دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

ویژگی های حق و اهل آن


ویژگی های حق و اهل آن

نخستین پرسشی که از سوی حق جویان مطرح می شود آن است که چگونه حق را از باطل بشناسیم زیرا جهان آمیزه ای از حق و باطل است و باطل به سبب فریبکاری و نیرنگ بازی همواره خود را حق مطلق و محض نشان می دهد و در این دغل کاری, کاسه از آش داغ تر و کاتولیک تر از پاپ می باشد

نخستین پرسشی که از سوی حق جویان مطرح می شود آن است که چگونه حق را از باطل بشناسیم؟ زیرا جهان آمیزه ای از حق و باطل است و باطل به سبب فریبکاری و نیرنگ بازی همواره خود را حق مطلق و محض نشان می دهد و دراین دغل کاری، کاسه از آش داغ تر و کاتولیک تر از پاپ می باشد. از اینرو مردم درشناخت حق و باطل درحیرت می مانند.

البته درک این مفهوم که همواره باطل خود را درچهره حق نشان می دهد و بقای آن به همین فریب و نیرنگ است، خودگامی ارزشمند است. اما پس از درک این مطلب، مهم ترین دغدغه قبل از همراهی با حق، آن است که حق را بشناسیم. این جاست که نیازمند معیارها و ملاک هائی برای جداسازی و شناخت حق از باطل حق نما هستیم.

قرآن به عنوان کتاب راهنمای به سوی حق مطلق، بر آن است که تا از همه ابزارها، امکانات و روش ها برای معرفی حق و جداسازی آن از باطل استفاده کند و مردم را به سوی حق، هدایت و رهنمون کند. یکی از روش هایی که قرآن از آن بهره جسته، معرفی حق از طریق معرفی اهل آن است؛ زیرا حق ویژگی هایی دارد که آثار آن در اهل حق ظهور می یابد و از این طریق می توان حق و آثار آن را در اهل حق شناخت و در مسیر آن گام برداشت.

نویسنده در این مطلب با بررسی آیات قرآنی تلاش کرده تا این ویژگی ها را معرفی کند.

با هم مطلب را از نظر می گذرانیم.

● شناخت متقابلان

یکی از راه های شناخت هرچیزی آن است که از ویژگی های متقابل آن آگاه شویم. از این رو قاعده مهم منطقی و فلسفی شکل گرفته و در سخنان بزرگان به کرات مطرح می شود که:«تعرف الاشیاء باضدادها؛ چیزها به ضد آن شناخته می شود». البته ناگفته نماند که مراد از ضد دراین جا هر نوع تقابل منطقی در میان دو چیز است خواه این تقابل منطقی به شکل ضدان منطقی باشد و یا به شکل نقیضان منطقی تحقق یابد، بلکه حتی می توان دیگر نسبت های منطقی چون عموم و خصوص مطلق و من وجه را دراین بحث جا دارد، زیرا تقابلی که میان این امور وجود داد، خود می تواند بخشی از تعریف باشد وحدود منطقی یا رسمی چیزی را نیز تبیین کند.

به هرحال، یکی از راه های شناخت هر چیز دارای تقابلی، مراجعه به متقابل آن چیز می باشد حق و باطل چون، دارای تقابل نقیضان هستند می توان از هر یک به شناخت دیگری دست یافت. از این رو قرآن افزون بر تبیین خصوصیات حق برای تشخیص آن از باطل، به ویژگی های باطل نیز توجه می دهد تا از این طریق حق به خوبی شناخته شود.

اگر به آموزه های قرآن توجه شود به خوبی روشن می شود که حتی بخش عمده ای از راه های شناخت حق از باطل به معرفی باطل و آثار آن تعلق گرفته است. بلکه حتی درمواردی که قرآن به بیان ویژگی های حق و آثار آن می پردازد، در همان جا به نقیض آن یعنی باطل توجه می دهد و ویژگی ها و آثار آن را نیز بیان می کند. به عنوان نمونه هنگامی که به ویژگی پایداری حق می پردازد، در همان جا به ناپایداری باطل نیز اشاره می کند و یا هنگامی که از سودمندی حق سخن به میان می آورد، از زیان و خسرانی که باطل با خود همراه دارد نیز سخن می گوید. این گونه است که با بهره گیری از روش شناخت متقابلان از طریق بیان خصوصیات و ویژگی های یک دیگر به انسان کمک می کند تا به آسانی حق را بشناسد و به سبب آثار و پیامدهای مثبت و خوب آن، در پی آن برود و در مقابل، با شناخت آثار و پیامدهای زیانبار و منفی باطل، از باطل گریزان شده و به آن گرایش نیابد.

● ویژگی ها و آثار حق و باطل

قرآن در بیان ویژگی ها و آثار حق و باطل، از شیوه های گوناگون استفاده کرده است تا هر کسی در هر مقام و منزلت علمی و رشدی، بتواند به سادگی از آن ها بهره گرفته و مسیر حرکت زندگی خویش را انتخاب کند. از این رو از روش های سخت و مشکل برهانی تا روش های ساده و آسان تمثیلی و داستانی استفاده کرده است.

از نظر قرآن، انسان به طور طبیعی و فطری حق خواه است و گرایش به حق دارد، زیرا کمال گرایی و نقص گریزی در انسان، فطری و طبیعی است و از آن جایی که کمال تنها در حق یافت می شود و باطل جز نقص نیست، به حق گرایش دارد و از باطل گریزان است. با این همه به سبب علل و عوامل درونی و بیرونی چون اشتباه در تطبیق و تغییر ماهیت و چهره دادن باطل و مانند آن، انسان ناتوان از شناخت حق از باطل شده و به سوی باطل به قصد حق گرایش می یابد. البته انسان هایی که فطرت و طبیعت سالم و خدادادی خویش را از دست داده اند، به سبب این که دچار بیماردلی و سنگ دلی شده اند و ماهیت خود را دست خوش تغییر جدی ساخته اند، ناتوان از درک حق و باطل بوده و کمال و نقص را نمی شناسند و حتی به سوی باطل گرایش می یابند و آن را با تمام وجود می جویند. شاید داستان مولانای بلخی در مثنوی بیانگر این تغییر شخصیت و ماهیت انسان و از دست دادن فطرت باشد. مولوی در داستانی از تغییر این ماهیت و ذائقه سخن می گوید.

در این داستان این معنا و مفهوم مورد تأکید است که انسان در آغاز بر فطرت پاک و سالم آفریده شده و در مقام اعتدال و استواست و از این رو به طور طبیعی گرایش به زیبایی ها و حقایق به عنوان یک امر کمالی دارد؛ ولی اندک اندک به سبب وسوسه های بیرونی شیطان و ابلیس و هواها و خواسته های درونی نفس انسانی، از فطرت خویش دور می شود و به دام ولایت شیطان می افتد به گونه ای که فرهنگ و ارزش های شیطانی برای او اصالت می یابد و باطل به جای حق و نقص به جای کمال می نشیند؛ زیرا فطرت و طبیعت چنین افرادی در یک فرآینده زمانی تغییر یافته و هویت و ماهیت جدیدی پیدا کرده است. در این میان آمیختگی حق و باطل و شبهاتی که از راه این آمیختگی پدید می آید، امر را بر توده های مردم دشوار می کند و جالب این که انسان بیماردل (فی قلوبهم مرض به تعبیر قرآن) و سنگ دل (کالحجاره او اشد قسوه در تعبیر قرآنی) حتی اگر از شبهه بودن آن آگاه باشد به سوی باطل گرایش یافته است. مولوی در داستان مرد دباغ، آورده است که چگونه مرد دباغ که عمری در میان راسته دباغان در میان دود و دم پوست های دباغی بوده، در بازار عطرفروشان از بوی خوش عطر غش می کند و بیهوش می شود و هرچه عطاران بر او عطر می پاشند فایده و سودی نمی بخشد تا این که شخصی او را شناخته از بازار دباغان، چرمی بدبو را در کنار بینی او می گیرد و او به هوش می آید.

کسانی که گرفتار شبهات می شوند و در نهایت در ولایت شیطان می روند و تغییر ماهیت می دهند و باطل برای ایشان جای حق می نشیند و این گونه فطرت سالم خود را از دست می دهند، دیگر عطر کلام وحی و حقایق آسمانی و هنجارهای زیبای اجتماعی و اخلاقی و دیگر امور کمالی و ضد نقص، حال ایشان را به هم می زند. از این رو خداوند در توصیف این افراد می فرماید که هر آیه ای که برای مؤمنان عامل رشد و بالندگی و هدایت است برای این مردمان عامل گمراهی و ضلالت می شود و بیش از پیش در آن غوطه ور می شوند؛ چون کمال و حق به مزاج و ذائقه ایشان خوش نمی آید و سخنان یاوه و بیهوده و رفتارهای زشت و زننده، آنان را خوشحال می کند.

اصولا کسانی که بیمار دل و سنگ دل شده اند و ماهیت انسانی و فطرت پاک و طبیعی خود را از دست داده اند، دوست می دارند که شبهه آفرینی کنند، زیرا با آمیختگی حق و باطل می توانند دیگران را نیز به سوی باطل خویش بکشانند و آنان را با خود همراه سازند. چنین بیماردلانی در اهل کتاب، با آمیختن حق و باطل و ارایه آن به جای حق می کوشیدند به باطل خویش بها و ارزش دهند و به مقاصد باطل خود دست یابند. (بقره آیه ۴۲ و آل عمران آیه ۷۱)

از ویژگی های حق، سودمندی (رعد آیه ۱۷) پایایی و مانایی (همان) و اصلاح کنندگی است؛ زیرا حق، امری صالح است و افزون بر صالح بودن و دوری از فساد و تباهی موجب اصلاحات نیز می شود. این در حالی است که باطل بر فساد و تباهی استوار است و هر چیزی را نیز به افساد و تباهی می کشاند.

حق، بصیرت زاست در حالی که باطل، آدمی را دچار جهل و نادانی می کند و پرده بر دیدگان می افکند تا حقایق را نبیند. از این رو خداوند در آیات ۵۸ و ۵۹ سوره روم بیان می کند که دل های کافران به سبب بدرفتاری و بدذاتی ایشان، مهر شده و دیگر نمی توانند حق را از باطل تشخیص دهند بلکه حتی اگر تشخیص دادند به سوی باطل گرایش می یابند. در حقیقت از آثار طبیعی باطل گرایی انسان، مهر شدن دل ها و عدم توانایی از درک حقایق و تشخیص آن می باشد که نتیجه آن فرو رفتن بیش از پیش در تباهی و هلاکت جاودانه است.

همین باطل گرایی و کفر مردم است که قدرت تشخیص را از آنان می گیرد و حقایق را اموری موهوم می انگارند در حالی که باطل خود را امری حق جلوه می دهند و به عنوان حق به سوی آن می روند. (روم آیه ۵۸) این همان تغییر ماهیتی است که در داستان دباغ مولوی بیان می کند.

خداوند در آیه ۱۱ سوره بقره تبیین می کند که تغییر ماهیت در یک فرآیند غلط و باطل در سایه کفر و نفاق، موجب می شود که شخص بی آن که احساس کند که به سوی باطل می رود، افساد و کارهای فاسد و تباه کننده خود را از امور اصلاحی دانسته و خود را نیز مصلح می شمارد. به سخن دیگر، تغییر ذائقه و ادراک در این افراد موجب می شود تا باطل را جای حق ببینند و افساد را اصلاح بدانند و حتی براین اساس مردم حق جو و حقیقت طلب را نادان و گمراه بشمارند و آنان را به تمسخر بگیرند. (بقره آیات ۱۳ تا ۱۵)

حق، اصولا چیزی جز راستی و صداقت نیست، همان طور که باطل نیز چیزی جز دروغ و کذب نمی باشد. این گونه است که اهل باطل همواره بر دروغگویی پافشاری دارند و در رفتار و کردارشان، صداقت و وفاداری و راستگویی دیده نمی شود. این در حالی است که دیگران را به دروغ متهم می سازند و خود را اهل صداقت و راستی و راستگویی می دانند.

خداوند در آیاتی از جمله آیه ۵۵ سوره قصص، اهل باطل را افرادی جاهل و بیهوده گو می شمارد و بر این نکته تاکید می ورزد که ایشان لغو و بیهوده گویی را در حالی به اهل حق و مومنان نسبت می دهند که خود در آن غرقه هستند. از نظر مومنان نیز بیهوده گویی و شنیدن آن، امری است که تنها انسان های جاهل و بی خرد از آن پیروی می کنند. در این آیه، جاهل در حقیقت در برابر عقل و خرد قرار گرفته است نه در برابر نادانی و فقدان علم؛ بنابراین رفتاری که بی خردان انجام می دهند، رفتاری همراه با بیهودگی و لغو در شنیدن و گفتن است که عمل اهل باطل می باشد.

از نگاه قرآن، پذیرش توحید، عین حق جویی و حق خواهی است و در مقابل، کفر و شرک چیزی جز باطل گرایی نمی باشد. از این رو خداوند اهل شرک را اهل باطل معرفی می کند. (اعراف آیه ۱۷۳) و در آیات ۷ و ۸ سوره انفال خبر از میان رفتن باطل در نهایت می دهد که همان بطلان شرک و کفر می باشد.

از نظر قرآن کردارهایی چون تجاوزگری (اعراف آیه ۳۳)، جادوگری و سحر (اعراف آیات ۱۱۷ و ۱۱۸) حرام خواری (بقره آیه ۱۸۸) رشوه گیری و رشوه دادن (همان) حتی کار خیر چون صدقه دادن همراه با اذیت و منت (بقره آیه ۲۶۴) صدقه ریایی و هر کار ریایی دیگر (همان) دنیاطلبی به جای آخرت طلبی (هود آیات ۱۵ و ۱۶) گوش دادن به غنا و موسیقی لهوی و لغو (حج آیه ۳۰ و لقمان آیه ۶ و نیز کافی، ج ۶ص۴۳۱)، غلو در دین (مائده آیه ۷۷) و کشتن بی گناهان به ویژه پیامبران و مصلحان (بقره آیه ۶۱ و آیات دیگر) از جمله امور باطلی است که انسان باید از آن ها پرهیز کند.

اصولا هر امر ناهنجار و زشت و پلید عقلی و عقلایی و شرعی، از امور باطلی است که لازم است آن را ترک کرد و در مقابل هر امر هنجاری عقلانی و عقلایی و شرعی از امور حق است که نتیجه آن در دنیا و آخرت، آرامش و آسایش است. اگر آدمی امری را تجربه کرد که وی را دچار تردید و سرگردانی کند و از محبت و مهر مردم باز دارد و آخرت را از یاد ببرد باید در حق بودن آن شک کرد و ترک آن را بهتر از انجام آن دانست.

این ها نمونه هایی از ویژگی های حق و باطل است و مسلما پرداختن به همه ویژگی های حق و باطل و آثار آن مجال وسیعتری می طلبد که به همین مقدار بسنده می شود.

رضا صفدری