترین رابطه را با خواننده یا شنونده شعرهایش برقرار کند. از عشق و بی‌تابی و همبستگی‌های بشری ـ خواه از این سر خواه از‌آن سر به تعبیر مولانا که هر دو به ‌آن شعر رهبرند ـ در کمال ایجاز و اختصار سخن می‌گوید که باز به قول مولانا گر بریزی بحر را در کوزه‌ای‌/‌ چند گنجد قسمت یک روزه‌ای... فی‌المثل در شعری با عنوان سرزمین بزرگ می‌گوید: بر روی کاغذ نامرئی‌/‌ کشیدیم نقشه عشقمان را‌/‌ با حدود و ثغوری مشخص‌/‌ عجب سرزمین بزرگی است!/ از قلب من تا قلب تو.‌ (ص ۴۳)‌. شاعر حساس و عاطفه‌‌مند ما توانسته لحظه‌های زلال و زیبایی را در متن زندگی ـ همین زندگی عادی روزمره ـ شکار کرده و با افسون واژه‌ها به شعربدل کند.

چقدر فرق دارد دنیای من با تو‌/‌ تو بیزاری حتی‌/‌ از گرد سرمای.../ نشسته بر شیشه‌های.../ ولی من‌/‌ دلخوشم به.../ نوشتن بر‌.../ «ها»ی روی شیشه‌های ... این خانه گلی‌.‌ (ص ۵۵)‌

که تقریبا همه ما این لحظه را داشته‌ایم که در روزهای زمستانی،‌در اماکن گرم، پشت پنجره‌ها و شیشه‌های غبارگرفته ایستاده‌ایم و ها کرده‌ایم و گاه با انگشت روی غشای بخار شیشه کلمه‌‌ای نوشته‌ایم و شاید بهترین پایان برای این مطلب شعر اکسیژن مریم سلیمی باشد که می‌گوید:

چه فرقی می‌کند آسمان

آبی باشد یا سیاه؟

پاک باشد یا ...؟

وقتی نباشی

اکسیژنی برای حیات نیست!

سیدمحمود سجادی