یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

رئالیسم سوسیالیستی چیست


رئالیسم سوسیالیستی چیست

در حاشیه کتاب «ادبیات و انقلاب»

شاید ادبیات از آن رو بدل به یکی از مهم‌ترین دغدغه‌ها یا «مساله»های انقلاب ۱۹۱۷ روسیه شد، که تمثیل قلم به مثابه اسلحه، بیش از هر زمان دیگری در روسیه پس از انقلاب تحقق یافت. مایاکوفسکی در شعر «به خانه» که در سال ۱۹۲۶ سروده بود، بر همین استعاره دست می‌گذارد: «می‌خواهم/ قلمم در فهرست اسلحه‌ها بیاید! / سرنیزه و قلم-/ این‌گونه باشد تمثیل!» قلم زمانی می‌تواند در مقام اسلحه به کار گرفته شود، که نه تنها عافیت‌طلبی را کنار گذارد، بلکه همچنین در بعدی وسیع خوانده شود. هنر و ادبیات پس از انقلاب اکتبر اینچنین بود، زمانی که «یسنین» می‌سرود: «سرزمینی که مرا زاده است، مادر من است و من بلشویکم»؛ یا وقتی مایاکوفسکی به صریح‌ترین شکل ممکن از هنری که تا آن روز رایج بود اعلام برائت می‌کرد: «نام خود را شاعر دوران می‌گذارند/ و مثل بلدرچین چه‌چه سر می‌دهند/ باید که کله دنیا/ امروز/ به ضرب مشت به دو نیم شود!» لنین در دو مقاله مشهور «تولستوی و دوران او» و «تولستوی و نهضت نوین کارگری»، با انتقاد از خصلت نخبه‌گرایانه هنر بورژوایی، بر وجه «مردم‌گرایی» در هنر (ادبیات) دست می‌گذارد و هنر راستین را در بازنمایی رنج میلیون‌ها نفر مردم زحمتکش می‌داند.

در فضای آزاد پس از انقلاب نیز، به راستی ادبیات توده‌ها خلق شد؛ از سویی پرولتاریا و دهقانان مورد خطاب نویسندگان و شاعران قرار می‌گرفتند و از سویی دیگر صدای نویسندگان و شاعران انقلابی توسط توده‌های مردم شنیده می‌شد. به عبارتی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ هنر و ادبیات خود را آفرید و اتفاقا نه به نحوی آمرانه.

واقعیت آن است که ادبیات، پیش از وقوع انقلاب، «انقلابی» بود، از این رو نمی‌توان آنچه بعد‌ها به عنوان رئالیسم سوسیالیستی معروف شد را صرفا زاییده بخشنامه «حزب» دانست، بلکه باید ریشه‌های آن را بیش از هرجا در فرهنگ سیاسی روسیه قرن ۱۹ پی گرفت. گرایش‌های رادیکالیسم هنری سال‌ها قبل از اکتبر ۱۹۱۷ در جامعه روسیه به وجود آمده بود و زایش این گرایش‌ها بیش از هر چیز به شرایط خاص روسیه بازمی‌گشت. نظام استبدادی تزاری از یک سو و عقب‌ماندگی در برابر اروپای غربی از سویی دیگر، ادبیات و هنر را به سمت رادیکالیسم سوق داده و به عنوان فضایی برای بازتاب وضعیت سیاسی و اجتماعی مطرح می‌کرد. در چنین شرایطی بود که پس از به وقوع پیوستن انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، بخش غالب جریان‌های ادبی و هنری هیچ ابایی از پیوند با سیاست و حتی فراتر از آن هیچ ترسی از «ایدئولوژیک» بودن نداشتند. چرا که در روزهای آغازین انقلاب آرمان جمعی بر همه چیز حاکم بود و سیر وقایع تا آستانه انقلاب به گونه‌ای بود که به قول آیزایا برلین، تمایز هنر و سیاست به عمد نادیده گرفته می‌شد. از این رو ادبیات انقلابی اکتبر ۱۹۱۷ نه زاده خواست یک فرد بلکه زاده شرایط عینی و اجتماعی کشور بود.

از قضا شخص لنین در مقام رهبر انقلاب، نه فقط رهبر حزب بلکه روشنفکری با سلایق زیبایی‌شناسی بود و عجیب آنکه ادبیات کلاسیک روسیه را به ادبیات انقلابی پس از اکتبر ترجیح می‌داد. به عبارتی لنین نه طرفدار مایاکوفسکی، بلکه طرفدار پوشکین بود و شاید همین وجه روشنفکرانه لنین بود که او را از استالین جدا می‌کرد. اما بحران اصلی که پس از انقلاب دامنگیر ادبیات روسیه شد، از اواخر دهه ۲۰ و زمانی که رهبران حزب، همه چیز و خاصه ادبیات و هنر را در انقیاد خود می‌خواستند، آغاز شد. پس مساله نه انقلابی بودن ادبیات یا ایدئولوژیک بودن نویسندگان و شاعران، بلکه تقلیل یافتن و محدود شدن انقلاب در اراده بلشویک‌ها بود. چپ همواره به ادبیات اهمیت داده است، نه فقط در روسیه و در شرایط پساانقلابی بلکه از همان آغاز و توسط مارکس و انگلس.

مارکس در «خانواده مقدس» بر اساس فلسفه تاریخ به تحلیل ادبیات می‌پردازد و تاکید می‌کند که نویسنده مرتجعی چون بالزاک، قابل ستایش است چرا که با وجود پیشداوری کاتولیکی‌اش، تحلیلی عمیق از تحولات مهم تاریخی عصر خود را به تصویر می‌کشد. به عبارتی مارکس معتقد بود که بالزاک قدرت به‌چنگ‌آوری واقعیت را داشت. زیبایی‌شناسی مارکس و نگاه او به آثار ادبی و هنری در اتصال جدایی‌ناپذیری با جهان‌بینی انقلابی او قرار داشت. رئالیسم سوسیالیستی تجربه‌ای است که در روسیه قرن بیستم به وقوع پیوست، با همه شرایط و ویژگی‌های خاص خودش؛ اما در سنت چپ ادبیات همواره مورد توجه بوده است. به بیان یوگن روله، نویسندگان، «کمونیسم را جدی گرفته‌اند، زیرا کمونیسم ایشان را جدی گرفته است.» هرچند انقلاب اکتبر روسیه در نهایت بدل به تجربه‌ای شکست‌خورده در سنت چپ شد و نویسندگان و شاعران زیادی قربانی اراده حزب شدند اما این تجربه شکست خورده، به صریح‌ترین شکلی اهمیت و قدرت ادبیات یا تمثیل قلم به مثابه اسلحه را به نمایش گذاشت.

ادبیات و انقلاب (نویسندگان روس)، یورگن روله، ترجمه علی‌اصغر حداد، نشر نی، ۱۳۹۱

پیام حیدرقزوینی