پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

روح سلطانی ز زندانی بِجَست


روح سلطانی ز زندانی بِجَست

۴۰, عددی است که در باور رمزگشایانه آن باید به مفهوم رسیدگی و پختگی اشاره کرد و در اربعین حسینی گویا چنین حقیقتی نهفته است

۴۰، عددی است که در باور رمزگشایانه آن باید به مفهوم رسیدگی و پختگی اشاره کرد و در اربعین حسینی گویا چنین حقیقتی نهفته است. اربعین روزی است که ما در این روز در رویکرد نمادین با نگاهی از سر پختگی و با بینشی از ورای کمال ورزی به حماسه حسینی می‌نگریم.

در منطق برپاداشتن یادروز عاشورا حکمی بر سوگواری محض نیست. درست است که به گفته معصوم گریه بر حسین پاک کننده دل‌هاست، اما به یقین و از بن دندان می‌توان اذعان کرد که نه قیام امام حسین و نه همت برپادارندگان یادروز این قیام بر این مهم استوار نبوده است که آدمیزاده‌ طبعاً ظلوم و جهول را که در سرور و شادی بی حد و حصر دنیا محصور است، چند روزی سوگوار و عزادار کنند.

حرکت این قیام در مسیر دراندن پرده‌های جهل و تأکید بر خردورزی انسانی است که همواره در حضیض باور زراندیشان زورمدار به سفره‌ تحریم عقل‌گرایی دعوت می‌شود. قیام حسین(ع) برپاداشتن عمودی است که در نکوداشت آن باید خیمه تکریم آدمی استوار گردد.

مولا سگ آستان نمی‌خواهد دوست/ او کرده قیام تا که آدم باشیم

بزرگداشت عاشورای حسینی و تأمل در اربعین این واقعه تنها برای بر سر و سینه کوبیدن نیست، میعادی است برای تأکید بر این که نباید بر سرمان بکوبند.

بزرگ فلسفه قتل شاهدین این است/ که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است

ادبیات منظوم و منثور فارسی که بازتاب هنری بسیاری از جریان‌های اجتماعی و مذهبی و تاریخی است، از آغاز قرن چهارم آثار مانا و ارزشمندی را در خود جای داده است. بینش غالب بر شعر عاشورایی تا قبل از حضور مولانا بیشتر بر توصیف واقعه، دعوت به سوگواری و محکوم کردن یزیدیان و نکوهش دنیاست.

دکتر ذبیح‌الله صفا، کسایی را آغازگر مرثیه‌سرایی در شعر آئینی فارسی می‌داند. او در شعر خود به توصیف برخی از وقایع کربلا اشاره می‌کند و دشمن آن حضرت را کهتر و نادان می‌خواند:

تخم جهان بی بر، این است و زین فزون‌تر/ کهتر عدوی مهتر، نادان عدوی دانا

گرچه به گفته استاد امین ریاحی این مرثیه از ساختار مناسب لفظی و غنای محتوایی برخوردار نیست اما به عنوان نخستین آثار ادبیات عاشورایی حائز اهمیت است.

سنایی که از نخستین شاعران حکیم ایرانی به شمار می‌رود، اگرچه در بیان شاعرانه خود در پردازش به این سوگ دیدگاهی متفاوت نسبت به شاعران قبل از خود دارد اما بینش عرفانی خاصی در شعر خود نیاورده است. او با بینش فلسفی علت حدوث عاشورا را این می‌داند که عده‌ای دنیاطلب خفاش‌وار تاب جمال آفتاب حسین را نداشته‌اند بنابراین سعی کرده‌اند آفتاب را به تیرگی بنشانند.

او در نگاه متشرعانه خود عاشورا را به ولایت و جنگ‌های حضرت علی پیوند می‌زند.

کافرانی در اول پیکار/ شده از زخم ذوالفقار فگار

همه را بر دل از علی صد داغ/ شده یکسر قرین طاغی و باغ

لیک دل باز خواسته ز حسین/ شده قانع بدین شماتت و شین

سامان ساوجی هم گرچه در بیانی فاقد عنصر عرفان اما با عاطفه بسیار در قصیده‌ای ۳۵ بیتی این‌گونه عرض ارادت می‌کند:

خاک خون آغشته لب تشنگان کربلاست/ آخر ای چشم جهان بین جوی خونبارت کجاست

ای دل بی صبر من آرام گیر اینجا دمی/ کاندر اینجا منزل آرام جان مصطفاست

و سرانجام این‌گونه قصیده خود را به پایان می‌رساند:

ای چو دریا خشک لب، لب تشنگان رحمتیم/ آبرویی ده به ما کاب همه عالم توراست

در میان تصاویر شاعرانه‌ای که ذکر شد اما بینش عرفانی حضرت مولانا و عمان سامانی جایگاه ویژه‌ای دارد.

مولانا با نگرشی عارفانه واقعه عاشورا را تبیین کرده است. در دفتر ششم مثنوی اشاره دارد به قضیه عاشورا و اهالی شهر حلب. بدین مضمون که غریبه‌ای روز عاشورا وارد شهر حلب می‌شود و شیعیان را مشغول عزاداری می‌بیند. می‌پرسد این عزاداری برای کیست و جواب می‌شنود که برای جانی است که از تمام جهان گرانقدرتر است. آن فرد می‌پرسد آیا این اتفاق همین روزها بوده است و پاسخ می‌شنود که خیر هفت قرن پیش. غریبه با ناباوری به تمسخر می‌گوید

پس عزا بر خود کنید ای خفتگان/ زانکه بد مرگی است این خواب گران

مولوی بر این باور است که عاشورا برای حسین روز جشن است. این شادی یک معنای عمیق عرفانی دارد، آنجا که حضرت زینب(س) نیز می فرمایند ما رأیت الا جمیلا.

روح سلطانی ز زندانی بجست/ جامه چون دریم و چون خایید دست

چون که ایشان خسرو دین بوده‌اند/ وقت شادی شد چو بشکستند بند

سوی شادروان دولت تاختند/ کند و زنجیر را انداختند

البته گاه در نگاه عارفانه مولانا، کربلا به عنوان مفهوم فرا تاریخی مبنای سوگمندانه نیز می‌یابد. کربلا عرصه گذر از ابتلا و اندوه است. در مسیر سلوک، عاشورا آخرین وادی است که سالک باید گوهر هستی را به یار بیفشاند و از خود بگذرد. در دفتر سوم مثنوی هشداری عام خطاب به همه سالکان دیده می‌شود.

هین مرو گستاخ در دشت بلا/ هین مرو کورانه اندر کربلا

این قضا می‌گفت لیکن گوششان/ بسته بود اندر حجاب جوششان

چشم‌ها و گوش‌ها را بسته‌اند/ جز مر آنها را که از خود رسته‌اند

یکی از شاهکار‌های ادبیات عاشورایی مثنوی گرانسنگ، گنجینه اسرار است. مرثیه حماسی و عرفانی در بیان رموز و لطایف حادثه کربلا است. این مثنوی در لطیف‌ترین ابیات آغازین خود بر کششی بودنش این‌گونه تأکید می‌کند.

کیست این پنهان مرا در جان و تن/ کز زبان من همی گوید سخن

این که گوید از لب من راز کیست/ بنگرید این صاحب آواز کیست

در من این سان خودنمایی می‌کند/ ادعای آشنایی می‌کند

کیست این گویا و شنوا در تنم/ باورم یا رب نیاید کاین منم

پس از شرح عرفانی حدیث کنز در فصل اول، در فصل دوم سخن از پرده‌ای‌ است که در برابر چشم جهانیان بوده است و یکباره برداشته می‌شود.

پرده‌ای کندر برداشتند/ وقت آمد پرده را برداشتند

ساقی با ساغری چون آفتاب/ آمد و عشق اندر آن ساغر شراب

پس صلا داد او نه پنهان بر ملا/ کز صلا ای باده‌خواران از صلا

همه ذرات به طمع جام درکشیدن این می برمی‌خیزند اما هشدار ساقی آنها را مردد می‌کند.

این نه جام عشرت این جام ولاست/ درد او درد است و صاف او بلاست

بر هوای او نفس هر کس کشید/ یک قدم نارفته پا واپس کشید

آسمان و زمین که روزگاری در حمل بار عشق الهی ناکام بودند، دعوی میخوارگی کرده‌اند اما نتوانستند ساغر را بنوشند و تنها لبی تر کردند

تر شد آن یک را لب، این را گلو/ کز گلوی کس نرفت این می‌فرو

به پاداش همین کمینه آسمان جایگاه طلوع خورشید شد و زمین مدفن تن های پاک. این مهم تفسیر عارفانه‌ای بر این آیه قران است: «و لقد کرمنا بنی آدم حملناهم، البر و البحر و رزقناهم من طیبات...»

و سرانجام سرور و سرخیل مخموران که همان امام حسین(ع) است، قد علم می‌کند و

شرط‌هایش را یکایک گوش کرد/ ساغر می ‌را تمامی نوش کرد

باز گفت از این شراب خوش گوار/ دیگرت گر هست یک ساغر بیار

در فصل بعد عمان به بیان فنای عاشق در معشوق می‌پردازد و میخواره را همان ساقی می‌بیند.

دیگر از ساقی نشان باقی نبود/ زانکه میخواره به جز ساقی نبود

شد تهی بزم از منی و از تویی/ اتحاد آمد به یک سو شد دویی

بدین گونه عمان در قالب ابیاتی زیبا و هوش ربا دشوارترین باور عرفانی را که بسیاری از عارفان جان خود را در آن داده‌اند، به زیبایی بیان کرده است.

علیرضا مرادی