چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
درس هایی از بحران اوستیای جنوبی
پس از فروپاشی شوروی سابق، آسیای میانه و قفقاز به یکی از مناطق محوری به لحاظ انرژی درآمد. منابع غنی گاز طبیعی در این کشورها اهمیت این مناطق را مضاعف نمود. پروژه روی کار آمدن طالبان و سقوط آن در افغانستان یکی از طرحهای آمریکا به منظور دستیابی به منابع گاز آسیای میانه بود و بدینترتیب عامل انرژی به یکی از فاکتورهای جدید معادلات منطقهای در آسیای میانه تبدیل شد.
گسترش ناتو به شرق نگرانی روسیه را فراهم نمود. پوتین و سران کاخ کرملین ورود ناتو به حیاط خلوت سنتی خود را با دیده تردید نگاه میکرد. زمانی که ادوار شوارد نادزه در معرض انقلاب گل رز قرار گرفت پوتین خواب بود او فکر میکرد میتواند با استفاده از فاکتور انرژی اروپای شرقی و قفقاز را تحت تاثیر قرار دهد. او فکر نمیکرد که ساکا شویلی جرات حمله به شهروندان روسی خوانده را داشته باشد. از طرف دیگر ساکا شویلی در محاسبات خود فکر نمیکرد که او نیز مانند صدام حسین در سال ۱۹۹۰ فریب خندههای خانم سفیر را در بغداد بخورد. ساکا شویلی فکر میکرد که ناتو و آمریکا در کنار گرجستان ایستادهاند و بدینترتیب به منظور حل بحران اوستیای جنوبی بلافاصله به منظور سرکوب و پاکسازی اوستیای جنوبی وارد فاز جدیدی از نبردها شد. او فکر میکرد میتواند به یکباره اوستیای جنوبی را برای حمله آرام کند.
پوتین و مدودف نه یک گام جلو و نه یک گام عقب بلکه همراه و متحد هم هستند و مکمل خوبی برای احیای گذشته روسیه هستند. او به مانند پترکبیر و لنین سودای احیای روسیه را در سر میپروراند. بدون درنگ و با جسارت خاص روسی در اوستیای جنوبی وارد عمل شدند و اوستیای جنوبی را از سربازان گرجی خالی نمودند. پوتین و مدودف به اندازه کافی بهانه در دست دارند که به مانند غربیها و ناتو دخالتهای خود را توجیه کنند آنان از یک طرف به دفاع حقوق شهروندان روسی که دارای گذرنامه روسی هستند میپردازند و از طرف دیگر حداقل میتوانند اقدامات خود را در چارچوب ملاحظات بشر دوستانه )intervention( به مانند ناتو در صربستان در دهه ۱۹۹۰ توجیه کنند.
پوتین و مدودف درصدد احیای روسیه هستند و در این راستا نیز افکار عمومی روسیها را با خود دارند و در آن سوی میدان ناتو و اتحادیه اروپا درصدد گسترش خود به شرق هستند و ایالات متحده نیز با سقوط طالبان و روی آمدن حامد کرزای سعی دارد برای همیشه از احیای جنگ سرد دیگر جلوگیری کند. در اینجاست که تضاد منافع و خواستهها پیش میآید. هگل میگوید تز و آنتیتز اگر یکی شوند منجر به نتایج بهتری میشوند و سنتز پیش میآید با این تحلیل میتوان گفت که یکجانبهگرایی در هر جا باشد مورد قبول نیست و سنتزبحران تضاد منافع بین روسیه و ناتو را میتوان یک جهان چند جانبهگرا نامید.
قدرتهای بزرگ پس از جنگ جهانی دوم در یالتا یک بار با پذیرش واقعیت جهان به تقسیم جهان پرداختند اما در جهان کنونی یالتای دیگری باید تشکیل داد که یک جهان چند جانبهگرا را تضمین کند. روسیه در بحران اوستیای جنوبی نشان داد که قابلیت توانایی یک جهان چند جانبهگرا را دارد و خرسهای قطبی سیبری از خواب غفلت بیدار شدهاند و بیش از این اجازه پیشروی ناتو و اتحادیه اروپا را نخواهد داد. در آن سوی میدان نیز سارکوزی و خانم آنگلا مرکل پذیرفتند که نمیخواهند اشتباه ناپلئون و هیتلر را تکرار نمایند و در سرمای سیبری گرفتار باشند. به همین جهت در بحران اوستیای جنوبی خیلی محتاطانه عمل نمودند.
محمد هادوی کارشناس ارشد روابط بین الملل
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست