دوشنبه, ۱۸ تیر, ۱۴۰۳ / 8 July, 2024
مجله ویستا

آرمانگرایی شورمندانه


آرمانگرایی شورمندانه

سالروز شهادت دکتر سید حسین فاطمی

دکتر سیدحسین فاطمی سیاستمداری صادق، پاک، وفادار، مقاوم و... بود و در تاریخ معاصر ایران کمتر سیاستمداری را می توان یافت که مانند او چنین صفاتی را در حد بالا در خود جمع کرده باشد. با همه این سجایای نیکو، اما تندروی های گاه به گاه دکتر فاطمی کار را به جایی رساند که مخالفانش به کمتر از مرگ او رضایت ندادند و سرانجام او را در آبان ۳۳ به رگبار بستند.سیدحسین فاطمی چهارمین پسر آقا سیدمحمد نایینی روحانی معروف نایین بود. سیدحسین از همان اول کله شق بود و در برابر بزرگ ترها کوتاه نمی آمد. هنوز راه رفتن نیاموخته بود که وثوق الدوله کابینه قرارداد را تشکیل داد و سه ساله بود که کودتای سوم اسفند رقم خورد.

● سال های روزنامه نگاری

حسین دبستان را که تمام کرد پدرش او را به همراه پسر بزرگش سیف پور به اصفهان فرستاد تا به دبیرستان برود. برادر بزرگ در اصفهان روزنامه یی به نام «باختر» راه اندازی کرد و حسین برای تامین مخارج تحصیلش در بسیاری از کارها به برادر کمک می کرد؛ از غلط گیری و کارهای چاپخانه گرفته تا رساندن روزنامه به مشترکین. هنوز سیکل دوم را شروع نکرده بود که مقالات ادبی می نوشت و مطالبش مورد توجه کسانی چون ملک الشعرای بهار و دبیر اعظم بهرامی قرار گرفت. دیپلم را که گرفت، تنهایی و بدون برادر و با چند معرفی نامه از سوی متنفذین اصفهانی راهی تهران شد. حسین آنقدر این در و آن در زد تا سرانجام ملکی مدیر روزنامه «ستاره» پذیرفت او در روزنامه اش شروع به کار کند. حسین هم دفتر را تمیز می کرد، هم مقاله می نوشت، هم غلط گیری می کرد و به حساب و کتاب مشترکین نیز می رسید و شب ها تنها در اتاق روزنامه می خوابید. هنوز یک سال از آمدن حسین به تهران نگذشته بود که عملاً سردبیر روزنامه «ستاره» شده بود. به مجلس می رفت، به وزارتخانه ها سرک می کشید و خلاصه قصد داشت همه را بشناسد و سر از کار همه درآورد. بسیار تلاش می کرد که مطالب انتقادی بنویسد و در گزارش هایش نیش و کنایه یی بزند، اما با حضور ماموران موشکاف اداره نگارش این کار تقریباً غیرممکن بود. علی دشتی رئیس اداره نگارش به خاطر مقالات تند و تیزش چند بار او را احضار کرد. یک بار او را چنین نصیحت کرد؛ «تو راه قلم را بگیر و برو. به زودی به همه چیز می رسی، اما همیشه از دو خطر بپرهیز؛ اول آنکه هیچ وقت دسته یی درست نکن، خودت باش و خودت؛ فقط مسوول خطاهای خود باش. دیگر آنکه با فرنگی نه دوست شو و نه دشمن که دوستی و دشمنی آنها هر دو خطرناک است.» و بعد از این نصیحت به سید گفت برای مدتی باید به اصفهان بروی. به اصفهان که رفت عملاً مدیر روزنامه برادرش شد. برادرش درآمدها را با خود برده بود و برای او عده یی طلبکار گذاشته بود. در همین دوران مقاله یی علیه مجلس نوشت و به زندان افتاد.

حسین بعد از شهریور ۲۰ و آزادی از زندان بار دیگر به تهران آمد و با کمک محیط طباطبایی شروع به انتشار «باختر» در تهران کرد و در این اثنا با کسانی چون مظفر بقایی، صادق هدایت، محمد مسعود و جهانگیر تفضلی آشنا شد. در فضای نسبتاً آزاد بعد از شهریور ۲۰ روزنامه ها جان تازه یی گرفته بودند و باختر بیشتر از بقیه می درخشید.

پس از پایان جنگ جهانی دوم با وساطت و کمک حاج حسام دولت آبادی (از متنفذین اصفهانی) و علی دشتی حسین فاطمی در سال ۱۳۲۴ برای تحصیل به فرانسه می رود و رشته حقوق را انتخاب می کند. او با تحمل سختی ها و رنج های فراوان سرانجام در سال ۲۷ موفق می شود از تز دکترای خود با عنوان «وضع کار در ایران» دفاع کند و به ایران بازگردد.مدتی پس از بازگشت موفق به دریافت امتیاز روزنامه یی به نام «باختر امروز» می شود که اولین شماره آن را مرداد ۲۸ منتشر کرد و در مورد خط مشی آن چنین نوشت؛ «باختر امروز با همان تهور دیروز باختر با همان جسارت و بی پروایی از مصالح علف خورها، پابرهنه ها، گرسنه ها و بی کفن ها دفاع خواهد کرد. این روزنامه مال میلیون ها مردمی است که در اثر ضعف و ناتوانی در شرایط زندگی قرون وسطی باقی مانده اند و از دنیای قرن بیستم خبری ندارند. شعار ما این است؛ یا مرگ یا آزادی.»

● سال های سیاست و وزارت

باختر امروز فقط چند شماره تحمل شد و شهربانی برای مدتی توقیفش کرد. ۱۰ روز بعد از توقیف باختر امروز با اتمام مجلس پانزدهم، دکتر محمد مصدق بار دیگر به عرصه سیاسی بازمی گردد و در انتخابات دور شانزدهم مجلس شرکت می کند. با انجام تقلب گسترده، حکومت و دربار از ورود مصدق و دیگر همفکرانش به مجلس جلوگیری می کنند. مصدق طی بیانیه یی از مردم می خواهد او و یارانش را تنها نگذارند و ۲۲ مهرماه در دربار تحصن کنند. صبح روز جمعه ۲۲ مهر مردم دسته دسته در اعتراض به تقلب در انتخابات به دنبال دکتر مصدق و دکتر فاطمی و... در خیابان کاخ اجتماع می کنند و۲۰ نفر به نمایندگی از آنان در دربار متحصن می شوند و حتی دست به اعتصاب غذا می زنند، اما سرانجام بدون نتیجه تحصن را رها می کنند و مصدق با دلگیری به احمدآباد می رود. در همین هنگام اعلامیه دکتر فاطمی که در آن دربار و هیات حاکمه محکوم شناخته می شوند و انتخابات دوره شانزدهم غیرقانونی اعلام می شود به مصدق جان تازه یی می بخشد و او را مصمم به تشکیل جبهه ملی می کند. پس از آنکه انتخابات دوره شانزدهم تهران به دلیل رسوایی بیش از حد و فشارهای بین المللی باطل اعلام شد، مصدق و فاطمی با کسب آرای بالایی وارد مجلس شدند. در حقیقت دکتر فاطمی موتور لوکوموتیوی بود که مصدق نحیف و پیر را در صدر نشانده بود و پیش می رفت و مردم به درستی تشخیص دادند که صدای مصدق از لابه لای سطور باختر امروز به گوش می رسد.

به این ترتیب مبارزه مصدق و یارانش که از آن بوی نفت به مشام می رسید آغاز شد و آنان مخالفت خود را با قرارداد گس- گلشاییان که دولت انگلیس را تا سال ۱۹۹۳ در بهره برداری از نفت ایران آسوده خاطر می ساخت، آغاز کردند. شاه به انگلیسی ها قول داده بود با گرفتن اختیار انحلال مجلسین خواهد توانست لایحه نفت گس- گلشاییان را از تصویب بگذراند و چون منصور کاری از پیش نبرد با فشار انگلیس تیمسار رزم آرا بر سر کار آمد تا با فشار و دیکتاتوری منافع آنها را تامین کند و او خود نیز رویاهای بزرگی در سر داشت.

مصدق و یارانش قاطعانه در برابر رزم آرا ایستادند و عملاً کار او را متوقف کردند. فاطمی که فضا را مهیا می دید طرح ملی شدن صنعت نفت را به مصدق پیشنهاد کرد. رزم آرا سرسختانه در مقابل این طرح مقاومت کرد و عاقبت این مخالفت چیزی جز ترور نبود. پس از ترور رزم آرا مدت کمی علا نخست وزیر شد و چون کاری از پیش نبرد استعفا داد و هرچه شاه از او خواهش کرد تا باقی بماند نپذیرفت. برنامه آن بود که به مصدق پیشنهاد نخست وزیری شود و چون او نپذیرد مجلس به سیدضیاءالدین ابراز تمایل کند اما مصدق که از این مساله آگاه شده بود بر خلاف همیشه پذیرفت اما آن را منوط به تصویب لایحه ۹ماده یی برای ملی کردن صنعت نفت و خلع ید کرد. پس از نخست وزیری مصدق روز عمل فرارسید و آنان که به دنبال مال و مقام به جبهه ملی آمده بودند سخت برآشفتند تا آنجا که می خواستند جبهه ملی را منحل کنند یا مصدق را از آن کنار بگذارند و این دکتر فاطمی بود که با ازخودگذشتگی و تلاش فراوان مانع از طرح آن دو نکته و نفاق بیشتر در جبهه ملی شد. فاطمی ۳۰ اردیبهشت ۱۳۳۰به سمت معاون سیاسی و پارلمانی نخست وزیر منصوب شد.

در بهمن ماه ۱۳۳۰ انتخابات مجلس هفدهم برگزار شد و دکتر فاطمی به عنوان نماینده مردم تهران انتخاب شد، اما در ۲۵ بهمن ۱۳۳۰ در حالی که بر مزار محمد مسعود مشغول سخنرانی بود ناگهان صدای گلوله یی سخنان او را قطع کرد و او نقش بر زمین شد. ضارب جوانی۱۶ساله و عضو گروه فداییان اسلام به نام محمدمهدی عبدخدایی بود. فاطمی در بیمارستان نیز مورد سوءقصد قرار می گیرد که با هوشیاری اطرافیان خطر رفع می شود و در ۲۶ خرداد ۱۳۳۱ از آنجا برای عمل جراحی به آلمان رفت و سرانجام در مردادماه ۱۳۳۱ درحالی که چندین سالی پیر شده بود به ایران بازگشت و به وظایف نمایندگی اش مشغول شد. اما از آثار آن گلوله تا پایان عمر کوتاهش رنج می برد و گاه دچار دردهای شدید در ناحیه شکم می شد.

در مهرماه ۱۳۳۱ که کارشکنی انگلیس در ایران به اوج خود رسیده بود، حسین نواب وزیر امور خارجه آرام و میانه رو دولت مصدق به علت عواقب بعدی حاضر به قطع رابطه با انگلیس نبود و سرانجام استعفا داد و دکتر فاطمی وزیر امور خارجه و سخنگوی دولت شد و با قاطعیت تمام در ۱۹ مهر سفارتخانه انگلیس را تعطیل و کارمندان آن را اخراج کرد و کینه شدیدی را در دل انگلیسی ها ایجاد کرد. پس از روزهای وحشتناک ۹ اسفند و قتل افشار طوس رئیس شهربانی کل کشور، فاطمی دمی از مراد خود مصدق جدا نشد. او پس از این مسائل معتقد بود باید با دربار برخوردی انقلابی داشت اما مصدق که ۷۰ سال قدمی بر خلاف قانون برنداشته بود و با قانون نیز به اکثر خواسته های خود رسیده بود زیر بار نمی رفت.

شب ۲۴ مرداد دکتر فاطمی که تازه به منزل آمده بود، ناگهان با هجوم وحشیانه ماموران به منزلش روبه رو شد. آنها او را با خود بردند و با همسر و بچه خردسالش نیز شدیداً بدرفتاری کردند. پس از بازگشت به منزل و اطلاع از بدرفتاری های شدید ماموران با همسر و فرزندش شدیداً خشمناک شد و علناً به دربار بد و بیراه می گفت و در این هنگام از مصدق می خواست او را وزیر دفاع کند تا قاطعانه با دشمنان برخورد کند. به مصدق می گفت این بهترین فرصت است و باید جمهوری اعلام شود اما مصدق که می دید همه چیز با آرامش به نفع او خاتمه یافته است او را دعوت به آرامش و میانه روی کرد و گفت قرآنی مهر کرده و در دربار گذاشته که مملکت را جمهوری نکند و اگر دیگران تشکیل جمهوری دادند، او نامزد ریاست جمهوری نشود. فاطمی ۲۶ مرداد در میتینگی در میدان بهارستان شدیدترین حملات را به دربار کرد و خواهان برچیده شدن بساط سلطنت پهلوی شد و مردم نیز که در راس آنها جهان پهلوان تختی بود، مجسمه های شاه را از جای کندند. عصر ۲۷ مرداد برای علی اکبر دهخدا پیغام فرستاد اجازه دهد او را نامزد ریاست جمهوری کنند و پیشاپیش خبرش را در روزنامه گذاشت.

ظهر روز بعد با شنیدن خبر شورش شعبان بی مخ و فعال شدن کمیته کودتا، فاطمی خود را در میان گلوله و آتش به خانه مصدق رساند. فاطمی از مصدق خواست طی بیانیه یی مردم را به کمک فرا خواند، اما هنگامی که نوار ضبط شده پیام مصدق را به رادیو رساند، آنجا را در تصرف کودتاچیان دید و با زحمت به منزل مصدق بازگشت. کودتاچیان در این زمان دفتر باختر امروز را غارت کرده بودند و میراشرافی در رادیو از کودتاچیان می خواست هر جا دکتر فاطمی را یافتند او را قطعه قطعه کنند. دکتر فاطمی با فداکاری سعید فاطمی خواهرزاده اش و برخی محافظان نخست وزیر از آن مهلکه گریخت. ابتدا به باغ پوررضا نماینده قشقایی ها رفت و پس از تاریک شدن هوا به خانه سیدحسن مصطفوی رفت و سپس از طریق ناصر خان قشقایی و کاظم قطب به منزل دکتر محسنی که دوره خدمتش را در ارتش می گذراند منتقل شد و مدتی در اختفا بود و برخی خاطرات خود را نیز نوشت که پس از انقلاب با عنوان «با چشمی گریان تقدیم به عشق» منتشر شد.

● مرگ در راه آرمان

رژیم همه جا به شدت به دنبال دکتر فاطمی می گشت و سرانجام سروان جلیلوند که همان روز به درجه سرگردی رسید به رئیس شهربانی گزارش داد مرد مشکوکی در خانه روبه روی خانه خواهرش زندگی می کند و شاید افسر توده یی باشد. مولوی زنگ منزل را به صدا در آورد و دکتر فاطمی که منتظر دکتر محسنی بود در را باز کرد و با مولوی روبه رو شد. بختیار به مولوی ناسزا می گوید که چرا دکتر فاطمی را زنده آورده است و اشرف نیز که چون ماده ببری خشمگین است مصرانه از بختیار می خواهد سریع تر او را به قتل برساند. در دفتر تیمور بختیار او اسلحه اش را به سمت سر دکتر فاطمی نشانه می رود و سپس به سقف شلیک می کند.

هنگامی که دکتر فاطمی از پله های شهربانی پایین می آید شعبان بی مخ و اوباش وی از قبیل اکبر گیلیکه یی و... با هماهنگی تیمور بختیار پای پله های شهربانی با چاقو بر سر دکتر فاطمی می ریزند و اگر فداکاری خواهرش نبود کار او را همان جا می ساختند. روز ۷ مهر فاطمی را در حالی که از درد به خود می پیچید روی برانکارد به دادگاه نظامی منتقل کردند. وکیل او سرتیپ قلعه بیگی از دادگاه خواست قاضی و دادستان از محل زندان که نزدیک هم بود دیدن کنند تا آثار استفراغ خون شب قبل دکتر فاطمی را مشاهده کنند و به آنها اثبات شود در این شرایط محاکمه او غیرقانونی است اما پزشکان شب قبل اعلام کردند او در سلامت است. آزموده از دادگاه خواست محاکمه دکتر فاطمی سری و غیرعلنی باشد و سرانجام حکم دستوری اعدام دکتر فاطمی صادر شد.

ساعت چهار و هفت دقیقه صبح ۱۹ آبان تیمور بختیار فرماندار نظامی به همراه آزموده دادستان ارتش و عده یی دیگر از جمله قاضی عسگر، سرتیپ دکتر ایادی، سرتیپ نجف زاده و سرهنگ تدین به زندان می روند. دکتر فاطمی در تب می سوخت و توان حرکت نداشت اما پزشکان به امر شاه برگه یی را که حاکی از سلامت او بود امضا کردند. آزموده از او خواست اگر تقاضایی دارد بگوید و دکتر فاطمی خواهان دیدار با خانواده و ملاقات با دکتر مصدق و صحبتی با افسران شد که آزموده با خشم به او گفت هنوز هم دست از سر این مرد برنمی داری؟ و دکتر فاطمی تنها توانست چند لحظه یی با دکتر شایگان و مهندس رضوی خداحافظی کند. خورشید نخستین طلایه روز را بر بلندای البرز ریخت... دکتر شایگان و مهندس رضوی با دیدگان اشکبار خود را روی تخت دکتر فاطمی انداختند. دقایقی بعد صدای آزموده در محوطه پیچید؛ آمبولانس لازم نیست. خودش می آید. دکتر فاطمی خواست بلند شود اما افتاد. سربازان زیر بازویش را گرفتند و او را به قتلگاه بردند و با چشمان باز در برابر جلادان ایستاد. آخرین سخنان او این بود؛ بسم الله الرحمن الرحیم، پاینده باد ایران، زنده باد دکتر محمد مصدق. هشت گلوله از لوله های تفنگ چهار سرباز شلیک شد. صدای رگبار در فضا پیچید و در کوه تکرار شد.

مهرداد دیلمی