شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
مجله ویستا

حس تنهایی و جنون


حس تنهایی و جنون

نگاهی به نمایش صدسال پیش از تنهایی ما

تنهایی این روزها در ایران ما نیز پررنگ‌تر از گذشته رخ‌نمایی می‌کند چراکه آدم‌ها دارند رفته‌رفته در مسیر تنهایی گام برمی‌دارند. حتی در خانواده‌هایی نیز هستند آدم‌هایی که از همدیگر بریده و دل کنده‌اند و هر یک در خلوت خود فرورفته‌اند. این همان تنهایی است که بیماری و یأس را به همراه دارد. شاید تنهایی برای لحظات و روزهایی ثمربخش و مفید باشد اما تنهایی همیشگی ریشه در افسردگی‌های حاد و بحرانی دارد.

نمایش «صدسال پیش از تنهایی ما» نیز دلالتی آشکار بر روان‌نژندی یک آدم تنها و مایوس دارد. ۰۲۱ که کد مخابراتی شهر تهران است، نام این شخص تنهاست که به همراه سه برادر دیگرش از ده به چند نقطه از ایران مهاجرت کرده‌اند. یکی به شیراز، دیگری به زاهدان و یکی هم گرفتار شاندرمن (حوالی شاهرود) شده است. ۰۲۱ از بد حادثه چون نمی‌تواند کارگری کند، سر از تئاتر شهر و کافه تریای آن درمی‌آورد و چون دل‌بسته دختری می‌شود بازیگر که هیچ پاسخی برای خواستگاریش ندارد، عاشق می‌ماند و شاعر می‌شود؛ شاعر ساحر و جادوگر که توانمندی خود را در گذر از تمام دیوارها می‌آزماید. حالا به جرم دزدی سر از زندان درمی‌آورد اما او که اهل بند نیست.

هر روز آزاد است که برود و بیاید و دفتر حضور و غیاب زندان را از حضورش پررنگ جلوه دهد. مهاجرت از ده به پایتخت معضل تازه‌ای برای این سرزمین نیست. بسیاری به گونه‌های مختلف غم کوچ و دل کندن از دیار و خاک و خانواده را تجربه کرده‌اند. تهران هم شهر غریبان است و تنهایان. این تنهایی و عاشقی است که ذهن و فراذهن را داغ‌دیده می‌کند تا به ارتکاب واژگان درآید و ابتلای خود به یأس و ناامیدی را به بازی شعر و دلدادگی بکشاند. متن یک تک‌گویی شاعرانه است که به درد دل کردن و واگویه‌های درونی یک مرد در کافه‌تریای تئاتر شهر می‌پردازد. گویی یک اجرای محیطی است و همه‌چیز مستند جلوه می‌کند. اما آشنایی تماشاگران با سیامک صفری مانع از تحقق این حس به طور کامل خواهد شد، چون او بازیگر معروفی در تئاتر است. مگر آنکه یک بازیگر ناآشنا برای چنین نقشی در نظر گرفته می‌شد، آن وقت دیگر تماشاگر دل نمی‌داد که به دیدن نمایشی در کافه‌تریا برود مگر نمایش با همان بازیگر ناآشنا نیز خوش می‌درخشید.

سیامک صفری بازیگر توانمند و طنازی است. همین‌طوری هم می‌تواند به شکل بدیهه‌سازی یک جمع را به خود مشغول و سرگرم کند. یعنی یک لحظه هم نگذارد احساس خستگی و مرارت کنند. بنابراین دادن یک متن هم کمک‌حالش خواهد بود تا جلوه درستی از یک نقش و موقعیت بازی را پیش رو داشته باشد. بنابراین، صمد جودکی در انتخاب متن و بازیگر موفق است. اما آنچه دیده‌ایم تحت عنوان نمایش هنوز هم قابلیت بسیاری برای نمایشی شدن و ارتباط گرفتن بهتر با تماشاگرانش را دارد. این پیشنهاد نیست که در ادامه می‌آورم بلکه مثال است تا ببینیم چگونه می‌شد این نمایش را به جلوه‌ درست‌تری در اتکا به متن پیش برد. جایی که ۰۲۱ اشاره به میدان آزادی می‌کند کافی است سیامک صفری بالای میز برود و با بدن هیبت میدان آزادی را جلوه‌گر سازد. این بالا رفتن از میز یعنی عبور از وضعیت متعارف و این به جنون و شاعرانگی این مرد و وضعیت خواهد خورد.

زمانی که او دم از زندان می‌زند، کافی است که سیامک صفری زیر میز برود تا جلوه‌ای از فضای بسته زندان را تداعی کند. از این نمونه‌ها بسیار است که در متن موج می‌زند. یکی دیگر از جلوه‌ها و تمهیداتی که نمایش را گیراتر می‌سازد، برقراری ارتباط با تماشاگران است. دو لحظه گویای این نکته است؛ زمانی که سیامک از تماشاگران می‌خواهد تا درباره چاله درون میز روبه‌رویشان اطلاعات بدهند یا زمانی که او از یکی از تماشاگران می‌خواهد شعرش را بخواند. این لحظه‌ها نمایش را به سمت جلوه‌ مستندتر سوق خواهد داد و زنده شدن متن و گیرایی و جاذبه‌اجرا را بیشتر خواهد کرد.

سیامک صفری بدن منعطفی دارد که گاهی غفلت خود و کارگردانان مانع از بازی‌های درخشان او خواهد شد. بازی‌های او اغلب در نمایش‌های دکتر رفیعی مثال‌زدنی است. شکار روباه که یادتان هست. سیامک صفری را به فراتر از این بازی باید دعوت کرد وگرنه او در حد معمول خود هم باعث مسرت و شادابی است اما کارگردان مستعد از او یک جلوه‌ دیگرگونه خواهد ساخت که فعلا جودکی در این زمینه تلاشی نکرده است.

نمایش «صد سال پیش از تنهایی ما» حس نوستالژیکی دارد که تماشاگر را درگیر خود می‌کند. انسان در آن معنا و جلوه‌ عریانی دارد. اوست که در این تنهایی و تکاپو بر آن است همه را متوجه‌ پیرامون خود کند که اگر عشق صورتی غیرمتعارف و ناآشنا هم به خود گرفت، نباید مورد کم‌توجهی آدم‌ها واقع شود؛ چیزی که امروز یک رکن رفتاری بین آدم‌های نسبتا مدرن شده است؛ آدم‌هایی که دیگر بر پایه داده‌های معمول و طبیعی زندگی نمی‌کنند. این برخورد یعنی پشت کردن به تمام مبانی رفتاری که انسان را ماهیتا از خود دور کرده است.