جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

سقوط یک ازخودبیگانه


سقوط یک ازخودبیگانه

نگاهی به فیلم «خوابم میاد» به کارگردانی رضا عطاران

فیلم «خوابم میاد» نخستین تجربه کارگردانی فیلم سینمایی توسط رضا عطاران اگرچه فیلمی چندپاره و چند لحنی است، اما می توان سکانس پایانی آن را چکیده ای از کل این فیلم دانست؛ رضا (با بازی خود عطاران) شخصیت از خودبیگانه ای است که پس از پشت سرگذاشتن فراز و فرودهایی که در طول فیلم می بینیم، درحال اجرای نقشه ای سوداگرانه است که به درون پرتگاه سقوط می کند! این حادثه را می توان چکیده- یا شاید بهتر باشد بگوییم سمبل- کل فیلم «خوابم میاد» و حتی بخش اعظم آنچه در سینمای ایران فیلم کمدی خوانده می شود پنداشت؛ سینمای از خودبیگانه ای که در دایره تنگ و محصور سوداگری و بیزینس، گیر افتاده و به جای هنر و اندیشه و فرهنگ، سقوط خود را بازتولید می کند.

عطاران را به عنوان یکی از طنزپردازهای متفاوت و خوش ذوق تلویزیون می شناختیم که خاطره های شیرینی را برای ما به یادگار گذاشته است؛ هنوز هم «سیب خنده» و «مجید دلبندم» را از یاد نبرده ایم که نمونه هایی از طنز خلاق و پاکیزه و درعین حال سرشار از رویاهای کودکانه و صمیمانه بودند. دنیای فانتزی این آثار به قدری با ضمیر ناخودآگاه بچه ها همراه می شد که با گذشت ۱۴ ، ۱۵سال همچنان در یادمان مانده اند. حتی «متهم گریخت» و «خانه به دوش» هم از کمدی های درخشان تلویزیونی بودند. اما عطاران سر «بزنگاه» مسیر دیگری را در پیش گرفت و هرچه پیش آمد، از آن دنیای فانتزی و کودکانه فاصله گرفت و دیگر در آثارش آن شیرینی و صمیمیت دیده نمی شود..

«خوابم میاد» هم به عنوان تازه ترین فعالیت او درعرصه کمدی و اولین تجربه کارگردانی سینمایی اش در ادامه همین مسیر است. یک فیلم آشفته و آلوده و تکه و پاره؛ فیلمی که با وجود تکیه بر ترفندهای مرسوم کمدی های سخیف و جنسی برای قلقلک دادن پست ترین تمایلات مخاطب، مملو از ادا و اطوارهای شبه روشنفکرانه هم هست. دیگر سطحی تر از این نمی توان ژست دانایی و متفاوت نمایی گرفت که دست شخصیت اصلی فیلم، فلان کتاب مشهور را قرار داد و جلد و نام نویسنده کتاب را طوری در قاب نشاند که همه بگویند: «عجب، پس معلوم است کارگردان خیلی می فهمد که این کتاب را به رخ ما می کشد!» شاید هم هدف از این دوگانگی، جلب رضایت هر دو طیف معمول تماشاگران سینمای این روزهای ما بوده است. یعنی این طور به نظر می رسد که فیلم هم در پی کسب رضایت سرگرمی طلب ها بوده و هم متظاهران به همه چیز دانی و روشنفکری. گویا استراتژی باج دادن به همه طیف ها و جریان ها، از مدیریت فرهنگی به هنرمندان هم درحال سرایت است!

این درحالی است که «خوابم میاد» نه در خلق فضاها و موقعیت های طنزآمیز سالم و پاک موفق است و نه جلوه های هنری و روایی بدیع و جذابی دارد. لحن و سیر داستان فیلم هم با دست اندازهای بسیاری مواجه و فاقد یکنواختی لازم و استاندارد در روایت است. چندپارگی حاکم بر فیلم و کلیشه ای بودن بسیاری از موضوعات و دستاویزها سبب شده اند که نتوانیم این فیلم را به عنوان یک کمدی شاخص بپذیریم. عدم شخصیت پردازی و سطحی بودن کاراکترهای فیلم از یک طرف و تصنعی بودن وقایع داستان، به خصوص در یک سوم پایانی آن، همه به فیلم عطاران لطمه وارد کرده اند.

با این حال، این اثر در حال حاضر پرفروش ترین فیلم جدول اکران است و اگر به لحاظ فرهنگی و محتوایی شکست خورده، اما در گیشه به موفقیتی نسبی رسیده است. دلیل موفقیت تجاری فیلم هم به وجود نام عطاران به عنوان کارگردان و بازیگر اصلی فیلم برمی گردد؛ به خاطر همان خاطراتی که در ابتدا عرض شد. حضور دگرگونه اکبرعبدی در شمایل یک زن سالخورده نیز عامل دیگر بالا رفتن فروش این فیلم است؛ ترفندی که البته تازگی ندارد و چندسال پیش نیز داود میرباقری برای دورزدن برخی ازحریم ها و محدودیت ها در فیلم «آدم برفی» از اکبرعبدی در نقش مونث استفاده کرد. در واقع این استقبال نسبی از فیلم «خوابم میاد» به دلیل این دو ویژگی بوده، نه شاخص بودن این فیلم. چون اگر این دوعامل را از فیلم برداریم، دیگر هیچ انگیزه ای برای تماشای آن باقی نمی ماند. فرض کنید همین فیلم، با همین کیفیت و فرم، با بازی یک بازیگر گمنام و کارگردانی شخص دیگری ساخته می شد و به جای اکبرعبدی هم یکی از بازیگران زن کهنسال بازی می کرد، در این صورت این فیلم به هیچ موفقیتی در گیشه نمی رسید.ضمن اینکه «خوابم میاد» فاقد یک موضوع و داستان بدیع بوده و همان طور که در خیلی دیگر از نقدها ذکرشده اقتباسی از فیلم «پول را بردار و فرارکن» به کارگردانی «وودی آلن» است. البته اقتباس و الهام گرفتن از آثار دیگران به خودی خود یک ضعف محسوب نمی شود، اما مسئله ای که درباره این فیلم به مشکل تبدیل شده، ناتوانی فیلمساز در بومی گردانی یا ایرانیزه کردن فیلم است. به همین دلیل هم «خوابم میاد» را تنها می توان ورژنی ضعیف از یک فیلم هالیوودی دانست.

● «خوابم میاد» یک فیلم پوچگرا

- به لحاظ ایدئولوژیک- نیست. یعنی قصد فیلم ساز از ابتدا این نبوده که با تکیه بر اصول و تفکرات نهیلیستی فیلم خود را تعریف و ترسیم کند، اما دو موضوع به این فیلم، حال و هوایی پوچگرا داده اند. اول؛ وجود نشانه هایی است که از آنها تلقی نهیلیسم می شود. نشانه هایی چون مطالعه کتاب «بیگانه» آلبرکامو یا جریان داشتن نوعی تمایل به مرگ و دوری از زندگی در فیلم.

رضا، شخصیت محوری فیلم، هم در ابتدا و هم انتهای فیلم می گوید خواب را بر بیداری ترجیح می دهد. تراکم نوعی حس ملالت بار و غلبه روحیه خستگی و کسالت در فیلم، «خوابم میاد» را ناخواسته با حال و هوایی آمیخته با پوچگرایی همراه کرده است. پایان تلخ فیلم که موجب سقوط رضا به پرتگاه می شود نیز مزید بر علت شده است.

«خوابم میاد» مخاطب را دچار نوعی یأس و ملال کرده و هیچ مسیر جدیدی را پیش روی زندگی او نمی گشاید. به ویژه اینکه این فیلم هم مانند اغلب آثار سینمایی ما دچار نوعی نسبی گرایی اخلاقی و فکری است که این ویژگی نیز آن را به پوچی سوق داده است.

شکل گیری شوخی ها و موقعیت های کمیک فیلم نیز براساس همین رویکرد نسبیت گرا اتفاق افتاده است، چرا که بار کمدی فیلم، بیشتر بر دوش شوخی هایی است که بدون تعارف باید گفت نوعی توهین به مردم محسوب می شوند. مثل اتفاقاتی که در سرویس بهداشتی رخ می دهد یا برخی ماجراها که به دلیل غیراخلاقی بودن نمی توان چندان روی آنها دقیق شد و جزئیات شان را بیان کرد. شاید این گونه مزه پرانی ها در سینمای غرب بلااشکال و بلکه یک عرف باشد، اما از آنجایی که سینمای ایران برای خود رسالتی را متصور است و یکی از شعارهایش، تأمین امنیت خانواده ها است، طنز این فیلم را باید مردود شده دانست. چون نوعی کمدی غریزی به حساب می آید و روشش اغوا و فریب تماشاگر و هدفش خنده گرفتن از مخاطب به هر وسیله ای است. این درحالی است که اساسا شوخی و طنز در سینما، خودش وسیله ای است برای القای حرف های بزرگ در قالبی کوچک و قابل درک و لمس برای مخاطب عام سینما، اما ابتذال از آنجایی شروع می شود که مواردی چون طنز و گیشه و سرگرم سازی برای یک فیلم تبدیل به هدف می شود. بدون شک اگر این گونه موضوعات در سینما هدف شوند، آن وقت وسایلی برای برآوردن آنها به کار می روند که نتیجه اش می شود از بین رفتن روح متعالی و مترقی در سینما و غلبه لودگی و بی مایگی و ابتذال؛ اتفاقی که تا حد زیادی برای فیلم «خوابم میاد» نیز رخ داده است.

فیلم «خوابم میاد» نیز بخشی از جریان سینمای وارداتی و بی هویتی است که سال ها است در عرصه هنر هفتم ما غالب شده است. سینمایی که دارای روح واحد، اما اجسام- بخوانید اجساد- متفاوت و مختلفی است. این روح پوچگرا، نسبیت خواه و افسرده، گاه در قالب طنز سخیف و گاه در کالبد شعارها و ژست های روشنفکری در می آید. فیلم هایی که مسئله ای را حل نمی کنند و کارکردی در پر کردن خلأهای فرهنگی جامعه امروز ما ندارند.

رضا عطاران می تواند و باید کارگردانی کند و فیلم بسازد؛ او استعداد تبدیل شدن به یک کمدی ساز خوب را دارد، اما نباید به تعریف و تمجیدهای برخی از سینمایی نویسان که او را در حد یک کارگردان گیشه ای و عامل سرگرمی و جلادهنده اطوارهای شبه روشنفکرانه خود می خواهند دل خوش کند و لازم است بیشتر در پی طنزی باشد که دستاوردی هم برای مخاطب سینما داشته باشد. یکی از معضلات کمدی های سال های اخیر این بوده که تنها سرگرم سازی و خالی کردن جیب مخاطب را هدف می گیرند. این درحالی است که کمدی ایرانی باید از این تنگنا خارج شده و افقی نو و تازه را پیش روی علاقه مندان به سینما بگشاید. ماندن و در جا زدن در باتلاق هایی چون فیلم فارسی و سینمای شبه روشنفکری، کارکرد سینما را در حد افیون و مخدر محدود می کند. عطاران نیز مانند بقیه همکارانش تنها زمانی می تواند مرهم زخم ها و درمان دردهای فرهنگی باشد که ابتدا خودش از بیماری بیگانگی و پوچی عبور کند و این میسر نمی شود مگر با دستیابی به سینمای ملی و بومی.البته در این تردیدی نیست که برای رسیدن به سینمای ملی و به ویژه کمدی ایرانی، شاخصه اساسی و الزامی، دستیابی به فرم و ساختار ملی است، اما فیلمساز برای دستیابی به چنین فرمی، ابتدا باید اندیشه و فرهنگ و شاخص های فرهنگ ایرانی (اسلامی و شیعی) را بشناسد تا بتواند ساختاری را بر پایه آن بنا کند.

این هدف محقق نمی شود مگر اینکه فیلمسازان و هنرمندان به جای نظریه ها و افکار پوسیده و تاریخ مصرف گذشته غربی و شرقی به خویشتن خویش بازگردند. نادیده گرفتن ده ها اثر جاودانه و زندگی بخش در پهنه وسیع و درخشان فرهنگ ایرانی و رجوع به آثار سیاه و مملو از مرگ همچون نوشته های کافکا و کامو، همان حکایت آب در کوزه و تشنگی سینمای ماست!

آرش فهیم