پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
این عشق های موروثی
«برای خندیدن دیر اومدین آقای جلال وداعی!» این دیالوگ «زرین کامیار» نویسنده بزرگ ایرانی در نمایش «طعم آلوی جنگلی» است که وقتی بعد از سالها (به گمانم بیش از سی سال) آقای نویسنده - «جلال وداعی»- را دیدار میکند به او میگوید، تا عشقی که به طور موروثی در خانواده «کامیار»ها از «مادری» به دختران خانواده «زرین» و «عقیق» و سپس فرزند عقیق - «ماهور»- انتقال داده شده، به شکل تراژیکش ادامه پیدا کند. ماهور در یک مهمانی که در خانه دایی دوستش «یلدا» است، ماجرای اولین دیدار اتفاقیاش با جلال وداعی را با خودش به خانه کامیارها میکشاند تا بذر «این خندهها رو از کجا آوردی دختر؟» را از زبان آقای نویسنده، بعد از سالها دوباره در خانواده «کامیار»ها بکارد، تا آتش «گذشته» دوباره بازگردد به زندگی «حال» و «آینده» «کامیار»ها، تا عشقهای موروثی این خانواده را شعلهور سازد: مادری با کاظم، زرین با جلال، عقیق با علی و هر کدام به شکلی ناکام در این عشقها. جلال از ایران مهاجرت میکند و زرین را تنها میگذارد.
علی به جنگ میرود و جان میبازد. عقیق وفادار به شوهرش میماند و زرین هم تن به زندگی ادبیاش با نوشتن رمانهایش میدهد. اما برخورد و مواجهه نویسنده/ کارگردان نمایش نوشین تبریزی- با «نسل»های بعد از انقلاب، جنگ و بعد از جنگ با یک زبان و قصه زنانه، آنقدر سطحی و مبتذل است که برآیند بیش از یک ساعت نمایش، جز یک قصه کلیشهیی چیزی نخواهد شد. از سوی دیگر بازیهای بسیار ضعیف به ویژه در بازی پرهام و هاتف و جلال در کنار بازی تکراری و همیشگی رویا نونهالی - در نقش زرین- با همان ویژگیهای شخصیتیاش در نمایشهای پیشین، عملا یک نمایش خستهکننده و ملالآور را به تماشاگر عرضه میدارد.
نمایش با موسیقی شروع میشود. نوازنده ویولونیستی که تماشاگر تنها شبح او را میبیند در هر صحنه جدید حاضر میشود و سپس صداهای بیرون متن (که علی و جلال) است با موسیقی در ادامه میآید. به گمان این تنها نقطه قوت نمایش بود، البته در کنار طراحی و دکور صحنه.
زرین کامیار، نویسندهیی است که خبر خودسوزی او و سپس مصاحبه او با یکی از مطبوعات، ماجراهای کهنه و گذشته خانواده کامیارها را دوباره زنده میکند. گذشتهیی که به شکلی بارز در زندگی مادری، عقیق و زرین به طور آشکارا حضور دارد. با خبر برگشتن علی (البته پلاک و استخوانهای به جایماندهاش)، و بازگشت جلال وداعی بعد از سالها مهاجرت به خارج از کشور، فضای خانواده دستخوش آشوب و اضطراب و ترس میشود که هرچند نمیتوان آن را مواجهه نسلها در برخورد با اتفاقات خواند که در «ماهور» و اختلاف او با مادر، خاله زرین و مادربزرگش دیده میشود، آنجا که ماهور میگوید: «قصه من دوتا اسم کم داشت: کاظم و جلال!»، عملا رازهای ناگفته قصه، تنها برای ماهور به عنوان یکی از کاراکترهای نمایش به عنوان نسلی که در جنگ متولد شده و پدر کشتهشدهاش در جنگ را هیچوقت ندیده است، به تاخیر میافتد و نه تماشاگر؛ چون این برخورد و مواجهه به شکلی سطحی تصویر شده است که در بازپرداخت «عشق»های موروثی -گویی مثل یک «ژن» موروثی در خانواده- مدام میخواهد بازتولید شود تا خانواده کامیارها را به نابودی بکشاند! و «به چه قیمتی؟» و این سوال بزرگی است که تماشاگر با خودش خواهد پرسید و جواب خواهد داد: «به قیمت این عشقهای آبکی؟!» و به زعم من این جایی است که نویسنده/کارگردان سعی دارد برای فرار از همین سوءظن، به ترفندی دست بزند که نه با به میانکشیدن نفر سوم، بلکه با آوردن یک شخصیت دیگر، تلاش دارد خانواده کامیارها را از «عشقهای موروثی» نجات دهد، اما باز هم ناکام میماند. نویسنده/کارگردان سعی دارد تا قصهاش را از کلیشههای رایج و مرسوم دور کند و با آوردن «پرهام عبداللهی» فیلمساز که پایش به خانواده کامیارها کشیده میشود، سعی دارد تا عشق محتوم کامیارها را به وصال نکشاند.
پرهام عبداللهی با پانزده سال اختلاف باید عاشق بانوی نویسنده شود، تا آخرین رمان وی را که در ادبیات فارسی یک اتفاق نو و یک شاهکار محسوب میشود به فیلم تبدیل کند، تا به قول زرین در دیدار با جلال بعد از سی و چند سال، «نه عشق کلاسیک در این قصه به سرانجام برسد و نه عشق پستمدرن و نه هیچ عشقی» و کارگردان با این تاکید گویی میخواهد از زبان شخصیت نویسنده زن در نمایش، به تماشاگر تاکید کند که نمایش نمیخواهد از آن «عشقهای آبکی و هندی» به مخاطب ارایه دهد، که به زعم من این تاکیدهای بیمورد و اضافه، نه توانسته نمایش را از خط روایی کلیشهییاش دور سازد و نه قصهاش را با آن پایانش که بعد از سالها، بالاخره عقیق رضایت به ازدواج با آقای «میرکیانی» میدهد که او نیز سالها خواستار وی بوده و البته وفادار به او، از یک پایان از پیشتعیینشده دور سازد، اما حتی خوندماغهای مکرر زرین که او نیز تن به ازدواج با پرهام میدهد تا تماشاگر را در تعلیق این بگذارد که او آیا میمیرد یا نه، هم کمکی به کار نمیکند. نمایش «طعم آلوی جنگلی» برای فرار از کلیشههای رایج و مرسوم «عشقهای رمانتیسیستی مبتذل» راهی جز این ندارد که درجا بزند؛ آنگاه که زرین به خواهرزادهاش ماهور میگوید: «تو دومین کسی هستی که خندههات طعم آلوی جنگلی میدهد!»
آریا من احمدی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل غزه مجلس شورای اسلامی دولت نیکا شاکرمی معلمان رهبر انقلاب دولت سیزدهم مجلس بابک زنجانی شهید مطهری
آتش سوزی قوه قضاییه تهران روز معلم پلیس اصفهان سیل شهرداری تهران آموزش و پرورش فضای مجازی سلامت سازمان هواشناسی
قیمت خودرو قیمت طلا قیمت دلار بازار خودرو خودرو دلار بانک مرکزی حقوق بازنشستگان ایران خودرو سایپا کارگران تورم
نمایشگاه کتاب سریال جواد عزتی تلویزیون عفاف و حجاب فیلم سینمایی مسعود اسکویی سینما رضا عطاران سینمای ایران دفاع مقدس فیلم
رژیم صهیونیستی فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس نوار غزه چین انگلیس اوکراین نتانیاهو ترکیه یمن
استقلال پرسپولیس فوتبال سپاهان علی خطیر باشگاه استقلال لیگ برتر ایران تراکتور لیگ قهرمانان اروپا رئال مادرید بایرن مونیخ لیگ برتر
هوش مصنوعی تماس تصویری هواپیما تبلیغات اپل تلفن همراه گوگل همراه اول آیفون ناسا عیسی زارع پور وزیر ارتباطات
کبد چرب فشار خون بیمه کاهش وزن دیابت بیماری قلبی مسمومیت داروخانه