شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

رابطه دوسویه مادر و کودک


رابطه دوسویه مادر و کودک

اگر تاکنون به طور کلی و کلیشه ای درباره نقش خانواده و مادر در تربیت و پرورش کودک سخن راندیم, در بحث کودک ایمن به طور آشکار تاثیر رفتار یک مادر سرد و بی ثبات را در شکل گیری شخصیت کودک بررسی می کنیم

اگر تاکنون به طور کلی و کلیشه ای درباره نقش خانواده و مادر در تربیت و پرورش کودک سخن راندیم، در بحث کودک ایمن به طور آشکار تاثیر رفتار یک مادر سرد و بی ثبات را در شکل گیری شخصیت کودک بررسی می کنیم تا دریابیم که سال های کودکی و از طرفی نقش مادری تا چه اندازه بر تمامی ابعاد زندگی انسان تاثیرگذار است و چگونه است که یک نفر مهربان و خوشخو و خوش برخورد است و دیگری سرد و بی اعتماد و محافظه کار. یک نفر با بد بینی به همه چیز نگاه می کند و به هیچ کس اعتماد ندارد و فردی دیگر به راحتی می تواند اعتماد دیگران را جلب کند و خود نیز به دیگران اعتماد می کند.

یک نفر خود را وقف کمک به دیگران می کند و سعی می کند خود را ارزشمند جلوه دهد و دیگری فقط به هنگام لزوم به کمک دیگران می شتابد. اگر به این بحث علاقه مند شده اید توصیه می کنیم ادامه مطلب را مطالعه کنید.

● کودک ایمن

کودک از طریق نوع برخوردهایی که مادر با او دارد و تجربه های اولیه ای که از طریق ارتباط با مادر پیدا می کند، دیدگاهی نسبت به محیط پیرامون، روابط انسانی و خود پیدا می کند که همان الگوهای فعال درونی است. همه ما از دوران کودکی در عین این که چیز زیادی به ذهن نسپرده ایم، دیدگاه هایی درباره ارزشمند بودن، با اهمیت بودن، دوست داشتنی بودن خود پیدا کرده ایم و بر اساس آن دیدگاه به روابط و جهان پیرامون خود نگریسته و آن را در ضمیر ناخودآگاه به دوران بزرگسالی آورده ایم. دکتر علی پژوهنده مشاور و روان شناس با بیان این نکته به خراسان می گوید: همان طور که می دانیم وجود ۳مولفه رفتاری در مادر سبب شکل گیری نوعی دلبستگی در کودک می شود که عبارت از پذیرندگی، پاسخگو بودن و در دسترس بودن مادر است.

نقص در هر یک از این مولفه ها سبب انحراف از دلبستگی ایمن و ایجاد دلبستگی ناایمن دوسوگرا یا ناایمن اجتنابگر می شود. نگرش کودک به خودش بنا به توجه و محبتی که از مادر دریافت می کند پایه اصلی عزت نفس (self- esteem) را در شخصیت کودک تشکیل می دهد و از ۳ یا ۴سالگی به بعد می توان از رفتارهای کودک دریافت که آیا عزت نفس دارد یا خیر. کودکی که عزت نفس دارد، در واقع دیدگاهی که در سال های اولیه زندگی نسبت به خودش پیدا کرده مثبت است و از نوع ارتباطی که مادر و بعد پدر برقرار می کند به این نتیجه می رسد که من انسان ارزشمندی هستم و آن قدر ارزش دارم که به من محبت کنند، برایم وقت بگذارند و اهمیت دهند. بنابراین ریشه عزت نفس در کودک به رفتارهای مادر برمی گردد و این که تا چه حد بتواند کودک خود را دوست بدارد و به او محبت بورزد.شاید فقط تشریح معنای واژه ها چندان کمک کننده نباشد و برای باز کردن بحث لازم باشد تاثیر ویژگی های رفتاری مادران و تاثیر آن بر شکل گیری شخصیت افراد را مورد بررسی قرار دهیم.

● بی ثباتی رفتارهای مادر

زمانی که مادر ثبات رفتاری و هیجانی در ارتباط با کودک ندارد، کودکی با سبک دلبستگی ناایمن دوسوگرا تربیت می کند. چنین کودکی عزت نفس بالایی ندارد و به علت بی ثباتی رفتارهای مادر تصور می کند به دلیل کارهایی که می کند ارزشمند است نه به خاطر خودش. از نظر مادر او فقط وقتی بچه خوبی است که کار مثبتی انجام دهد. بنابراین وقتی نسبت به خود احساس خوبی دارد که از نظر دیگران کار خوبی کرده یا به حرف دیگران گوش کرده باشد. در بزرگسالی چنین فردی مرتب در حال خدمت کردن به دیگران است تا به خودش ثابت کند که انسان ارزشمندی است. او مرتب خودش را نادیده می گیرد و برای دیگران قدم برمی دارد و به دوستانش باج می دهد تا ترکش نکنند.

حتما در سنین مدرسه بچه هایی را دیده اید که به همسالان خود باج می دهند، برای آن ها هر کاری می کنند تا تنها نشوند. این دسته از کودکان در اثر بی ثباتی در رفتارهای مادر به این نتیجه رسیده اند که وقتی کار خوبی انجام دهند ارزشمند هستند و اگر نتوانند کاری برای کسی انجام دهند ارزشی ندارند. به همین ترتیب است که بعضی انسان ها با رفتارهای خود به دنبال جلب توجه و تقویت عزت نفس خود هستند و تلاش می کنند آن چه را مادر از آن ها دریغ کرده ، از طرق دیگری کسب کنند.

● مادر با ثبات اما سرد و بی هیجان

وی درباره سبک دلبستگی ناایمن اجتنابگر و مادرانی که چنین فرزندانی تربیت می کنند، توضیح می دهد: این دسته از مادران به صورت ثابت روابط سردی با کودکان خود دارند و بیشتر وقتشان را در محیط های کاری می گذرانند. فرزندان در چنین خانواده ای به این نتیجه می رسند که دوست داشتنی نیستند، ارزشی ندارند و بنابراین دیدگاه منفی نسبت به خود پیدا می کنند. آن ها معمولا اضطراب کمتری نسبت به دسته اول احساس می کنند زیرا فکر می کنند چه کار خوبی برای دیگران انجام دهند و چه انجام ندهند، ارزشمند نیستند و به دنبال ایجاد ارتباط با دیگران نیستند. آن ها نیازی به وجود یک دوست صمیمی احساس نمی کنند و در صورت برقراری ارتباط نیز بسیار می ترسند و دیر اعتماد می کنند. این کودکان در دوران بزرگسالی نیز از ایجاد رابطه دوستی، صمیمیت و اعتماد اجتناب و سعی می کنند به دیگران نزدیک نشوند.

دکتر پژوهنده با اشاره به این که نبود ثبات رفتاری مادر و سردی و بی توجهی مادر نه فقط دیدگاه کودک را نسبت به خود بلکه نسبت به محیط پیرامون و روابط انسانی نیز تحت تاثیر قرار می دهد، تاکید می کند: نکته این جاست که کودک که به دنبال جلب توجه و محبت مادر است، در مواجهه با رفتارهای متناقض مادر آن ها را به خود ربط می دهد. به عنوان مثال وقتی مادر به او محبت می کند، تصور می کند که به دلیل رفتار خوب او این اتفاق افتاده حال آن که ممکن است در حال انجام کار خوبی نباشد. بنابراین پیوند نادرستی بین رفتارهای خود و واکنش های مادر در ذهنش شکل می گیرد که فقط با بعضی کارها می تواند توجه مادر را جلب کند.

آن ها در بزرگسالی افرادی می شوند که بدبین هستند و این طور می اندیشند که رابطه تا وقتی ارزشمند است که بتوانی برای دیگران کاری بکنی و زمانی که نتوانی کاری بکنی ارزشی نداری به همین علت دایم در ترس از دست دادن دیگران به سرمی برند.این دسته از افراد در آینده همسری می شوند که دایم در حال بررسی کردن محبت همسرشان هستند و می خواهند مطمئن شوند که همسرشان آن ها را دوست دارد یا خیر.

● منفی ترین دیدگاه

در سبک دلبستگی ناایمن دو سوگرا افراد معتقدند که می توانند با مایه گذاشتن برای دیگران و اندکی تلاش رابطه خوبی با دیگران برقرار کنند اما افراد اجتنابگر اساسا از ایجاد رابطه با دیگران اجتناب و تصور می کنند که جهان جای قابل اعتمادی نیست و ما نمی توانیم در جهان انتظار ثبات داشته باشیم.

آن ها همیشه یک رویه منفی را در تمام اتفاقات پیرامون خود می بینند و نمی توانند وجه مثبت قضایا را ببینند. آن ها همیشه انتظار بدتر شدن شرایط را دارند، نمی توانند خوش بین باشند و تا حد امکان از ایجاد رابطه امتناع می کنند و معتقدند رابطه ای که قرار است از هم پاشیده شود، بهتر است اصلا شکل نگیرد.دکتر پژوهنده با اشاره به این که بعضی افراد ممکن است با شناسایی بی اعتمادی و اجتناب از روابط در خود بگویند که مادر مهربان و صمیمی داشته اند، توضیح می دهد: تاکید می کنیم که منظور ما کیفیت روابطی است که مادر در دوران نوزادی تا حداکثر ۵ سالگی با کودک خود برقرار می کند زیرا تا سن ۵ سالگی سبک دلبستگی فرزند تحکیم پیدا می کند و ثابت می شود.

بنابراین ملاک ما رفتارهای مادر و هیجانات او در دوران تربیت فرزند تا ۵ سالگی است.بسیاری از افراد هم دوران کودکی خود را به طور کلی «خوب» توصیف می کنند، اما نمی توانند وارد جزئیات شوند، خاطرات کودکی خود را دوست ندارند و این خاطرات را در ذهن خود سرکوب کرده اند، برای همین بخش عمده ای از خاطرات خود را اصلا به یاد نمی آورند.