جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
سفر عسرت در عسرت
زمستان پیش بود که در جریده وزینی در مقالتی(۱) خبر از کشف اثری نو در موسیقی کلاسیک ایرانی و ذوقزدگیام دادم. در آن مقالت البته گفته بودم که من نهتنها متخصص در حوزه موسیقی ایرانی نیستم بلکه سالهاست با موسیقی ایرانیـ چه از نوع سنتی و کلاسیک آن و چه از نوع پاپاشـ قهرم. از اینرو شگفت بود هنگامی که در منزل دوستی در دیار فرنگ به اثر غریبی برخوردم به نام سفر عسرت، این آلبوم سخت به دلم نشست. غرابتها و شگفتیهای این اثر تا آن اندازه بود که من اصطلاح «موسیقی سنتی» را که با توجه به نوع نگاه و داوری من، برایم باری منفی یافته بود، درباره این اثر نویافتهام کناری نهم و از اصطلاح موسیقی کلاسیک ایرانی استفاده کنم تا دستکم برای ذهن خود تمایزی میان چنین اثری و انبوه آثار عهدبوقی سنتی قائل شده باشم.
باری به هر حال، بر شناسنامه این آلبوم دو نام به چشم میخورد، شهرام ناظری در مقام خواننده و فرخزاد لایق در مقام آهنگساز. که البته هیچکدام، از نام دیرآشنای ناظری و نام نوآشنای لایق در آغاز برای من موجب پیشداوری نشد و تاثیری نیز بر نظرم نگذاشت، زیرا با اندکی گستاخی، ناچارم اعتراف کنم از علاقهمندان هنر ناظری نیستم و تنها معدودی از اجراهایش را پسندیدهام و از سوی دیگر نخستین تجربه آهنگسازی فرخزاد لایق را نیز به صرف نخستین بودن، دلیلی بر بیتجربگی یا آماتور بودنش نشمردم. کوتاه کلام اینکه نه شهرت ناظری مرعوبم ساخت، نه نو بودن نام لایق بر داوریام تاثیر گذاشت. بلکه من با ذهنی عاری از پیشداوری با اثر رویارو شدم.
البته باید اذعان کنم نام غریب و نام سوم سفر عسرت -که در شناسنامه انگلیسیاش The Book of Austerity آمده استـ و طرح وهمناک و تیره جلد آلبوم که تک درختی است بر لب برکهای خشکیده، در نظرم جذاب و متفاوت آمد و سپس تجربه شنیدن اثری تکاندهنده و اصیل و بدیع چنان شعفی مرا بخشید که دست به قلم شدم و چیزکی درباره اثر نگاشتم و به اصطلاح به زیور طبع آراسته گرداندم.
و اما دلیل و سبب بازگشت دوبارهام به این اثر و نگاشتن مرقومهای دیگر در باب آن چیست؟
در پاسخ به دو سبب باید اشاره کنم نخست آنکه چندی پیش نشریهای تخصصی در حوزه موسیقی(۲) دو مقاله دیگر یکی به امضای کیاوش صاحب نسق موسیقیشناس سرشناس و دیگری به قلم فرخزاد لایق آهنگساز و از نوازندگان آلبوم سفر عسرت هر دو درباره همان اثر، به چاپ رسانده بود. موجب بسی خرسندی و آرامش خاطرم در باب صحت داوری و سلیقهام شد که دیدم این دو مقاله واگویی هماننظر و نگاه من است البته به زبانی بسیار فنیتر و تخصصیتر و حرفهایتر. خوانش آن دو مطلب تشویقم کرد اندکی جدیتر بحث را ادامه دهم و به آن یک یادداشت شتابزده بسنده نکنم زیرا به گمانم بحث تنها بر سر آمدن یک اثر جدید در حوزه موسیقی کلاسیک ایرانی نیست بلکه چه در آن یادداشت من و چه در دو مقاله صاحب نسق و لایق سخن کلانتری طرح شده و آن چرایی و چگونگی به بنبست رسیدن موسیقی سنتی ما و راههای برونرفت از این بحران و بنبست است؛ بحثی که ارزشش را دارد دهها مقاله و پژوهش دربارهاش ولو به هر مناسبت و بهانهای نوشت. و اما سبب دوم نگاشتن این بازاندیشی، آن پرسشی بود که در همان یادداشت طرح کرده بودم و دیدم و دانستم هنوز بیپاسخ مانده است: «هنگام بازگشت به دیار زادوبوم هر چه دنبال این اثر گشتم کمتر یافتم، سهل است، هیچ نیافتم و در شگفت ماندم که چرا چنین اثری نخست میباید آن سوی آبها منتشر شود، حال آنکه انتشار آن در ایران رخدادی خجسته در موسیقی کلاسیک ایرانی خواهد بود؟»
این پرسش تشدید شد زمانی که دیدم با گذشت چندینماه صاحب نسق هم مینویسد این کار هنوز در ایران منتشر نشده است و باز بیشتر آنکه دیدم به شکلی دستوپا شکسته بخشهایی از آن در گوشی تلفن همراه یکی از دوستانم موجود است و تاسف خوردم چرا اثری که باید تمام و کمال و به شکلی قاعدهمند در اختیار همگان قرار گیرد و به نقد و بحث و داوری گذاشته شود بیهیچ ضرورت سببی خاصی اینچنین آشفته و پرآکنده سر از گوشیهای تلفن در میآورد و در واقع به حقوق مولف و مصنف و دستاندرکاران آفرینش اثر دهنکجی میکند. آیا این جای افسوس و حسرت ندارد اثری که در ایران میباید منتشر شود و بابی بگشاید در بنبست موسیقی ایرانی در ایالتمتحده در دسترس باشد و در زادوبوم موسیقی ایرانی نه؟
و شاید بهتر است بگوییم به این شکل و شیوه همان بهتر میبود که در ایران هم در دسترس نمیبود. زیرا اینگونه قابل دسترس بودن در سایتهای اینترنتی و گوشیهای تلفن هم موجب ضایع شدن حقوق مولفان است و بازار محصولات فرهنگی را به آشفتگی و هرجومرج میکشاند و هم عرضه نادرست و ناقص آن اصل اثر را به نوعی تلف و شهید میکند. به این معنا که پس از ارائه ناقص و آشفته و تکهتکه اثر در جامعه، انتشار کامل و معمول و مرسوم آلبوم دیگر آن بهنگام بودن و تاثیرگذاری در خور خود را از دست میدهد و اثر به نوعی قربانی میشود. پس یک انگیزه دیگر این نوشتار اشارت و انتقاد و اعتراضی است به فضای حاکم بر تولید و انتشار محصولات فرهنگی در جامعه ما اعم از کتاب و موسیقی و فیلم؛ که البته در آسیبشناسی این آشفتهبازار محصولات فرهنگی و قضیه حقوق مولفان و سرمایهگذاران و مصرفکنندگان، همگان از نهادهای دولتی و حکومتی گرفته تا ناشران و کپیکنندگان و گاه مصرفکنندگان نامجاز مسوول هستند بیآنکه براستی پاسخگو باشند! هر چه رفتم جز بر وحشتم نیفزود!
● اندر باب بنبستی به نام موسیقی سنتی ایرانی
پیش از این نوشته بودم همان سخنانی که فرخزاد لایق در مقاله کوتاهش در باب اثر خود نوشته بود و آن اینکه فرهنگ موسیقیایی ما در بنبست گیر کرده و سترونیاش گریبان زعمای مفاعلن فعلاتن را گرفته است و اینکه موسیقی سنتی ما دچار فلج حجم شده و تغزل بدل به رکن رکین آن؛ و از همین رواست پیوند استوار ردیف و آوازی ما با غزلیات سعدی و درشگفتم چگونه میتوان با این تغزل روزهدار موزهگرا، بر فضای حجمآلود انسانی گام نهاد، فضایی که گوشت و خون دارد و افزون بر مغازله با معشوق و یار و دلداری، گاهی نیز دچار حسرت وجودی و خشم و عصیان و گمگشتگی و رنج و ـ اگر اجازه دهید و دهندـ تمسخر و ریشخند و قهقهه مستانه هم میشود؟ که ردیف آوازی ما نه تنها با دغدغههای اگزیستانسیال مدرن، بلکه با مولانا هم بیگانگی میکند. که با کلام پر ستیز و غماز و اشارتهای بیمحابا و بیقاعده و گاه پسامدرن او ناخوان است. حتی شاید بتوان پا را فراتر نهاد و تردید کرد که سبک و سیاق غزلیات حافظ نیز نه همواره چنانکه باید و شاید جفتوجور ردیف آوازی موسیقی سنتی ما باشد حالا دیگر تصور این بماند که چگونه میتوان و میباید با پارادایم موسیقی کلاسیک ایرانی وارد حوزه ادبیات مدرن شد و آیا این دلیل آن عدم بدهبستان شایسته و بایسته ادبای جدید ما و موسیقی سنتی نیست؟ و چرا بهراستی کمتر دیدهایم همدلی و همنوایی شعر نو و شاعران نوپردازمان را با موسیقی سنتی و موسیقیپردازان سنتیمان را؟
حال آنکه به روشنی آفتاب پیداست که یکی از همان راهحلها و شیوههای درمانی سترونی کنونی موسیقی سنتی ما، یافتن چگونگیهای استفاده از شعر نو در قالب موسیقی کلاسیک ماست. این نکته البته نکته جدیدی نیست که راقم به آن رسیده باشد که عموم نوپردازی و مدعیان نوپردازی متوجه آن هستند اما اینجا بحث آن مطرح میشود که چه کسی باید و میتواند زنگوله را بر گردن گربه بیندازد! میتوان دهها نمونه از پیوند ناهمگون و آشفته این دو مقوله را در آثار مدعیان نوگرایی برشمرد.
البته همینجا باید بیفزایم به گمانم حسین علیزاده بیش از همه نوگرایان در این امر موفق بوده و به وادی حجم در موسیقی کلاسیک نزدیک شده، اما مدتهاست که دستکم راقم این سطور پیگیری او را در این راه ندیده است. محسن نامجو هم گرچه متوجه این راهکار شده، کارهایش بیشتر در پی سنتشکنی و تجربههای جدید و بازیگوشی است تا جایی که آثارش بیشتر جنبه نقیصهسرایی (Parody) بهخود میگیرد تا آنکه ذیل عنوان موسیقی کلاسیک ایرانی بگنجد.
البته جدی گرفتن شوخیهای نامجو از سوی بسیاری از مخاطبان و هیاهوی فراوان بر سر حواشی کار او خود نشان از دلزدگی و خستگی مفرط قاطبه شنوندگان از موسیقی در باتلاق مانده سنتی ما دارد و لزوم بازنگری و بازپردازی در این نوع موسیقی را به ما گوشزد میکند.
● واندر باب سفر عسرت
مرقوم کردم که از همان نخستین گوشسپاری به سفر عسرت شگفتی به سراغم آمد. منی که جان و ذهنم با موسیقی کلاسیک ایرانی بیگانه بود در حجم وهمآلودی غوطه خوردم و از حجمی به حجمی و از حسی به حسی دیگر رانده شدم و شگفتا که این همه در همان فرهنگ موسیقیایی رخ میداد که همه عمر از آن گریزان بودم و تکآوایی بودنش مرا میآزرد.
فرخزادی لایق در مقدمه آلبوم خود نوشته بود که در پی تجربه «حجم» است در دیدار این موسیقی. همین یک واژه ـ حجمـ به گمانم روح و روان این اثر بود. من سرانجام پس از سالیان سال به شکل تمامعیار آن «حجم» گمشده را در این اثر یافتم. به گمانم مولف توانسته است با چند خط ساده و روان از دل چند ساز بر مدعای ایرانی خشم و حیرت و یأس و عصیان و وهم را بیرون بکشد و به منی عرضه کند که تاکنون این حسهای غریب را از زبان این موسیقی نشنیده بودم هر چند متخصص و منتقد حرفهایـ و حتی آماتورـ موسیقی نیستم و بضاعت موسیقیاییام اندک است اما گمان میکنم تازگی و بداعت اثر تاثیر خود را بر ناظری نیز گذاشته و او توانسته جدای از برخی لحظات که باز یادآوری همان مفاعلن فعلاتن گذشته اوست، متفاوت بخواند.
لحنهای گونهگون او، فواصل ملودیک غریبش و نوانس موفق او در رنگآمیزی فضای زمینه خوش نشسته است و پاسخ آواز او نه ایمیتاسیون معمول در موسیقی سنتی ایرانی که گمشدن در حجمی است که فضای زهی بیسابقه فراهم آمده از چند کمانچه سوپرانو و آلتو مهیا ساخته است.
هنگامی که دیدم کیاوش صاحب نسق نیز البته به زبانی دیگر، بر نقش و وزن مصنف و مولف اثر در مقالهاش اشاره کرده است دریافتم باور و سلیقه من چندان هم با نظر متخصصان موسیقی بیگانه نیست. بله، در زمانهای که کام و آواز خوانندگانـ ولو بسیار والامقامـ بر سهم و ارزش کار مولفان سایه میاندازد و آن را البته برای مخاطب غیرحرفهای کماهمیت مینماید، نیکو است که یادآوری کنیم صاحب اصلی یک اثر موسیقیایی بهراستی کیست.
و نقش مولف اثر در هدایت خواننده تا چه حد مهم است.
در یادداشت پیشین خود اشاره کرده بودم که این اثر بهرغم تعلق آن به حوزه موسیقی کلاسیک، با برگزیدن و بهکار بردن سرودهایی از شعر نو در متن کار و نوع تالیف و اجرای اثر که گرایشهای مدرن دارد، پلی است میان موسیقی سنتی و مدرن و راهی برای آشتی کسانی چون من با موسیقی کلاسیک ایرانی و اینکه این تجربه یعنی تلفیق سازهای سنتی و شعر نو فارسی، همزمان با نگاهی مدرن و برآمده از شناخت تئوریک موسیقی غربی به ظرافت انجام شده است.
صاحب نسق همین ابراز نظر شهودی مرا با زبانی تخصصی و فنی و البته دقیقتر چنین بیان کرده است: «ایده اینگونه طرحها میتواند نتیجه برداشت و به عاریت گرفتن صحیح از فضاهایی باشد که دستمایه آهنگسازان مینیمال موسیقی اروپا و آمریکا قرار میگیرد؛ استفاده از الگوهای ملودیک یا ریتمیک که در گردونهای تکرار را تداوم میبخشند. بسترهایی با چند بنیه مدال یا تونال که براساس و با تکیه به آنها میتوان خط سیر ملودی را در محدوده گستردهای متحول کرد و تغییر جهت داد.»(۳)
این کارشناس موسیقی به درستی یادآور میشود: «شاید استفاده از تصویرسازی و رنگآمیزیهای بدیع با سازهای ایرانی که براساس مفهوم شعر ایجاد و با تغییر محتوایی، احساس و توصیفی متن به دگردیسی موسیقی میانجامد شیوهای جدید نباشد و اولین تجربههایی از این قبیل را بتوان در تجربهای متفاوت مانند «درگلستانه» ساخته هوشنگ کامکار شنید یا «آوای مهر» اثر حسین علیزاده. اما نگرش منطبق با موسیقی جدی امروز اروپا این جسارت و توانایی را به [فرخزاد لایق] داده که فضاها را به فراخور نیاز طرح و در صورت ضرورت به ساختارشکنی آنها در جاهایی به شکل آزاد و بدون واسطه بپردازد.»(۴)
سرانجام باید گفت که در کنار مقاله صاحب نسق مطلب کوتاهی نیز از فرخزاد لایق آهنگساز آلبوم سفر عسرت در باب کتابت آن آمده بود که محتوای آن آشکار میکند که بهراستی با آفرینندهای صاحب فکر و دارای پشتوانه نظری روبهرویم.
اشارتهای لایق به مفهوم ابتذال در موسیقی کلاسیک ایران، بحث حجم در عین نوع موسیقی و پارادایمهای غالب بر موسیقی اخیر ما، نشان از ذهنیت فلسفی او نگاه ساختارگرایانه و آشناییاش به چیستی و چگونگی و سیر تاریخی موسیقی ایرانی دارد. این سواد نظری و عمق فکری آهنگساز بیگمان شرط لازم برای بدعتها و نوآوریهای او و در عین حال ممیزه اوست با آوانگاردهایی که تنها به ویران ساختن موسیقی کلاسیک ما میپردازند. به عبارتی شاید لایق با پشتوانه فکری و آشناییاش به دو سنت موسیقی ایرانی و غربی، بیشتر در فکر نوسازی و تحول در موسیقی کلاسیک ایرانی باشد و نه صرفا ویران ساختن آن بدون ارائه آلترناتیوی بایسته و شایسته!
به امید انتشار فراخور شأن سفر عسرت در ایران و نیز شنیدن آثار آتی مولف آن. آمین!
رضا نجفی
استاد زبان و ادبیات آلمانی
پینوشتها:
۱- نگاهی به یک اثر موسیقی کلاسیک ایرانی: سفر عسرت و غرابتها و تازگیهایش، روزنامه اعتمادملی، چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۶، ش ۶۰۰ ص ۷.
۲- فرهنگ و آهنگ، خرداد و تیر ۱۳۸۷، ش ۲۰، صص ۴-۲۲.
۳- پیشین (سفر حجمی در خط زمان)
۴- پیشین.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل غزه مجلس شورای اسلامی دولت نیکا شاکرمی روز معلم معلمان رهبر انقلاب مجلس بابک زنجانی دولت سیزدهم
هلال احمر قوه قضاییه یسنا آتش سوزی تهران پلیس بارش باران سیل شهرداری تهران آموزش و پرورش سازمان هواشناسی دستگیری
قیمت خودرو بازار خودرو حقوق بازنشستگان قیمت طلا قیمت دلار خودرو دلار سایپا ایران خودرو بانک مرکزی کارگران تورم
فضای مجازی سریال شهاب حسینی تلویزیون نمایشگاه کتاب عفاف و حجاب مسعود اسکویی سینما فیلم سینمای ایران دفاع مقدس موسیقی
رژیم صهیونیستی فلسطین آمریکا حماس جنگ غزه اوکراین چین نوار غزه ترکیه انگلیس یمن ایالات متحده آمریکا
استقلال فوتبال پرسپولیس علی خطیر سپاهان باشگاه استقلال لیگ برتر ایران تراکتور لیگ قهرمانان اروپا رئال مادرید لیگ برتر بایرن مونیخ
هوش مصنوعی کولر تلفن همراه گوگل اپل آیفون همراه اول خودروهای وارداتی تبلیغات اینستاگرام ناسا
فشار خون کبد چرب بیمه دیابت بیماری قلبی کاهش وزن داروخانه رابطه جنسی