شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

اقتباس از یک اثر ادبی امتیاز نیست


اقتباس از یک اثر ادبی امتیاز نیست

گفت وگو با حمیدرضا شاه آبادی, نویسنده و پژوهشگر

حمیدرضا شاه‌آبادی نویسنده و پژوهشگر تاریخ، مدتی مدیر انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود و پس از آن به عنوان دبیر مجموعه رمان نوجوان امروز به فعالیت خود در عرصه فرهنگی ادامه داد. تاریخ آغاز فراماسونری در ایران، حکایت مرد تنها، چشم‌های روشن، افسانه تیرانداز جوان، رمان دیلماج، لالایی برای دختر مرده، اعترافات غلامان، وقتی مژی گم شد و... بخشی از آثار این نویسنده است که تاکنون جوایز ادبی معتبری را برای وی رقم زده است. با این نویسنده در زمینه قابلیت‌های ادبیات و بهره‌گیری از این ظرفیت برای اقتباس سینمایی و سریال‌های تلویزیون گفت‌و‌گو کرده‌ایم.

ایران از بسترهای ادبی درخور توجهی برخوردار است، اما کمتر فیلم و سریالی را می‌بینیم که از این ظرفیت بهره ببرد. چه دلایلی وجود دارد که فیلمسازان به ادبیات اقبال نشان نمی‌دهند؟

اقتباس، رفتاری هنرمندانه و با ظرفیت‌ها و ظرافت‌های خاصی است و از هر متنی نمی‌توان توقع اقتباس داشت. سینما از یک‌سو و ادبیات از سوی دیگر زبان‌ متفاوتی دارند و از عناصر متفاوتی بهره می‌برند که اگر این عناصر را بدرستی درک نکنیم، به موفقیت نخواهیم رسید. در بسیاری موارد می‌توان از بن‌مایه داستان‌ها و افسانه‌ها در تولید آثار ارزشمند تصویری بهره برد، بدون آن که یک اثر ادبی را خط به خط اقتباس کرد.‌ گاه دیده‌ام در میان نویسنده‌ها اقتباس سینمایی از یک اثر امتیاز محسوب می‌شود در حالی که این‌طور نیست و نویسنده از ابتدای کار خود نباید به این فکر کند که اثری بنویسد که قابلیت اقتباس داشته باشد. چنین رفتاری به ادبیات و شیوه‌های تاثیر‌گذاری اثر داستانی که زبان و عناصر زبانی خاص خود را دارد، ضربه می‌زند. فردی که می‌خواهد از متون ادبی اقتباس کند، باید به مدیوم ادبیات آشنایی داشته باشد و بتواند یک داستان را در مدیوم سینما بازآفرینی و خلق مجدد کند.

برخی فیلمنامه‌نویسان معتقدند نویسندگان روی خوشی به اقتباس از اثر خود نشان نمی‌دهند و از سویی بعضی نویسندگان معتقدند فیلمنامه‌نویسان در اقتباس دچار ضعف هستند و نمی‌توانند از داستان‌های ادبی فیلمنامه بنویسند. شما چه نظری دارید؟

سال‌هاست داستان‌نویسان و فیلمنامه‌نویسان به همدیگر انگ بی‌سوادی و ناتوانی در مفاهیم مختلف را می‌زنند؛ ولی من گمان می‌کنم هر دو مدیوم‌ یکدیگر را نمی‌شناسند و نمی‌دانند تفاوت وجود دارد. چندی پیش فیلم سینمایی «پله آخر» ساخته علی مصفا را تماشا می‌کردم، فارغ از این‌که اثر موفق سینمایی بوده یا نه، باید بگویم این فیلم اقتباس از چند اثر ادبی است، آثاری که در نگاه اول شاید قابلیت تصویری شدن را ندارند، اما فیلمساز داستان‌ها را بازآفرینی می‌کند. فیلمنامه‌نویس و کارگردان وظیفه تصویری کردن دارد و نویسنده وقتی می‌نویسد فقط به ویژگی‌های ادبی فکر می‌کند. نمی‌توان از نویسنده تقاضا کرد از قابلیت‌های تصویری در اثر خود استفاده کند. تصویر در یک اثر ادبی یک تصویر ادبی است و الزاما قرار نیست سینمایی باشد.

اقتباس در شیوه نگارش و رویکرد نویسندگان تا حدی اثر گذاشته است. در گذشته نویسندگان بیشتر از توصیفات کلامی و پراطناب بهره می‌بردند؛ ولی الان بیشتر بصری شده‌اند و نویسنده تحت‌تاثیر فیلم‌ها در توصیفات، فضاسازی و طراحی صحنه تغییر می‌کند، این مساله نمی‌تواند ظرفیتی برای داستان‌نویسان باشد؟

من با این حرف موافق نیستم، سینما صنعت پولساز و پرزرق و برقی است و اقتباس سینمایی می‌تواند نویسندگان را تحت‌تاثیر قرار دهد و تحریک کند که از ابتدا سعی کنند داستانی بنویسند که در حوزه سینما مورد علاقه قرار گیرد. به این ترتیب ادبیات از جوهره ادبیات دور می‌شود و در آینده شاهد داستان‌هایی خواهیم بود که روح ادبی ندارند. اقتباس در واقع وام‌گرفتن یک مدیوم از مدیوم دیگر است که یک نگره را به نگره دیگر تبدیل می‌کند. این ‌که یک داستان قابلیت تبدیل شدن به فیلم را داشته باشد الزاما امتیاز محسوب نمی‌شود.

از سوی دیگر برخی کارگردانان می‌گویند این روز‌ها نمی‌توان قضاوت دقیق و درستی درباره ادبیات داستانی داشت، به‌ دلیل این ‌که تمام کتاب‌هایی که نوشته می‌شوند چاپ نمی‌شوند و از طرفی کتاب‌هایی که چاپ می‌شوند دقیقا‌‌ همان چیزی نیستند که قبل از مراحل چاپ بوده‌اند.

این مساله اصلا اثرگذار نیست. یک کارگردان برای این‌ که بتواند اثر خوبی را اقتباس کند، باید اثر ادبی را بخواند و بخوبی درک کند و سپس متن را کنار گذاشته با توجه به آنچه در ذهن او شکل گرفته فیلمنامه‌ای را که مستقل از داستان است به رشته تحریر در بیاورد. مطرح کردن مسائلی چون ممیزی و گونه‌های داستان بهانه‌ای بیش نیست.

ادعای سینمای مولف و کارگردان ـ مولف در این مساله نقش پررنگی دارد؟

در حوزه سینما در کشور ما فیلمنامه کم‌اهمیت تلقی می‌شود و عموما کارگردانان سختشان است بگویند فیلمنامه فرد دیگری را می‌سازند و ترجیح می‌دهند اسم خود را بیاورند و چون چنین رویکردی دارند رفتارهای حقیر برای نپرداختن حق نویسندگان صورت می‌گیرد. در حال حاضر تعدادی از فیلم‌های معروف سینما که در مجامع مختلف خوش درخشیده‌اند اثر اقتباسی بوده‌اند، ولی کارگردانان آنقدر شجاعت نداشتند که نام بیاورند و ‌این نویسندگان گمنام هم نتوانستند در برابر آنها بایستند.

نهادهایی مانند صداوسیما به عنوان نهادهای متولی چه نقشی در این میان ایفا می‌کنند؟

در نهادی مثل صداوسیما که قرار است نظام‌مند و سیستماتیک اثر تلویزیونی و سریال‌ها را تولید کند وقتی بحث اقتباس پیش می‌آید، باید انگیزه‌های گروهی را تقویت کرد؛ برای این کار تحلیل آثار سینمایی و تلویزیونی دیگری که ساخته شدند و گفت‌و‌گو و هم‌اندیشی با نویسندگان و مطلع شدن از آنچه در بازار نشر اتفاق می‌افتد، می‌تواند مفید واقع شود. در گذشته در بنیاد سینمایی فارابی دفتر اقتباسی وجود داشت که مسئول این دفتر خود نویسنده بود و کتاب‌های زیادی را خریداری می‌کرد و آثار مناسب برای تبدیل شدن به فیلم را شناسایی می‌کرد که آثار خوبی هم انتخاب شدند، البته این ‌که بعد‌ها این فیلم‌ها ساخته شدند یا نه، به بحث حمایت‌ مالی برمی‌گشت و ظاهرا به دلیل نبود این حمایت، داستان‌های منتخب به فیلم تبدیل نشد.

پریسا چیذری