جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

همان نگاه آخر


همان نگاه آخر

فاصله اغلب فیلم های سینمایی با نسخه ایده آل شان معمولا در کاستی های فیلمنامه, شخصیت پردازی های ناقص و باورناپذیر یا درنیامدن حال و هوای داستان فیلم در مرحله اجراست

فاصله اغلب فیلم‌های سینمایی با نسخه ایده‌آل‌شان معمولا در کاستی‌های فیلمنامه، شخصیت‌پردازی‌های ناقص و باورناپذیر یا درنیامدن حال و هوای داستان فیلم در مرحله اجراست. در آثار اقتباسی که در ایران تعدادش انگشت‌شمار است دست‌انداز دیگری اضافه می‌شود و آن ایرانیزه نشدن قصه و باقی ماندن در سطح روابط و دغدغه‌های یک جامعه غیرایرانی یا در مواردی بیش از حد‌فاصله گرفتن از متن اولیه و از دست رفتن روح آن اثر است. کم هستند فیلم‌هایی مثل ناخداخورشید (ناصر تقوایی)، سارا (داریوش مهرجویی)، روز برمی‌آید (سعید شاهسواری و بیژن میرباقری) که از یادت می‌برند داستانی خارجی بن‌مایه اصلی‌شان است بس که تو را یاد دور و اطراف و خاطراتت می‌اندازند.

اما فاصله «اینجا بدون من» با نسخه بی‌عیب و نقصش به واسطه هیچ کدام از اینها نیست. توکلی از تمام این تپه‌های سخت در مسیر فیلمسازی‌اش به سلامت عبور کرده است. اقتباس از یکی از مهم‌ترین نمایشنامه‌های تنسی ویلیامز که بسیاری از منتقدان آن را به داستان زندگی خود تنسی نسبت داده‌اند ریسک بزرگی است. عوض کردن راوی از دختر جوان به کل اعضای خانواده به شکل توده‌ای به مانند یک عضو هم، هوشمندانه است. دغدغه اصلی خانواده در «اینجا بدون من» رهایی از وضع موجود است. شیوه‌هایی که هر کدام از سه عضو خانواده- مادر، پسر و دختر- برای رهایی مناسب می‌دانند، متفاوت است. داستان با همین تم جلو می‌رود. با تقابل این ایده‌ها برای عبور از تنگنای زندگی کنونی‌شان در فضایی که فقر بر آن سایه انداخته است. آنچه «اینجا بدون من» را از یک فیلم اجتماعی صرف نجات می‌دهد نگاه روان‌شناسانه آن به شخصیت‌هایی است که از فرط تنهایی آویزان هم هستند. این آویزان بودن بیش از همه روی پسر سنگینی می‌کند که تنها عضو تاحدودی متفکر این خانواده است. او حتی حاضر است همه درزهای پنجره‌ها و درها را ببندد، شیر گاز را روشن کند و هر سه‌شان را از این گلاویز هم بودن نجات بدهد. آیا او، این کار را می‌کند؟ آیا او در آرزوی رویای پایان فیلم به یک خودکشی جمعی دست می‌زند؟ هر چند ممیزی اجازه چنین پایان سیاهی را برای «اینجا بدون من» نمی‌داده، بهرام توکلی با پایان خوش اغراق‌آمیزش که در آن پلان انتهایی با نگاه حسرت‌بار پسر بسته می‌شود همان پایان سیاه را کمی خوش‌رنگ و لعاب‌تر می‌کند. پایانی متفاوت با نمایشنامه تنسی ویلیامز که همچنان به آن فضای روان‌پریشانه و نقطه‌نظرهای اعتراضی‌اش به جامعه پایبند است.

اما بخشی از آنچه «اینجا بدون من» را از نسخه ایده‌آلش با فاصله نگه داشته، بازی بازیگران است و طراحی صحنه‌ای که به زحمات بخش فیلمنامه و کارگردانی جهت دور کردن فضا از تئاتر صدمه وارد کرده. پیداست قرار بوده از فقر تصویر پاکیزه‌ای نشان داده شود و از گداگرافی پرهیز، اما بعضی عناصر صحنه انگار مربوط به طبقه‌ای دیگر است، نه مربوط به طبقه کارگری که در جنس خود می‌تواند تمیز و با سلیقه باشد. کاناپه‌ای که در فیلم بخش اصلی بار قصه را به دوش می‌کشد نیز در هر دو بخش خود از این قاعده مستثنا نیست. چنین صحنه و لباسی هرچند زیبا، مربوط به این طبقه، این داستان و این حال و هوا نیست.

مجموعه بازیگران فیلم گاهی دچار ناهماهنگی‌ هستند. قطعا هر کدام لحظات به‌یاد‌ماندنی دارند. کم هم ندارند، در بخش‌هایی بسیار موفق هستند و بدون شک در ایجاد حال و هوای داستان که تاثیرگذار است و متفاوت با بیشتر فیلم‌های ایرانی، سهم بزرگی بر‌ عهده‌شان بوده، اما در بخش‌هایی و گاهی بخش‌های مهمی بازیشان را نمایش می‌دهند.اغراق در سرفه کردن، گریه کردن، فلج بودن و اغراق در لحن، فریاد و اعتراض هم منافات دارد با حال و هوای سنگین فیلم و سکوت‌هایی که در آن جریان دارد و گاهی باید داشته باشد و به واسطه همین اغراق‌ها ندارد. با تمام اینها به صابر ابر برای همان نگاه آخر که همه بار پایان‌بندی فیلم را بر دوش دارد باید احسنت گفت.

«اینجا بدون من» می‌توانست از آن فیلم‌های ماندگار در تاریخ سینمای ایران بشود. «اینجا بدون من» یک اعتراض بزرگ است. یک تلنگر است به آنها که خوابند و نمی‌بینند خانواده‌ای را که به واسطه نبود تامین اجتماعی نه به معنای رایج، به معنای واقعی کلمه محروم هستند. «اینجا بدون من» ته خط یک‌یک مجموعه آدم‌ها است و همه اینها در یک قاب سینمایی استاندارد تصویر می‌شوند.

جمیله دارالشفایی