یکشنبه, ۳۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 19 May, 2024
مجله ویستا

آئین دوست یابی


اساس دیپلماسی بر دوست یابی و پرهیز از دشمن سازی است اما حتی در سیاست خارجی نیز باید این پند را به گوش گرفت كه تداوم دوستی دشوارتر از ایجاد آن است و این همان ضعفی است كه دیپلماسی جمهوری اسلامی از آن رنج می برد

در ربع قرن گذشته ما هرازگاهی براساس ارزش های عصر خویش دوستانی را برگزیده ایم. در آغاز و برمبنای ارزش های انقلابی در جهان دوقطبی با جهان سوم و جنبش عدم تعهد پیمان بستیم. رویارویی انقلاب اسلامی و ایالات متحده و پرهیز از بلوك شرق به دلیل ماهیت الحادی آن دو واقعیتی بود كه در دهه ۶۰ جمهوری اسلامی را به سوی تئوری سه جهان با قرائت ایرانی و اسلامی آن هدایت كرد. چینی ها سال ها قبل از ایرانی ها وقتی در موقعیتی مانده از غرب و رانده از شرق قرار گرفتند جهت گیری بین المللی خود را به سوی جنوب هدایت كردند و علیه شمال (همه شمال از شوروی تا آمریكا) شوریدند و بلوك شرق را نه سوسیالیست كه سوسیال امپریالیست نامیدند. ایران نیز پس از پیروزی انقلاب اسلامی و دشمنی آمریكا و خیانت شوروی در چنین موقعیتی قرار گرفت و چنین سیاستی را برگزید: نه شرقی نه غربی اما جنوبی و جنوب دربرگیرنده همه مستضعفان جهان نامیده شد كه در آن از آمریكای لاتین تا آسیای شرقی از نیكاراگوئه تا ویتنام كشورها صف آرایی كرده بودند. با وجود این دوستان جنوبی ایران به هنگام جنگ با عراق، تهران را تنها گذاشتند. عراق و ایران هر دو عضو جنبش عدم تعهد بودند و این جنبش حتی در مقطعی تصمیم داشت اجلاس خویش را در خاك دشمن ایران برگزار كند. بدین ترتیب از دوستان جنوبی ما جز معدودی (مانند سوریه و لیبی كه دشمن خانوادگی حزب بعث عراق بودند) به یاری ایران نیامدند. در دهه ۷۰ جمهوری اسلامی متناسب با تحولات نظام بین الملل و فروپاشی نظم دوقطبی كره زمین رو به غرب آورد اما نه غرب آمریكایی كه غرب اروپایی. دولت جدید ایران با پایان جنگ با عراق و درگیر شدن عراق در جنگی دیگر دریافت كه جهانی دیگر در راه است. گرچه سفر رئیس وقت مجلس و رئیس آینده دولت به اتحاد شوروی نقطه عطفی در روابط تهران - مسكو بود اما در همین سفر احتمالاً صدای فروپاشی به گوش ایران رسیده بود كه نه فقط بلوك شرق بلكه نظم پنجاه ساله جهان در عصر جنگ سرد در شرف پایان است و تنهایی و بی پناهی صدام حسین در هنگام اشغال كویت نیز مناسب ترین پایان بندی جنگ سرد و آغاز عصر جدید بود. پس ایران نیز چشم از شرق برگرفت و رو به سوی غرب كرد. با كمك ایران گروگان های غربی در لبنان آزاد شدند، روابط ایران با دوستان غرب در خاورمیانه به خصوص عربستان بهبود یافت و تراز تجاری ایران و اروپا و حتی آمریكا فزونی گرفت. شگفت آنكه راست گرایان ایران در بهبود روابط با غرب نه فقط از چپ گرایان مشتاق تر بودند كه در برابر مخالفت جناح چپ این جناح راست بود كه پرچم تنش زدایی را در دست داشت.

بی طرفی در برابر حمله آمریكا به عراق، آزادی گروگان های غربی در لبنان، كم رنگ شدن مراسم سالگرد ۱۳ آبان (روز اشغال سفارت آمریكا)، برقراری رابطه با انگلستان (كه در ماجرای سلمان رشدی و در دولت میرحسین موسوی رابطه تیره و تار و قطع شده بود)، نظریه پردازی سیاستمداران محافظه كار (مانند محمدجواد لاریجانی) درباره حكم اعدام سلمان رشدی، حج بدون برائت(یا با تغییر شكل) و برقراری رابطه با عربستان، دعوت از ایرانیان خارج از كشور به خصوص مهاجران به اروپا و آمریكا و... همه از جمله پدیده هایی بود كه نشان از گردش ایران به راست نه فقط در سیاست داخلی كه در سیاست خارجی داشت. چپ های ایران همزمان نسبت به حذف خود در داخل و استحاله كشور در خارج هشدار می دادند و پذیرش قواعد بازی بین المللی (مانند پیروی از سیاست های بانك جهانی و صندوق بین المللی پول) را نفی می كردند. با وجود این فصل دوم سیاست خارجی جمهوری اسلامی در دهه ۷۰ چنان تداوم یافت كه در میانه این دهه جناح چپ هم نه تنها مدافع آن شد بلكه خود پرچمداری آن دیپلماسی را به دوش گرفت. اگر در دهه ۶۰ دوستان ایران، جنوبی بودند و تنهامقصد سفر سران ایران،جنوب بود، در دهه ۷۰ دوستان ایران ،غربی شدند و سفر سران ایران به شمال (به ویژه اروپا) صورت گرفت. در عصر خاتمی رئیس جمهوری عملاً سیاستی را تكمیل می كرد كه نظام در دهه ۷۰ برگزیده بود و نمادهای آن در دیپلماسی كاملاً روشن بود. مهمترین مظهر تحول در سیاست خارجی ایران ارتقای حزب الله لبنان از گروهی صرفاً شبه نظامی به سازمانی پارلمانی بود. در این عصر خاتمی نیز گرچه در داخل به شدت از سوی محافظه كاران نقد می شد اما در خارج از كشور از سرمایه شأن و شخصیت خود بر انبان سیاست و اعتبار نظام می افزود. همین شأن و شخصیت بود كه در انطباق با سیاست های كلان نظام توانست امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران را در جهان به بالاترین سطح در ربع قرن اخیر ارتقا دهد.

خاتمی رئیس جمهوری بود كه دو بار با رای مستقیم مردم و با بیش از بیست میلیون رای در همان مرحله اول به قدرت رسید و دست كم در سال ۱۳۷۶ از درون رقابتی گویا، معنادار و غیرقابل پیش بینی به ریاست جمهوری رسید. سپس با چهره ای گشاده و روحیه ای ملایم با جهان از طریق آمریكایی ترین رسانه ها (CNN) سخن گفت و حداقل در تئوری استراتژی تهاجمی جنگ تمدن ها را به ضد خود (گفت وگوی تمدن ها) تبدیل كرد. بدون توجه به میزان علمی بودن و واقع نمایی این تئوری (كه محل تردید است) از نظر سیاسی این تكنیك (تبدیل كردن یك استراتژی به ضد آن) به جمهوری اسلامی این فرصت را داد كه بتواند نفسی تازه كند و با جهان سخن گوید. سخن ایران در آن زمان چنان بكر بود كه بیل كلینتون در سازمان ملل متحد به هنگام نطق سیدمحمد خاتمی از جای خود تكان نخورد و حتی برای خاتمی كف زد. دیگر سران غرب در اروپا نیز هر یك سعی كردند میزبانی خاتمی را تجربه كنند. ژاك شیراك دو بار میزبان خاتمی شد و سران ایتالیا، اسپانیا و آلمان از او استقبال كردند. در خاورمیانه نیز خاتمی به شخصیتی مورد احترام اعراب و ترك ها تبدیل شد و در آسیا و روسیه نیز چنین تجربه ای تكرار شد. كار بدانجا رسید كه در پرونده هسته ای ایران اروپا به میانجی بزرگ ایران و آمریكا تبدیل شد و ایران نیز در موقعیتی قرار گرفت كه بتواند در معاهدات بزرگ به معاملات كلان دست زند. انتخاب شیخ حسن روحانی به عنوان سرپرست تیم مذاكرات در این میان نشان از آن داشت كه سیاست خارجی ایران به مقوله ای فراتر از نزاع های جناحی تبدیل شده است، چه تیم مذاكرات مخرج مشترك اصلاح طلبان و محافظه كاران بود.

با وجود این دوستی ما با اروپایی ها نیز اكنون به پاییز خود رسیده است. حتی اگر كارشكنی انگلیسی ها به عنوان ستون پنجم پسرعموهای آمریكایی آنان صحت داشته باشد هم اكنون بهترین حالت ما در مذاكرات با اروپا بازگشت به همان نقطه ای است كه منتقدان تیم سابق مذاكرات آن را بدترین نقطه می خواندند.

رسیدن به چنین نقطه ای گویا از سوی مسئولان فعلی دیپلماسی ایران قابل پیش بینی بود چرا كه علی لاریجانی در اولین گفت وگوهای خود پس از دبیری شورای امنیت ملی اعلام كرد قصد ندارد بازی با اروپا را برهم زند یا اینكه معتقد است هنوز باید از دالان مذاكره عبور كرد. او حتی برای تداوم آئین دوست یابی از استراتژی نگاه به شرق سخن گفت و به هند سفر كرد و طبق اخبار موثق روابط ایران با روسیه به اوج خود رسید. رئیس جمهور جدید نیز سعی كرد به شبیه سازی گسترده ای از عصر اصلاح طلبی دست زند. به سازمان ملل متحد رفت و در مجمع عمومی سخنرانی كرد و از خالی بودن كرسی ایالات متحده بیمی به خود راه نداد و دست های ولادیمیر پوتین و وزیران خارجه سه كشور اروپایی را در نیویورك فشرد و با كریستین امان پور در CNN گفت وگو كرد و صبح روز تصمیم گیری شورای حكام آژانس بین المللی انرژی اتمی با سران هندوستان و پاكستان گفت وگو كرد اما سرانجام نتیجه شورای حكام به معنای از دست دادن هر دو گروه دوستان ایران بود. چه دوستان دهه ۶۰ (همچون چین و روسیه كه رای ممتنع دادند و بدتر از آنان هند كه علیه ایران رای داد) و چه دوستان دهه ۷۰ كه اكنون همسو با آمریكا در شرف تبدیل شدن به دشمنان ایران هستند.

چنین فرجامی به معنای بی كفایتی مذاكره كنندگان و دیپلمات های ارشد ایرانی نیست. علی لاریجانی و حسن روحانی هر دو از یك بستر سیاسی و فكری برخاسته اند و تیم مذاكرات هنوز دچار دگرگونی نشده كه عملكرد چند ماه قبل را به پای نیكان روزگار و عملكرد امروز را به پای دیگران بریزیم. هر دو گروه واجد تجربه و در عین حال دغدغه امنیت ملی و اقتدار ملی بوده اند. آنچه این فرجام را رقم زده وضعیت ملی ما است كه به دلیل بحران های داخلی نمی توانیم دوستان واقعی خود را در جهان بیابیم یا به دوستی خود با آنان ادامه دهیم. سیاست خارجی ایران نیازمند یك انتخاب نهایی است. گرچه در دیپلماسی، دوستان و دشمنان ابدی وجود ندارد، اما نمی توان به دوستان بدلی و مقطعی نیز دل خوش كرد. دوستی دولت هایی مانند سوریه اگر نبود، در جنگ ایران و عراق ما باید با اتحادیه عرب می جنگیدیم و اكنون نیز ما ناگزیر از یافتن دوستانی چنین در جهان غرب هستیم تا مبادا به بهانه دشمنی با آمریكا تمام غرب را رویاروی خود ببینیم. اگر دوستانی وجود دارند كه حاضر نیستند در مقاطع حساس یك رای مخالف به سود ایران بدهند و به رای ممتنع بسنده می كنند، پس از این همه هزینه چه سود؟

تنها راه اصلاح مناسبات بین المللی به نفع منافع و امنیت ملی ایران رخنه كردن در جهان غرب است و ۱۶ سال سیاست خارجی ایران در تنش زدایی با غرب كه از جناح راست آغاز شد و به جناح چپ ختم شد، تجربه ای فراروی دیپلمات های ایرانی در راه دشواری است كه پیش رو دارند. نمی توان همه چیز را به نقطه صفر بازگرداند. سیاست خارجی تداوم و بازتاب سیاست داخلی است. كارنامه اصلاح طلبان ایران را در موقعیتی قرار داد كه علی لاریجانی دستیابی به انرژی هسته ای را بزرگترین دستاورد عصر خاتمی خواند و غربیان برای راضی نگه داشتن ایران ساعت ها پای میز مذاكره نشستند و سفرها به ایران كردند. قطعنامه اخیر آژانس ایران را در برابر دو انتخاب ناعادلانه مخیر كرده است: پذیرش اختیارات فراقانونی آژانس یا ارجاع پرونده به شورای امنیت كه یكی اقتدار ملی ایران را زیر سئوال می برد و دیگری امنیت ملی آن را. اكنون باید آژانس را دور زد و راه سومی را جست وجو كرد. كسانی كه در پی آن هستند كه با كسب اجماع ملی مردم ایران برای دستیابی به انرژی هسته ای سر نترس ایرانیان از جنگ را به غرب نشان دهند، می توانند با تكیه بر این اجماع راه صلحی شرافتمندانه را رقم زنند كه در آن همه مردم ایران (حتی منتقدان دولت و حاكمیت) نقشی موثر دارند آنگاه تیم مذاكرات نه نماد یك جناح سیاسی و فكری با آرای محدود به همفكران خود كه مظهر همه ایرانیان خواهد شد. در چنین موقعیتی همین گروه مذاكره كننده می تواند با توانی افزون و تجربه ای دوچندان بهترین دوستان را در جهان به یاری گیرند تا هم اقتدار ملی ایران (دستیابی به انرژی اتمی) حفظ شود و هم امنیت ملی (پرهیز از جنگ). تنها كافی است كه به شكل گیری این اجماع ملی در داخل كمك كنیم و از شكل گیری اجماع بین المللی علیه خود جلوگیری كنیم. اجماع اول با دموكراسی به دست می آید و اجماع دوم با انتخاب دوستان خوب و وفادار در جهان از بین می رود. چنین تصمیمی به معنای آن است كه ایران توانایی انتخاب نهایی در سیاست خارجی خویش را دارد. انتخابی كه با عبور از واسطه ها به هدف خواهد رسید. آنگاه است كه آئین دوست یابی را نه فقط در اخلاق كه در روابط بین الملل می توان اجرا كرد: با دوستان مروت، با دشمنان مدارا.

محمد قوچانی