دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا

مهدی پاکدل و این ستاره های نازنین


مهدی پاکدل و این ستاره های نازنین

مهدی پاکدل این روزها درگیر تمرین نمایشنامه «برهان» است که قرار است با کارگردانی محمد یعقوبی اجرا شود با پاکدل اما نه درباره تئاتر که درباره نسلی از بازیگران حرف زدیم که کل دهه ۶۰ و ۷۰ سینما را روی دوش خود حمل کردند

مهدی پاکدل این روزها درگیر تمرین نمایشنامه «برهان» است که قرار است با کارگردانی محمد یعقوبی اجرا شود. با پاکدل اما نه درباره تئاتر که درباره نسلی از بازیگران حرف زدیم که کل دهه ۶۰ و ۷۰ سینما را روی دوش خود حمل کردند. این خاطره‌نگاری خواندنی را بعد از خواندن یادداشتی از او بخوانید:

صحبت در مورد این بزرگان کار من نیست و من چنین جسارتی را در خودم سراغ ندارم. آنها باید در مورد نسل ما صحبت کنند و نظر بدهند من فقط به اصرار دوستانم در مجله زندگی ایده‌آل خاطراتی که با آنها دارم را مرور می‌کنم.«بازیگرهای قدیمی همه تربیت تئاتری دارند. آدم‌های بزرگی مثل پرویز پورحسینی و داریوش ارجمند که با آنها کار کردم را نمی‌شود هیچ وقت نادیده گرفت. نقش ناخدا خورشید و آدم برفی داریوش ارجمند فوق‌العاده درخشان است. خصوصیات بازیگرهای قدیمی منظم بودن آنهاست و بارزترین چیزی که در آنها مشهود است این است که عاشق شغل‌شان هستند، یعنی هیچ چیزی نمی‌تواند اینها را از این شغلی که دارند منفک کند. عاشقانه حرفه‌شان را می‌پسندند. در نسل خودمان به جرات می‌توانم بگویم این عشق کمتر وجود دارد. قدیمی‌ها در شرایطی با چنگ و دندان شغل‌شان را نگه داشتند که اگر دست ما بود می‌گفتیم اصلا چرا باید آنقدر انرژی بگذارم.

نکته جالب این است که تقریبا هیچ کدام از آنها شغل دوم ندارند ولی تقریبا نیمی از بازیگرهای هم‌نسل من شغل دوم دارند. گفتن ندارد اما بعضی از بازیگران نسل قبل هنوز خانه نخریده‌اند. این همه سال کار کرده‌اند اما در این سن و سال حداقل خانه شخصی ندارند. بازیگری که این همه اعتبار دارد باید امنیتی داشته باشد که اگر فردا کار به او پیشنهاد داده نشود خیالش راحت باشد حداقل اجاره خانه ندارد. از ماجرای اقتصادی که بگذریم اگر آقای ارجمند ساعت ۶ صبح آفیش بود ساعت ۵:۳۰ در لوکیشن آماده بود آن هم با تمام دیالوگ‌های حفظ شده سکانس‌های بازی آن روزش. اصلا مگر ما چنین کسانی را داریم. خود من خجالت می‌کشیدم با خودم می‌گفتم خدای متعال به من کمک کند که به سن آنها رسیدم اسم خودم یادم باشد. نظم عجیب و کاراکتر خاص آقای پورحسینی برای من الگوست. من در وجود آنها فقط عشق به این حرفه را می‌بینم فقط باید عاشق باشی تا بتوانی ۰۴ سال در سینما کار کنی و دیوانه نشوی.»

● خسرو شکیبایی

حسرت بازی در آن فیلم

به نظر من خسرو شکیبایی یگانه سینما بود.

شکیبایی کسی است که به خاطر او عاشق بازیگری شدم. سریال خانه سبز را که در دوران نوجوانی‌ام می‌دیدم، همان موقع تصمیم گرفتم بازیگر شوم، یعنی منشا آرزوهایی که در آن دوران در سرم می‌پروراندم خسرو شکیبایی بود.

هیچ‌کس نمی‌تواند آن حالتی که خسرو شکیبایی با تپق بازی می‌کرد را بازی کند. مثلا در خانه سبز... البته باید بگویم در آن دوران سن کمی داشتم و به بازیگری و اکت‌های او خیلی ریزبین نبودم. بیشتر تن صدا و لحن بیانش برای من مجذوب‌کننده بود. همه کاست‌هایی که آقای شکیبایی ضبط کرده‌اند را دارم. صدای پای سهراب سپهری او را بارها گوش کرده‌ام.

من آقای شکیبایی را یک‌بار ملاقات کردم. آن موقع در سریال «ما چند نفر» مشغول به کار بودم. برزو ارجمند یک شب شکیبایی را به منزلشان دعوت کرد. یادم می‌آید شکیبایی برای ما حرف می‌زد و ما کاملا مجذوب او شده بودیم. با اینکه ساعت ۷ صبح آفیش بودم تا صبح نشستم و به صحبت‌های او گوش ‌کردم. حرف‌های معمولی را که ممکن است هر کدام از ما تعریف ‌کنیم بقیه راهشان را بگیرند و بروند آنقدر شیرین تعریف کرد که همه ما تا صبح و با عشق به صحبت‌هایش گوش کردیم.

در فیلم «حیرانی» هم قرار بود با آن مرحوم همبازی شوم اما متاسفانه به دلایلی این فرصت از من گرفته شد و این اتفاق بدترین خاطره من از سینماست. حیرانی آخرین فیلمی بود که خسرو شکیبایی بازی کرد و بعد از آن از دنیا رفت. من تا مدت‌ها حال بدی داشتم که چرا نشد با ایشان بازی کنم. تا مدت‌ها از عواملی که که باعث شدند من نتوانم در آن پروژه مشغول شوم، دلگیر بودم.

● فرامرز قریبیان

صدای مخملی مرد اسرارآمیز

بعد از خسرو شکیبایی کسی که او را می‌بینم و یاد سینما می‌افتم، آقای قریبیان است. فرامرز قریبیان چهره، صدا و بازیگری‌اش برای من یعنی سینما

البته شاید دلیل آن بر‌گردد به فیلم‌های قبل از انقلابی که از او دیده‌ام. در آن سال‌ها سینما برای ما چیز عجیب و غریبی بود. اینطور نبود که دی‌وی‌دی بیاید و تو با خرید دی‌وی‌دی کل سینمای دنیا را بتوانی ببینی. یادم می‌‌آید برادر من مسعود یک دستگاه ویدئو اجاره می‌کرد، کل جوان‌های فامیل جمع می‌شدند خانه ما و تا صبح دو فیلم می‌توانستیم ببینیم. سـینما در آن زمـان خیلـی اسرارآمیزتر بود، بنابراین عطش فیلم دیدن بیشتر بود. ما فریم به فریم یک فیلم را می‌بلعیدیم، به همین دلیل وقتی فیلم «گوزن‌ها» را می‌دیدم فرامرز قریبیان برایم مثل آدم فضایی‌ها بود. فکر می‌کردم بازیگرها آدم‌های جالب و عجیب و غریبی هستند.

با آقای قریبیان شانس این را داشتم که همبازی شوم، اما چون درگیر پروژه «محمد رسول الله» بودم نتوانستم آن پروژه را قبول کنم. با اینکه برایم خیلی جالب بود که با آن اسطوره بازی کنم ولی متاسفانه این فرصت پیش نیامد.

صدای آقای قریبیان برایم خیلی خاص و ویژه است. آن تن صدای مخملی خصوص سینماست.

● جمشید هاشم‌پور

او سینما را نجات داد

اولین فیلمی که از جمشید هاشم‌پور دیدم «تاراج» بود. یادم هست که با برادرم به سینما رفتیم. نقش زینال بندری را داشت. این شمایل و فضا در آن سن و سال برایم واقعا جالب بود. شاید الان بیایم تحلیل کنم و بگویم جمشید هاشم‌پور کسی بود که با بودنش سینما را نجات داد. به نظرم او نقش‌هایی را بازی کرد که فوق‌العاده بود.

من آقای هاشم‌پور را چندبار در توچال دیده‌ام. او همیشه سرشار از انرژی و زندگی است، یعنی امکان ندارد یک لحظه این آدم را کم‌حوصله و بی‌انرژی ببینی. وقتی او را دیدم فکر نمی‌کردم مرا بشناسد. آنقدر محکم و با قدرت با من دست داد که تا مدت‌ها انرژی گرفته بودم. با من خوش و بشی کرد و آنقدر محکم دست مرا فشرد که انگشت‌هایم داشت خرد می‌شد (می‌‌خندد). به شانه من زد و ب نکاتی درباره بازیگری را به من گوشزد کرد. همیشه این برخورد برایم خوشایند بود و از اینکه مرا ‌شناخت سرذوق آمدم.

● امین تارخ

روح بازیگری دارد

آقای تارخ فرد مؤثری در بازیگری ما بوده است. از دل مدرسه بازیگری امین تارخ خیلی از بازیگرهای خوب ما بیرون آمدند.

نقش‌های فوق‌العاده‌ای مثل ابن‌سینا را بازی کرده است. سریال‌سازی فاخر ما با امین تارخ شروع شد. نقش او در سریال‌هایی مثل ابن‌سینا، سربداران و... به‌یادماندنی است.

ایشان همین‌طور در فیلم‌هایی مثل سرب، سارا، مادر و دلشدگان نقش‌آفرینی‌های بزرگی داشته‌اند.

در سریال‌های اخیردر کارهایی مثل« سفر سبز» بازی بی‌نظیری داشته است. به نظر من روح بازی او می‌تواند تلویزیون و سینما را نجات دهد. من واقعا به ایشان علاقه دارم. باز هم قرار بود با امین تارخ در فیلم «محمد رسول الله» همبازی شوم اما متاسفانه نشد. انگار من بدشانسی دارم (می‌خندد).

● مهدی هاشمی

الگوی زندگی موفق

ارادت من به آقای هاشمی به دلیل بازی‌هایی است که در تئاترداشته‌اند، ولی در کارهایی مثل زرد قناری، خارج از محدوده و سلطان و شبان نقش‌آفرینی خارق‌العاده‌ای داشتند. آن موقع که دانشجو بودم و تازه دو ترم تئاتر خوانده بودم و با چهار تئاتری ترم یکی می‌گشتیم، اولین تئاتری که از آقای بیضایی دیدم «کارنامه بندار بیدخش» بود که مهدی هاشمی با آقای پورحسینی در بازی کرده بودند. آن موقع ۱۹ سالم بود و خیلی جوان بودم اما بعد از دیدن بازی مهدی هاشمی جادو شدم، به قول معروف رفتم برای خودم. بازی روان و بیان سلیس روی نوشتار سخت آقای بیضایی طوری بود که تو کاملا با آن سواد اندک و آن موقعیت می‌توانستی نمایشنامه را درک کنی. این ارادت به مهدی هاشمی از همان موقع در من بود تا اینکه چند وقت پیش مصاحبه‌ای از ایشان در یکی از مجلات خواندم و متوجه شدم که چقدر آدم روشنی هستند و چقدر باسوادند. چون کاراکتر ساکتی دارند و خیلی اهل مصاحبه نیستند در موردشان زیاد نمی‌دانستم، اما وقتی مصاحبه را خواندم گفتم آدم با سواد و استاد مسلم مثل ایشان کم است.

چند بار با ایشان و خانم آدینه برخورد نزدیک داشتم. همیشه مهدی هاشمی و خانم آدینه الگوی زندگی خانوادگی و هنری موفق و بادوام برای من بودند.

● آتیلا پسیانی

چهره او را هیچ‌کس ندارد

آتیلا پسیانی که دیگر عشق است. من خودم را خیلی نزدیک به او می‌دانم و این جسارت را به خودم می‌دهم که احساس دوستی با او کنم. او استاد تئاتر ماست. ما زیردست و این استادان بزرگ شده‌ایم. اگر رشدی کردیم واقعا مدیون آدم‌هایی مثل پسیانی هستیم، چون خیلی خودش را مقید به بودن در تئاتر می‌کند و همیشه تئاتر برای او یک مسئله جدی است.

به نظر من ویژگی آقای پسیانی صورت خاص اوست. وی صورتی دارد که شبیه او را در سینما کم داریم. چهره‌ای که به هر کاراکتری می‌آید؛ هم می‌‌تواند نقش یک شهرستانی را بازی کند و هم نقش جاسوس را در فیلم «روز شیطان» و هم در «خاکستر سبز» نقش یک اروپایی را بازی ‌‌کند. این چهره خاص را هر بازیگری ندارد. خب از بازیگری‌شان هم هرچه بگویم کم گفته‌ام. خانواده آنها خانواده بازیگری است. اولین کارهایی که از ایشان در ذهنم مانده است «محله برو بیا» است. در سینما هم اولین فیلمی که از او دیدم «روز شیطان» بودم. من افتخار بازی با ایشان را درسریال اولین شب آرامش داشتم.

● پرویز پرستویی

سلطان هستند!

ایشان سلطان هستند! به نظرم پرویز پرستویی بازیگری است که همه نقش‌ها را در آستینش دارد. آنقدر راحت همه نقش‌ها را روی خودش می‌نشاند و لباس هر نقشی را راحت به تن می‌‌کند که آدم فکر می‌کند خب رضا مارمولک چیزی غیر از این نیست. مگر می‌شود طور دیگری آن نقش را بازی کرد؟ یا مثلا حاج کاظم آژانس شیشه‌ای را مگر داریم؟ آقای پرستویی هر نقشی را که بازی می‌کند تبدیل به الگو می‌شود برای بقیه بازیگرها. پرویز پرستویی در یک دوره‌ درخشان‌ترین نقش‌های سینما را بازی کرده است و ما به عنوان یک شاگرد فقط از بازی‌شان یاد می‌گیریم.

● ابوالفضل پورعرب

برای فیلم او ۳ روز در صف ایستادند

به نظر من سینمای اجتماعی ایران را می‌توان تقسیم کرد به قبل از فیلم «عروس» و بعد از آن. عروس یک اتفاق بود. من در اصفهان که بودم به چشم دیدم که مردم ۳ روز در صف می‌ایستند تا بتوانند آن فیلم را ببینند. برای هیچ فیلمی تا قبل از عروس این اتفاق نیفتاده بود. پورعرب واقعا یک ستاره بود، من شنیده بودم هر فیلمنامه‌ای که به او پیشنهاد داده می‌شد یک چک روی فیلمنامه گذاشته می‌شد. این چک فقط حق‌الزحمه خواندن فیلمنامه بود. از دوستان شنیده‌ام که در صندوق عقب ماشین او همیشه حداقل ۱۰ فیلمنامه بود. در واقع هر فیلمی که ساخته می‌شد اول به پورعرب پیشنهاد داده می‌شد.

● محمدرضا شریفی‌نیا

سینما در دستان اوست

وقتی سریال امام‌علی (ع) را از تلویزیون دیدم حتی وقتی تیزر تبلیغاتی آن را دیدم، گفتم خدایا این چه بازیگری است که دارد می‌آید. در مورد دو نفر این حس را داشتم که وقتی اولین پلان را از آنها دیدم با خودم گفتم ای خدا، این دیگر کیست؟ آمده است تا سینما را فتح کند. یکی شریفی‌نیا بود و دیگری حمید فرخ‌نژاد. همفری بوگارت جمله‌ای دارد که خیلی جالب است، می‌گوید: « وقتی ما در سینما با کراوات و پاپیون و خیلی آراسته زندگی می‌کردیم و می‌آمدیم و می‌رفتیم یکدفعه براندو با یک عرقگیر و کاپشن چرم و شلوار پاره پوره آمد، بساط همه را به هم زد و رفت.»

وقتی هر چیز خوب را زیاد استفاده کنی و زیاد ببینی خسته می‌شوی و دیگر آن را نمی‌بینی. شریفی‌نیا هم چنین حالتی دارد. آنقدر این خوب بودنش را دیدیم که دیگر به چشم نمی‌آید. درکل او بازیگر ویژه سینما بوده و هست.

● حمید جبلی

صداپیشه سوپراستار

غیر از مهــم بودن بازی حمید جبلی،‌ صداپیشـــگی او در ایران منحصربه‌فرد است. واقعا در ایران چنین کسی را نداریم، به هر حال سوپراستار سینمای ما کلاه‌قرمزی و پسرخاله‌اند که صدای هر دوی آنها حمید جبلی است. در فیلم‌ها و انیمیشن‌های سینمای تجاری صداپیشه کلی اعتبار داشت. در سال گذشته صداپیشگی جانی دپ چنان اعتباری به او داد که بازی دزدان کارائیب او چنان بردی برای او نداشت. این اتفاق ویژه‌ای است که در سینمای ما کمتر به آن پرداخته می‌شود. بازی حمید جبلی در فیلم مادر هم واقعا درخشان است.

● بیژن امکانیان

بازگشتی خوب در تقاطع

با شنیدن اسم آقای امکانیان یاد فیلم «گل‌های داوودی» و صدای خسروشاهی می‌افتم. نکته عجیب این است که ظاهر او نسبت به سال‌‌های قبل چندان تغییری نکرده است. در فیلم تقاطع هم بازگشت خوبی از ایشان دیدم از بازی ایشان در آن فیلم خیلی خوشم آمد.

● اکبر عبدی

جادوگر بی‌نظیر و یک پلان تاریخی

اکبر عبدی غریزی‌ترین بازیگر سینمای ایران است. یک پلان در فیلم مادر بازی کرده‌ که به‌نظرم بزرگ‌ترین بازیگران دنیا هم نمی‌توانند آنطور بازی کند. آنقدر ایرانی و با فرهنگ ما، این پلان را بازی کرده است که نمی‌توان آن را فراموش کرد.

در آن پلان محمدعلی کشاورز او را به حمام برده و کتکش زده است و امین تارخ به او می‌گوید: «ببینم صورتت را.» اکبر عبدی با یک شرمی این صورت را از او پنهان می‌کند که دل آدم می‌ریزد. به نظر من آقای عبدی جادوگری بی‌نظیر است، همین یک پلان او کافی است برای کل تاریخ سینمای ایران.

من از نزدیک با آقای عبدی برخورد داشته‌ام. شاید ۱۰درصد بامزگی او را جلوی دوربین می‌توان دید. وقتی در جایی حضور دارد بی‌وقفه طنازی می‌کند و اطرافیانش را می‌خنداند. در یکی از ملاقات‌هایی که با ایشان داشتم تا یک هفته فکم درد می‌کرد. باورم نمی‌شود چنین موجود شیرینی در دنیا وجود داشته باشد.

● علیرضا خمسه

زندگی دوباره با بابا‌پنجعلی

کاری که اولین‌بار با شنیدن اسم علیرضا خمسه به ذهنم می‌آید هوشیار و بیدار است که خمسه با محسن یوسف‌بیک بازی کردند. بعد از آن هم یکسری فیلم خیلی موفق تجاری بود که با اکبر عبدی با هم بازی کردند. «یک روز باشکوه» و «دو نفر و نصفی» او را فراموش نمی‌کنم. در «دیگه چه خبر» هم نقش روبات داشت و خاطره‌ای است که در ذهنم مانده است. در فیلم «بیست» هم که سیمرغ گرفت بازی درخشانی داشت. به‌نظر من تولد دوباره علیرضا خمسه سریال «پایتخت» بود که نقش جالبی را بازی کرد. نقشی بود که کم دیالوگ بود ولی به هر حال اعتماد کرد و نقش ویژه و خاصی هم از آب درآمد.

● رضا کیانیان

دربان بهشت من

رضا کیانیان اولین هنرپیشه بزرگی است که با او بازی کردم. وقتی در «ماهی‌ها عاشق می‌شوند» روبه‌روی او قرار گرفتم تمام وجودم می‌لرزید. آنقدر حضور این آدم کمک من بود و آنقدر خود او تمام این استرس‌ها را از من زدود که همیشه مدیون او هستم. حضور آقای کیانیان برای من مثل دربان بهشت من بود. من همیشه دلم می‌خواست وارد این بهشت شوم و کسی که مرا به این بهشت راه داد و دستش را روی شانه من گذاشت و گفت بیا چیزی نیست و بیا با هم برویم، آقای کیانیان بود و خودم را همیشه مدیون او می‌دانم.

رضا کیانیان در مورد بازیگری کتاب نوشته است. نگارش کتاب او به این معنی است که نگاه او به دنیای بازیگری تئوری و آکادمیک است، همین‌طور هم بازی می‌کند. تو نمی‌توانی بگویی مثل اکبر عبدی غریزی بازی می‌کند. او بازیگری است که این حرفه را یک علم می‌داند بیشتر مردم این شانس را نداشتند که بازی او را در تئاتر ببینند. من تئاتر «دانشمند بزرگ وو» دکتر رفیعی را از او دیدم. کیانیان روی صحنه جادو می‌کند. کسانی که کتاب‌‌های او را خوانده‌اند یا تئاترهای او را دیده‌اند وقتی روی صحنه او را می‌بینند تازه متوجه می‌شوند که منظور او از بازیگری تکنیکال چیست. رضا کیانیان بازیگر بزرگی است که بیان خاصی دارد.