پنجشنبه, ۲۷ دی, ۱۴۰۳ / 16 January, 2025
مجله ویستا

ادامه آفتاب


ادامه آفتاب

به استقبال اربعین حسینی با شب های شعر عاشورا

گاهی در بررسی تعامل میان مخاطب و شاعر به نتیجه‌گیری‌های دیگرگونه‌ای می‌رسیم که ناشی از درک و دریافت‌هایی متفاوت از جامعه شناسی ادبیات معاصر است.به طور مثال می‌توان اقبال شاعران هر سرزمین را با میزان علاقه‌مندی و حفظ یا اشاعه شعرهایشان سنجید یا از راهکارهایی در زمینه نقد بهره جست و میزان تاثیر و تاثر ادبیات روزگار ایشان را از هنر و شعر خلق شده توسط خودشان بررسی کرد. حتی می‌توان تاثیر تبلیغات دولتی و غیر دولتی را در اقبال مردم به ادبیات بررسی و تحلیل کرد که آیا ادبیات معاصر از این شگرد‌ها هم بهره می‌برد یا نه؟یا در صورت کلی ادبیات به تبلیغات نیاز دارد یا نه؟

در عرصه ادبیات معاصر، اما گاه اتفاق‌هایی مشاهده می‌شود که به هیچ عرف معمول علمی در نمی‌آید.

در سال‌های پس از انقلاب اسلامی ایران، اقبال به ادبیات و هنر آیینی و دینی بسرعت و گاه با حمایت نهاد‌های دولتی یا سازمان‌های فرهنگی مرتبط گسترش یافته است.

در یک نگاه کلی به زیر لایه‌ها و رویکرد‌های این فعالیت‌ها درمی‌یابیم هر گاه در حوزه فرهنگ و خاصه شعر و ادبیات، مدیریت و سلیقه اداری (با نگاه کمی و بدون توجه به کیفیت) جای خود را به حمایت از نگاه مردمی و متعهد داده است، شاهد اتفاقات شگرف و شگفتی شده‌ایم که تنها دلیل اثبات آن همراهی ادبیات و شعر معاصر با مردم و ارتباط و تاثیرپذیری نسل‌های مختلف فرهنگی از شعرمعاصر است که در این عرصه، شب‌های شعر میلاد آفتاب (خمینی شهر) و شب شعر عاشورا (شیراز) به عنوان نمونه‌های مصداقی ارزنده،قابل توجه و بررسی و تعمق بیشتر هستند.

شب‌های شعر عاشورا در حالی بیست و چهارمین سال برگزاری خود را پشت سر نهاده است که گروه عظیمی از شاعران مذهبی و متعهد این سرزمین حضور هنری خود را در آن ثبت و به یادگار گذاشته‌اند.

نگاه متفاوت دست اندرکاران این حرکت به مقوله شعر آیینی شاید مهم‌ترین دلیل این اقبال دوسویه، هم از سوی شاعران و هم از سمت مخاطب است که حضور پررنگ خود را در مراسم این شب شعر هرسال ثبت می‌کند.

هر سال دست‌اندرکاران علمی شب شعر با نگاهی متفاوت سوژه‌های جدیدی از ادبیات آیینی و بخصوص ادبیات عاشورایی را رصد و ارزیابی می‌کنند و سپس با تعیین موضوع شب شعر مهلتی مناسب برای ارائه اثر در نظر می‌گیرند. مجال بررسی این فرآیند نیست، اما به همین بسنده که در تاریخ ادبیات فارسی نیز نمونه‌های بسیاری از مطروحه‌های شاعرانه را می‌توان دید.

موضوع بیست و چهارمین شب شعر عاشورایی شیراز، ارتباط بانوی بزرگ اسلام حضرت زهرا(س) و فرزند دلبندش امام حسین (ع) بود که شاعران نیز با استعانت از روح این دو بزرگوار به سرایش شعر در گوشه‌های مختلف معنایی و محتوایی این رابطه پرداختند.جمع زیادی از این شاعران را شاعران جوان کشور تشکیل داده بودند که شاید بیش از دو سوم شعر‌های رسیده به دبیرخانه شب شعر عاشورا را در برداشت. بررسی این شعر‌ها نشان از تحولی شگرف در عرصه شعر آیینی این روزگار است. با نگاهی دقیق‌تر حتی می‌توان رویکرد جدی شاعران به منابع علمی، دینی و عقیدتی را مشاهده کرد؛ گوهر کمیابی که در شعر جوان امروز بشدت کمرنگ دیده می‌شود.

شاعر جوان، امروز بیشتر از منظر حس به شعر آیینی می‌نگرد و جای اندیشه را کمی تنگ‌تر از احساس فرض می‌کند،اما دیدن جلوه‌های اندیشمند شعر امروز عاشورا که با رویش‌های جوان همراه بوده است هرچند به صورت گذرا، خالی از لطف نیست:

صفین هم در کربلا تکرار خواهد کرد

تاریخ هم تغییر خواهد داد دنیا را

قرآن به روی نیزه در صفین حجت بود!

در کربلا اما کسی نشنید سرها را

آن روز مولا مهر را با آب معنا کرد

در کربلا اما چه باید گفت آنها را؟...

سید وحید سمنانی

نگاه شاعر جوان این شعر در کمال عاطفی بودن، حضور اندیشه را هم همراه دارد، هرچند نگاه و نظرگاه شاعر کمی تکراری است،اما پرداخت دقیق و هوشمندانه در این بیت‌ها ذهن مخاطب را به حرفی نو و کمالی مطلوب رهنمون می‌کند.

شاعران جوان با انتخاب دقیق کلمات می‌توانند شعر را به کمالی دیگر رهنمون سازند، کمالی که موید به نفس روح‌القدس شود و چه زیباست که شاعری در این عرصه گاه به فراموشی خود برسد و من شاعرانه خودش را فدای موسیقی مرطوب و معطر کلمات کند.

محمد مجتبی احمدی، دیگر شاعر جوان در شعر (پشت آن سطر‌های نا پیدا) که بخشی از آن را می‌خوانید نیم نگاهی به مقاتل دارد و‌‌در شعری بلند اینگونه می‌سراید:

«السلامُ علیک...» گفت اما در گلویش درود می‌لرزید

شاعرت خواست زائرت باشد، وقت اذن ورود می‌لرزید

در پی خیمه تو گشت آن روز، خط به خط، صفحه صفحه «مقتل» را

هرچه را می‌شنید، می‌بارید، هرچه را می‌سرود، می‌لرزید

چند خط خواند و شب، شبستان شد، نور پیچیده بود در خیمه...

تا ببینند صبح فردا را، اشک‌ها در شهود می‌لرزید

در همین صفحه تا خود خورشید، سطرها از خدا لبالب بود

شب، نشان از قیام فردا داشت، شانه‌ها در سجود می‌لرزید

صفحه بعد تشنه تر می‌شد، مردی از دوردست می‌آمد

پاره‌ای از فرات را می‌بُرد، مشک می‌مرد، رود می‌لرزید

خط بعدی به خاک می‌افتاد، ناگهان بوی یاس می‌پیچید

بین آن چند خطّ ناخوانا... نه، عمو نه! عمود می‌لرزید

عصر شد، خون گرفت کاغذ را، ماجرا عاشقانه‌تر می‌شد

تیغ می‌مُرد، دشنه می‌نالید، نیزه می‌سوخت، خُود می‌لرزید

آسمان، سطری از زمین می‌شد، صفحه بعد آتشین می‌شد/ چند خط، متن در به در می‌سوخت، خیمه‌ها بین دود می‌لرزید

...

ناگهان سایه زنی در دشت، چند فصلی به قبل برمی‌گشت

در بهشتی که زیر پایش بود، رد ّ زخمی کبود می‌لرزید

...

خواست شاعر که نقطه بگذارد، فصل‌ها یک به یک ورق می‌خورد

شعر، گم کرد دست و پایش را، قافیه مثل بید می‌لرزید

آه! آن زن به ماه می‌مانست؛ پشت آن سطرهای ناپیدا

او که در اشتیاق دیدارش، جان چندین شهید می‌لرزید

آفتاب ادامه داری بود؛ از مدینه کشیده شد تا شام...

دختری مثل مادرش غرّید؛ هفت پشت یزید می‌لرزید

...

دیشب اما جوانکی مدّاح، بر سر خود بلندگو می‌کوفت،

هی به جای «حسین»، «سن» می‌گفت، وَ به سبکی جدید می‌لرزید!

امیر مرزبان