دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

معادلة معکوس میان روسیه و غرب


معادلة معکوس میان روسیه و غرب

روسیه که در سال های ابتدایی فروپاشی شوروی به تصور دریافت مزایایی از غرب, سیاست همگرایی همه جانبه با امریکا و اروپا را در پیش گرفته و به تبع شکست این سیاست خسارات زیادی را در حوزه ها و زمینه های مختلف متحمل شده بود, مجدداً در دورة مدویدیف به این سیاست بازگشته است

روسیه که در سال‌های ابتدایی فروپاشی شوروی به تصور دریافت مزایایی از غرب، سیاست همگرایی همه‌جانبه با امریکا و اروپا را در پیش گرفته و به تبع شکست این سیاست خسارات زیادی را در حوزه‌ها و زمینه‌های مختلف متحمل شده بود، مجدداً در دورة مدویدیف به این سیاست بازگشته است. هرچند رهبران جدید کرملین بر این تأکیدند که غرب‌گرایی آنها عمل‌گرایانه‌تر و واقع‌بینانه‌تر از تجربة دهة ۱۹۹۰ است، اما در این بین هستند کارشناسانی که بر وجود هم‌سانی‌های زیاد این غرب‌گرایی با مورد دهة ۱۹۹۰ تأکید دارند.

به باور آنها همان طور که روندها نشان می‌دهد ‌واشنگتن و ‌بروکسل در دادن مابه‌ازاء به ازاء‌هایی که مسکو به آنها می‌دهد، آنچنانی که مردان کرملین تصور می‌کنند ‌سخاوتمند ‌نیستند و هم‌ از این رو احتمال شکست این سیاست بسیار است.

سیاست خارجی روسیه در دورة پساشوروی با تحولات و نوسانات مختلفی همراه بوده است.

هرچند این حوزه در دهة ۱۹۹۰ با بحران‌های مختلفی همراه بود، اما همان طور که تحلیل‌گران نیز تأکید دارند، طی دورة ریاست‌جمهوری ولادیمیر پوتین سیاست خارجی روسیه حسابگرانه‌تر و واقع‌بینانه‌تر شد. از منظر این تحلیل‌گران در دورة ریاست جمهوری دمیتری مدویدیف نیز سهم رویکرد‌های همگرایانه و انعطاف در سیاست خارجی روسیه بیشتر شده است. در این میان، هرچند برخی کارشناسان بر این باورند که روند تغییر شیوه عمل در حوزة خارجی در دوره‌های پوتین و مدویدیف تقریباً یکنواخت بوده و به‌رغم برخی شوک‌های مقطعی، باعث تکان‌های شدید اداری و عقیدتی نشده و لذا می‌توان ادعا کرد که در ‌مجموع، رفتارها و ‌شیوة اقدام روسی در حوزة سیاست‌ خارجی ‌پخته‌تر از پیش شده، ‌اما در این میان هستند کارشناسانی که سیاست ‌خارجی ‌روسیه را ‌یکنواخت، ‌بی‌رنگ ‌و بدون اشکال نمی‌دانند. ‌

از منظر این عده، ‌گرایش‌‌ها ‌و ‌جریان‌‌های ‌متفاوتی ‌در ‌داخل ‌سیاست ‌خارجی ‌روسیه ‌ظاهر ‌شده ‌که ‌تلفیق ‌آن‌ها ‌چارچوب‌های سیاسی ‌غیر‌عادی ‌را ‌به ‌وجود ‌می‌‌آورد. ‌برای ‌مثال، ‌در ‌روابط روسیه ‌با ‌ایالات ‌متحده ‌آرزوی ‌آشکار ‌برداشتن ‌گام‌های بلند و رفع ‌مشکلاتی ‌مشاهده ‌می‌شود ‌که ‌در ‌سال‌های دهة ‌۱۹۸۰ ‌در ‌دیپلماسی تنش‌زدای نمونه‌های از آن ‌مشاهده ‌می‌شد. ‌تلاش ‌عجولانه ‌برای ‌رسیدن ‌به ‌پیشرفت ‌در ‌روابط با آمریکا ‌و برای سازش ‌درباره ‌کنترل ‌تسلیحات ‌که ‌در ‌سال‌‌های۲۰۱۰-۲۰۰۹ ‌مشاهده ‌شد، ‌سیاست‌هایی از جنس ‌عصر ‌گورباچف بودند. ‌اکثر ‌کارشناسان ‌روس ‌و ‌آمریکایی نیز ‌رویدادهای اخیر را همین‌ گونه تفسیر کرده‌اند، چرا که ‌هر ‌دو ‌گروه نگران ‌عواقب منفی ‌میان‌مدت ‌و ‌بلندمدت ‌توافقاتی ‌بودند ‌که ‌در ‌زمان ‌میخاییل ‌گورباچف ‌و ‌باریس ‌یلتسین ‌با ‌شتاب نابجا ‌امضا ‌‌‌شده بودند.

‌جالب ‌توجه این ‌که ‌در ‌زمان ‌گورباچف نسبت به ‌زمان ‌یلتسین ‌چنین ‌توافقاتی ‌کمتر انجام پذیرفت ‌و ‌این ‌در ‌حالی ‌است ‌که ‌بعد ‌از ‌آنکه ‌یلتسین پست ریاست‌جمهوری را به پوتین واگذار کرد، ‌دومای ‌روسیه از او تجلیل فراوانی کرد، اما این نهاد ‌هنوز ‌شجاعت ‌و درایت ‌کافی برای تجلیل از اقدامات مشابه دوره ‌گورباچف ‌‌به ‌خرج ‌نداده ‌است. ‌ظاهراً ‌نمایندگان ‌دوما ‌از ‌این ‌اندیشه ‌ناخرسند ‌هستند ‌که ‌وجود ‌نظام ‌پارلمانی ‌و ‌نهاد ‌ریاست ‌جمهوری ‌در ‌روسیه ‌نتیجه ‌مستقیم سیاست نوسازی در روسیه طی دورة ‌گورباچف ‌بوده است.

با این وجود، ‌تجدید‌‌نظر ‌در ‌درس‌های ‌بیست ‌سال ‌پیش ‌می‌‌تواند ‌مفید ‌باشد. ‌نوسازی ‌روسیه، ‌یک ‌هدف ‌اساسی ‌و ‌بنیادی ‌است ‌که ‌نمی‌‌تواند ‌خارج ‌از ‌چارچوب ‌همکاری ‌با ‌کشورهای ‌غربی محقق ‌شود. هرچند ‌این ‌اندیشه، ‌اندیشه ‌درستی ‌به نظر می‌رسد، ‌با ‌این ‌وجود ‌بدیهی ‌است ‌که ‌اگر ‌در ‌شعار ‌معروف ‌به ‌جای ‌«به‌‌روز‌‌آوری»، ‌اصطلاح ‌«دمکراتیک ‌کردن» استفاده ‌شود، ‌شعاری ‌به ‌دست ‌خواهد ‌آمد ‌که ‌اوایل ‌سال‌‌های ‌۱۹۹۰ ‌تبعیت ‌کورکورانه ‌از ‌آن ‌تمام ‌سیاست داخلی و خارجی ‌روسیه ‌را ‌به ‌انحطاط ‌کشاند ‌و ‌عواقب منفی ‌آن ‌تا‌‌کنون به صورت کامل ‌برطرف ‌نشده ‌است. ‌بنا‌‌بر‌‌این، ‌هنگامی ‌که ‌موضوع ‌به‌روز‌‌آوری ‌مطرح ‌می‌شود، ‌جا ‌دارد ‌درباره ‌قیمت ‌این ‌روند ‌فکری ‌کنیم.

بهای ‌تمام ‌شده ‌این ‌روند ‌به ‌معنی ‌هزینه‌‌های قابل ملاحظة داخلی و از جمله به شکل ‌تأثیر منفی آن ‌بر ‌زندگی ‌مردم ‌روسیه ‌است. این هزینه ‌برابر ‌جمع ‌هزینه‌ها از محل درآمدهای ‌نفتی است ‌که ‌باید ‌به فریب‌کاران ‌داخلی ‌و ‌خارجی ‌پرداخته ‌شود ‌که ‌ممکن ‌است ‌بخواهند ‌از ‌روند ‌به‌‌روز‌‌آوری روسیه به منافع شخصی خود برسند. ‌جالب ‌توجه این ‌که ‌رهبران روسیه ‌و ‌رسانه‌‌های ‌گروهی ‌اهداف ‌این ‌روند ‌را ‌با ‌صدای ‌بلند ‌اعلام ‌و تبلیغ می‌کنند ‌ولی ‌کسی ‌درباره ‌قیمت ‌و ‌هزینه‌‌های ‌آن ‌صحبت ‌نمی‌‌کند.

‌حال سئوال اینجاست که آیا روسیه ‌در این مقطع همانند دهة ۱۹۹۰ ‌سراسیمه ‌رفتار ‌کرده ‌و ‌از ‌پرداخت ‌هیچ ‌قیمتی در برابر غرب ‌فروگذار ‌نخواهد ‌کرد ‌یا ‌اینکه ‌شرایط ‌مناسبی را ‌برای ‌برقراری ‌مشارکت ‌جدید ‌با ‌غرب ‌تعیین می‌کند؟ در ‌این ‌زمینه ‌شیوه ‌ائتلافی ‌حکومت ‌روسیه ‌می‌‌تواند ‌مفید ‌باشد. ‌درست ‌است ‌که ‌این ‌سیستم ‌عجیب ‌به ‌نظر ‌می‌رسد، اما ‌طراحی ‌تصمیمات مهم ‌دولتی ‌از ‌راه ‌گفتگو ‌بین ‌دفتر ‌ریاست‌‌جمهوری ‌و ‌هیأت ‌دولت ‌از ‌این م‌نظر ‌مفید ‌است، چرا که این طریق ‌دو ‌رهبر ‌روسیه (پوتین و مدویدیف) ‌می‌‌توانند یکدیگر را متعادل کرده ‌و ‌در ‌ارزیابی ‌مطالبات ‌خود ‌از ‌همکاری ‌با ‌اتحادیه ‌اروپا ‌و ‌ایالات ‌متحده ‌مانع از ‌زیاده‌روی طرف مقابل شوند. دمیتری ‌مدویدیف ‌در ‌سال‌های اخیر ‌به ‌قدری ‌تجربه ‌کسب ‌کرده ‌که ‌در ‌امور ‌بین‌الملل ‌احساس ‌آزادی ‌و ‌اعتماد ‌به ‌نفس ‌می‌کند. ‌

او ‌با ‌باراک ‌اوباما ‌رئیس ‌جمهور ‌آمریکا ‌روابط ‌شخصی ‌خاصی ‌برقرار ‌کرده ‌است. در این میان، هرچند ‌ولادیمیر ‌پوتین ‌و ‌جرج ‌بوش پسر ‌‌در ‌ملاقات‌های مشابه خود ‌درباره ‌دین ‌و ‌ایمان ‌صحبت می‌کردند، اما احتمال کمی می‌رود که‌ مدویدیف و اوباما این موضوعات را در دستور داشته باشند.

‌لیبرالیسم ‌غریزه‌ای، ‌تلاش ‌برای ‌بخشیدن ‌انعطاف ‌بیشتر ‌به ‌احکام ‌سخت کنش در محیط ‌بین‌‌الملل ‌و ‌حتی ‌بازنگری ‌در ‌بعضی ‌قواعد ‌خلل‌ناپذیر ‌از ‌جمله ‌مشترکات ‌دو ‌رهبر ‌روسیه ‌و ‌آمریکاست. ‌باراک ‌اوباما ‌به ‌خود ‌اجازه ‌می‌‌دهد ‌در ‌سخنان ‌علنی ‌خود ‌بگوید ‌که ‌آمریکا ‌نباید ‌حتماً ‌رهبر ‌بلامنازع ‌جهان ‌باشد. در مقابل، ‌دمیتری ‌مدویدیف ‌اندیشه ‌«بدیهی» ‌سابق ‌در‌باره ‌فاصله ‌برابر ‌روسیه ‌از ‌شرق ‌و ‌غرب ‌را مورد تردید قرار داده ‌و در مقابل، به روشنی ‌بر ‌اولویت گرایش ‌غربی ‌سیاست ‌خارجی ‌روسیه ‌تأکید ‌می‌کند.

به ‌احتمال ‌قوی، ‌مسایل ‌سیاست ‌داخلی ‌موضوع ‌پیچیده‌تری ‌در ‌گفتگو رهبران روسیه و امریکا است. ‌در ‌داخل ‌ایالات ‌متحده، ‌باراک ‌اوباما ‌را ‌سوسیالیست ‌و ‌طرفدار ‌نقش ‌بیشتر ‌دولت می‌دانند و تأکید می‌کنند که ‌این گرایش ‌بد ‌و ‌خطرناک ‌است. با این وجود، ‌او ‌با ‌وجود ‌اعتقاداتی ‌که ‌دارد، ‌طرفدار ‌الگوی ‌دموکراسی ‌آمریکایی ‌است. اوباما ‌همیشه ‌طرفدار ‌این ‌الگوی ‌دموکراسی ‌بوده ‌و ‌به ‌برکت ‌امتیازات ‌آن ‌به ‌مقام ‌ریاست ‌جمهوری ‌رسیده ‌است. هرچند رئیس ‌جمهور ‌روسیه ‌هم ‌به ‌فکر پیشبرد ‌دموکراسی ‌در ‌روسیه ‌است، اما هم‌زمان ‌طرفدار ‌مصممِ ‌توسعه ‌الگوی ‌خاص ‌سیاسی ‌است ‌که ‌محققان ‌آن ‌را ‌«دموکراسی ‌غیر‌لیبرال» ‌قلمداد ‌می‌کنند. ‌به ‌همین ‌دلیل ‌روند ‌به‌‌روز‌‌آوری ‌روسیه ‌هم ‌چندان ‌لیبرال ‌نیست. ‌البته ‌این ‌روند ‌را «به‌‌روز‌‌آوری ‌خودکامه» ‌هم‌مانند آنچه ‌در کره ‌جنوبی ‌و ‌شیلی ‌در ‌نیمه ‌دوم ‌قرن ‌۲۰ اعمال شد نیز نمی‌توان دانست. این الگو، به مدل ‌به‌‌روز‌‌آوری ‌چین نیز ‌شباهتی ‌ندارد. ‌لیبرالیسم ‌سهمیه ‌بندی ‌شده ‌از ‌بالا تا ‌حدی ‌که ‌رهبران ‌کرملین ‌مفید ‌و ‌مناسب ‌بدانند، ‌اساس دستور‌العمل ‌به‌‌روز‌‌آوری ‌روسیه ‌را ‌تشکیل ‌می‌‌دهد.

در این میان، نکته ‌عجیب ‌‌این ‌است ‌که هرچند ‌رهبران ‌فعلی کرملین ‌بیش رهبران پیشین روسیه ‌‌خودکامه ‌نیستند، ‌اما هم‌زمان ‌اکثریت ‌مردم ‌این کشور نیز به تمام هوادار ‌دموکراسی و‌ ‌دموکراتیک شدن کشورشان نیستند. ‌مردم روسیه حاضر به قبول ‌مسئولیت‌های ناشی از دریافت آزادی دموکراتیک نیستند. ‌به‌‌عکس، ‌آن‌ها ‌غیر از ‌آزادی، ‌حمایت ‌دولتی ‌و ‌سلب ‌مسئولیت ‌از ‌خود ‌در ‌قبال اشتباهات ‌مختلف ‌(از ‌جمله ‌اشتباه ‌در ‌جریان ‌انتخابات) ‌را ‌می‌‌خواهند. ‌به ‌نظر ‌می‌‌رسد ‌که ‌دمیتری ‌مدویدیف ‌به ‌این ‌دلیل ‌با ‌باراک ‌اوباما ‌در ‌زمینه ‌مسایل ‌دموکراسی وارد بحث نمی‌شود که ‌هر ‌دو ‌رهبر ‌به ‌اندازه ‌کافی ‌عاقل ‌و ‌محتاط ‌هستند ‌تا ‌بیش ‌از ‌حد ‌به مناقشه ‌درباره ‌مسایل ‌داخلی ‌ریاست ‌جمهوری ‌یکدیگر ‌نپردازند.

در ‌این ‌شرایط ‌چند ‌دورنمای ‌متفاوت از ‌روابط ‌روسیه ‌با ‌غرب ‌قابل ‌تأمل‌تر به نظر می‌رسد. ‌اولاً، ‌فرصتی ‌برای ‌احیای ‌«توافق رضایت‌مندانه» ‌با ‌غرب ‌و ‌الحاق ‌مسکو ‌به ‌سیاست ‌بین‌المللی ‌ایالات ‌متحده ‌و ‌اتحادیه ‌اروپا ‌(تا ‌حدی ‌که ‌دو ‌قسمت ‌غرب ‌با ‌هم ‌توافق ‌دارند) ‌فراهم ‌شده ‌است. ‌رئیس ‌جمهور ‌روسیه ‌به ‌این ‌اندیشه ‌علاقه ‌دارد، ‌ولی ‌احساس ‌می‌کند ‌که ‌مردم ‌روسیه ‌و ‌شرکای ‌مهم ‌غربی ‌به ‌اندازه ‌کافی ‌از ‌این ‌اندیشه ‌پشتیبانی ‌نمی‌کنند. ‌

ثانیاً، ‌روسیه ‌می‌‌تواند ‌در ‌چارچوب ‌جهان ‌غرب ‌نقش ‌«مخالف ‌سازنده» ‌را ایفا ‌کند. ‌ولادیمیر ‌پوتین ‌در ‌پایان ‌دوره ‌ریاست ‌جمهوری ‌خود ‌همین ‌اندیشه ‌را ‌مد ‌نظر ‌داشت، اما ‌بیش ‌از ‌حد مطلوب ‌با ‌غرب ‌مخالفت ‌می‌‌کرد که نمود آن را می‌توان در سخنرانی او در کنفرانس امنیتی مونیخ در سال ۲۰۰۷ مشاهده کرد. ‌در ‌هر ‌حال، ‌این ‌برداشت مربوط به ‌چهار ‌سال ‌پیش و مورد تأکید ‌سیاستمدارانی ‌بود ‌که ‌می‌‌خواستند ‌روسیه ‌به ‌دوران ‌سال‌‌های دهة ‌۱۹۹۰ ‌بازگردد ‌و ‌به ‌همه ‌خواست‌‌های ‌غرب ‌«بله» ‌بگوید. ‌دیپلماسی روسی ‌در ‌عمل ‌به ‌همین ‌خط ‌پایبند ‌است، ‌ولی ‌سعی ‌می‌کند ‌از ‌آن ‌با ‌احتیاط ‌عدول ‌کند. ‌امتناع ‌کشورهای ‌غربی ‌از ‌پذیرش ‌جدی ‌پیشنهادهای ‌مسکو ‌درباره ‌انعقاد ‌پیمان جامع امنیتی اروپا، ‌موجبات ‌تداوم ‌این ‌خط ‌سیاسی ‌آمیخته ‌به ‌انتظار ‌را ‌فراهم ‌می‌‌کند. ثالثاً، ‌اندیشه ‌تشکیل ‌ائتلاف ‌محدود ‌و ‌غیر‌‌رسمی ‌روسیه ‌با ‌کشورهای ‌دیگر ‌عضو گروه «بریک» ‌بر ‌اساس علاقه ‌عینی کشورهای عضو این گروه ‌به ‌همکاری با ‌همدیگر ‌و ‌مقابله ‌با ‌غرب، ‌به صورت خود ‌به ‌خود ‌به ‌وجود ‌آمده ‌است.

این ‌سیاست ‌می‌تواند ‌جایگزین ‌سمبولیک ‌مشارکت ‌با ‌غرب ‌یا ‌تنها ‌با ‌چین ‌باشد. ‌فقدان ‌تعهدات جامع و محدود کننده ‌باعث ‌جذابیت ‌روان‌شناختی ‌آن ‌می‌شود. ‌مشارکت ‌با ‌ایالات ‌متحده، ‌اتحادیه ‌اروپا ‌و ‌چین ‌خواه‌ناخواه ‌سیاسی ‌می‌شود ‌که ‌این ‌امر ‌با ‌محدود ‌کردن ‌حیطه ‌عمل ‌روسیه ‌ارتباط ‌دارد. ‌مسکو ‌تنها ‌در صورت ‌کسب ‌امتیازات قابل توجهی ‌که ‌این محدودیت‌های سیاسی ‌را ‌جبران ‌کند، ‌‌به ‌مشارکت نزدیک‌تر با غرب ‌تن ‌خواهد داد، اما واقعیت این است که ‌واشنگتن ‌بروکسل ‌و ‌پکن ‌در ‌زمینه ‌ارائه ‌امتیازات ‌به ‌مسکو آنچنانی که تصور می‌شود ‌سخاوتمند ‌نیستند.

نتیجه این است که مسکو که مایل است با پیشگامان اقتصادی و فنی جهان روابط نزدیک‌تری برقرار کند، هوشیاری و احتیاط بیشتری به خرج می‌‌دهد و این طور تصور می‌‌کند که اگر نزدیکی روابط با غرب بر اساس سازش‌‌های معقولانه امکان‌پذیر باشد، گزینة مطلوب آن محقق شده است. ولی اگر این نزدیکی روابط به معنی الحاق بی قید و شرط به سیاست طرف دیگر باشد چه باید کرد؟ به نظر نمی‌‌رسد که توافق عمومی در این مورد در میان نخبگان روسیه شکل گرفته باشد.

نویسنده: آلکسی - بوگاتوروف

آلکسی بوگاتوروف، معاون رئیس دانشگاه روابط بین‌الملل وزارت خارجه روسیه

منبع: سایت - ایراس - تاریخ شمسی نشر ۲۷/۶/۱۳۸۹ - به نقل از کوریر دیپلماتیک