یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
گذشتهی تکرار
زمان در ادبیات امروز و خصوصا در مسیر ادبیات داستانی جایگاه ویژهای دارد. شاید به عبارتی بتوان این ادعا را کرد که ادبیات داستانی امروز بر پایه زمان ( و شاید به نوعی دیگر بی زمانی) ایستاده است. زمان چیزی است که حتی در صورت نبودنش نیز همواره وجودیت مطلق دارد. حال اینکه نویسندهای در این زمانه اثری بیافریند که در آن گذشتهاش را به اکنون و اکنونش را به گذشته ببرد، باید دید که در پی این بازی به دنبال چیست یا کیست. اینکه میتوان در اکنون، گذشته را به اکنون آورد و از آن سود برد و یا اینکه میتوان این اکنون مبارک را به گذشتهای پلاسیده برد و در نهایت نتیجهای حاصل کرد؛ همگی را باید در بازخورد اثری جستوجو کرد که حامل این بازی شده است. «وقتی فاخته میخواند» رمانی از غلام رضا رضایی است که قصهاش به گذشته برمیگردد. به گذشتهای سوخته و از یاد رفته. روایت رمان به حوادثی در زمان حکومت پهلوی برمیگردد که در خطه جنوب روی داده است. روایتی که در آن زندگی انسانهایی را میبینیم که بر اثر رخدادهایی به ظاهر ساده تباه میشوند و همچون خاکستری بر هوا فراموش میشوند. رضایی در ابتدای رمانش روایتگر قتلی مشکوک است که توسط سروانی مورد بازجویی از یک کافه چی قرار گرفته است. این شروع موجب درگیری ذهن خواننده با درونمایه داستان میشود. اما خواننده کمی جلوتر که میرود با قصهای ساده مواجه میشود که بسیار شباهت به فیلمفارسیهای پیش از انقلاب دارد.
نوع شخصیت پردازی و عمق دادن به درونمایه روایت آنقدر ساده و سطحی صورت گرفته که هیچ جایی برای جستوجو کردن و تعمق در سویههای مختلف رمان را برای مخاطب نمیگذارد. تنها شاید بتوان نوع چیدمان بخشها یا روایتهایی را در نظر گرفت که موجب شده روایت از خطی بودن مطلق درآید و فضایی برای گردش ذهن خواننده در روایت بگذارد.
اما نکته مهمی که میخواهم در اینجا به آن اشاره کنم این است که در این زمان که گرداگرد ما انسانها پر از اتفاقات و حوادثی است که هر کدام میتوانند دستمایه خوبی برای روایات داستانی باشند، چرا باید نویسندهای نسبتا جوان چون رضایی دغدغه بازتولید روایت زمانهایی را داشته باشد که بسیار تکرار شدهاند و در هر کدام از آن تکرارها نیز فرسودگی وجود داشته است. شاید این سوال قدری خودخواهانه باشد. ولی به هر حال به عنوان مخاطبی جدی در ادبیات داستانی امروز نوعی احساس مسوولیت را در این سوال میبینم.
مرگ یک هندی به دست عاشق سینه چاکی که به معشوقهاش نگاه بد شده و از سویی دیگر شخصیتی روشنفکر است که به مذاق حکومت وقت خوش نمیآید. از سوی دیگر تصویر کردن زندگی عاشق آوارهای که به خاطر از دست رفتن عشق دوران جوانیاش آواره جنوب شده و حال درگیر حوادثی است که ربطی به او ندارند. این چکیدهای از رمانی است که زمان روایتیاش نیز به حداقل سه نسل قبلتر از زمان حال ما بر میگردد. حال باید که اکنون یکی از دو گونه بازیای که در ابتدا اشارهاش صورت گرفته، چه حاصلی را توانسته برای مخاطب فراهم آورد. گذشتهای سوخته و تکراری را به زمان داستان نویسی اکنون آوردن و در آن هیچ کشف نو و بدیعی نکردن چه توجیهی ابتدا برای شخص نویسنده و سپس برای مخاطب میتواند داشته باشد. هر چند که این نقد تنها درونمایهای است و درباره جزئیتهای اثر حرف نمیزند. زیرا آنچه که در اول قدم ذهن مخاطب را بهسوی خود جلب میکند درونمایهای است که آن اثر تولید میکند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست