چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

ازدواج آسمانی نور با نور


ازدواج آسمانی نور با نور

شخصیت و عظمت پیامبر اکرم روز به روز در انظار مردم بالا می رفت و قدرت و شوکت او زیادتر می شد به همین علت دختر عزیزش زهرا علیها السلام همواره مورد توجه بزرگان قریش و رجال با شخصیت و ثروتمند قرار داشت هر از چندگاه از او خواستگاری می کردند اما پیامبر با خواستگاران طوری رفتار می کرد که می پنداشتند مورد غضب پیامبر قرار گرفته اند

شخصیت و عظمت پیامبر اکرم روز به روز در انظار مردم بالا می رفت و قدرت و شوکت او زیادتر می شد به همین علت دختر عزیزش زهرا (علیها السلام) همواره مورد توجه بزرگان قریش و رجال با شخصیت و ثروتمند قرار داشت هر از چندگاه از او خواستگاری می کردند اما پیامبر با خواستگاران طوری رفتار می کرد که می پنداشتند مورد غضب پیامبر قرار گرفته اند.رسول خدا فاطمه را برای علی (علیه السلام) نگاه داشته بود و مایل بود از جانب او پیشنهاد شود. پیامبر از جانب خدا مأمور بود که نور را با نور به ازدواج در آورد.

ستاره‏های چشمک‏زن، ریسمان بسته‏اند آسمان کوچه‏هایی را که قرار است از امشب، مهربانی‏هایتان را در آنها قدم بزنید. کوچه‏هایی که هم‏قدم می‏شوند از امشب جاده‏های زندگی را با شما. دیوارهای مدینه کل می‏کشند پیوند خجسته ابر و باران را، دریا و موج را، رود و آبشار را و عشق و پرواز را که از امشب، پرندگی در نگاه‏های مهربانانه شما به اوج خواهد رسید.

صدای دست ابرها را که بر دف ماه می‏کوبند، نسیم در ردپایتان می‏ریزد تا خاک، لبخند بزند آرامش قدم‏های همراه و صمیمیتان را که زندگی را بر چشم‏های ناپیدای جاده‏های بی‏پایانش هم‏قدم شدید؛ آرام‏تر از صدای بال پرندگانی که بر ابرها راه می‏روند، شیرین‏تر از رودهایی که به دریا می‏ریزند. امشب، خانه‏ای محقر، آغوش گشوده رؤیای شیرین زندگی با ماه و خورشید را بی‏صبرانه دهان گشوده هلهله شادی فرشتگان را که پایکوبی نخلستان‏ها را به تماشا نشسته‏اند. خانه‏ای که آمدنتان را اسپند دود می‏کند تا دفع کند هر چه چشم شور را از این همه شور بی‏پایان برای آغاز؛ آغازی که پر از بوی لبخند پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله است.

خانه، مشتاق ایستاده تا سلام کند لبخند شکرریز پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را که پیشاپیش شما قدم برمی‏دارد تا در بگشاید آغاز همسفریتان را تا هم‏شانه هم عشق را به سرانجام برسانید.

فاطمه زهرا علیهاالسلام دختر پیغمبر اکرم و از دوشیزگان ممتاز عصر خویش بود. پدر و مادرش از اصیل ترین و شریف ترین خانواده های قریش بودند. از حیث جمال ظاهری و کمالات معنوی و اخلاقی از پدر و مادر شریفش ارث می برد. و به عالیترین کمالات انسانی آراسته بود.

شخصیت و عظمت پیامبر اکرم روز به روز در انظار مردم بالا می رفت و قدرت و شوکت او زیادتر می شد به همین علت دختر عزیزش زهرا (علیها السلام) همواره مورد توجه بزرگان قریش و رجال با شخصیت و ثروتمند قرار داشت هر از چندگاه از او خواستگاری می کردند اما پیامبر با خواستگاران طوری رفتار می کرد که می پنداشتند مورد غضب پیامبر قرار گرفته اند.

رسول خدا فاطمه را برای علی (علیه السلام) نگاه داشته بود و مایل بود از جانب او پیشنهاد شود. پیامبر از جانب خدا مأمور بود که نور را با نور به ازدواج در آورد.

● پیشنهاد به علی (ع):

اصحاب رسول خدا احساس کرده بودند که پیغمبر اکرم تمایل دارد فاطمه (علیها السلام) را با علی پیوند ازدواج دهد، ولی از جانب علی پیشنهادی نمی شد. یک روز عمر و ابوبکر و سعد بن معاذ و گروهی دیگر که پیامبر تقاضای ازدواج آنها را رد کرده بود در مسجد گرد آمده بودند و از هر دری سخن می گفتند. در این بین سخن از فاطمه به میان آمد. ابوبکر گفت: مدتی است که اعیان و اشراف عرب فاطمه علیهاالسلام را خواستگاری می نمایند اما پیغمبر اکرم پیشنهاد احدی را نپذیرفته و در جوابشان می فرماید: تعیین همسر فاطمه با خداست.برای همه روشن بود که خدا وپیغمبر، فاطمه را برای علی علیه السلام نگاه داشته اند. سپس به «عمر» و «سعد بن معاذ» گفت: حاضرید به اتفاق هم نزد علی برویم و جریان را برایش تشریح کنیم و اگر به ازدواج مایل بود همراهیش کنیم؟! آنها از این پیشنهاد استقبال و او را در این کار تشویق کردند.

سلمان فارسی می گوید: عمر و ابوبکر و سعد بن معاذ بدین قصد از مسجد خارج شدند و به جانب آن حضرت شتافتند.

علی (ع) فرمود: از کجا می آیید و به چه منظور اینجا آمده اید؟

ابوبکر گفت: یا علی تو در تمام کمالات بر سایرین برتری داری، و از موقعیت خود و علاقه ایکه رسول خدا به تو دارد کاملاً آگاهی. اشراف و بزرگان قریش برای خواستگاری فاطمه علیها السلام آمده اند ولی پیغمبر صلی الله علیه و آله دست رد به سینه همه زده و تعیین همسر فاطمه را به دستور خدا حواله داده است. گمان می کنم خدا و رسول، فاطمه را برای تو گذاشته اند. و شخص دیگری قابلیت این افتخار را ندارد.

● مذاکره عروسی:

علی علیه السلام می فرماید: حدود یک ماه طول کشید و من خجالت می کشیدم با پیغمبر درباره فاطمه صحبت کنم، ولی گاهی که خلوت می شد می فرمود: یا علی چه همسر نیکو و زیبائی نصیبت شد؟ بهترین زنان عالم را تزویج تو کردم.

روزی برادرم عقیل پیش من آمد و گفت: برادر جان! من از ازدواج تو بسیارمسرور هستم. چرا از رسول خدا (ص) خواهش نمی کنی که فاطمه را به خانه ات بفرستد تا بوسیله عروسی شما، چشم ما روشن گردد؟ پاسخ دادم: خیلی میل دارم عروسی کنم اما از رسول خدا خجالت می کشم. عقیل گفت: تو را به خدا سوگند! هم اکنون با من بیا تا خدمت پیغمبر (ص) برویم.

علی با برادرش عقیل آهنگ منزل رسول خدا نمودند. در بین راه به «ام ایمن» برخورد کرده جریان را برایش گفتند. ام ایمن گفت: اجازه بدهید من با رسول خدا در این باره مذاکره کنم.

ام سلمه و سایر زنان از قضیه خبردار شدند و خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله مشرف گشتند. عرض کردند: یا رسول الله! پدر و مادرمان به فدایت، برای موضوعی خدمت شما رسیده ایم که اگر خدیجه زنده بود چشمش بدان روشن می شد. وقتی پیغمبر (ص) نام خدیجه را شنید اشکش جاری شد و فرمود: خدیجه؟! کجا مانند خدیجه پیدا می شود؟ هنگامی که مردم مرا تکذیب نمودند مرا تصدیق کرد و برای ترویج دین خدا، اموالش را در اختیار من قرار داد. خدیجه زنی بود که خدا بر من وحی فرستاد که بدو بشارت دهم خانه ای از زمرد در بهشت بدو عطا خواهد کرد.

ام سلمه عرض کرد: پدرم و مادرم فدایت شود، شما هرچه درباره خدیجه می فرمایید صحیح است. خدا ما را با او محشور گرداند. یا رسول الله! برادر و پسر عموی شما میل دارد همسرش را به منزل ببرد.

فرمود: پس چرا خودش در این باره صحبتی نمی کند؟ عرض کرد: از کمروئی اوست.

پیغمبر (ص) به ام ایمن فرمود: علی را نزد من حاضر کن.

وقتی علی (ع) خدمت پیغمبر مشرف شد فرمود: یا علی! آیا میل داری همسرت را به منزل ببری.

عرض کرد: آری یا رسول الله.

فرمود: خدا مبارک کند، همین امشب یا فردا شب وسائل عروسی را فراهم می کنم.

سپس به همسرانش فرمود: اطاقی را برای فاطمه فرش کنید تا مراسم عروسی را برگزار کنیم (۱). مراسم ازدواج برترین بندگان خداوند در روز اول یا ششم ذی الحجه (۲) سال دوم یا سوم هجری انجام گرفت(۳).

در روایتی آمده است که سخنگوی بانوان "ام ایمن" بود و او بود که گفت: ای پیامبر خدا اگر خدیجه اینک در قید حیات بود، دیدگانش به عروسی فاطمه نورباران می‌گشت. واقعیت این است که علی می‌خواهد همسر گرانقدرش را به خانه خویش ببرد. تقاضای ما این است که با روشن ساختن چشم فاطمه به جمال همسر گرانمایه‌اش علی، به آن دو امکان آغاز زندگی مشترک بدهید و ما را نیز با انجام این عروسی شادمان سازید.

آن روز، تمام بازار شهر در التهاب بود. اهل بازار را ولوله‏ای بود وصف‏نشدنی. می‏گفتند که علی علیه‏السلام ـ شجاع‏ترین مرد عرب ـ زره خود را برای فروش آورده است تا هزینه ازدواج خویش را فراهم کند. نمی‏دانم چرا دلشوره‏ای عجیب مرا فرا گرفته بود. مدتی دکان خیاط را برانداز کردم تا اینکه کسی برای خرید من مراجعه کرد. دلشوره‏ام بیشتر شد. احساس اضطراب داشتم. به راستی به کدام خانه دعوت شده بودم؟

و تازه فهمیدم که مجلس عروسی علی علیه‏السلام است و من قرار است تن‏پوش عروس او باشم. چه عروسی؛ دختر بهترین خلق خدا، دختر رسول اکرم.

من پیراهن عروسی زهرا علیهاالسلام شده بودم.

چنان سرمست شادی بودم که احساس کردم عالمی مرا به چشم حسرت می‏نگرد. من تن‏پوش قامتی بودم که خداوند بر او فخر می‏کرد و رسولش از آن بوی بهشت می‏جست. صدای نفس‏های قدسی او را می‏شنیدم که با هر نفس، ذکری می‏گفت و کائنات با او تکرار می‏کردند. من بر تن کسی بودم که وقتی به نماز می‏ایستاد، نمازش در پس پرچین حضور ملائک، غرق می‏شد که گویی او را به عرش می‏بردند و رو در رو با معبود خویش سخن می‏گفت.

لطفی عظیم، شامل حالم شده بود؛ بی‏آنکه شایسته آن باشم. چه نیکو مجلسی است این جشن؛ گویی تمام انبیا، به تهنیت‏گویی رسول خدا آمده‏اند و خلق، در شور و شعف، علی علیه‏السلام را شادباش گویند.

آن‏قدر در این سرور غرقم که در خویش نمی‏گُنجم.جماعت، برای همراهی عروس، به سمت علی علیه‏السلام راه افتادند، کوچه‏ها را طی می‏کردند و من در شادی خویش، جماعت را می‏نگریستم. ناگاه، صدایی جماعت را از راه رفتن باز داشت؛ صدایی که بانوی مرا خطاب کرده بود و طلب یاری می‏کرد. تمام مردم، منتظر جواب او بودند که ناگاه امر کرد که پیراهن کهنه‏اش را بیاورند. باور نمی‏کردم! مرا از تن درآورد و به سائل دارد. حتی آن زن سائل هم باور نمی‏کرد. چه می‏کنید بانوی من؟!

جماعت، حیرت‏زده می‏نگریستند. من که بهت‏زده در دستان آن سائل پیر می‏نگریستم و در این اندیشه بودم که چگونه بی‏هیچ منتی مرا بخشید و به سمت خانه امیدش رفت؛ ولی دیدم که سائل پیر، چشمانش را چون دو چشمه جوشان جاری کرده بود و زیر لب او را دعا می‏کرد. من دیدم که علی علیه‏السلام با دیدن من در دست آن فقیر بی‏نوا، قطرات اشک، بر لبخند زیبایش چکیده می‏شد. من دیدم که رسول خدا از شنیدن این واقعه آن‏قدر گریست که ندای «فداها ابوها» فضا را پر کرد. چه مجلس جشنی بود که با اشک پایان گرفت!

خداحافظ، بانوی من که خلق در حیرت زندگانی تواَند!

● مهریه ، جهیزیه و ازدواج

۱) مهریّه و جهیزیّه بهترین عروس

در مورد زمان ازدواج حضرت زهراء سلام اللّه علیها بین مورّخین و محدّثین اختلاف نظر است ؛ ولی مشهور آن است که حضرت در سنین ده سالگی به ازدواج امیرالمؤ منین ، امام علیّ علیه السلام در آمد، که در ماه مبارک رمضان نامزدی و خطبه نکاح واقع شد؛ و در ماه ذی الحجّة مراسم عروسی انجام گرفت .

]در این که مهریّه حضرت فاطمه سلام اللّه علیها و نیز جهیزیّه اش چه مقدار و چه وسایلی بوده ، بین نویسندگان اختلاف نظر است که در این نوشتار اشاره ای به مشهور گفتار تاریخ نویسان می شود:

مهریّه حضرت فاطمه سلام اللّه علیها: دوازده و نیم وَقیه می باشد که هر وَقیه معادل چهل درهم می باشد، بنابر این مهریّه آن حضرت پانصد درهم بوده است .

و بعضی گفته اند: چهارصد مثقال بوده ، که هر هفت مثقال ، معادل ده درهم می باشد.

و عدّه ای هم گفته اند: چهارصد و هشتاد درهم بوده است .

ـ صورت جهیزیّه : طبق روایتی چنین آمده است ، که حضرت علیّ علیه السلام شتر خود را به مبلغ چهارصد و هشتاد درهم فروخت و آن را به عنوان مهریّه تحویل رسول خدا صلّلی اللّه علیه و آله داد، و حضرت رسول آن ها را در اختیار عمّار یاسر و بعضی دیگر از اصحاب خود قرار داد تا برای دخترش بهترین عروس دنیا جهیزیّه خریداری نمایند.

صورت جهیزیّه به این شرح می باشد:

۱ ) پیراهن عروس ، به قیمت هفت درهم .

۲) عبا چادر قُطوانی کوفه ای .

۳ ) پوشیه ، برای پوشش صورت از دید نامحرمان.

۴ ) رو انداز سیاه رنگ .

۵) تخت خواب ، جهت ایمنی از حیوانات گزنده .

۶) دو عدد گلیم کتانی مصری .

۷) چهار عدد بالش و متکّا، که درون آن ها از گیاهان خشک و خوشبو پر شده بود.

۸ ) یک عدد پرده نازک از جنس پشم .

۹) یک قطعه حصیر، از اطراف بَحرین قَطَر .

۱۰ ) دستاس ، جهت آرد کردن گندم و.... از سنگ ساخته شده بود.

۱۱) قدح و طشت مِسّی ، برای خمیر کردن آرد و شستن لباس .

۱) ظرف آب مشگ ، که از پوست بزغاله بود.

۱۳) قدحی چوبی برای شیر و دوغ .

۱۴) مشگ کهنه ، جهت سرد شدن آب .

۱۵) آفتابه و لگن .

۱۶) بستو سبز رنگ ، جهت روغن و ... .

۱۷) کتری سفالی ، شبیه آفتابه .

۱۸ ۰) فرش از پوست حیوان ، جهت نشستن .

۱۹ ) مشک آب ، برای کارهای متفرقه .

● عروس به سوی حجله یا خانه بخ

در احادیث متعدّدی وارد شده و نیز مورّخین ثبت کرده اند:

چون جشن عروسی حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها برگزار شد و خواستند که آن عروس بی همتا را به خانه سعادت و بخت ببرند، جبرئیل ، میکائیل و اسرافیل علیهم السلام به همراه هفتاد هزار فرشته در مشایعت آن عروس شرکت کردند.

پس مرکب حضرت رسول صلّلی اللّه علیه و آله را که به نام دُلدُل معروف بود آوردند و عروس را برآن سوار نمودند.

و لِجام آن را جبرئیل علیه السلام در دست گرفت و اسرافیل کنار مرکب مواظب عروس بود و میکائیل نیز مُشک و عنبر دود می کرد.

هنگام حرکت عروس از منزل پدر به سوی منزل سعادت یعنی خانه شوهر جبرئیل تکبیر می گفت و دیگر همراهان و مشایعت کنندگان نیز می گفتند: ((اللّه اکبر)). و از همان زمان بود که شعار تکبیر و صلوات در مجالس عروسی و جشن های مذهبی مرسوم گردید.

در برخی از روایات گفته شده که در شب عروسی ، یک ظرف شیر توسّط حضرت رسول صلّلی اللّه علیه و آله برای عروس و داماد فرستاده شد و فرمود که آن را بیاشامند. و در بعضی دیگر از روایات چنین آمده است که صبح عروسی ، خود حضرت رسول برای عروس و داماد شیر آورد و فرمود: بیاشامی

صبح عروسی ، پدر عروس جهت دیدار داماد و عروس به منزل ایشان تشریف آورد و ضمن تبریک و تهنیت و بیان تذکّراتی به هر دو نفر، فرمود:

فاطمه جان ! تو را به شخصی شوهر دادم ، که سرور تمام صالحان و نیکان دنیا و آخرت می باشد.

و سپس خطاب به داماد کرد و فرمود: این دخترم بسیار عزیز است ، پس هر که او را گرامی دارد، مرا گرامی داشته و هر که به او توهین نماید، مرا توهین کرده است . و نیز فرمود: خداوند، زمین را مهریّه و صداق دخترم فاطمه قرار داد؛ پس هر که روی زمین راه رود و مخالف وی باشد، همانا غاصب خواهد بود.

● مورخان چه می گویند

.الطبقات الکبری - به نقل از اسماء بنت عُمَیس، خطاب به اُمّ جعفر - : جهاز جدّه‏ات فاطمه‏علیها السلام برای جدّت علی‏علیه السلام آماده شد و درون رختخواب و پشتی‏هایشان، جز لیف خرما نبود.

علی‏علیه السلام، در عروسی فاطمه‏علیها السلام، ولیمه‏ای داد که در آن زمان، ولیمه‏ای برتر از آن نبود. زرهش را نزد یک یهودی در برابر مقداری جو به رهن گذاشت. (۴)

سنن ابن ماجة - به نقل از عایشه و امّ سلمه - : پیامبر خدا به ما فرمان داد که جهاز فاطمه‏علیها السلام را آماده کنیم تا او را به خانه علی‏علیه السلام بفرستیم. پس به سراغ خانه رفتیم و کف اتاق را با خاک نرم اطراف مَسیل، فرش کردیم. سپس دو بالش را از لیف (خرما) که با دست، آن را زده و حلّاجی کرده بودیم، پر کردیم.

سپس پیامبر خدا به ما خرما و کشمش خورانْد و آب گوارا نوشاند و چوبی را در گوشه اتاق نصب کردیم تا بر آن، لباس آویزان کنند و مشک آب بیاویزند. پس بهتر از عروسی فاطمه‏علیها السلام عروسی‏ای ندیدیم (۵).

امام علی‏علیه السلام: چون خواستم فاطمه‏علیها السلام را به خانه بیاورم، پیامبر خدا، ظرف زرّینی (۶) به من داد و فرمود: «با [پول] این ظرف، خوراکی برای ولیمه عروسی‏ات بخر».

پس به سوی محافل انصار به راه افتادم و به نزد محمد بن مسلمه در جایگاه خشک کردن خرماهایش رفتم. از کارش فارغ شده بود. به او گفتم: در برابر این ظرف، خوراکی به من بفروش. پس طعامی به من داد و من برداشتم. آن‏گاه گفت: تو کیستی؟ گفتم: علی بن ابی طالب.

گفت: پسرعموی پیامبر خدا؟ گفتم: آری. گفت: و با این خوراک چه می‏کنی؟ گفتم: عروسی می‏کنم . گفت: با چه کسی؟ گفتم: دختر پیامبر خدا. گفت: پس این خوراک و این ظرف زرّین را بگیر و برای تو باشد.

پس آن را گرفتم و بازگشتم و همسرم را پیش خود آوردم.

و خانه فاطمه‏علیها السلام، از آنِ حارثة بن نعمان بود. فاطمه‏علیها السلام از پیامبرصلی الله علیه وآله خواست که جایش را تغییر دهد؛ امّا پیامبر خدا به او فرمود: «آن‏قدر حارثه به خاطر ما تغییر مکان داده است که من از او شرم می‏کنم». چون حارثه این را شنید، از آن خانه نقل مکان کرد و فاطمه‏ علیها السلام را در آن جای داد. (۷)

المصنّف - به نقل از ابن عبّاس - : [پیامبرصلی الله علیه وآله] بلال را فرا خواند و فرمود: «ای بلال! من دخترم را به ازدواج پسرعمویم درآورده‏ام و دوست می‏دارم که غذا دادن هنگام ازدواج، از سنّت‏های امّتم شود. پس به پیش گلّه برو و گوسفندی و چهار یا پنج مُد (۸) بگیر و کاسه‏ای برایم بگذار تا شاید مهاجران و انصار را بر آن گِرد آورم و هرگاه از کارت فارغ شدی، مرا آگاه کن».

پس بلال رفت و فرمان را اجرا کرد و کاسه را نزد پیامبر خدا آورد و در جلوی حضرت نهاد. پیامبر خدا از سرِ کاسه برداشت و فرمود: «مردم را دسته دسته وارد کن و هیچ دسته‏ای دوباره باز نگردد». پس مردم وارد می‏شدند و هرگاه دسته‏ای غذایش را تمام می‏کرد، دسته‏ای دیگر وارد می‏شد تا آن که همه فارغ شدند.

سپس پیامبرصلی الله علیه وآله به سوی آنچه باقی مانده بود، توجه کرد و آب دهان مبارک خود را در آن ریخت و غذا برکت کرد و فرمود: «ای بلال! آن را برای مادرانت (همسران پیامبر خدا) ببر و به آنان بگو: بخورید و به کسانی هم که بر شما وارد می‏شوند، بخورانید». (۹)

کتاب من لایحضره الفقیه - به نقل از جابر بن عبد اللَّه انصاری، در ذکر ازدواج فاطمه‏علیها السلام -: چون شب زفاف شد، اسب خاکستری رنگ پیامبرصلی الله علیه وآله را برایش آوردند و بر رویش روپوشی از مخمل انداخته شد. پیامبرصلی الله علیه وآله به فاطمه‏علیها السلام فرمود: «سوار شو» و به سلمان فرمان داد که زمام آن را بکشد و پیامبرصلی الله علیه وآله، خود از پی، آن را می‏راند.

در همین حال که در میان راه بودند، پیامبرصلی الله علیه وآله صدای فرود آمدن چیزی را شنید، که جبرئیل بود با هفتاد هزار فرشته، و میکائیل به همراه هفتاد هزار فرشته. پس پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «چه چیزْ شما را به زمین فرود آورده است؟». گفتند: آمده‏ایم تا فاطمه‏علیها السلام را به خانه همسرش ببریم. و جبرئیل، تکبیر گفت و میکائیل، تکبیر گفت و فرشتگان، تکبیر گفتند و محمّدصلی الله علیه وآله، تکبیر گفت. پس، از همان شب، تکبیر گفتن در عروسی‏ها رسم شد. (۱۰)

امام علی‏علیه السلام - در ذکر ازدواجش با فاطمه‏علیها السلام -: سپس پیامبر خدا مرا صدا کرد: «ای علی!». گفتم: بلی، ای پیامبر خدا. فرمود: «به خانه‏ات وارد شو و با همسرت لطیف و سازگار باش که فاطمه، پاره تن من است. هرچه او را رنج دهد، مرا رنج می‏دهد، و هرچه او را شادمان کند، مرا شادمان می‏کند . شما را به خداوند می‏سپارم و خدا را به جای خود، بر شما می‏گمارم». (۱۱)

● خاطرات حضرت علی (ع)

▪ خواستگاری

روزی خدمتکارم از من پرسید: آیا از خواستگاری فاطمه خبر داری ؟

گفتم :نه . ۱۳)

گفت : کسانی وی را از پدرش خواسته اند. اما از تو تعجب است که پا پیش نمی گذاری وفاطمه را از رسول خدا(ص ) نمی خواهی ؟

گفتم : من چیزی ندارم که با آن تشکیل خانواده دهم .

گفت : اگر تو نزد رسول خدا(ص ) شوی (من مطمئنم که ) فاطمه را به تو تزویج خواهدکرد.

به خدا سوگند, آن کنیز, چندان در گوش من خواند تا جرات اقدام را در من پدید آورد.ومرا وادار ساخت که نزد رسول خدا(ص ) بروم .

قال علی (ع ): خطبت فاطمة الی رسول اللّه (ص ) فقالت لی مولاة : هل علمت ان فاطمة قد خطبت الی رسول اللّه (ص )؟

قلت : لا.

قـالـت : فقد خطبت , فما یمنعک ان تاتی رسول اللّه (ص ) فیزوجک ؟

فقلت وعندی شی ءاتزوج به ؟

قالت : انک ان جئت الی رسول اللّه زوجک . فواللّه ما زالت ترجینی .... (۱۴)

کابین

... هنگامی که برای خواستگاری فاطمه رفتم , مجذوب حشمت وحرمت رسول خداشدم وخاموش در برابر او نشستم , بخدا قسم , کلمه ای بر زبانم جاری نشد.

رسول خدا(ص ) که چنین دید پرسید: چه می خواهی ؟

آیا حاجتی داری ؟

مـن هـمـچنان خاموش ماندم وچیزی نگفتم . دوباره پرسید, ومن باز ساکت بودم . تااینکه برای بار سوم گفت : شاید برای خواستگاری فاطمه آمده ای ؟

گفتم : آری , فرمود: آیا چیزی داری که آن را کابین زهرا سازی ؟

گفتم : نه , یا رسول اللّه .

فرمود: زرهی را که به تو داده بودم , چه کردی ؟

گفتم : دارم , اما چندان ارزشی ندارد وبیش از چهار صد درهم بها ندارد.

فرمود: همان را کابین فاطمه قرار بده وبهایش را نزد من بفرست .

قـال عـلـی (ع ): ... حـتی دخلت علی رسول اللّه (ص ) و کانت له جلالة و هیبة فلما قعدت بین یدیه افحمت فو اللّه ما استطعت ان اتکلم .

فقال (ص ): ما جاء بک ؟

الک حاجة ؟

فسکت .

فقال (ص ): لعلک جئت تخطب فاطمة ؟

قلت : نعم , قال : فهل عندک من شی ء تستحلهابه ؟

قلت : لا و اللّه یـا رسـول اللّه ! فـقـال : مـا فعلت الدرع التی سلحتکها؟

فقلت : عندی والذی نفسی بیده انها لحطیمیة , ما ثمنها الا اربعمائة درهم .

قال : قد زوجتکها, فابعث بها فانها کانت لصداق بنت رسول اللّه (ص ). (۱۵)

▪ جهاز مختصر

... مـن بـرخـاستم وزره را فروختم وپول آن را به خدمت آوردم ودر دامنش ریختم .حضرت از من نـپرسید که چند درهم است ومن نیز چیزی نگفتم . سپس بلال را صدازد ومشتی از آن درهمها را بـه او داد وفـرمـود: بـا ایـن پول برای فاطمه عطریات تهیه کن .بعد با هر دو دست خود مشتی را برگرفت وبه ابوبکر داد وفرمود: از لباس واثاث منزل آنچه مورد نیاز است خریداری کن . عمار یاسر وتـنـی چـنـد از اصـحـاب را هـم هـمـراه او روانه کرد. آنها وارد بازار شدند وهر یک که چیزی را مـی پسندید وضروری می دانست , به ابوبکر نشان می داد وبا موافقت او می خرید. از چیزهایی که آن روزخریدند: پـیـراهـنـی به بهای هفت درهم وچارقدی به چهار درهم , قطیفه مشکی بافت خیبر,تخت خوابی بافته از برگ خرما. دو تشک که از کتان مصری رویه شده بود که یکی رااز لیف خرما ودیگری را از پـشم گوسفند پرکرده بودند. چهار بالش از چرم طائف که از علف اذخر (گیاه مخصوصی است در مکه ) پر شده بود. وپرده ای پشمین ویک قطعه حصیر, بافت هجر (مرکز بحرین آن روز) وآسیاب دسـتـی وکـاسـه ای برای دوشیدن شیر ومشکی برای آب وابریقی قیر اندود. وسبویی بزرگ وسبز رنگ وتعدادی کوزه گلی .

اشیاء خریداری شده را نزد رسول خدا(ص ) آوردند. حضرت همین طور که جهازدخترش را می دید وآنها را بررسی و ورنداز می نمود گفت : خدا به اهل بیت برکت دهد.

قال علی (ع ):... قال رسول اللّه (ص ) قم فبع الدرع , فقمت فبعته واخذت الثمن ودخلت علی رسول اللّه (ص ) فسکبت الدراهم فی حجره فلم یسالنی کم هی ؟

و لا انااخبرته , ثم قبض قبضة و دعا بلالا فـاعـطـاه فـقال : ابتع لفاطمة طیبا, ثم قبض رسول اللّه (ص ) من الدراهم بکلتا یدیه فاعطاه ابابکر وقـال : ابـتع لفاطمة ما یصلحها من ثیاب و اثاث البیت و اردفه بعمار بن یاسر و بعدة من اصحابه .

فـحـضـروا الـسـوق فـکانوایعترضون الشئ مما یصلح فلا یشترونه حتی یعرضوه علی ابی بکر فان استصلحه اشتروه .

فـکان مما اشتروه : قمیص بسبعة دراهم و خمار باربعة دراهم و قطیفة سوداء خیبریة وسریر مزمل بـشـریط و فراشین من خیش مصر حشو احدهما لیف و حشو الاخر من صوف واربع مرافق من ادم الـطائف حشوها اذخر وستر من صوف و حصیر هجری ورحی للید و مخضب من نحاس و سقاء من ادم و قعب للبن و شن للماء و مطهرة مزفتة وجرة خضراء و کیزان خزف .

حـتـی اذا اسـتکمل الشراء حمل ابوبکر بعض المتاع وحمل اصحاب رسول اللّه (ص )الذین کانوا معه الـبـاقـی فـلـمـا عـرض الـمـتـاع عـلی رسول اللّه (ص ) جعل یقلبه بیده و یقول :بارک اللّه لاهل البیت . (۱۶)

علی معروفی

منابع و ماخذی که در تدوین این نوشتار از آنها بهره جسته ام :

(۱)بحار الانوار ج ۴۳ ص ۱۳۰ ـ ۱۳۲

(۲)مناقب ابن شهر آشوب ج ۳ ص ۳۴۹

(۳)بحار الانوار ج ۴۳ ص ۶ و ۷

۴. الطبقات الکبری: ۸/۲۳، ذخائر العقبی: ۷۴ .

۵. سنن ابن ماجة: ۱/۶۱۶/۱۹۱۱.

۶ با مراجعه به زندگی نامه راویان این احادیث یعنی اسماء بنت عمیس، اُمّ سلمه و سلمان فارسی، می‏یابیم که اسماء در سال اول ودوم هجری در حبشه بوده، ام سلمه هنوز همسر پیامبرصلی الله علیه وآله نشده و سلمان به مدینه نیامده است . از این رو، روایت حضور آنان در مراسم ازدواج حضرت زهراعلیها السلام مورد تردید است.

۷. به احتمال فراوان، این ظرف، جزو سهم پیامبرصلی الله علیه وآله از غنیمت بوده است. (م)

۸. الأخبار الموفّقیّات: ۳۷۵/۲۳۱ .

۹. هر «مُدّ»، برابر ده سیر، یعنی ۷۵۰ گرم است.

۱۰. المصنّف: ۵/۴۸۷/۹۷۸۲، المعجم الکبیر: ۲۲/۴۱۱/۱۰۲۲ .

۱۱. کتاب من لا یحضره الفقیه: ۳/۴۰۱/۴۴۰۲، الأمالی ، طوسی: ۲۵۸/۴۶۴ .

۱۲. المناقب: ۳۵۳/۳۶۴، کشف الغمّة: ۱/۳۶۳.

۱۳- در باب تزویج آن حضرت روایات دیگری هم وارد شده , مراجعه شود.

۱۴- کشف الغمه , ج ۱, ص ۳۵۷.

۱۵- ذخائر العقبی , ص ۲۷, کشف الغمه , ج ۱, ص ۳۵۸, بحار, ج ۴۳, ص ۱۳۶.

۱۶- بحار, ج ۴۳, ص ۹۴

دانشنامه امام علی(ع) - فصل سوم