شنبه, ۳۰ تیر, ۱۴۰۳ / 20 July, 2024
مجله ویستا

سه بچه فیل


سه بچه فیل

یکی بود یکی نبود،زیر گنبد کبود هیچ کس نبود،۳ تا بچه فیل با مادرشون در جنگلی زندگی می کردند.
یک روز به خاطر رعد و برق شدید جنگل آتش گرفت و همه حیوانات پا به فرار گذاشتند.
سه بچه فیل …

یکی بود یکی نبود،زیر گنبد کبود هیچ کس نبود،۳ تا بچه فیل با مادرشون در جنگلی زندگی می کردند.

یک روز به خاطر رعد و برق شدید جنگل آتش گرفت و همه حیوانات پا به فرار گذاشتند.

سه بچه فیل هم با مادرشون داشتند فرار می کردند که یک دفعه در هوای تاریک و پر از دود جنگل مادرشون را گم کردند، هر چه دنبال او گشتند پیدایش نکردند، مادرشون هم هر چه دنبال بچه های خود گشت آن ها را پیدا نکرد.

سه تا بچه فیل تصمیم گرفتند برای خودشون خونه ای بسازند تا حیوونای وحشی آن ها را نخورند.

سه تایی به راه افتادند و رفتند.

در راه به یک بنا رسیدند به آقا بنا گفتند می شه کمی از اون آجرهایی که داری به ما بدی اون هم وقتی فهمید بچه فیل ها مادرشون رو گم کردند کمی از آجرهایی که می خواست با اونا خونه بسازه به آن ها داد و تاکید کرد حتما بین آجرها سیمان بریزند تا خونه آن ها سفت و محکم باشد.

آن ها آجرها را گرفتند و کمی دورتر از جنگل شروع به ساختن خونه کردند وقتی حیوانات دیگر هم فهمیدند بچه فیل ها مادر ندارند به اون ها کمک کردند تا خونه ای محکم بسازند و این شد که با همکاری حیوانات دیگر خونه ای ساختند که هیچ وقت هیچ حیوون وحشی نتونست وارد اون بشه.