یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

احکام مال


احکام مال

مالی را که قرار می گذارند لازم نیست با ذکر تمام خصوصیات معین شود , بلکه اگـر بـطـوری نـزد عـامـل مـعـلوم باشد که اقدام او برای انجام آن کار سفاهت محسوب نشود , کافی است

● احکام جعاله .

ـ مساله ۱۰۵۳ ـ جعاله آن است که انسان قرار بگذارد در مقابل کاری که برای او انجام می دهند مالی بـدهـد , مثلا بگوید هر کس گمشده مرا پیدا کند ده تومان به او می دهم وبه کسی که این قرار را می گذارد (( جاعل )) و به کسی که کار راانجام می دهد (( عامل )) می گویند , و میان جعاله و اجاره از جهاتی فرق است , از آن جمله این است که در اجاره بعد از قرارداد , اجیر باید عمل را انجام دهـد و کـسـی هـم کـه او را اجـیـر کـرده اجرت را به او بدهکار می شود , ولی در جعاله اگر چه عامل شخص معین باشد می تواند مشغول عمل نشود , و تا عمل را انجام ندهد , جاعل بدهکار نمی شود.

ـ مـسـالـه ۱۰۵۴ ـ جاعل باید بالغ و عاقل باشد و از روی قصد و اختیارقرار داد کند وشرعا بتواند در مال خود تصرف نماید , بنابر این جعاله آدم سفیه ـکسی که مال خود را در کارهای بیهوده مصرف مـی کند ـ صحیح نیست , و همچنین جعاله مفلس در آن قسم از اموالش که حق تصرف در آنها را ندارد , صحیح نمی باشد.

ـ مـسـاله ۱۰۵۵ ـ کاری را که (( جاعل )) می گوید برای او انجام دهند , باید حرام یا بی فائده یا از و اجـبـاتی که شرعا لازم است مجانا آورده شود , نباشد , پس اگر بگوید هرکس شراب بخورد یا در شب بدون مقصد عقلائی به جای تاریکی برود یا نماز واجب خود را بخواند ده تومان به او می دهم , (( جعاله )) صحیح نیست .

ـ مـسـالـه ۱۰۵۶ ـ مالی را که قرار می گذارند لازم نیست با ذکر تمام خصوصیات معین شود , بلکه اگـر بـطـوری نـزد عـامـل مـعـلوم باشد که اقدام او برای انجام آن کار سفاهت محسوب نشود , کافی است , مثلا اگر جاعل بگوید این مال را هر مقداری بیش از ده تومان فروختی زیادی آن برای تو باشد , جعاله صحیح است , و همچنین اگر بگوید هر کس اسب مرا پیداکند نصف او را به او می دهم یا ده من گندم به او می دهم , جعاله نیز صحیح است .

ـ مـساله ۱۰۵۷ ـ اگر مزد کار کاملا مبهم باشد , مثلا جاعل بگوید هر کس بچه مرا پیداکند پولی به او مـی دهـم , و مـقـدار آن را مـعین نکند , چنانچه کسی آن عمل را انجام دهد , باید مزد او را به مقداری که کار او در نظر مردم ارزش دارد بدهد.

ـ مـسـالـه ۱۰۵۸ ـ بـعـد از آنـکـه عـامـل شروع به کار کرد , اگر جاعل بخواهد جعاله را بهم بزند اشکال دارد , مگر اینکه با عامل به توافق برسند.

ـ مساله ۱۰۵۹ ـ عامل می تواند عمل را ناتمام بگذارد , ولی اگر تمام نکردن عمل اسباب ضرر جاعل یـا کـسـی که عمل برای اوانجام می گیرد شود , باید آن را تمام نماید , مثلا اگر کسی بگوید هر کـس چـشـم مراعمل کند فلان مقدار به او می دهم و دکتر جراحی شروع به عمل کند , چنانچه طوری باشد که اگر عمل را تمام نکند , چشم معیوب می شود , باید آن را تمام نماید.

ـ مساله۱۰۶۰ ـ اگر عامل کار را ناتمام بگذارد , نمی تواند چیزی مطالبه کند اگر جاعل مزدرا برای تمام کردن عمل قرار داده باشد , مثلا بگوید هر کس لباس مرا بدوزد ده تومان به او می دهم , ولی اگـر مـقصودش این باشد که هر مقدار از عمل که انجام گیرد , برای آن مقدار مزد بدهد , جاعل باید مزد مقداری را که انجام شده به عامل بدهد.

● احکام وکالت .

ـ مساله ۱۰۶۶ ـ وکالت آن است که انسان معامله ای را ـ از عقود یا ایقاعات ـ یا چیزی از شئون آنها را مـانـند تحویل دادن و تحویل گرفتن که حق دارد خود انجام بدهد , به دیگری واگذار نماید تا از طرف او انجام دهد , مثلا کسی را وکیل کند که خانه او رابفروشد یا زنی را برای او عقد نماید , پس آدم سفیه چون حق ندارد در مال خودتصرف کند , نمی تواند برای فروش آن کسی را وکیل نماید.

ـ مـسـالـه ۱۰۶۷ ـ اگـر انـسـان کسی را که در شهری دیگر است وکیل نماید و برای او وکالت نامه بفرستد و او قبول کند , اگر چه وکالت نامه بعد از مدتی برسد , وکالت صحیح است .

ـ مـسـاله ۱۰۶۸ ـموکل یعنی کسی که دیگری را وکیل می کند و نیز کسی که وکیل می شود , باید عـاقـل بـاشند و از روی قصد و اختیار اقدام کنند , و در موکل بلوغ نیز معتبر است مگر در آنچه از بچه ممیز صحیح است .

ـ مـسـالـه ۱۰۶۹ ـ کـاری را که انسان نمی تواند انجام دهد یاشرعا نباید انجام دهد , نمی تواند برای انـجـام آن از طـرف دیـگری وکیل شود , مثلاکسی که در احرام حج است , چون نباید صیغه عقد زناشوئی را بخواند , نمی تواندبرای خواندن صیغه از طرف دیگری وکیل شود.

ـ مـسـاله ۱۰۷۰ ـ اگر وکیل را عزل کندیعنی از کار بر کنار نماید , بعد از آنکه خبر به او رسید نمی تواند آن کار را انجام دهد, ولی اگر پیش از رسیدن خبر , آن کار را انجام داده باشد صحیح است .

ـ مساله ۱۰۷۱ـ وکیل می تواند خود را از وکالت بر کنار کند اگر چه موکل غائب باشد.

ـ مـساله ۱۰۷۲ـ وکیل نمی تواند برای انجام کاری که به او واگذار شده است دیگری را وکیل نماید ,ولی اگر موکل به او اجازه داده باشد که وکیل بگیرد , به هر طوری که به او دستورداده می تواند رفـتـار نماید , پس اگر گفته باشد برای من وکیل بگیر , باید از طرف اووکیل بگیرد و نمی تواند کسی را از طرف خودش وکیل کند.

ـ مساله ۱۰۷۳ ـ اگر وکیل یا موکل بمیرد , وکالت باطل می شود , و نیز اگر چیزی که برای تصرف در آن وکـیـل شـده اسـت از بـیـن برود , مثلا گوسفندی که برای فروش آن وکیل شده بمیرد , وکالت باطل می شود.

ـ مساله ۱۰۷۴ ـ اگر انسان کسی را برای کاری وکیل کند و چیزی برای او قرار بگذارد , بعد از انجام آن کار , چیزی را که قرار گذاشته است باید به او بدهد.

ـ مـساله ۱۰۷۵ ـ اگر وکیل در نگهداری مالی که در اختیار اوست کوتاهی نکند و غیر ازتصرفی که به او اجازه داده اند , تصرف دیگری در آن ننماید , و اتفاقا آن مال از بین برود , ضامن نیست .

ـ مـساله ۱۰۷۶ ـ اگر وکیل در نگهداری مالی که در اختیار اوست کوتاهی کند , یا غیر از تصرفی که بـه او اجـازه داده انـد , تـصرف دیگری در آن بنماید وآن مال از بین برود , ضامن است , پس اگر لباسی را که گفته اند بفروش , بپوشد , وآن لباس تلف شود , باید عوض آن را بدهد.

● احکام قرض .

ـ مـسـالـه ۱۰۷۷ ـ اگـر درصیغه قرض برای پرداخت آن مدتی قرار دهند , چنانچه تعیین مدت به درخواست بدهکار یا به در خواست هر دو طرف باشد طلبکار نمی تواند پیش از تمام شدن آن مدت طـلب خود را مطالبه کند , ولی اگر تعیین مدت به درخواست طلبکار بوده یااصلا برای پرداخت بدهی , مدتی تعیین نشده است , طلبکار می تواند هر وقت بخواهد طلب خود را مطالبه نماید.

ـ مساله ۱۰۷۸ ـ اگر طلبکار طلب خود را مطالبه کند و وقت نداشته باشد یا وقت آن رسیده باشد , چـنـانچه بدهکار بتواند بدهی خود را بدهد بایدفورا آن را بپردازد , و اگر تاخیر بیندازد گناهکار است .

ـ مساله ۱۰۷۹ ـ اگر بدهکار غیر از خانه ای که در آن نشسته است و اثاثیه منزل وچیزهای دیگری که به آنها با ملاحظه شان و موقعیت اجتماعی او احتیاج دارد و بدون آنها در زحمت می افتد , چیزی نداشته باشد , طلبکار نمی تواند طلب خود را از او مطالبه نماید , بلکه باید صبر کند تا بتواندبدهی خود را بدهد.

ـ مـسـالـه ۱۰۸۰ ـ کسی که بدهکار است و نمی تواند بدهی خود رابدهد , اگر کاسبی برای او آسان بـاشـد , یـا کـارش کاسبی باشد , واجب است کسب کندو بدهی خود را بپردازد , بلکه در غیر این صـورت نـیز اگر بتواند کسبی کند که لایق شانش باشد , احتیاط واجب آن است که کسب کند و بدهی را بپردازد.

ـ مساله ۱۰۸۱ ـکسی که دسترسی به طلبکار خود ندارد , چنانچه امید نداشته باشد که در آینده او یا وارثـش را پیدا کند , باید طلب او را از طرف صاحبش به فقیر بدهد , وبنابر احتیاطواجب از حاکم شـرع در ایـن کـار اجازه بگیرد , ولی اگر امید داشته باشد که او یا وارثش را پیدا کند باید منتظر بماند و از او جستجو کند و چنانچه او را پیدا ننمایدوصیت کند که اگر او مرد و طلبکار یا و ارثش پیدا شد طلب او را از مالش بپردازد.

ـ مـسـاله ۱۰۸۲ ـ اگر مال میت بیشتر از خرج واجب کفن و دفن و بدهی او نباشد , بایدمالش را به همین مصرفها برسانند و به و ارث او چیزی نمی رسد.

ـ مساله ۱۰۸۳ ـ اگرمالی را که قرض کرده است از بین نرفته باشد و صاحب مال , آن را مطالبه کند ,واجب نیست بدهکار آن را بدهد , و اگر بدهکار بخواهد آن را بدهد طلبکار می تواندنپذیرد.

ـ مـسـالـه ۱۰۸۴ ـ اگر کسی که قرض می دهد شرط کند که زیادتر از مقداری که می دهد بگیرد , مثلا یک من گندم بدهد و شرط کند که یک من و پنج سیر بگیرد , یاده تخم مرغ بدهد که یازده تـا بگیرد , ربا و حرام است , بلکه اگر قرار بگذار که بدهکار کاری برای او انجام دهد یا چیزی را که قـرض کـرده اسـت با مقداری جنس دیگر پس دهد , مثلا شرط کند یک تومانی را که قرض کرده اسـت با یک کبریت پس دهد , ربا وحرام است , و نیز اگر با او شرط کند که چیزی را که قرض می گیرد به طور مخصوصی پس دهد , مثلا مقداری طلای نساخته به او بدهد و شرط کند که ساخته پـس بـگـیرد , باز هم ربا و حرام می باشد , ولی اگر بدون اینکه شرط کند , خودبدهکار زیادتر از آنچه قرض کرده است پس بدهد , اشکال ندارد بلکه مستحب است .

ـ مساله ۱۰۸۵ ـ ربا دادن مثل ربا گرفتن حرام ست , ولی خود قرض صحیح است ,وکسی که قرض ربـائی گـرفـتـه است مالک می شود , ولی قرض دهنده مالک زیادتی که می گیرد نمی شود , و تـصـرف او در آن حـرام است , و اگر با عین آن چیزی را بخردمالک آن چیز نمی شود , و چنانچه طـوری باشد که اگر قرار ربا را هم نگذاشته بودند ,قرض گیرنده راضی بود که قرض دهنده در آن پـول تصرف کند , تصرف او جایز است , وهمچنین اگر از روی ندانستن مساله ربا بگیرد و پس از اطلاع توبه کند که در این صورت آنچه را در زمان جهل گرفته برای او حلال است .

ـ مـسـالـه ۱۰۸۶ ـ اگر انسان مقداری پول به کسی بدهد که در شهر دیگر از طرف او کمتر بگیرد , اشکال ندارد , واین را (( صرف برات )) می گویند.

ـ مـساله ۱۰۸۷ ـ اگر چیزی را به کسی بدهد که درشهر دیگر زیادتر بگیرد , در صورتی که آن چیز طلا یا نقره یا گندم یا جو که کشیدنی یا پیمانه ای هستند , باشد , ربا وحرام است , ولی اگر کسی کـه زیـادی را مـی گـیرد , درمقابل زیادی چیزی بدهد یا عملی انجام دهد اشکال ندارد و اما در اسکناس اگرقرض بدهد , زیادتر گرفتن جایز نیست , و اگر بفروشد و نقد باشد یا نسیه ولی پول اودو جـنس باشد , مثلا یکی تومان باشد و دیگری دینار , زیادتی اشکال ندارد , ولی اگر نسیه و از یک جنس باشند , زیادتی محل اشکال است .

ـ مـساله ۱۰۸۸ ـ اگر کسی از دیگری طلبی دارد که کشیدنی و پیمانه ای نیست , می تواند آن را به شـخـص بـدهکاریا دیگری به کمتر فروخته و وجه آن را نقدا بگیرد , بنابر این در زمان حاضر چک یاسفته هائی که طلبکار از بدهکار گرفته است می تواند آنها را به بانک یا به شخص دیگر به کمتر از طلب خود ـ که در عرف آن را نزول کردن گویند ـ بفروشد و باقی وجه را نقدا بگیرد.

● احکام حواله دادن .

ـ مـسـاله ۱۰۸۹ ـ اگر انسان طلبکار خود راحواله بدهد که طلب خود را از دیگری بگیرد و طلبکار قبول نماید , بعد از آنکه حواله با شرایطی که بعدا گفته می شود درست شد , کسی که به او حواله شـده اسـت بـدهـکـار مـی شـود , و دیـگـر طـلـبکار نمی تواند طلبی را که دارد از بدهکار اولی مطالبه نماید.

ـ مساله ۱۰۹۰ ـ در تمام موارد حواله باید کسی که به او حواله می شود قبول داشته باشد , چه بدهکار باشد و چه نباشد.

ـ مـساله ۱۰۹۱ ـ طلبکار می تواند حواله راقبول نکند اگر چه کسی که به او حواله شده است پولدار باشد و در پرداختن حواله هم کوتاهی ننماید.

ـ مـسـاله ۱۰۹۲ ـ اگر کسی که به حواله دهنده بدهکار نیست حواله راقبول کند , می تواند پیش از پـرداخـتن حواله مقدار حواله را از حواله دهنده مطالبه کند, مگر آنکه طلبی که به او حواله شده اسـت بـا مـدت بـاشد و مدت او هنوز بسر نیامده باشد که در این صورت او نمی تواند پیش از تمام شـدن مدت مقدار حواله را از حواله دهنده مطالبه نماید , هر چند که آن را پرداخت کرده باشد , و اگـر طـلـبـکار طلب خود را به کسی که به او حواله شده است به مقدار کمتر صلح کند , او فقط همان مقدار را می تواند از حواله دهنده مطالبه نماید.

ـ مـسـالـه ۱۰۹۳ ـ بـعد از آنکه حواله و اقع شد , حواله دهنده و کسی که به او حواله شده است نمی تـوانـند حواله را بهم بزنند , و اگر کسی که به او حواله شده است در موقع حواله فقیر نباشد اگر چه بعدا فقیر شود , طلبکار هم نمی تواند حواله را بهم بزند , وهمچنین است اگر موقع حواله فقیر بـاشـد و طلبکار بداندکه فقیر است , ولی اگر نداند که فقیر است و بعد بفهمد , اگر در آن وقت مـتـمـکـن نـشده باشد طلبکار می تواند حواله را بهم بزند و طلب خود را از حواله دهنده بگیرد , ولی اگر متمکن شده باشد داشتن حق فسخ محل اشکال است .

● احکام رهن .

ـ مساله ۱۰۹۴ ـ رهن آن است که انسان مالی را نزد دیگری گرو طلب یامالی که ضامن او می باشد قرار دهد که اگر آن طلب یا مال را نپرداخت , بتواند عوض آن را از آن مال بدست آورد.

ـ مـساله ۱۰۹۵ ـ انسان مالی را می تواند گرو بگذارد که شرعا بتواند در آن تصرف کند , و اگر مال کسی دیگر را با اجازه او گرو بگذاردصحیح است .

ـ مـساله ۱۰۹۶ ـ منافع چیزی را که گرو می گذارند , متعلق به مالک آن است , چه گرو دهنده و چه کسی دیگر باشد.

ـ مـسـاله ۱۰۹۷ ـ گرو گیرنده نمی تواندمالی را که گرو گرفته بدون اجازه مالک آن , چه گرو دهنده باشد چه کسی دیگر , به دیگری ببخشد یا بفروشد , ولی اگر بعدا او اجازه دهد اشکال ندارد.

ـ مـسـالـه ۱۰۹۸ ـاگـر موقعی که باید بدهکار بدهی خود را بدهد , طلبکار مطالبه کند و او ندهد , طـلبکاردر صورتی که وکالت در فروش مالی که گرو وبرداشته است و برداشت طلب خود ازپول آن داشته باشد می تواند آن را بفروشد و طلب خود را بردارد , و در صورتی که وکالت نداشته باشد لازم است از مالک آن اجازه بگیرد , و اگر دسترسی به او ندارد به احتیاط واجب باید از حاکم شرع اجازه بگیرد , و در هر دو صورت اگر زیادی داشته باشد باید زیادی را به مالک بدهد.

ـ مساله ۱۰۹۹ ـ اگر بدهکار غیر از خانه ای که درآن نشسته و چیزهائی که مانند اثاثیه , محل احتیاج اوست , چیز دیگری نداشته باشد, طلبکار نمی تواند طلب خود را از او مطالبه کند , ولی اگر مالی را کـه گرو گذاشته است از قبیل خانه و اثاثیه باشد , طلبکار با رعایت آنچه در مساله قبل گفته شد می تواند بفروشد و طلب خود را بردارد.

● احکام ضامن شدن .

ـ مـسـاله ۱۱۰۰ ـ اگر انسان بخواهد ضامن شود که بدهی کسی را بدهد , ضامن شدن او در صورتی صـحـیـح است که به هر لفظی اگر چه عربی نباشد یا به عملی به طلبکار بفهماند که من ضامن شده ام طلب تو را بدهم , و طلبکار هم رضایت خود را بفهماند , وراضی بودن بدهکار شرطنیست و این معامله دو صورت دارد :.

۱) ایـنـکـه ضامن , دین را از ذمه بدهکار به ذمه خود منتقل سازد , پس اگر قبل از پرداخت فوت کند مانند سایر دیون بر ارث مقدم خواهد بود , و معمولا منظور فقها از کلمه ((ضمان )) این معنی است .

۲) ایـنـکـه ضامن ملتزم شود دین را بپردازد ولی ذمه او مشغول نمی شود , و اگر وصیت نکند از اموال او پس از مرگ پرداخت نمی شود.

ـ مساله ۱۱۰۱ ـ هر گاه برای ضامن شدن خودش شرطی قرار دهد , مثلا بگوید : اگر بدهکار قرض تو را نداد من می دهم , ضامن شدن او به نحو اول محل اشکال است , ولی به نحو دوم اشکال ندارد.

ـ مساله ۱۱۰۲ ـ کسی که انسان ضامن بدهی او می شود باید بدهکار باشد , پس اگر کسی بخواهد از دیگری قرض کند , تا وقتی قرض نکرده است , انسان نمی تواند ضامن او شود و این شرطدر ضمان به نحو دوم نیست .

ـ مساله ۱۱۰۳ ـ اگر کسی بدون اجازه بدهکار ضامن شود که بدهی او را بدهد , نمی تواند چیزی از او بگیرد.

ـ مـساله ۱۱۰۴ ـ اگر کسی با اجازه بدهکار ضامن شود که بدهی او را بدهد , می تواند مقداری را که ضامن شده ـ هرچندپیش از دادن آن ـ از او مطالبه نماید , ولی اگر بجای جنسی که بدهکار بوده اسـت جنس دیگری به طلبکار او بدهد , نمی تواند چیزی را که داده است از او مطالبه نماید, مثلا اگر ده من گندم بدهکار باشد و ضامن ده من برنج بدهد , نمی تواند برنج را از او مطالبه نماید , اما اگر خودش راضی شود که برنج بدهد اشکال ندارد.

ـ مـسـالـه ۱۱۰۵ ـاگـر انـسان ضامن شود که بدهی کسی را بدهد , نمی تواند از ضامن شدن خود برگردد.

ـ مـساله ۱۱۰۶ ـ ضامن و طلبکار ـ بنابر احتیاط واجب ـ نمی توانند شرط کنند که هروقت بخواهند ضمانت را بهم بزنند.

● احکام کفالت .

ـ مـسـاله ۱۱۰۷ ـ کفالت آن است که انسان متعهد شود که هر وقت طلبکار بدهکار را خواست , او را حاضر نماید , و به کسی که اینطور متعهد می شود ((کفیل )) می گویند.

ـ مـسـالـه ۱۱۰۸ ـ کـفالت در صورتی صحیح است که کفیل به هر لفظی اگر چه عربی نباشد یا به عـملی به طلبکار بفهماند که من متعهدم هر وقت بدهکار خود را بخواهی حاضر سازم , و طلبکار هـم قـبـول نـماید ,و بنابر احتیاط رضایت بدهکار نیز در صحت کفالت معتبر است , بلکه احتیاط آن است که او هم طرف عقد باشد یعنی بدهکار وطلبکار هر دو کفالت را قبول کنند.

ـ مساله ۱۱۰۹ ـ یکی از پنج چیز , کفالت را بهم می زند :.

اول) کفیل , بدهکار را نزدطلبکار حاضر کند , یا او خود تسلیم طلبکار شود.

دوم) طلب طلبکار داده شود.

سوم) طلبکار از طلب خود بگذرد یا آن را به دیگری انتقال دهد.

چهارم) بدهکار یاکفیل بمیرد.

پنجم) طلبکار , کفیل را از کفالت آزاد کند.

● احکام ودیعه (امانت ).

ـ مـسـاله ۱۱۱۰ ـ اگر انسان مالی را به کسی بدهد و بگوید نزد تو امانت باشد , و او هم قبول کند , یا بـدون ایـنکه حرفی بزند به صاحب مال بفهماند که مال را برای نگهداری به او من دهد و او هم به نـحوی که معلوم باشد ملتزم به نگهداری آن شده است بپذیرد, باید به احکام ودیعه و امانت داری که بعدا گفته می شود عمل نماید.

ـ مـسـالـه ۱۱۱۱ ـاگـر از بـچـه ای چـیزی را بدون اذن صاحبش بطور امانت قبول کند , باید آن را بـه صـاحـبش بدهد , و اگر آن چیز مال خود بچه است , لازم است آن مال را به و لی اوبرساند , و چـنـانـچه پیش از رساندن مال به آنان تلف شود , باید عوض آن را بدهد ,ولی اگر مال در معرض تـلـف بـاشـد و گـرفـتن مال از بچه برای حفظ و رساندن آن به و لی باشد , اگر در نگهداری یا رساندن آن کوتاهی نکند و تصرف غیر مجاز نیز نکند ,ضامن نیست , و همچنین اگر امانت گذار دیوانه باشد.

ـ مـساله ۱۱۱۲ ـ اگر انسان به صاحب مال بفهماند که حاضر به نگهداری مال او نیست ومال را از او نگیرد , ولی اومال را بگذارد و برود و آن مال تلف شود , امانت دار ضامن نیست .

ـ مـسـالـه ۱۱۱۳ ـاگـر انـسـان از نـگـهداری امانت منصرف شود و ودیعه را بهم بزند , باید هر چه زودترمال را به صاحب آن یا وکیل یا و لی صاحبش برساند یا به آنان خبر دهد که به نگهداری حاضر نیست , و اگر بدون عذر مال را به آنان نرساند و خبر هم ندهد ,چنانچه مال تلف شود , باید عوض آن را بدهد.

ـ مساله ۱۱۱۴ ـ کسی که امانت راقبول می کند اگر برای آن , جای مناسبی ندارد ,باید جای مناسب تـهـیه نماید و طوری آن را نگهداری کند که گفته نشود در نگهداری آن کوتاهی نموده است , و اگر در این امر کوتاهی کند و تلف شود , باید عوض آن را بدهد.

ـ مـساله ۱۱۱۵ ـ کسی که امانت را قبول می کند , اگر در نگهداری آن کوتاهی نکند وتعدی ـ یعنی تـصـرف غـیر مجاز ـهم ننماید و اتفاقا آن مال تلف شود , ضامن نیست , ولی اگر در نگهداری آن کـوتـاهـی کـنـد مثلا آن را در جائی بگذارد که مامون از آن نباشد که ظالمی بفهمد و آن را ببرد یـاتـعـدی کـنـد مـثلا لباس را بپوشد یا حیوان را سوار شود , چنانچه تلف شود باید عوض آن را به صاحبش بدهد.

ـ مساله ۱۱۱۶ ـ اگر صاحب مال بمیرد و مال به و رثه اومنتقل شود , امانت دار باید مال را به همه و رثه یا وکیل همه آنها بدهد , پس اگربدون اجازه دیگران تمام مال را به یکی از و رثه بدهد , ضامن سهم دیگران است .

ـ مـسـالـه ۱۱۱۷ ـ اگـر امـانت دار نشانه های مرگ را در خود ببیند , چنانچه ممکن است باید بنابر احـتـیـاط واجب امانت را به صاحب آن یا و لی یا وکیل او برساند و یا به اوخبر دهد , و اگر ممکن نـیـسـت بـاید بطوری عمل کند که اطمینان پیدا کند که مال پس از و فات او به صاحبش خواهد رسـید , مثلا و صیت کند و شاهد بگیرد و به و صی وشاهد اسم صاحب مال و جنس و خصوصیات مال و محل آن را بگوید.

ـ مساله ۱۱۱۸ ـاگر برای امانت دار سفری پیش آمد , می تواند امانت را نزد اهل وعیال خود نگه دارد مـگـر اینکه محافظت بر آن متوقف بر بودن خودش باشد که در این صورت یا بایدبماند یا آن را به صاحبش یا و لی یا وکیل او تحویل دهد یا او آگاه سازد.

● احکام عاریه .

ـ مساله ۱۱۱۹ ـ عاریه آن است که انسان مال خود را به دیگری برای استفاده مجاز بدهد.

ـ مـسـالـه ۱۱۲۰ ـ اگـر در نگهداری چیزی که عاریه گرفته است کوتاهی نکند و در آن تصرف غیر مجاز هم ننماید و اتفاقا آن چیز تلف شود , ضامن نیست ,ولی چنانچه شرط کنند که اگر تلف شود گیرنده ضامن باشد , یا چیزی را که عاریه کرده طلا و نقره باشد , باید عوض آن را بدهد.

ـ مساله ۱۱۲۱ ـ اگر طلا و نقره راعاریه بگیرد و شرط کند که اگر تلف شود ضامن نباشد , چنانچه تلف شود ضامن نیست .



همچنین مشاهده کنید