پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

نذری کلمات


نذری کلمات

روزهایی که پشت سر گذاشتیم مصادف با ایام فاطمیه بود؛ ایامی که عاشقان اهل بیت(ع) در رثای بانوی دو عالم فاطمه زهرا(س) به سوگواری ‌نشستند.
ادبیات و بخصوص شعر فارسی در طول تاریخ همواره …

روزهایی که پشت سر گذاشتیم مصادف با ایام فاطمیه بود؛ ایامی که عاشقان اهل بیت(ع) در رثای بانوی دو عالم فاطمه زهرا(س) به سوگواری ‌نشستند.

ادبیات و بخصوص شعر فارسی در طول تاریخ همواره دوشادوش مجالس آیینی همراه سوگواران بوده است و بویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی نسلی جوان و جسور پنجره‌های تازه‌ای در عرصه شعر آیینی گشودند.

ایام شهادت بانوی بزرگوار اسلام حضرت فاطمه زهرا(س) را با سروده‌های شاعران جوانی متبرک کرده‌ایم که کلمات‌شان در عزای دخت رسول گرامی اسلام مشکی پوش است؛ نذرشان مقبول!

خانه‌های قدیم

خانه‌های قدیم را دیدی همچنان که درش بزرگ‌تر است

گر که میخی به داخل در خورد، این سر از آن سرش بزرگ‌تر است

حال بنشین خودت حساب بکن لگد و تازیانه و این‌که

پشت در مادری است که قطعا درب از پیکرش بزرگ‌تر است

صحنه‌ها در ادامه این شعر، بسته دستان باز مولا را

توی این خانه غصه هست ولی غصه حیدرش بزرگ‌تر است

حیدری که به خانه‌اش دیده هیجده ساله قد کمانش را

بارها گفته با خودش، نکند از خودش همسرش بزرگ‌تر است

ظرفیت‌های کودکانش را می شناسد علی به وقت نیاز

یکی از دردهای او این‌که حسن از خواهرش بزرگ‌تر است...

مهدی رحیمی

یاس معطر

ناگهان گلدسته‌های گریه از آواز ماند

رد پای شبنم از یاس معطر باز ماند

در سکوتی از هیاهوی تب و اشک و نفس

نعش نامحسوس دریایی به روی راز ماند

هیچ کس اهلیت پروانه دیدن را نداشت

در دهان کوچه، رد خونی پرواز ماند

شب گذشت اما برای التهاب سایه‌ها

شیوه آتش زدن بر درب‌های باز ماند

بعد‌ها آیینه‌ها را بر ستون‌ها کاشتند

تیغ حق هم در غلاف مبهم ایجاز ماند

مرتضی حیدری آل‌کثیر

وداع تلخ مدینه

سخت است در پیمانه کردن روح دریا را

بی‌بال و پر بودن ولیکن آسمان‌ها را...

سخت است اما چاره ای جز دل سپردن نیست

تشریح باید کرد عمق ماجراها را

آتش به جان نخل‌های تشنه می‌افتد

وقتی که سر در چاه می‌بینند مولا را

وقتی شبانه می‌برد بر شانه‌های خویش

تنهای تنها پیکر معصوم زهرا را

وقتی که مابین در و دیوار می‌کوبند

یاس سپید شاخه‌های سبز طوبی را

وقتی که بغض تلخ در چشم رسول‌الله

خون می‌تراود رحلت ام‌ابیها را

وقتی زمین مرده در لفافه می‌پیچد

شب زنده‌دار خلوت رنج مسیحا را

وقتی مدینه با وداعی ابری و دلتنگ

می‌گیرد از اهل زمین خورشید فردا را

سارا جلوداریان

حسرت

بانو شما که مانده دلم سوی چشمتان

یعنی در اعتکاف سر کوی چشمتان

فصلی بیا و چشم مرا هم صدا بزن

دستم به دامن گل شب بوی چشمتان

فصلی که با رسیدنش انگار می‌شوم

سلمان‌ترین کرامت پستوی چشمتان

حالا منم ز بیت خرابت خراب‌تر

حالا که خاک کوچه زده روی چشمتان

بانو! اجازه هست بپرسم جسارتا

این رد چیست مانده به پهلوی چشمتان

هر شب هزار مرتبه بیدار می‌شود

همسایه از تپیدن هر جوی چشمتان

با هر نفس یکی دو قدم چانه می‌زنی

دیگر نمانده رنگ رمق توی چشمتان

صدها هزار صبح به حسرت گذشت و رفت

از این زمین پریده پرستوی چشمتان

علیرضا لک