جمعه, ۱۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 7 February, 2025
منافقان در نهج البلاغه
مخالفت اصلی منافقان، با حاكم اسلامی است و اولین جریان نفاق بعد از پیامبر، بلافاصله پس از رحلت ایشان و در سقیفه شكل گرفت. سخن پیامبر را به فراموشی سپردند و ۲۵ سال حضرت علی را خانه نشین كردند. و بعد از ۲۵ سال باز به سراغ حضرت آمدند و با اصرار با او بیعت كردند ولی اندكی نگذشت كه سر ناسازگاری گذاشتند، عدالت علی(ع) بر آنها سخت آمد و به بهانههای واهی و برای رسیدن عدهای به خلافت در طول ۵ سال، سه جنگ را بر آن حضرت تحمیل كردند و عجیب آنكه در هر سه جنگ، مسلمانان با یكدیگر رودررو شدند. با نگاهی به كتاب گرانقدر نهجالبلاغه، وضعیت نفاق و خون دل خوردن مولای متقیان از منافقان بداندیش و ساده دلان كجاندیش روشنتر میشود .
حضرت علی (ع) در خطبه معروف شقشقیه كه در نخستین روزهای خلافت ایراد فرمودند، میفرمایند: «هان بخدا سوگند فلان جامه خلافت را پوشید و میدانست خلافت جز من را نشاید...، شگفتا كسی كه در زندگی میخواست خلافت را واگذارد، چون اجلش رسید كوشید آنرا به عقد دیگری درآورد...من آن مدت دراز را با شكیبایی به سر بردم، رنج دیدم و خون دل خوردم. چون زندگانی او به سرآمد گروهی را نامزد كرد و مرا در جمله آنان درآورد. خدا را چه شورائی، من از نخستین چه كم داشتم كه مرا در پایه او نپنداشتند و در صف اینان داشتند....این دوخت و آن برید تا سومین به مقصود رسید و همچون چارپا بتاخت».(۱) در این خطبه حضرت با اشاره به جریان غصب خلافت، به حق خود اشاره میفرمایند و در ادامه تأكید میفرمایند كه «بخدایی كه دانه را كفید و جان را آفرید، اگر این بیعت كنندگان نبودند و یاران حجت بر من تمام نمیكردند و خدا علما را نفرموده بود تا ستمكار را برنتابند و به یاری گرسنگان ستمدیده بشتابند، رشته این كار را از دست میگذاشتم و پایانش را چون آغازش میانگاشتم و چون گذشته، خود را به كناری میداشتم و میدیدید كه دنیای شما را به چیزی نمیشمارم و حكومت را پشیزی ارزش نمیگذارم» و به این ترتیب هدف خود از پذیرش خلافت را بیان مینمایند .
آن حضرت در خطبه ۲۱۰ به وجود جریان نفاق اشاره كرده و میفرمایند: «(منافقان) پس از رسول خدا بر جای ماندند و با دروغ و تهمت به پیشوایان گمراهی و دعوت كنندگان به آتش نزدیكی جستند .» امام (ع) در خطبه ۲۶ شرایط قبل از خلافت را اینگونه ترسیم میفرماید: «نگریستم و دیدم مرا یاری نیست و جز كسانم مددكاری نیست، دریغ آمدم كه آنان دست به یاریم گشایند، مباداكه به كام مرگ درآیند. ناچار خار غم در دیده شكسته، نفس در سینه و گلو بسته، از حق خود چشم پوشیدم و شربت تلخكامی، نوشیدم». آن حضرت حتی بیعت مردم را اینگونه توصیف میكند: «بیعت شما با من، بی اندیشه و تدبیر نبود و كار من و شما یكسان نیست. من شما را برای خدا میخواهم و شما مرا برای خود میخواهید.»(۲) همین مردمند، كه اندكی بعد حضرت آنها را شماتت نموده و میفرماید:«امروز مردم از ستم حاكمان خود میترسند و من از ستم رعیت خویش. خواستم تا برای جهاد بیرون شوید در خانه خزیدید. سخن حق را به گوش شما خواندم، نشنیدید، آشكارا و نهان خواندم، پاسخ نگفتید، اندرزتان دادم نپذیرفتید»(۳) . این مردم دورو كار را به جایی میرسانند كه حضرت درباره شان میفرماید: «به خدا دوست داشتم. خدا میان من و شما جدایی اندازد و مرا بدان كه از شما به من سزاوارتر است ملحق سازد.»(۴) در جای دیگر، در شماتت این مردم میفرماید: «شما كجا آتش كارزار توانید افروخت تفو بر شما كه از زیادی آزارتان سینهام سوخت، روزی به آواز بلندتان خوانم و روز دیگر در گوشتان سخن میرانم، نه آزادگان راستینید هنگام خواندنتان به آواز، نه برادران یكرنگ در نگهداری راز»(۵) و نیز میفرماید: «گرفتار كسانی شدهام كه چون امر میكنم فرمان نمیبرند و چون میخوانم پاسخ نمیدهند. ای ناكسان! برای چه در انتظارید و چرا برای یاری دین خدا گامی برنمیدارید. دینی كو كه فراهمتان آورد؟ غیرتی كو تا شما را به غضب درآورد فریاد میزنم و یاری میجویم، نه سخنم میشنوید، نه فرمانم را میبرید.»(۶) در خطبه جهاد نیز حضرت علی(ع) شدیدترین سخنان را خطاب به مردمی كه خصوصیات منافقان درباره آنها صادق است،میفرماید : « شگفتا، به خدا كه هماهنگی این مردم، در باطل خویش و پراكندگی شما در حق، دل را میمیراند و اندوه را تازه میگرداند، زشت بادید و از اندوه بیرون نیایید كه آماج تیر بلائید. بر شما غارت میبرند و ننگی ندارید. با شما پیكار میكنند و به جنگی دست نمیگشائید. خدا را نافرمانی میكنید و خشنودی مینمائید. اگر در تابستان شما را بخوانم، گوئید، هوا سخت گرم است، مهلتی ده تا گرما كمتر شود. اگر در زمستان فرمان دهم، گوئید: سخت سرد است مهلتی ده تا سرما از بلاد ما دور شود. شما كه از گرما و سرما چنین میگریزید با شمشیر آخته كجا میستیزید؟ ای نه مردان به صورت مرد، ای كم خردان نازپرورد، كاش شما را ندیده بودم و نمیشناختم كه به خدا، پایان این آشنایی ندامت بود و دستاورد آن اندوه و حسرت. خدایتان بمیراناد! كه دلم از دست شما پرخون است و سینهام مالامال خشم شما مردم دون كه پیاپی جرعه اندوه به كامم میریزید و با نافرمانی و فروگذاری جانبم، كار را در هم میآمیزید.»(۷)
امام(ع ) در نامه به عبداللّه ابن عباس پس از كشته شدن محمد ابن ابیبكر چنین میفرماید: «از خدا میخواهم به زودی مرا از دستشان برهاند، به خدا اگر آرزوی شهادتم به هنگام رویارویی با دشمن نبود و دل نهادنم بر مرگ خویش نمینمود، دوست داشتم یك روز با اینان به سر نبرم و هرگز دیدارشان نكنم.»(۸) آن حضرت خطبهای میخواندند. اشعث ابن قیس بر حرفی خرده گرفت و گفت این سخن به زیان تواست. امام فرمودند: «تو را كه آگاهانید كه سود من كدام است و زیان من كدام. علیك لعنة اللّه و لعنة اللّاعنین. ای متكبر متكبر زاده و ای منافق كافرزاده، یكبار در عهد كفر اسیر گشتی و بار دیگر در حكومت اسلام به اسیری در آمدی و هر دوبار نه مال تو، تو را سودی بخشید و نه تبارت به فریاد رسید.»(۹) طلحه و زبیر از این كه حضرت علی با ایشان مشورت نمیكرد ناخشنود شدند، آن حضرت فرمود: «به خدا كه مرا به خلافت رغبتی نبود و به حكومت حاجتی نه، لیكن شما مرا بدان واداشتید و آن وظیفه را برعهدهام گذاشتید، چون كار حكومت به من رسید، به كتاب خدا و آنچه برای ما مقدر نموده و ما را به حكم كردن بدان امر فرموده نگریستم و از آن پیروی كردم و به سنتی كه رسول خدا (ص) نهاده است و پی آن رفتم. نیازی نداشتم تا در اینباره از شما و جز شما نظر خواهم و حكمی پیش نیامد كه آنرا ندانم تا با شما و برادران مسلمانم مشورت رانم. اگر چنین بود مینمایاندم و از شما و جز شما روی نمیگرداندم.»(۱۰) پس از آنكه طلحه و زبیر جنگ جمل را برافروختند. حضرت درباره این جنگ فرمود: «پشت و روی این كار را نگریستم و دیدم جز این راهی نیست كه جنگ با آنان را كیش پیش گیرم، یا آنچه را محمد (ص) آورده است نپذیرم. پس پیكار را از تحمل كیفر آسانتر دیدم و رنج این جهان را بر كیفر آن جهان برگزیدم.»(۱۱)
حضرت علی در آغاز نبرد به یاران خود فرمود: «به خدایی كه دانه را كفید و جاندار را آفرید آنها اسلام را نپذیرفتند، بلكه از بیم، تسلیم شدند و كفر خود را نهفتند، چون یارانی بیابند كفر را آشكار كنند.»(۱۲)
آن حضرت در ذكر اصحاب جمل فرمودند: «بخدا اگر از مسلمانان جز یك تن را از روی عمد و بی آنكه او را جرمی باشد نكشته بودند، كشتن همه آن لشكر بر من روا بود. چه حاضر بودند و انكار نمودند و بدست و زبان به دفاع برنخاستند تا چه رسد بدانكه آنان از مسلمانان كشتند.»(۱۳) و آنگاه كه جنگ جمل پایان یافت. امام(ع) فرمود: «اما بعد، ای مردم، من فتنه را نشاندم و كسی جز من دلیری این كار را نداشت. از آن پس كه موج تاریكی آن برخاسته بود و گزند همه جا را فرا گرفته بود.»(۱۴) اما با پایان یافتن جنگ جمل، جریانات نفاق پایان نیافت و بعد از آن معاویه به عنوان سردمدار آن شروع به كارشكنی با حضرت علی كرد . سپاهیان معاویه بر شهرها میتاختند و یكی از آنان به نام بسر به یمن لشكر كشید. آن حضرت مردم را ملامت كرده و فرمود: «شنیدهام بسر به یمن درآمده است. به خدا میبینم كه این مردم به زودی بر شما چیره میشوند كه آنان بر باطل خود فراهمند و شما در حقّ خود پراكنده، شما امام خود را در حق نافرمانی میكنید و آنان در باطل پیرو امام خویش، آنان با حاكم خود كار به امانت میكنند و شما كار به خیانت. آنان در شهرهای خود درستكارند و شما فاسد و بدكاره...خدایا، اینان از من خستهاند و من از آنان خسته، آنان از من به ستوهاند و من از آنان دلشكسته، پس بهتر از آنان را مونس من دار و بدتر از مرا بر آنان بگمار».(۱۵)مردم كوفه كار را به جایی میرسانند كه حضرت علی اینچنین از دست آنها خسته است . حضرت علی(ع) در نامه به معاویه به كفر آنان اشاره كرده و میفرماید: «اما بعد، چنانكه یادآور شدی ما و شما دوست بودیم و هم پیوند، اما دیروز میان ما و شما جدایی افكند، ما ایمان آوردیم و شما به كفر گرائیدید، و امروز ما استواریم و شما دسختوش آزمایش گردیدید.»(۱۶)و همچنین میفرماید: «میبینم كه چون جنگ دندان به تو فروبرد به فریاد آیی و چون شتران كه از سنگینی بار بنالد ناله نمایی و میبینم لشكریانت با ناشكیبایی از ضربتهای دمادم و بلاهای سخت و برخاك افتادن درپیهم. مرا به كتاب خدا بخوانند در حالی كه كافرند و در انكار و یا بیعت كردهاند و از بیعت دست بردار.»(۱۷) امام علی(ع) بر جنگ با سپاهیان بصره تأكید داشت و فرمود: «به خدا كه من در آن صف بیكار بودم تا (سپاه جاهلیت) درماند و به یكباره روی برگرداند. نه ناتوان بودم و نه ترسان امروز هم من همانم و آنان همان. باطل را میشكافتم تا حق از كنار آن به درآید. مرا با قریش چهكار؟ به خدا سوگند آن روز كه كافر بودند با آنان پیكار كردم و اكنون كه فریب خوردهاند نیز آماده كارزارم، من دیروز هماورد آنان بودم و امروز هم پای پس نمیگذارم».(۱۸) حضرت علی(ع) در نامه ۲۹ خطاب به مردم بصره می فرماید: «اگر كارهای ناروا و نادرست و اندیشههای نابخردانه سست، شما را وادارد كه راه جدایی در پیش گیرید و طاعت مرا نپذیرید، بدانید كه من آماده به كار شمایم و به یك لحظه سروقت شما میآیم. اگر مرا از آمدن به سوی خود ناچار سازید چنان جنگی آغاز كنم كه جنگ جمل برابر آن بازی كودكانه باشد .» آن حضرت برای دعوت مردم به پیكار با شامیان و سپاه معاویه خطبهای ایراد فرمود: «نفرین بر شما! كه از سرزنشتان به ستوه آمدم، آیا به زندگانی این جهان به جای زندگانی جاودان خرسندید و خواری را بهتر از سالاری میپسندید. هرگاه شما را به جهاد با دشمنان میخوانم، چشمانتان در كاسه میگردد كه گویی به گرداب مرگ اندرید، یا در فراموشی و مستی به سر میبرید، در پاسخ سخنانم در میمانید و حیران و سرگردانید. گوئی دیو در دلتان جای گرفته و دیوانهاید، نمیدانید و از خود بیگانهاید. من دیگر هیچگاه به شما اطمینان ندارم و شما را پشتوانه خود نینگارم.»(۱۹)
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست