چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

بذر بنیادگرایی


بذر بنیادگرایی

مكتب خوارج مكتبی نبود كه بتواند واقعاً باقی بماند, ولی این مكتب اثر خود را باقی گذاشت هم اكنون نهروانی های فراوان وجود دارند و مانند عصر علی ع خطرناكترین دشمن داخلی اسلام همین ها هستند, همچنانكه معاویه ها و عمروعاص ها نیز همواره وجود داشته و از وجود نهروانی ها كه دشمن آنها شمرده می شوند به موقع استفاده می كنند

● خاستگاه و خصایل خوارج

شمشیر جهاد با مشركان را بر فرق توحید ناب فرود آوردند و تكبیر گویان به جنگ الله اكبر رفتند و نام جهاد و تفوی و اسلام خواهی و دین باوری، مسلمانان و حتی كودكانشان را به تیغ كشیدند و به نام عدالت خواهی و حق جویی، حق و عدل را سر بریدند و علی(ع) را كشتند. اینان خوارج هستند. گروه نادان و بی شعوری كه با تعصبهای احمقانه خود بزرگترین ضربت را بر پیكر اسلام زدند، آن هم با این باور كه تنها مسلمان واقعی آنها هستند و اسلام در گرو هوس هایشان قرار دارد.

خوارج در اصطلاح به گروهی از مخالفان كتاب و سنّت گفته می شود كه دارای عقاید خاصی بودند كه در اسلام نبود. نام های دیگر این گروه محكمه، حروریه، مارقین، و شراره می شد كه هر نامی به لحاظ شعار یا عقیده یا محل سكنی یا از كلام پیامبر اتخاذ شده است.

خوارج از آغاز پیدایش تا قرنهای متمادی در بطن جامعه اسلامی به كشتار مسلمانان پرداختند و اگرچه پس از شهادت امیرالمؤمنین(ع) بیشتر با حكومتهای جور جنگیدند، اما به عنوانی كه انحراف شدید فكری و یك جریان ضدارزشی خطرناك با كج اندیشیهای مقدس مآبانه خود آفت جامعه مسلمین بودند.

● ریشه های خوارج و وجه پیدایش آنها

نباید نقش شرایط اجتماعی و اقتصادی و سیاسی را در پدید آمدن اندیشه و عقیده ای نادیده گرفت، البته غالباً بعد از آن كه عقیده شكل می گرفت دلیل سازی می شد و دلیل غیر از علت است: دلیل امری معرفتی است و علت امری وجودی است. مثلاً علت برخی از عقاید چون خوارج مسائل اجتماعی و نوع تربیتی آنهاست، كسانی كه قرآن ایمان شان را نفی می كند قالت الاعراب آمَنّا قل لم تؤمنوا ولكن قولوا اسلمنا گروهی كه در برخورد با پیامبر ادب را رعایت نكرده و در خطاب به پیامبر می گفتند: اخرج الینا یا محمد جئناك لتفاخرك . و قرآن این گروه را غیر عاقل معرفی می كند: ان الذین ینادونك من وراء الحجرات اكثرهم لا یعقلون و دیگر این كه حتی شخصی از همین گروه به نحوه تقسیم غنایم جنگی پیامبر اعتراض داشته و گفت: یا محمد! عدالت را رعایت كن كه قرآن درباره او یعنی حرقوص بن زهیر می گوید: ومنهم مَنْ یلزك فی الصدقات فان اعطوا منها رضوا وان لم یعطوا منها اذا هم یسخطون و پیامبر درباره تصمیم برخی از اصحاب كه می خواستند او را ادب كنند؛ فرمود: رهایش كنید، همانا برای او یارانی خواهد بود كه نماز و روزه شما در مقابل نماز و روزه آنها كوچك شمرده می شود و آنها قرآن تلاوت می كنند اما از گلوهایشان تجاوز نمی كند، یمرقون من الدین كما یمرّق السهم من الرمیه آنها از دین خارج می شوند همان گونه كه تیر از كمان رها می شود. و فرمود آنها بر مسلمانان خروج می كنند، سپس علامت و نشان فردی از این گروه را بیان كردند. آری این گروهی كه ریشه ای این چنین دارند روحشان روح عصبیتهای ناروا و خشكه مقدسی ها و جهالت های خطرناك بود، و چون قدرت تحلیل نداشتند خیلی سریع رنگ عوض می كردند؛ البته بعد دلیل می تراشیدند و آن را موجّه می كردند، آنگاه دیگر، كاری به علت نداشتند. و چون مرجعیت قوی نداشتند شكل های مختلف و فرقه های گوناگون پیدا كردند و دگرگونی اندیشه به این سبب زیاد شد.

● جنگ صفین و ظهور خوارج

دستگاه معاویه به استقلال نسبی رسیده بود، حضرت علی(ع) نیز او را بركنار كرده بود و معاویه كه بغض علی را به دل داشت، این بغض به خاطر پیروزی حضرت در جمل شدت یافت، لذا به بهانه خونخواهی عثمان عملاً از دستور امام سرپیچی می كرد تا جایی كه سرانجام امام را به جنگ طلبید. منطقه جنگ در سرزمین رقه در سالهای ۳۶ و ۳۷ ق بود. سپاه معاویه پس از آن كه در آستانه شكست قرار گرفت به پیشنهاد و نیرنگ ماهرانه عمروعاص قرآن ها بر بالای نی رفت تا قرآن را به حكمیت بپذیرند. امام این پیشنهاد را حیله دانست و نپذیرفت. اما به اصرار گروهی (خوارج) و تهدید آنها به خروج بر امام، به پذیرش حكمیت تن داد؛ امام عبدالله بن عباس را به عنوان حَكَمْ معرفی كرد دوباره همان گروه نپذیرفتند و ابوموسی اشعری را معرفی كرده و امام را مجبور به پذیرش حكمیت او كردند؛ پس از آتش بس و امضای قرارداد همین گروه وقتی به خدعه عمروعاص پی بردند از امام خواستند تا قرارداد مذكور را نقض و به معاویه حمله كنند. دلیل آنها این آیه بود ان الحكم الا لله یعنی نباید به حكمیت انسانها گردن نهاد، حكم و داوری تنها از آن خداست. امام فرمود اولاً پذیرش حكمیت افراد مشروط بر حكم قرآن بود ثانیاً شكستن عهد و پیمان خلاف قرآن است. ثالثاً شما اصرار بر حكمیت داشتید. این گروه سخن امام را نپذیرفتند و گفتند: ما در پذیرش حكمیت و اجبار بر تو گناه كردیم و توبه می كنیم و تو نیز باید اقرار كنی به گناه خود و توبه كنی. امام كه گناهی نكرد تا توبه كند سخنان آنان را نپذیرفت این گروه از سپاه امام جدا شدند و همراه سپاه وارد كوفه نشدند بلكه به حوراء نزدیكی كوفه رفته و آماده جنگ با امام شدند.

مهمترین اعتقاد خوارج این است كه مرتكب كبیره كافر است . این اعتقاد گرچه در گام نخست برای توجیه خروج بر امام به صورت ساده ابراز شد، اما به تدریج بر استدلالاتی كاملاً رنگ كلامی و مذهبی بدان دادند و همین كار موجب شد تا فرقه ای به نام خوارج به وجود بیاید.

● زمینه های پذیرش حكمیت و پدید آمدن خوارج

الف) طولانی شدن جنگ و بالا رفتن آمار تلفات به طوری كه می گفتند اسلام دیگر مرزبان ندارد.

ب) سخت شدن جنگ و اوج آن در لیله الهریر.

ج) وجود افرادی ساده لوح.

د) سرپیچی از دستورات امام و به وجود آمدن اختلافات در:

۱) مصلحت بودن پذیرش حكمیت یا مصلحت نبودن آن.

۲) اختلاف در تعیین فرد برگزیده شده برای حكمیت.

۳) اختلاف در عمل به عهد و پیمان یا نقص آن.

۴) اختلاف در گناه بودن پذیرش حكمیت افراد یا جایز بودن آن.

۵) اختلاف در اینكه مرتكب كبیره كافر است یا خیر.

اما از این میان، تنها اختلاف اخیر یك اختلاف كاملاً اعتقادی و كلامی بود و از این رو مشخصه اصلی خوارج به خصوص در زمانهای بعد به شمار آمد. در واكنش به این نظریه خوارج، گروهی اساساً نقش عمل صالح یا گناه را در ایمان منكر شدند و ایمان فردی همچون پیامبر را با ایمان شخصی گناهكار یكسان دانستند؛ این گروه را مرجئه می نامند، از ریشه ارجاء یعنی عمل را از ایمان مؤخر می دانند. جالب است كه بدانیم فرقه معتزله نیز در واكنش به اختلاف خوارج ومرجئه پیرامون مسأله ایمان و كفر مرتكب كبیره شكل گرفت؛ معتزلیان در این مسأله راهی میانه را برگزیدند. این مسأله آغاز بحث معتزله واقع شد.

● مبانی فكری و اعتقادی خوارج

۱) مسأله تحكیم و اعتراض بر آن: (چگونه ممكن است دو نفر نماینده افكار خویش را بر ملت مسلمان و رهبرشان حاكم سازد).

۲) مسأله مرتكب كبیره: ایمان مركب از اعتقاد و عمل است عقیده تنها كافی نیست لذا مرتكب كبیره كافر، و جان و مال وی حلال است و به همین سبب دست به كشتار زیادی زدند. و بر اساس این عقیده می گفتند بین ایمان و كفر مرزی نیست انسان یا مسلمان است یا كافر، بالتبع این اعتقاد، مناطق را به دارالاسلام و دارالكفر می خواندند.

۳) عقیده خوارج در مسأله امامت: با اولین شعارشان لا حكم الا لله امامت را به كلی نفی كردند و جامعه اسلامی را بی نیاز از امام و حاكم دانستند حاكمیت مخصوص خداست اما بعدها خود به این نیاز پی برده و با فردی بیعت می كردند، در عین حال می گفتند لا حكم الا لله .

شهرستانی: خوارج می گویند امامی نیاز نیست ولی در صورت نیاز هر فردی را می توان انتخاب كرد قریشی بودن را هم شرط نمی دانند در حالی كه این شرط را همه مسلمانان اعم از شیعه و سنی لازم می دانند.

۴) عقیده آنها درباره خلفای چهارگانه: خلافت ابوبكر و عمر را كاملاً صحیح می دانند. خلافت عثمان و علی را نیز صحیح می دانند اما معتقدند كه عثمان از اواخر سال ششم خلافت مسیرش را تغییر داده و مصالح مسلمانان را در نظر نگرفت لذا خودبه خود معزول شد ولی چون بر اینكار اسرار ورزید كافر و واجب القتل شد امیرالمؤمنین نیز تا قبل از قبول حكمیت در مسر صحیح بود اما بعد از آن چون توبه نكرده بود او نیز مهدور الدم است بنابراین از خلافت عثمان از سال هفتم و از خلافت علی بعد از حكمیت تبری می جستند.

از سایر خلفای بعدی نیز بیزاری می جستند و همیشه با آنان در پیكار بودند حتی كسانی را كه قائل به كفر علی و عثمان نبودند تكفیر می كردند و نیز معاویه و عمروعاص را كافر می دانستند.

۵) وجوب بی قید و شرط امر به معروف و نهی از منكر: علی كافر است باید نهی از منكر بشود حتی جامعه و مردمی كه علی را كافر نمی دانند نیاز به امر به معروف دارد.

● فرقه های خوارج

همان گونه كه سختگیری ها و لجاجت ها و نادانی های خوارج آنها را از جامعه مسلمین جدا كرد همین اوصاف ناپسند انگیزه انشعاب های متعدد درون گروهی در میان خوارج گردید و باعث شد كه آنها علاوه بر جنگ با امت اسلامی با تصفیه های خونین در میان خودشان خون یكدیگر را بریزند و به گروهها و فرقه های متعدد تقسیم بشوند گروه های مختلف همدیگر را تكفیر كرده و خون یكدیگر را مباح می دانستد.

در شمارش فرقه ها اختلاف است كه تا سی فرقه نام برده اند و در تعیین فرقه های اصلی آنها نیز اختلاف است. در اینجا پنج فرقه كه به نظر می رسد از دیگران مهمتر بوده و بقیه فرقه ها از آنها انشعاب یافته اند مطرح می شود.

۱) مُحَكَّمه الاولی:

اینان همان گروهی هستند كه در جنگ صفین در مقابل امام علی(ع) ایستادند و چون حكمیت را انكار كردند و شعارشان لا حكم الا لله بود به آنها مُحَكَّمه گویند و چون نخستین گروهی بودند كه چنین اعتقادی داشتند محكمه الاولی نامیده می شوند به این گروه از آن رو كه در حَرُواء یكی از قوای كوفه، اجتماع كردند حرویه نیز می گویند.

البته این گروه را نمی توان فرقه ای در عرض دیگر فرقه قرار داد بلكه آنان در واقع خوارج اولیه و اصلی هستند كه بقیه فرق خوارج از آنها پدید آمدند.

محكمه، تحكیم انسانها را گناه و هر گونه گناه را باعث كفر می دانند. آنان وجود امام و حاكم را واجب نمی دانند و معتقدند كه آزاد و قریشی بودن از شرائط امام نیست نخستین كسی كه از این گروه به امامت و رهبری برگزیده شد عبدالله بن وهب الرابسی بود.

محكمه پس از انتخاب عبدالله از حروراء به نهروان رفتند و در این مسیر به قتل و غارت مسلمانان پرداختند. امام علی(ع) در حروراء و نیز نهروان با آنها احتجاج كرد و شبهاتشان را پاسخ داد. پس از سخنان صریح امام در نهروان هشت هزار تن توبه كردند و بقیه كه چهار هزار تن بودند به رهبری عبدالله بن وهب آماده جنگ با امام شدند. سپاه امام همه این افراد را به هلاكت رساندند و تنها نه تن از آنها باقی ماندند كه به نواحی مختلفی چون یمن و عمان متواری شدند و در آن نواحی به ترویج آراء و عقاید خود پرداختند. در زمان معاویه و دیگر حاكمان بنی امیه گروه هایی با تفكرات محكمه نخستین بر حاكمان بنی امیه خروج كردند. این قیامها ادامه داشت تا اینكه نخستین انشعاب در میان خوارج رخ داد و ازارقه پدید آمدند.

۲) ازارقه:

این گروه پیروان ابوراشد نافع بن الازرق (م ۶۵ هجری) هستند نافع نخستین كسی بود كه با ابداع برخی آرای خاص باعث تفرقه و انشعاب در میان خوارج گردید. ازارقه بیش از دیگران در تبدیل شدن خوارج به یك گروه مذهبی و كلامی نه صرفاً سیاسی نقش داشتند در عین حال، ازارقه از لحاظ سیاسی و نظامی و نیز تعداد پیروان و سپاهیان از دیگر فرقه های خوارج قوی تر و پرنفوذتر بودند این گروه تندروترین و خشن ترین گروه خوارج هستند كه عقاید افراطی دارند.

نویسنده:امیر عباس اكبری


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.