سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

جایزه نوبل و رنگین‌کمان‌های ادبی


جایزه نوبل و رنگین‌کمان‌های ادبی

جایزه نوبل جایزه‌ای سیاسی است؟ این پرسش مقدری است که هر بار پس از اعلام اسامی نوبلی‌ها به خصوص دو جایزه ادبی و صلح نوبل که معیارهای توافق‌شده جهانی درباره‌شان وجود ندارد، …

جایزه نوبل جایزه‌ای سیاسی است؟ این پرسش مقدری است که هر بار پس از اعلام اسامی نوبلی‌ها به خصوص دو جایزه ادبی و صلح نوبل که معیارهای توافق‌شده جهانی درباره‌شان وجود ندارد، بیشتر به چنین بحث‌هایی دامن می‌زند. برخی از نویسندگان غایب از فهرست برندگان هم در مقایسه با برندگان به سیاسی بودن نوبل بیشتر دامن می‌زنند، زیرا در فهرست غایبان نام‌هایی بزرگ‌تر از برخی برندگان دیده می‌شود. این هم بحث امروز و دیروز نیست و از وقتی این جایزه پرسروصدا راه افتاده است، چنین بحث‌هایی پیرامونش شکل گرفته است. اگر فهرست برندگان نوبل را ردیف کنیم، چه بسا بتوانیم تصویری کلی را از سیاست‌های آکادمی نوبل نیز استخراج کنیم اما در این چند سال به نظر می‌رسد در اهدای جایزه نوبل بیش از هر عاملی به تنوع فرهنگی نظر داشته‌اند و نویسندگانی راه به برگه آرای داوران برده‌اند که تجربه‌های چند فرهنگ را در آثارشان منتقل کرده‌اند.

این نویسندگان اگرچه نام یک کشور را به دنبال نام خود یدک می‌کشند اما بیش از اینکه ساکن یک کشور خاص باشند، در چند فرهنگ مختلف خانه دارند و جست‌وجوگرانی‌ هستند که فرهنگ‌های متنوع را در نوردیده‌اند و در آثارشان شخصیت‌هایی با جهان‌های متفاوت، رنگین‌کمانی انسانی به وجود آورده‌اند.

چه‌بسا نویسندگانی بزرگ‌تر باشند که در آثارشان یک رنگ را به خوبی بازتابانده باشند اما از این جهان رنگارنگ تصویری در آثارشان نمی‌توان یافت. ‌ توجه به اقلیت‌های فرهنگی و دنیایشان در کتاب‌های اورهان پاموک و همچنین تجربه فرهنگ‌های مختلف در آثار لیسینگ نشانه‌هایی است از این توجه. این موضوع در آثار ژان ماری گوستاو لوکلزیو پررنگ‌تر از دو نویسنده قبلی دیده می‌شود. او در زندگی خصوصی‌اش نیز تجربه برخورد و رابطه با فرهنگ‌های متفاوت را داشته است. او ضمن اینکه از دو فرهنگ بزرگ انگلیسی‌زبان و فرانسه‌زبان بهره برده است، به خاطر حضور در دو کشور تایلند و مکزیک و نوشتن رساله دکتری‌اش درباره مکزیک نیز با دو فرهنگ متفاوت دیگر آشنا شده است اما توجه ویژه او به شمال آفریقا و عرفانی است که در بیابان‌های این سرزمین حضور دارد. رابطه او با فرهنگ شمال آفریقا و به واسطه آن با عرفان اسلامی گذشته از علایق شخصی، به ایل و تبار همسرش نیز بر می‌گردد.

او چنانکه در چند گفت‌وگویش اشاره می‌کند به عرفان اسلامی و مسیحی علاقه‌مند است و بازتاب این علاقه را در آثار او می‌توان یافت اما باید بین او و نویسندگان عامه‌پسندی چون کوئیلو که خواسته‌اند چنین تجربیاتی را منتقل کنند، تفکیک قائل شد. ‌ توجه به نویسندگان چندفرهنگی تنها خاص جایزه ادبی نوبل نیست و جوایز ادبی دیگر نیز در سال‌های اخیر به چنین آثاری توجه نشان داده‌اند اما برای من این پرسش پیش می‌آید که چرا نویسندگان مهاجر ایرانی نتوانسته‌اند در این موج مثبت برای خود جایگاهی مهم دست و پا کنند و اگر هم توجهی به اثری شده است، توجهی است سیاسی برای افشای چیزی که مدام در رسانه‌ها عنوان می‌شود.

علی‌اصغر سیدآبادی