سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

محورهای اساسی سبک زندگی امام زین العابدین ع


محورهای اساسی سبک زندگی امام زین العابدین ع

بیست سفر در راه حج بر شتری سوار شد و یک تازیانه بر او نزد, چون شتر مرد دستور داد به خاکش سپارند تا طعمه درندگان نشود

حمران بن اعین از امام باقر(ع) نقل می‌کند که حضرت سجاد(ع)

۱: در حال نماز رنگش تغییر می‌کرد.

۲:‌مانند بنده ذلیلی که در برابر سلطان باعظمتی باشد به نماز می‌ایستاد.

۳: بدنش در حال نماز می‌لرزید.

۴: مثل کسی نماز می‌خواند که نماز آخرش را می‌خواند.

۵: روزی در حال نماز ردا از یک شانه‌اش افتاد با همان حال نماز را تمام کرد، یکی از اصحاب پرسید: چرا ردا را صاف نکردی؟ فرمود: می‌دانی دربرابر چه کسی بودم؟ چیزی از نماز بنده قبول نمی‌شود جز آنچه با حضور قلب باشد. سائل گفت: پس ما هلاک شدیم. فرمود: هرگز! خدا نقصها را به وسیله نافله‌ها جبران می‌کند.

۶: شب تاریک انبانی پر از کیسه‌های درهم و دینار - و گاهی غذا یا هیزم- به دوش می‌کشید و بر درخانه مستمندان می‌برد، در را می‌زد، هر که از خانه بیرون می‌آمد به او می‌داد و می‌رفت.

۷: هنگام عطای به فقیر صورت را می‌پوشاند که او را نشناسد، فقرا از وفات آن جناب فهمیدند مسکین نواز شب، علی بن‌الحسین بوده.

۸: چون بدن مبارکش را روی تخت غسالخانه نهادند دیدند پشت مبارکش چون سر زانوی شتر برآمده و این اثر بارهایی بود که به دوش می‌کشید و به در خانه مستمندان می‌برد.

۹: روزی روپوشی از خز (خز حیوانی است که از پوست آن جامه زمستانی تهیه می‌شده) به دوش مبارکش بود، در راه سائلی رسید و در روپوش آویخت، حضرت جامه قیمتی را رها کرد و رفت.

۱۰: لباس خز را زمستان می‌خرید، تابستان می‌فروخت و پولش را تصدق می‌داد.

۱۱:‌ روز عرفه چشمش افتاد به جمعیتی که گدایی می‌کردند، فرمود: وای بر شما، چنین روزی از غیرخدا سؤال می‌کنید؟ این روزها چنان لطف حق همگانی است که امید می‌رود شامل حال جنین‌ها در شکم مادران هم بشود و خوشبخت گردند.

۱۲: از غذاخوردن با مادر خودداری می‌کرد، گفتند: یا ابن‌رسول‌الله شما از همه با مادرتان نکوکارترید، چرا با او هم خوراک نمی‌شوید؟ فرمود: دوست ندارم لقمه‌ای را بردارم که مادرم به آن نظر داشته باشد.

۱۳: مردی عرض کرد: یابن رسول‌الله من برای خدا شما را سخت دوست دارم. حضرت عرض کرد خداوندا! پناه بر تو که مرا در راه تو دوست داشته باشند و تو خود مرا دشمن بداری.

۱۴: بیست سفر در راه حج بر شتری سوار شد و یک تازیانه بر او نزد، چون شتر مرد دستور داد به خاکش سپارند تا طعمه درندگان نشود.

۱۵: از کنیزی شرح حال آنجناب را پرسیدند، گفت: مختصر بگویم یا مفصل؟ گفتند: مختصر، گفت: هیچ روز غذا برایش نبردم و هیچ شب بستر برایش نگستردم.

۱۶: روزی به جمعی رسید که غیبت او می‌کردند. ایستاد و فرمود: اگر راست می‌گویید خدا مرا بیامرزد و اگر دروغ می‌گویید خدا شما را بیامرزد.

۱۷: اگر کسی برای طلب علم خدمتش می‌رسید می‌فرمود: آفرین به کسی که پیغمبر(ص) سفارش او را کرده.

۱۸: صد خانوار از فقرای مدینه را اداره می‌کرد.

۱۹: خرسند می‌شد که یتیم و نابینا و زمینگیر و مسکین و بیچاره بر سر سفره‌اش حاضر شود و با دست مبارک به آنان غذا می‌داد و هر کدام عایله داشتند برای عایله‌شان هم می‌فرستاد.

۲۰: هیچ غذایی نمی‌خوردمگر اینکه اول همان اندازه صدقه می‌داد.

۲۱: سالی هفت پوست از هفت موضع سجده‌اش جدا می‌شد - که از کثرت نماز این موضع پینه می‌کرد - چون از دنیا رفت آن پینه‌ها را با وی دفن کردند.

۲۲: بیست سال بر پدر بزرگوارش گریست، هیچ غذایی جلویش نمی‌گذاشتند جز اینکه گریه می‌کرد، یکی از غلامان گفت: یابن‌رسول‌الله اندوه شما به آخر نرسیده؟ فرمود: وای بر تو یعقوب دوازده پسر داشت، یکی را خدا از جلو چشمش برد، از بس گریست چشمانش نابینا و موی سرش سفید و کمرش خم شد با اینکه پسرش زنده بود، من به چشم خود دیدم که پدر و برادر و عمویم با هفده تن دیگر از بستگانم کشته روی خاک افتاده‌اند، با این وصف چگونه غصه‌ام پایان پذیرد؟

ازکتاب نصایح آیت‌الله مشکینی