پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

نمایی از دوئل واپسین


نمایی از دوئل واپسین

نگاهی به فیلم «هری پاتر و یادگاران مرگ»

سرانجام پس از یک دهه، ماجراهای هری پاتر و دوستانش و آن مدرسه جادوگری هاگوارتز و موجود خبیثی به نام ولد مورت و... همراه معماها و رازهای بی شمارش روی پرده سینما هم به پایان رسید. این در حالی است که چهار سال پیش، کتاب هفتم و آخر این مجموعه (که دستمایه همین بخش از سری فیلم های هری پاتر شد) انتشار یافت.

اگرچه هرچه این سری فیلم ها از قسمت اول فاصله گرفت، خود کتاب ها هم بیشتر و بیشتر به اصطلاح هالیوودی شدند. به این معنی که به تدریج عناصر آشنای سینمای هالیوود در متن داستان و روایت ادبی آن نیز وارد گردید. چنان که شنیده شد پس از قسمت دوم و از قسمت سوم به بعد حتی از سوی تهیه کنندگان فیلم و خود کمپانی برادران وارنر، مشاورانی برای جی کی رولینگ گمارده شدند تا قصه و داستان هایی که نوشته می شود، هرچه بیشتر با معیارهای هالیوود سازگار باشد.

از همین روست که در صحنه های مختلف قسمت های سوم وچهارم این مجموعه به شدت صحنه های معروف فیلم های شناخته شده هالیوود تداعی می شد. دراین قسمت ها خصوصا در «هری پاتر و جام آتشین» به شکل تردیدناپذیری از عناصر روایتی «ارباب حلقه ها» (رمان اصلی)، «جنگ های ستاره ای» و آثار دیگری مثل «شکارچیان روح» وام گرفته شده بود (دوئل چوبدستی های هری پاتر و ولدمورت حتی در اجرا و جلوه های ویژه مورد استفاده قرارگرفته، یادآور درگیری جدای و سیث در «جنگ های ستاره ای» است) و حتی علنا ولدمورت را مثل دارت و پدر فیلم های جنگ های ستاره ای «لرد تاریکی» می خوانند.

یا در کتاب پنجم هری پاتر، که طی سال های ۲۰۰۱ و ۲۰۰۲ نوشته شد و در جولای ۲۰۰۴ منتشر گشت، فضای سیاسی/ امنیتی پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به شدت برنوشتار جی کی رولینگ تأثیرگذارده و فضای حاکم بر قصه پنجم هری پاتر از شیوه جادو و معمایی ۳ کتاب اول و مخلوط با حادثه و حادثه پردازی در کتاب چهارم، ناگهان به فضایی سیاسی در کتاب پنجم تبدیل گشت.

تشکیل گروهی مخفی به نام «محفل ققنوس» در مقابل لرد تاریکی، ورای حاکمیت وزارت سحر و جادو و تشکیل کورنلیوس فاج که وجود ولدمورت را منکر بود و آن را نتیجه ذهن دامبلدور و هوادارانش می دانست و برای حفظ حاکمیت خویش، توسط دولورس آمبریج شرایط امنیتی و اطلاعاتی سختی بر هاگوارتز حاکم کرد تا هر نوع توطئه ای علیه خود را خنثی نموده و مجازات متخلفان را تا تبعید به زندان مخوف ازکابان پیگیری کنند، شباهت انکارناپذیری به موقعیت آمریکا پس از ۱۱ سپتامبر۲۰۰۱ درمقابل مخالفانش داشت که بنا به تئوری بوش هر اعتراض و انتقادی را به تروریسم تعبیر کرده و مستوجب شدیدترین برخوردها دانستند. در واقع رولینگ در «هری پاتر و محفل ققنوس»، قهرمان نوجوان خود را با وقایع روز همساز کرده و او را درمقابل چالش های سیاسی آشنا قرار می دهد:

اینکه فرض از بین رفتن تروریست ها (ولد مورت)، خوش خیالی است و بایستی علیه آنها در گروه هایی مانند «عمل میهن پرستانه» (محفل ققنوس) متشکل و وارد عمل شد، اینکه حادثه۱۱ سپتامبر به دلیل همین خوش خیالی در مورد دشمنان آمریکا و ضعف دستگاه های امنیتی (وزارت سحر و جادو) به وقوع پیوست! و اینکه زندان ازکابان بی شباهت به زندان های گوانتانامو و ابوغریب نیست.

اما بخش نخست «هری پاتر و یادگاران مرگ» که سال گذشته به نمایش درآمد، بیشتر به ادامه ماجرای گشت و گذار هری و دوستانش برای یافتن هورکوراکس های ولدمورت (اشیاء یا موجوداتی که واجد تکه های جان ولد مورت هستند) می گذرد.

بخش دوم فیلم «هری پاتر و یادگاران مرگ» نیز با غصب چوبدستی دامبلدور از درون قبرش توسط ولد مورت شروع می شود و سپس تلاش هری پاتر و رون و هرمیون برای راه یابی به گرینگاتز و صندوق بلاتریکس (که در بخش قبلی ناخودآگاه شک هری را برای وجود یکی از هورکوراکس ها در آن برانگیخته بود) را شاهدیم. پس از آن هری و دوستانش راهی هاگوارتز می شوند تا هورکوراکس بعدی که میراث گمشده موسس گروه هافلپاف است را بدست آورند اگرچه شمشیر گرینفدور آغشته به زهر باسیلیس را در معامله برای رفتن به گرینگاتز به جنی به نام گریفوگ داده اند و برایشان بدست آوردن هورکوراکس ها یک طرف ماجراست و نابودی شان طرف دیگر. در همین حال ولدمورت هم به تصور تصاحب ابرچوبدستی از قبر دامبلدور (که او آن را به خاطر خلع سلاح کردن گرینوالد جادوگر سیاه قبلی بدست آورده بود) با لشکریانش راهی هاگوارتز شده که اینک با ورودی هری پاتر و دوستانش و پیوستن سایر دانش آموزان به گروه مقاومت مدرسه جادوگری و فراری دادن اسنیپ توسط پروفسور مک گوناگال، پایگاه مبارزه علیه ولدمورت شده است.

جنگ اول درمی گیرد و با مقاومت دانش آموزان هاگوراتز، سپاه ولد مورت عقب رانده می شوند، ضمن اینکه دو هورکوراکس دیگر توسط زهر نیش مار باسیلیس (که دیگر اسکلتی بیش از او در دالان اسرار باقی نمانده) از بین رفته و ولد مورت دچار ضعف شدید می شود. حالا فقط دو هورکوراکس باقی مانده، یکی نجینی همان مار وفادار ولد مورت و دیگری خود هری پاتر که در زمان نوزادی و هنگامی که ولد مورت برای نابودیش رفته بود بر اثر فداکاری مادرش که خود را در مقابل چوبدستی ولد مورت قرار داد، قسمتی از جان لرد تاریکی به جسم هری رفت و همین موضوع باعث ارتباط ناخودآگاه آن دو گردید. (هری این موضوع را پس از مرگ اسنیپ بدست ولد مورت و از طریق قدح اندیشه و خاطرات اسنیپ دریافت) یعنی هری پاتر باید با از بین بردن خودش به عنوان آخرین هورکوراکس، ولد مورت را نابود کند. او باید در یک اقدام انتحاری، خودش را در مقابل چوبدستی ولد مورت قرار می داد.

به این ترتیب قصه هری پاتر در میانه نبرد آخرین، وارد حساس ترین مرحله خود و عمل انتحاری هری براساس افسانه های عبرانی و اسطوره سامسون می شود. آنچه مایه بسیاری از فیلم های آخرالزمانی هالیوود قرار گرفته و می گیرد. در فیلم هایی همچون «جن گیر» (که پدر کاراس پس از تسخیر جسمش توسط پازوزا، خودکشی کرد) یا «بیگانه سه» (که سرگرد ریپلی بعد از اینکه هیولای فیلم درونش تخم گذاری نمود و در حال رشد بود، خود را به فضا پرتاب کرد) و یا در فیلم «ماتریکس» (که نیو برای نجات زایان و پیروزی اش در معامله با ماتریکس برای حذف ویروس اسمیت، او را به درونش کشیده و خود را با او نابود ساخت) از همین تم عمل انتحاری سامسون استفاده شده و حالا این تم آشنا را در آخرین قسمت هری پاتر نیز به کار گرفتند.

اما به همان دلیل اوج گیری داستان پردازی هالیوودی در این قسمت، تقریباً همه آنچه در طول هفت قست کتاب و هشت قسمت فیلم، به عنوان پازل و معما و راز (جذابیت های اصلی این سری داستان ها) ریسیده شده بود را به قول معروف پنبه کرده و قربانی دراماتیزه کردن کلیشه ای و حتی به اصطلاح سوپر هالیوودی شدن قصه نمودند.

اما این پایان تلخ نمی توانست مورد نظر صاحبان کمپانی برادران وارنر باشد، پس برای بازگشت او به دنیا و زنده ماندنش، «یادگاران مرگ» طراحی شد تا هم پایان خوش سری هری پاتر به شکلی منطقی تر رقم بخورد و هم به نوعی بازگشت مسیح را تداعی نماید (براساس همان اندیشه های آخرالزمانی اوانجلیکی). در این صورت هم باز سیر قصه می توانست قابل قبول باشد اگرچه بازگشت ناگهانی هری از دنیای مرگ، فرجام داستان را جذاب تر می نمود اما برادران وارنر گویا برای از دست ندادن بیماران قلبی، با طراحی یادگاران مرگ در واقع اطمینان دادند که بلایی بر سر هری نخواهد آمد! ولی گویا بازهم دلشان راضی نشد تا یکی از فاجعه بارترین پایان بندی های هالیوودی را برای هری پاتر رقم زدند. به این ترتیب که نه تنها او با مردنش توسط ولد مورت واقعا نمرد و بلکه به عنوان آخرین هورکوراکس باعث مرگ لرد تاریکی نشد تا بازهم در نبرد تن به تن آخرین، هر دو نفر حضور داشته و یک صحنه دوئل دیگر به سبک و سیاق فیلم های وسترن (که بسیار هم مورد علاقه طرفداران هالیوود است) ایجاد شود!! عجب اینکه این وسترن هنوز و حتی در فیلم های فانتزی مانند هری پاتر هم دست از سر هالیوود برنمی دارد!!!

به این ترتیب نویسنده و مشاوران و سازندگان «هری پاتر» به زمین و زمان آویزان می شوند، به هر ترفندی دست می زنند، هرچه دلیل و برهان و رازهای آبکی است را به هم می بافند، فقط برای اینکه یک سکانس دوئل هری و ولد مورت را بدون طلسم های مختلف در فیلم بگنجانند تا دوز حادثه ای و به اصطلاح اکشن اثر پایین نیاید!! هپی اند های تهوع آور فیلم در همین جا تمام نمی شود و در پایان کتاب و فیلم «هری پاتر و یادگاران مرگ» به قول معروف یک «Happily Ever After» نخ نما شده دست چندم را شاهدیم. در این صحنه که گویا ۱۹ سال از نبرد آخرین و نابودی لرد تاریکی گذشته (چرا ۱۹ سال؟ به دلیل معنا و مفهوم داشتن این عدد در فرهنگ صهیونی؟) زوج های هری و جینی، رون و هرمیون و همچنین دراکو مالفوی و... همگی با بچه هایشان به ایستگاه کینگز کراس آمده اند تا آنها را راهی هاگوارتز کنند!! (به یاد برخی سریال های کشدار و اعصاب خردکن یا آگهی های بیمه عمر و یا حساب پس انداز نمی افتید که در آخر همه شخصیت های اصلی خانواده تشکیل داده و بچه هایشان را به مدرسه می برند؟!!

در واقع این صحنه های پایانی فیلم، تتمه حیثیت و وزانت راز و رمزهای مجموعه «هری پاتر» را نیز بر باد می دهد و کاراکترهایی که از این مجموعه در اذهان باقی می مانند هیچ یک از سه شخصیت اصلی یعنی هری و رون و هرمیون نیستند بلکه کاراکترهایی هستند که فداکارانه از فیلم بیرون رفتند همچون سیریوس بلک و دامبلدور و اسنیپ و... و حتی دابی بیشتر در خاطر تماشاگران می ماند.

از همین روی به نظر می آید چنین کارنامه ای، یکی از حقارت بارترین شکست های داستان نویسی معاصر است که به قول هری بلاک در فیلم «ساختار شکنی هری» (وودی آلن- ۱۹۹۷) قربانی کردن قهرمان های قصه برای فروش بیشتر، یک اخاذی کثیف قلمداد می شود!!!

اما قسمت «هری پاتر و یادگاران مرگ» به عنوان آخرین بخش از مجموعه هری پاتر، دربرگیرنده جنگ آخرین یا همان آرماگدون نیز هست که در قسمت ششم یعنی «هری پاتر و شاهزاده دورگه» از آن به طور مستقیم سخن رفته بود. در بخش آخر کتاب ششم یعنی «گور سفید» وقتی همه یاران دامبلدور گرد جسد او جمع شده اند و سانتورها (اهالی جنگ ممنوع) هم می آیند و در حاشیه همان جنگل می ایستند، هری به یاد نخستین سفر کابوس وارش به این جنگل می افتد و نخستین ملاقاتش با ولدمورت و در اینجا جمله دامبلدور را به خاطر می آورد که گفته بود: «جنگ نهایی نیک و بد، آرماگدون بزرگ چندان دیر نیست...»

برای اولین بار در همین قسمت ششم است که به طور علنی هری پاتر به عنوان منجی موعود نامیده می شود! (البته این موضوع در آخر کتاب پنجم که دامبلدور پیشگویی مهم پرفسور تریلاونی را در مورد رقیب نهایی ولدمورت بیان می کرد، روشن شده بود اما چون بخش فوق از پیشگویی در فیلم مربوطه بیان نشد، برای نخستین بار، صحبت آن را در فیلم «هری پاتر و شاهزاده دو رگه» دیده و شنیدیم).

از آن قسمت به بعد است که دیگر روشن می شود، هری پاتر تنها کسی است که همه در انتظار نبردش با نیروی تاریکی و نجات جهان از وجود آن هستند که این موضوع در خود فیلم هم به روشنی مورد اشاره قرار می گیرد. مثلا در صحنه ای از فیلم «هری پاتر و شاهزاده دو رگه» که هری در رستورانی مشغول خواندن روزنامه است، در همان روزنامه موضوع منجی بودن هری کاملا بیان شده و پیشخدمت رستوران نیز از این جهت نسبت به هری ابراز ارادت می کند!

به نظر می آید از آن قسمت، سازندگان سری هری پاتر بر آن شدند تا این مقوله مهم جهان امروز (که سال هاست در هالیوود مورد توجه قرار گرفته و در یکی دو دهه اخیر نیز به عنوان جریان اصلی این کارخانه به اصطلاح رویاسازی قلمداد شده) را خارج از دنیای جادوگری هاگوارتز و مانند آن نیز جاری ساخته و برای تماشاگران خاص هری پاتر که بیشتر از قشر نوجوانان هستند، ملموس تر سازند. (به خاطر بیاوریم صحبت های پرفسور رابرت لنگدون در «رمز داوینچی» که در پاسخ نگرانی سوفی مبنی بر از یادرفتن جام مقدس، خانقاه صهیون، خاطره مریم مجدلیه و نسل عیسی مسیح، یادآور شد که هنرمندان متعددی در طول تاریخ سعی کردند با آثار خود، این یاد را در اذهان کودکان و نوجوانان و به زبان و بیان خود آنها حفظ نمایند، از جمله والت دیزنی در قصه ها و کارتون هایی مثل سیندرلا و زیبای خفته و سفیدبرفی و هفت کوتوله و... و همچنین داستان هایی مانند هری پاتر...)

و جنگ آرماگدون، سرانجام در بخش دوم از فیلم «هری پاتر و یادگاران مرگ» اتفاق می افتد. نکته قابل توجه اینکه سازندگان فیلم دقیقا براساس باورهای اوانجلیستی (صهیونیسم مسیحی) در بخش اول از یادگاران مرگ، ولدمورت و ارتش تاریکی را بر هاگوارتز و دنیای جادوگران حاکم می سازند. (که حتی وزارت سحر و جادو را به تصرف خود درآورده و وزیر را هم به قتل می رسانند). این همان مرحله نخست جنگ آخرالزمان است که بنابر تبلیغات مسیحیان صهیونیست، سپاه شر یا دجال و یا همان آنتی کرایست (ضد مسیح) ابتدا بر اورشلیم یا بیت المقدس حاکم شده و سپاه مسیح یا مسیحیان نو تولد یافته بر اثر پدیده Rapture به آسمان نزد مسیح می روند و بعد از مدتی همراه مسیح بازگشته و طی مرحله آخر جنگ آرماگدون، ضدمسیح و ارتش تاریکی را شکست داده و حکومت هزار ساله خود را در جهان برقرار می سازند. همچنان که در بخش دوم از فیلم «هری پاتر و یادگاران مرگ» نیز شاهدیم، پس از مدتی که ولدمورت حاکم بر دنیای جادوگری است، هری پاتر با طلسم یادگاران مرگ، همچون مسیح مجددا از دنیایی دیگر بازگشته و همراه همه دانش آموزان و استادان هاگوارتز در جنگی سهمگین با سپاه شر، درگیر شده و آن را شکست می دهند. (طرفه آنکه کانون های صهیونی سعی دارند مثل هالیوود و فیلم های آن، سناریوهای خود را عینا در عالم واقع هم به اجرا درآورند!)

ویلیام ایندیک، استاد روانشناسی دانشکده داولینگ در اوکدیل نیویورک در کتاب «سینما، روح بشر» درباره مأموریت مسیحایی (آخرالزمانی) هری پاتر می نویسد: «... هری مانند عیسی، فرزند یک شخصیت با قدرت ماورالطبیعه است و مانند وی سرنوشتی از پیش تعیین شده به عنوان نجات دهنده مردم دارد و بر شیطان بزرگ پیروز می شود. هری مانند عیسی بایستی هویت خود را بشناسد و با چالش های بزرگ خود روبه رو شود. او مانند عیسی از نیروی فوق طبیعی برخوردار است و مانند او وسوسه می شود تا به نیروهای شیطانی ملحق گردد، صرفا برای آن که دوباره تولد یابد و با روحی قدرتمندتر به میدان بازگردد...»

اما ویلیام ایندیک فراموش کرده که حضرت عیسی مسیح(ع) به لطف و خواست الهی، قدرت ماورالطبیعه یافت که مرده را زنده و کور را شفا می داد. او با قدرت و به اذن خداوند، در آخرالزمان دوباره بازخواهد گشت. اما در مجموعه «هری پاتر»، اساسا خداوند و تفکرات الهی راهی ندارد و این نیروی جادو و سحر است که تعیین کننده بوده و دو سوی خوب و بد داستان از آن استفاده می کنند. در این فضا یا آدم ها منشاء قدرت و اثر هستند (مشنگ ها) و یا جادوگران و یا زاده ای از آمیزه این دو (دورگه ها).

نشاندن انسان به جای خداوند (اومانیسم) از جمله محورهای فقرات ایدئولوژی غرب صلیبی/ صهیونی بود که پس از نهضت به اصطلاح اصلاح دینی و جنبش روشنگری در تمام علوم و فنون و آموزش ها و همچنین فرهنگ و اندیشه و حتی سبک زندگی غرب نفوذ کرده و اساس آن تمدن را به وجود آورد. رسانه های غرب به عنوان ویترین و بازتاب آن تمدن، ایدئولوژی یادشده را در تمامیت جامعه غربی و همچنین دیگر سرزمین ها (تا جایی که برد داشتند) رسوخ دادند و هالیوود یکی از همین رسانه ها بود و اومانیسم از همان آغاز در آثار این کارخانه به اصطلاح رویاسازی تبلیغ شد. سوی دیگر ایدئولوژی غرب صلیبی/ صهیونی را اندیشه های کابالایی (یکی از فرقه های صهیونی) و ماسونی تشکیل داد که بر آخرالزمان گرایی و منجی گرایی جعلی استوار بوده و هست. این بعد از ایدئولوژی آمریکایی نیز یکی دیگر از محورهای فکری هالیوود را گردید به نحوی که پال اسکات، نویسنده معروف روزنامه دیلی میل در سال ۲۰۰۴ در همین نشریه، رهبر کابالا در آمریکا به نام فیلیپ کروبرگر یا فیلیپ برگ را پشت صحنه هالیوود معرفی نمود. اگرچه رسوخ اندیشه صهیونی کابالا در ایدئولوژی آمریکایی به دلیل حضور فعال عناصر معروف تشکیلات فراماسونری در بنیانگذاری و شکل دهی ایالات متحده، کاملا منطقی به نظر می رسد. طبیعی بوده و هست که ایدئولوژی ماسونی و کابالایی در فیلم های هالیوودی بروز روشنی داشته باشد. ایدئولوژی که به دلیل ریشه های تفکر ماسونی و کابالایی در مصر باستان و جادوگران فرعونی و به خاطر حضور فعال ساحران و جادوگران زیر لوای خاخام های یهودی در آموزش و تربیت شوالیه های معبد به عنوان پدران فراماسونری و فرقه کابالا، جادو و جادوگری از اصول اساسی آن بوده و خصوصا جادوی سیاه در زمره سرفصل های آموزشی این فرقه تحت عنوان معنویت و تصوف قرار گرفته است.

از همین رو، ساخت سری کارتون ها و فیلم های جادو و جادوگری از ابتدا در هالیوود مرسوم بوده است. کارتون ها و فیلم هایی که در آنها همه آرزوها و امیدها (نه به ذات حق تعالی) به جادوگران و ساحران و پریان و... ختم می شده است. از پینوکیو، سیندرلا، زیبای خفته و... و تا هری پاتر که بارزترین آثار تصویری در زمینه تبلیغ افکار شرک آمیز به شمار آمده و می آیند.

سعید مستغاثی