چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

شوك خزنده و اقتصاد كشورهای خاورمیانه


شوك خزنده و اقتصاد كشورهای خاورمیانه

صعود قیمت نفت به رقمی فراتر ازپیش بینی ها, نگرانی كشورهای مصرف كننده و شگفتی كشورهای تولیدكننده را به دنبال داشته است

صعود قیمت نفت به رقمی فراتر ازپیش بینی ها، نگرانی كشورهای مصرف كننده و شگفتی كشورهای تولیدكننده را به دنبال داشته است. كارشناسان نفتی هشدار داده اند با توجه به تنش های حاكم بر بازار، احتمال وخیم تر شدن اوضاع وجود دارد و ممكن است «شوك نفتی سومی» كه اغلب آن را «شوك خزنده» نامیده اند، در پی داشته باشد.عده ای پیش بینی می كنند قیمت هر بشكه نفت به عددی سه رقمی هم برسد.آنچه در این میان ذهن هر پرسشگری را به خود مشغول می كند، این است كه تحولات بازار انرژی چه تأثیرهایی بر سطح عمومی قیمت ها و اقتصاد در سطح كلان می گذارد و احتمال وقوع شوك خزنده، چه تأثیرهایی بر اقتصاد كشورهای منطقه خواهد گذاشت؟برای دست یابی به پاسخ مناسب می كوشیم تأثیر تحولات گذشته بازار انرژی (شوك های نفتی اول ودوم) را بر اقتصاد كلان كشورها بررسی كنیم و با ارائه سه دیدگاه و بررسی هریك، فضای حاكم بر بحث را روشن می كنیم تا به پاسخ سؤال دیگر برسیم كه شوك خزنده و افزایش قیمت نفت چه پیامدهایی برای كشورهای خاورمیانه به همراه خواهد داشت؟اگر پاسخ سؤال اول را در نظریه های متعددی كه دراقتصاد می شود، جست وجو كنیم، این نظریه ها تأثیر تحولات بازار انرژی ، به ویژه قیمت های انرژی ، برسطح عمومی قیمت ها وكل اقتصاد را چندان زیاد نمی دانند. ازسوی دیگر، دیدگاه های تجربی كه تنها هم زمانی حوادث را ملاحظه می كنند، معتقدندكه میان بحران انرژی در دهه ۱۹۷۰ و به هم ریختگی اقتصاد كلان دراین دهه، ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. هر دو اصطلاح «ركود تورمی» و «بحران انرژی» تصادفی در یك دهه ابداع شدند. برای مثال، پس از بحران اقتصادی دهه ۱۹۳۰، فقط در دهه ۱۹۷۰ بود كه برای نخستین بار درآمد سرانه حقیقی كاهش یافت. در این دهه متوسط نرخ تورم سالانه آمریكا به ۶/۷ درصد درسال رسید كه با نرخ ۲/۲ درصد دهه۱۹۶۰تفاوت آشكار دارد.متوسط نرخ بیكاری ۸/۸ درصدی این دهه نیز با نرخ ۵/۴ درصدی دهه ۱۹۶۰ كاملاً متفاوت بود. به طوركلی این نتایج نه تنها در مورد آمریكا كه درمورد تمام كشورهای صنعتی نیز مصداق دارد. در دوره بعد از جنگ جهانی دوم دو ركود بزرگ وجود داشته كه هر دو به دنبال افزایش قیمت های انرژی، یكی درسال های ۱۹۷۳ و۱۹۷۴ و دیگری درسال های۱۹۷۹ و۱۹۸۰ رخ داده است. آیا این وقایع تنها اتفاقی هستند و یا از یك ارتباط تبعی قوی میان انرژی و اقتصاد كلان حكایت دارند؟یك احتمال این است كه تابع تولید منعطف نباشد و تنها نسبت ثابتی از عوامل انرژی و سایر عوامل(عوامل غیرانرژی) برای تولید مورد نیاز باشند كه دراین صورت دو برابر شدن هزینه انرژی دقیقاً ارزش درآمد ناخالص ملی(GNP)را به همان نسبت كاهش خواهد داد و این بار سهمی از GNPكه باید به انرژی اختصاص یابد، دو برابر گذشته خواهد شد، اما اگر تركیب عوامل، انعطاف بیشتری داشته باشد، ممكن است دو برابر شدن هزینه انرژی، به كاهش میزان انرژی مصرفی منجر شود. حال با این ابزار یعنی میزان قابلیت جانشینی عوامل انرژی و سایر عوامل برای این كه میزان اهمیت بخش انرژی را در اقتصاد كلان معین كنیم، یك مسئله مهم این است كه بتوانیم شدت جانشینی را دركوتاه مدت و بلندمدت تشخیص دهیم. مصرف انرژی دركوتاه مدت به موجودی تجهیزات مصرف كننده انرژی مانند ژنراتورها، خودروها و وسایل معمول خانگی وابسته است و بنابراین دركوتاه مدت، قابلیت كمی برای جانشینی میان انرژی و سایر عوامل وجود دارد. اگر كشش جانشینی (انرژی وسایر عوامل)كم باشد،كمبود انرژی بازتاب منفی زیادی بر وضعیت عمومی اقتصاد خواهد داشت و تأثیر زیانبار انرژی براقتصاد كلان را پژوهشگران و سیاست گذاران باید محاسبه كنند. در بلندمدت این امكان وجود دارد كه درطراحی كالاهای سرمایه ای موجود تغییراتی ایجاد و موتورها، خودروها و خانه هایی با كارآیی بیشتر از نظر مصرف انرژی فراهم شود؛ بنابراین به نظر می رسد كه دربلندمدت كشش جانشینی بسیار بزرگ تر از كوتاه مدت باشد. چنانچه كشش جانشینی زیاد باشد،كمبود دسترسی به انرژی اثر تخریبی كمتری بر اقتصاد كلان خواهد داشت و پیامدهای آن نیز آن قدر ضعیف خواهند بود كه می توان آنها را نادیده گرفت.پس از بررسی ارتباط متقابل میان مفهوم كشش جانشینی دراقتصاد خرد وكلان، می توان درك كرد كه دركوتاه مدت، كشش جانشینی بسیار كوچك است، زیرا دركوتاه مدت به تجهیزات موجودمصرف كننده انرژی محدود هستیم و نمی توانیم یك شبه این تجهیزات را عوض كنیم و یا تغییراتی درطراحی آنها به وجود آوریم؛ درنتیجه بیشتر شواهد بیانگر آن هستند كه تكانه های انرژی دهه ۱۹۷۰ تأثیر زیادی بربه وجود آمدن وضعیت ركود تورمی در این ده داشته اند، اما دربلند مدت تجهیزات مصرف كننده انرژی امكان جانشینی یا اصلاح بیشتری دارند.به نظر می رسد كه تصور عمومی از طبیعت مسئله انرژی، به شدت دستخوش تغییرات است. فقط ظرف چند سال دیدگاه عمومی از این كه «مسئله انرژی بسیار با اهمیت است» به این عقیده كه «مسئله مهمی نیست»، تغییركرد. درنیمه دهه۱۹۸۰ تصور عمومی از مسئله انرژی مثبت وبه طورعمده این بود كه مشكلی در این خصوص وجود ندارد. این دیدگاه معتقد بود كه «بحران های دهه ۱۹۷۰ به دلیل تصمیم ناگهانی اوپك مبنی بركاهش تولید نفت رخ داد، اما درطول دهه ۱۹۸۰ كاهش تقاضای جهانی نفت و افزایش تولید غیراوپك كه به سقوط قیمت نفت خام درسطح جهانی منجر شد، قدرت انحصاری اوپك را مهار كرد».درمقابل این دیدگاه، در دهه ۱۹۷۰ تصور عمومی این بودكه دنیا با كاهش طبیعی و واقعی نفت روبه رو شده است و افزایش قیمت اوپك تنها از افزایش حقیقی هزینه تهیه و توزیع آن سرچشمه می گیرد. بر مبنای این دیدگاه، صرف نظر از افزایش در قیمت ها، دنیا درمقابل یك بحران شدید و طولانی قرارداشت، زیرا درآینده تولید نفت نمی توانست پاسخ گوی تقاضا باشد و سایر انواع انرژی نیز برای پركردن خلأ كافی نبودند. تلقی این بودكه وقایع دهه ۱۹۷۰ تنها پیش پرده ای از فاجعه زود هنگامی بود كه ظرف ۱۵ تا۲۵ سال آینده اتفاق می افتاد. دیدگاه سوم بر جنبه های امنیتی توزیع ذخایر نفتی تمركز دارد. اعتقاد این دیدگاه براین است كه دولت های صنعتی با یك مشكل اساسی رو به رو هستند كه عبارت است از: وابستگی شدید وبلندمدت به میزان عظیمی نفت كه از منطقه پرآشوب خاورمیانه سرچشمه گرفته است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.