جمعه, ۱۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 7 February, 2025
مجله ویستا

متافیزیک سریال لاست


متافیزیک سریال لاست

نگاهی فلسفی به یک سریال پرطرفدار

«داستان لاست، نه‎تنها از نظر فیزیکی که از نظر متافیزیکی نیز یک مجموعه است»؛ مجموعه‎ای که درصدد است تا افکار موردنظر را برای بیننده خود تبیین کند و برای این هدف به طرح سؤالات زنجیره‎ای می‎‎پردازد. متافیزیک لاست بی‎‎تردید با شخصیت‎های نام‎آشنایش رابطه‎ای تنگاتنگ دارد؛ شخصیت‎هایی که همنام و احتمالا همفکر فیلسوفان غرب، به‎ویژه فیلسوفان قرن هجدهم میلادی؛ یعنی فیلسوفان «عصر روشنگری» هستند.

پرداختن به گزیده تفکرات این فلاسفه شاید کلید حل معماهای لاست و تفکر پشت صحنه آن باشد. این نوشتار به این فیلسوفان و ارتباط‎های احتمالی آن‎ها با لاست می‎پردازد.لاست در مسیر طی شده خود تاکنون به معرفی چهره‎هایی پرداخته است که همنام برخی از فلاسفه بزرگ غرب در قرن هجدهم هستند که در دنیای غرب به «عصر روشنگری» معروف است.

● جان آستین

جان آستین (۱۷۹۰-۱۸۵۹) پوزیتیویست حقوقی و در سنت استاد خود «جرمی بنتام» بود. وی فیلسوف حقوق بود و فهرست بلندی از آثار منتشرشده در زمینه فلسفه حقوق و فقه از خود به‎جای گذاشت. او در دانشگاه کالج لندن، استاد فقه بود.

عصاره اعتقادات وی از قرار زیر است:

- قانون حکمی است که حکمروای حکم‎ناشده - سلطان - صادر می‎کند.

- این قبیل احکام را تهدیدات حمایت می‎کنند.

- سلطان کسی است که عادتا از وی اطاعت می‎کنند.

وی نظریه پوزیتیویسم حقوقی را نیز پدید آورد که اساسا حاکی از آن است که قانون نباید به داوری‎های ارزشی اخلاقی وابسته باشد، در حالی‎که رئالیست‎های حقوقی می‎گویند که قانون باید شامل متافیزیک یا ارزیابی اخلاقی متن حقوقی باشد. این مخالف نظر پوزیتیویست‎های حقوقی است که معتقدند قانون را باید به‎صورت کاملا تحت‎اللفظی در نظر گرفت.

● میخاییل باکونین

میخاییل باکونین (۱۸۱۴-۱۸۷۶) فیلسوف انقلابی و آنارشیست معروف روس بود.

- وی نظام‎های حکومتی را به هر نام و هر شکلی، که مظهر قدرت هستند؛ از جمله خدا یا سلطان، رد می‎کرد. باکونین مفهوم دینی «اختیار» را نفی اما از تبیین ماتریالیستی پدیده‎های طبیعی حمایت می‎کرد. به‎عنوان یک انقلابی به توانایی مردم به شکل‎دهی آزادانه جهان و جامعه اطراف خود ایمان داشت.

- باکونین معتقد بود که شکل صحیح سازمان اجتماعی انجمن آزاد میان افراد و میان جوامع است. بدین‎ترتیب «آزادی همه برای آزادی من لازم است.»

- باکونین منتقد مشهور «ژان ژاک روسو» به ویژه نظرات روسو در باره ماهیت انسان و طبیعت، نیز بود.

● جرمی بنتام

جرمی بنتام (۱۷۴۸-۱۸۳۲) فایده‎گرا و فیلسوف پوزیتیویست حقوقی بود.

- بنتام مفهوم «حقوق حیوانات» را نیز مطرح ساخت؛ اما با مفهوم «حقوق طبیعی» مخالف بود. وی به جدایی کلیسا و دولت، حقوق برابر برای زنان، الغای بردگی، الغای تنبیه جسمی (حتی برای کودکان)، تجارت آزاد، تنزیل و قانونی ساختن همجنس‎بازی اعتقاد داشت.

- وی طراح زندانی به نام «پانوپتیکون» نیز بود. طراحی پانوپتیکون مستلزم جداسازی زندانیان در سلول‎هایی بر روی دیواره بیرونی دایروی‎ با ایستگاه نگهبانی در مرکز است. می‎گویند این طراحی برای آن بوده که با ایجاد توهم نظارت بر همه‎جا از سوی زندان‎بانان در زندانیان، در حالی که زندانیان حتی نمی‎توانند زندانیان دیگر را ببینند، به زندانبانان قدرت بدهد.

- بنتام نیز مانند ژان ژاک روسو از بنیان‎گذاران انقلاب فرانسه بود. وی با رهبران انقلاب فرانسه، به‎ویژه «میرابو» ارتباط داشت، اما مبتنی بودن تفکر انقلابی آن زمان را بر «حقوق طبیعی» تقبیح می‎کرد. وی خشونتی را هم که با قدرت گرفتن ژاکوبن‎ها در طول انقلاب فرانسه آغاز شد، محکوم می‎کرد.

- بنتام دانشگاه کالج لندن را بنیان گذاشت که نخستین دانشگاه انگلیسی بود که همه افراد را صرف‎نظر از نژاد، اعتقاد یا ایدئولوژی سیاسی می‎پذیرفت. این بازتاب فلسفه بنتام بود و به انتصاب یکی از شاگردان خود، جان آستین، به‎عنوان نخستین استاد فقه در سال ۱۸۲۹ کمک کرد.

● ادموند بورکه

ادموند بورکه (۱۷۲۹-۱۷۷۹) سیاستمدار ایرلندی، عضو پارلمان و رهبر ویگ‎های قدیمی بود.

- نظرات اصلی وی شامل دفاع از انقلاب آمریکا و دمکراسی نمایندگی، انتقاد از انقلاب فرانسه و تغییرات اجتماعی رادیکال بر مبنای نظریه‎ای آزموده‎نشده و حکم به عمومیت برخی از اصول اخلاقی بود که مقامات مستعمراتی بریتانیایی در هند نقض می‎کردند.

- دیدگاه‎های وی درباره اختیار تاحدی در این نقل قول از تأملات در باب انقلاب در فرانسه آمده است: «بهتر آن است که فضیلت و انسانیت را به‎جای کوشش برای تبدیل انسان‎ها به ماشین‎ها و ابزارهای صرف در دست نیک‎خواهی سیاسی، با محول کردن قسمت اعظم کار به اختیار حتی به بهای زیان رسیدن به هدف، گرامی بداریم.»

● تامس کارلایل

تامس کارلایل (۱۷۹۵-۱۸۸۱)، فیلسوف و نویسنده اسکاتلندی بود. کارلایل کتابی به نام «قهرمانان و پرستش قهرمان» نوشت که نقص‎های بنیادی قهرمانان و چالش‎هایی را که باید با آن‎ها روبه‎رو می‎شدند مورد بحث قرارمی‎داد.

این امر پارادوکس جالبی را در نام «بونه کارلایل» مطرح می‎سازد که نام وی را با نام «دانیل بونه» قهرمان مردمی و افسانه‎ای آمریکایی همراه می‎سازد. در لاست بونه شخصیتی است که در طول زندگی تلاش می‎کرد تا به‎عنوان قهرمان شناخته شود (که موجب می‎گردد شانون به وی لقب «کاپیتان آمریکا»بدهد)، وی بارها در این امر موفق بود؛ و در حین انجام عملی قهرمانی درگذشت.

- «در همه جا روح انسانی میان نیم‎کره‎ای از نور و نیم‎کره‎ای از ظلمت ایستاده است؛ در میان محدودیت‎های امپراتوری‎های جاودانه جبر و اختیار.»

● آنتونی کوپر

آنتونی اشلی کوپر (۱۶۲۱-۱۶۸۳) سیاستمدار انگلیسی بود که استاد و حامی فیلسوف واقعی جان لاک بود.

- علاوه‎بر حمایت از وی در رابطه‎ای تا حدی پدرانه، به‎دلیل آن که لاک فیلسوف زندگی وی را از خطر مرگ (عفونت کبد) نجات داد نیز او را مشهور ساخته است. (در گم‎شده، لاک زندگی آنتونی کوپر را با پیوند کلیه نجات می‎دهد).

- آنتونی اشلی کوپر (۱۶۷۱-۱۷۱۳)، سومین «ارل شفتسبری» و نوه نخستین ارل، تشابهاتی هم با شخصیت نمایش دارد. این ارل شفتسبری یک فیلسوف اخلاق قرن هجدهمی بود که فرض می‎کرد مردم اساسا خوب هستند و اخلاق بخشی بنیادی (اگر نه فطری) از انسانیت است. فلسفه اخلاق ارل شفتسبری در تضاد مستقیم با اخلاق پدر لاک قرار دارد که نماینده فلسفه خودپرستی تامس ‎هابز (و ساویر) است.

● دیوید هیوم

دیوید هیوم (۱۷۱۱-۱۷۷۶) فیلسوف شک‎گرایی و شاید به میزانی کم‎تر طبیعت‎گرایی نیز بود.

- مانند دزموند، دیوید هیوم نیز اسکاتلندی بود.

- دیوید هیوم شدیدا تحت‎تأثیر جان لاک فیلسوف بود.

- از ۱۷۶۳ تا ۱۷۶۵، در پاریس منشی «لرد هرتفورد» بود و در آن‎جا با روسوی فیلسوف دوست شد و بعدها با وی مخالفت ورزید.

- برخلاف دزموند، دیوید هیوم دیدگاه‎هایی قوی بر علیه معجزات داشت و آن‎ها را نقض قوانین طبیعت می‎دانست که در نتیجه احتمال وقوع آن‎ها بسیار کم است.

- وی درباره دغدغه انسان‎دوستانه (که شخصیت‎هایی مانند جک و دزموند آن را مجسم می‎سازند) و مخالفت آن با قوای خودپرستی (که شخصیت‎هایی مانند ساویر آن را مجسم می‎سازند) مطالبی نوشت.

- او نوشت که اختیار، در تناقضی عجیب، در واقع نیازمند جبر است، هرچند ظاهرا با آن در تضاد نیز هست.

- نظر وی آن بود که اختیار را می‎توان با «حسی نادرست یا تجربه‎ای ظاهری» (نقضی خفیف) تبیین کرد که با بسیاری از افعال ما به هنگامی که آن‎ها را انجام می‎دهیم، همراه است. در صورت تفکر، درمی‎یابیم که ضروری و کاملا جبری بوده‎اند.

- هیوم «جبرگرای نرم» یا انطباق‎گراست، یعنی معتقد است که تمام رویدادها به‎طور علی معین می‎شوند. اما ما بازهم می‎توانیم مسئولیت اخلاقی داشته باشیم (که در صورتی‎که جهان کاملا به‎صورت علی معین شود، طبعا ناممکن است). مسئولیت اخلاقی نتیجه اراده‎ای است که رویداد را موجب می‎شود. اما اراده هم از نظر هیوم به اندازه هرچیز دیگری به‎طور علی معین می‎شود. اگر اپیزود «درخشش‎هایی در برابر چشمانت» از فلسفه هیوم در باره جبر و اختیار الهام گرفته بود، به‎شدت تغییر می‎کرد. آن‎چه در این اپیزود نمایش داده می‎شود به چیزی موسوم به سرنوشت‎گرایی نزدیک‎تر است که هیوم به نفع آن استدلال نمی‎کند.

- هیوم در رساله «درباره خودکشی» که پس از مرگش منتشر شد به‎شدت از این نکته حمایت کرد که این‎که مردم خود به زندگی خویش پایان دهند نه برخلاف قوانین خدا است و نه بر علیه قوانین طبیعت. استدلال وی آن بود که مردم اختیار کامل بدن‎های خود و آن‎چه را با این بدن‎ها یا بر این بدن‎ها انجام می‎دهند، دارند. ظاهرا دزموند با استفاده از این موضع بی‎خطر در سوان، از این حق بر خود به طریقی استفاده می‎کند که هیوم تصورش را نکرده بود؛ فدا کردن خویش.

- هیوم به‎دلیل بحث درباره مسئله استقرا، نیز مشهور است. این نام با نقش دزموند نیز تناسب خوبی دارد، زیرا وی با استدلال استقرایی مجبور می‎شود که به فشار دادن تکمه ادامه دهد.

- هیوم درباره علیت نیز شکاک بود. به زبان ساده، وی به معتقد بود «تقارن مداوم» قابل فهم و درک است، اما «ارتباط ضروری» یعنی این تصور که چیزی فراتر و بالاتر از تقارن وجود دارد که موجب می‎شود یک چیز به ناگزیر همراه با چیز دیگر باشد قابل‎درک و قابل‎فهم نیست. شایان ذکر است که هم استقرا و هم علیت مفاهیمی هستند که معمولا در پیش‎بینی آینده به‎کار می‎روند و همان‎گونه که هیوم درباره این دو مفهوم شکاک بود، در مورد یقینی بودن معرفت‎ به آینده نیز تردید داشت.

● جان لاک

جان لاک (۱۶۳۲-۱۷۰۴) فیلسوف دوران روشنگری.

- لاک رابطه میان طبیعت و تمدن را مورد بحث قرار می‎داد و بعدها بر بنیان‎گذاران حکومت‎های دموکراتیک تأثیر زیادی داشت. وی معتقد بود در وضعیت طبیعی تمام انسان‎ها برای تنبیه متجاوزان از حق برابر برخوردارند؛ برای تضمین داوری منصفانه برای همه، حکومت‎ها برای مدیریت بهتر قوانین تشکیل شده‎اند.

- این فلسفه متناسب با شخصیت لاک است که هم طبیعت و هم نیاز به ساماندهی برابری‎جویانه در میان بازماندگان را شامل می‎شود.

- اپیزود موسوم به «Tabula Rasa» اشاره‎ای است به‎عبارت لاتینی به‎معنای لوح سفید، که نظریه فلسفی مهمی بود که ارسطو، تامس آکویناس و جان لاک فیلسوف از آن حمایت می‎کردند. این مفهوم از آن حکایت دارد که ذهن انسان مانند «لوحی تمیز که بر آن چیزی نوشته نشده است» به‎دنیا می‎آید و از این‎رو تمام معرفت‎ انسانی فقط از تجربه انسانی حاصل می‎شود.

- دیدگاه دیگر وی این بود که حقیقت داشتن جبر اهمیتی ندارد. وی معتقد بود که وجه تعریف‎کننده رفتار ارادی آن است که افراد توانایی آن را دارند که تصمیمی را آن‎قدر به تعویق بیندازند تا در مورد پیامدهای انتخاب خود تعمق کنند. «در واقع، اراده معنایی جز قدرت یا توانایی ترجیح یا انتخاب ندارد.»

- شخصیت لاک در اپیزود «درباره تحول...» نیز بر مفهوم لوح سفید تأکید می‎کند؛ آن‎جا که در مکالمه‎ای با شانون می‎گوید: «همه در این جزیره زندگی جدیدی پیدا می‎کنند، شانون. شاید وقت آن باشد که تو زندگی جدید خود را آغاز کنی.»

- باید این نکته را نیز یادآوری کرد که مفهوم «لوح سفید» آن‎گونه که جان لاک آن را می‎فهمید، تأکید دارد که انسان «روح خود را می‎نویسد.» این در تضاد با شخصیت لاک است که تصور می‎کرد «فرد منتخبی» است که سرنوشت، تقدیر و آینده‎ای را که برای شما نوشته شده در اختیار دارد.

- وی یکی از بنیان‎گذاران نظریه قرارداد اجتماعی بود که فرض می‎شد توافقی ناگفته میان افراد و تشکیلات حکومتی باشد (که بر اساس آن از بخشی از آزادی‎های طبیعی خود دست می‎کشند تا به زندگی منظم در جامعه و حقوق مدنی غیرطبیعی دست یابند، مانند موردی که جک نقش رهبری را در جزیره به‎عهده گرفت). لاک به‎ویژه به حق شورش در برابر جباریت معتقد بود، چنان‎که ژولیت به جک می‎گوید انگیزه وی در رسوا کردن بن در نوار ویدیویی خود بوده است.

- وی در اثر عمده خود دو رساله درباره حکومت (۱۶۸۹) نظریه جامعه مدنی را که تحت حاکمیت قانون قرار دارد و در آن هدف دولت را که به تضمین و تأمین مالکیت خصوصی محدود شده است، مطرح ساخت. این به رفتار ساویر هنگامی که از ذخیره خود در برابر سرقت (بونه) و تقسیم (جک) دفاع می‎کند، مشروعیت می‎بخشد، هرچند هردوی آن‎ها ادعا دارند که برای دستیابی به خیری بزرگ‎تر اقدام می‎کنند.

- وی مدافع بردگی بود، زیرا چنان‎که در یادداشتی برای فرماندار ویرجینیا در سال ۱۶۷۹ نوشت، سیاه‎پوستان آفریقا در جنگی عادلانه شکست خورده بودند.

- در ۱۶۹۳، لاک رساله‎ای موسوم به تفکراتی درباره آموزش منتشر کرد که در آن به مراحلی که باید برای پرورش پسران طی کرد پرداخته بود. لاک که هدف وی به‎ویژه پسران نجیب‎زادگان بود، با نازپرورده ساختن و نوازش کودکان مخالفت می‎کرد. آن‎ها را باید از داستان‎های کودکانه دور نگه داشت، در معرض سختی‎ها قرار داد، برای کارهای مفید آموزش داد، که حاصل آن عضوی کارآمد و مسئول برای جامعه است. این موضوعات در منازعات مربوط به تربیت کودکان در بخش یک میان لاک و میشل بر سر آن‎چه میشل باید در جزیره‎ انجام دهد و نباید انجام دهد، مشابهت‎های آشکاری دارند.

- او از کار کودکان از سن سه سالگی نیز حمایت می‎کرد و در کل دشمن فقرا بود.

● ژان ژاک روسو

ژان ژاک روسو (۱۷۱۲-۱۷۷۸) فیلسوف ژنو بود که تأثیر زیادی بر علم سیاست و جنبش اجتماعی داشت.

- بعدها در فتح گرانادا وی را مروج اندیشه «توحش شریف» دانستند که مدعی بود انسان در وضعیت طبیعی و وحشی معصوم و پاک به دنیا می‎آید تا این‎که جامعه و تمدن وی را فاسد کنند (هرچند روسو خود مستقیما چنین اندیشه‎ای را مطرح نساخته بود).

- شخصیت خود دانیل روسو را می‎توان وحشی‎ای شریف دانست که سال‎ها در میان وحوش زندگی کرده و اکنون به بازماندگان در برابر دیگران کمک می‎کند.

- روسو انگیزه خود را برای کنجکاو ماندن در مورد جهان طبیعی که در آن سکونت دارد و نوسانات جهان اجتماعی که حس می‎کند از آن طرد شده، گرامی می‎دارد.

- برخلاف روسو (ی نمایش) که دختر وی از او گرفته شد، روسو (ی فیلسوف) از ترزه لواسور پنج فرزند داشت؛ اما در اوایل زندگی آن‎ها، با این ادعا که پدر بدی خواهد بود و بهتر است فرزندانش در یتیم‎خانه بزرگ شوند، آن‎ها را رها کرد.

- روسو پس از روبه‎رو شدن با انتقادات شدید، همراه با دیوید هیوم فیلسوف به بریتانیای کبیر پناهنده شد. اما بعدها دچار توهمات و ترس‎های بسیار شدیدی شد و دچار این سوءظن گردید که هیوم و دیگران توطئه‎هایی بر علیه وی طراحی کرده‎اند که بسیار مانند شخصیت روسوی نمایش است که در آغاز فکر می‎کرد چیزهایی مانند نجوا می‎شنود.

تهیه و تنظیم: ابوالفضل حقیری‎قزوینی