یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

روندهای نظام بین الملل و امنیت ملی ایران


روندهای نظام بین الملل و امنیت ملی ایران

ساختار سیستم بین الملل از جمله عواملی است که بر امنیت ملی تمامی کشورها تأثیر درخور توجهی دارد به همین علت, شناخت روندهای نظام بین الملل و تأثیر آن بر امنیت ملی کشورهایی همچون جمهوری اسلامی ایران بسیار مهم است

ساختار سیستم بین الملل از جمله عواملی است که بر امنیت ملی تمامی کشورها تأثیر درخور توجهی دارد. به همین علت، شناخت روندهای نظام بین الملل و تأثیر آن بر امنیت ملی کشورهایی همچون جمهوری اسلامی ایران بسیار مهم است.

ساختار سیستم بین الملل از جمله عواملی است که بر امنیت ملی تمامی کشورها، به ویژه کشورهایی که از توانایی کافی برای شکل دهی به نظام بین الملل برخوردار نیستند، تأثیر درخور توجهی دارد. به همین علت، شناخت روندهای نظام بین الملل و تأثیر آن بر امنیت ملی کشورهایی همچون جمهوری اسلامی ایران بسیار مهم است.

اما پیش از ورود به بحث اصلی، لازم است تا مفهوم نظام بین الملل را روشن کنیم. به طور کلی، نظام به مجموعه ای از متغیرها اطلاق می شود که در کنش و واکنش متقابل با یکدیگر به سر می برند. بر اساس این تعریف، نظام بین الملل مجموعه ای از کشورها و دیگر بازیگران بین المللی را شامل می شود که بر یکدیگر تأثیر می گذارند و از هم تأثیر می پذیرند. این تعریف از نظام بین الملل را باید تعریفی عام تلقی کرد. در معنی خاص، هنگامی که از نظام بین الملل به منزلهِ نظام تک قطبی، دوقطبی یا چندقطبی یاد می شود، معنی و مفهوم آن این است که متغیرهای تأثیرگذار به قدرتهای بزرگ محدود و قدرتهای متوسط یا کشورهای کوچک بیشتر به منزلهِ عوامل تأثیرپذیر شناخته می شوند؛ تعریفی که در این مقاله نیز، مد نظر است.

بر اساس تعریف مزبور، در نظام بین الملل، ایران بیشتر یک عامل تأثیرپذیر است تا تأثیرگذار و بررسی تاریخی موضوع نیز این مطلب را تأیید می کند. البته، در این مقاله، تأکید بر نقش نظام بین الملل بدین معنی نیست که این عامل، تنها عامل تأثیرگذار بر ایران است، بلکه صرفاً در اینجا، به این عامل پرداخته می شود.

● تجربه ها و درسهای گذشته

تأثیر نظام بین الملل بر ایران طی دو قرن گذشته کاملاً مشهود است. در اوایل دورهِ صفویه و اوایل حاکمیت سلسلهِ قاجار، ایران از جمله مهم ترین قدرتهای بین المللی به شمار می رفت که کنترل بخشهای مهمی از غرب آسیا را در اختیار داشت. پس از این دوران، با دست یابی کشورهای اروپایی و روسیه به فناوریهای جدید صنعتی و نظامی، تعادل قدرت در عرصه بین المللی به زیان ایران تغییر کرد.

در قرن نوزدهم، نظام بین الملل بیشتر، تحت نفوذ فرانسه، روسیه، اتریش، اسپانیا و انگلیس بود. تا اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، اسپانیا از این مجموعه حذف و آلمان، ایتالیا و امریکا به آن افزوده شدند. در آغاز، ایران کوشید تا با جلب همکاری برخی از کشورهای اروپایی، از جمله فرانسه و انگلیس، ضعف نظامی خود را جبران کند و سرزمینهایی را که در بخش شمالی کشور از دست داده بود، بازپس گیرد، اما کشورهایی که به ایران وعده کمک داده بودند، به تعهدات خود عمل نکردند و به همین علت، ایران هر بار در مقابل قوای روس تنها ماند، نه تنها سرزمینهای بیشتری را از دست داد، بلکه مجبور شد به دولت روسیه غرامت نیز بپردازد.

شکستهای پیاپی حاکمان ایران به همراه سوء مدیریت آنان، ایران را به حوزه رقابت دولتهای روسیه و انگلیس در مقام مهم ترین بازیگران بین المللی تا جنگ جهانی اول، تبدیل کرد. در این دوره، حاکمان ایران برای خروج از دایرهِ رقابت روس و انگلیس کوشیدند تا پای قدرت سومی را به ایران باز کنند. در این میان، آلمان و امریکا به منزلهِ نیروی سوم بیش از دیگر کشورها مورد توجه نخبگان ایران بودند. در دورهِ رضا شاه در اوایل قرن بیستم، به تدریج، تمایل به سمت آلمان رشد کرد، اما همین گرایش در نهایت، با آغاز جنگ جهانی اول به زیان ایران تمام شد و به اشغال نظامی ایران انجامید.

نگاه به امریکا به منزلهِ نیروی سوم نیز از دورهِ وزارت امیرکبیر آغاز و سپس، در دورهِ مشروطه ادامه یافت و به استخدام مستشاران مالی امریکا منتهی شد. پس از انقلاب مشروطه، استخدام مستشاران مالی امریکا و طرح اعطای امتیاز نفت شمال به این کشور بیشتر برای جلب حمایت واشنگتن و رها کردن ایران از زیر نفوذ انگلیس و روسیه صورت گرفت، اما این سیاست نیز راه به جایی نبرد.(۱)

پس از جنگ جهانی اول و وقوع انقلاب کمونیستی در روسیه و کنار کشیدن این کشور از صحنه سیاست ایران، به تدریج بر نفوذ امریکا در ایران افزوده شد. این نفوذ در جریان جنگ جهانی دوم به اوج خود رسید و با تضعیف انگلیس در جریان جنگ و سپس، خروج نیروهای این کشور از خلیج فارس، نفوذ امریکا در ایران به اوج خود رسید و قدرتی که برای رهانیدن ایران از فشار روسیه و انگلیس به این کشور دعوت شده بود، با سازمان دهی کودتای ۲۸ مرداد ماه سال ۱۳۳۲ به یک کشور مداخله گر در امور داخلی ایران تبدیل شد. این گونه دخالتها، ملت ایران را بر آن داشت تا برای مقابله با نفوذ خارجی و تحقق حاکمیت ملی خود، راه طولانی و پرهزینه، اما بومی انقلاب را بپیماید و با تکیه بر توانمندیهای داخلی، به نفوذ خارجی پایان دهد.

پرسشی که در اینجا مطرح است اینکه، چرا تلاش برای جلب حمایت یک قدرت خارجی از طریق دادن امتیاز به آن علیه یک یا چند قدرت دیگر تقریباً همیشه به شکست انجامیده یا در نهایت، به زیان ایران تمام شده است؟ پاسخ بدین پرسش به ماهیت قدرت در عرصهِ بین المللی بازمی گردد. که در آن، بازی قدرت جریان داشته، دارد و خواهد داشت. همان طور که گفته شد در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، ایران کوشید تا حمایت آلمان و امریکا را علیه انگلیس و روسیه جلب کند، به طوری که حتی امتیازاتی را نیز به این کشورها اعطا یا پیشنهاد کرد. ایرادی که به این سیاست وارد است اینکه، در این دوره، هیچ یک از این دو کشور از توانایی اعمال قدرت علیه روسیه و انگلیس در ایران یا مناطق اطراف آن برخوردار نبودند؛ بنابراین، اگر در این دوره، تمامی ایران را به آلمان یا امریکا می دادند، این دو کشور قدرت دفاع از منافع خود را در ایران نداشتند، چه رسد به اینکه از ایران دفاع کنند. نمونهِ آن، عملکرد آلمان در جریان جنگ جهانی دوم و عدم حمایت از ایران در برابر نیروهای اشغالگر بود.

دومین ایراد اینکه، اگر این کشورها از قدرت دفاع از منافع خود در ایران برخوردار بودند، عملکرد آنها با عملکرد روسیه و انگلیس تفاوتی نداشت و خود به مداخله در ایران می پرداختند. برای نمونه، ایران کوشید تا با جلب حمایت انگلیس، پرتغالیها را از خلیج فارس بیرون کند، اما زمانی که آنها بیرون رانده شدند، انگلیس خود به یک قدرت مداخله گر و تهدید کنندهِ امنیت ملی ایران تبدیل شد و با اعمال تهدیدهای خود، زمینه را برای جدا شدن افغانستان از ایران فراهم آورد.

با این حال، در قرن نوزدهم پس از جدا شدن هرات از ایران، رقابتهای موجود میان قدرتهای تشکیل دهندهِ نظام بین الملل به حفظ دیگر بخشهای ایران نیز کمک کرد. در آغاز، انگلیس با ادامهِ پیشروی روسیه به سمت جنوب به دلیل خطر دست یابی این کشور به هند و خلیج فارس مخالفت نمود و این امر مانع از جدا شدن اراضی بیشتری از خاک ایران شد. سپس، با کمک به روی کار آمدن رضا شاه در اوایل قرن بیستم، در سرکوب گرایشهای تجزیه طلبانه، به ویژه جنوب ایران در خوزستان نقش داشت.

هرچند در قرن بیستم، نظام بین الملل دو بار زمینهِ اشغال ایران را فراهم آورد، اما در همین قرن، به حفظ تمامیت ارضی ایران نیز کمک کرد. در جریان اشغال ایران از سوی قوای روس و انگلیس در جنگ جهانی دوم، مجدداً شوروی به گرایشهای تجزیه طلبانه در آذربایجان و کردستان دامن زد و پس از پایان جنگ نیز، از خارج کردن نیروهای خود از این مناطق خودداری کرد، اما این بار یکی دیگر از قدرتهای نظام بین الملل، یعنی امریکا با دادن ضرب الاجل به شوروی، این کشور را به خروج از ایران مجبور کرد.

در ادامهِ همین قرن، انگلیس به منزلهِ یکی دیگر از قدرتهای بانفوذ در منطقه خلیج فارس برخی از جزایر ایران در خلیج فارس را که در اشغال خود داشت، به این کشور بازگرداند، اما در عین حال، موجب شد که بحرین از ایران جدا شود.

در جریان انقلاب و اوجگیری حرکت استقلال طلبی و آزادی خواهی ملت ایران، قدرتهای غربی تشکیل دهندهِ نظام بین الملل با جمع شدن در گوادالوپ فرانسه، تسلیم حرکت ملت ایران شدند و عدم حمایت خود را از شاه اعلام کردند، اما اندکی پس از انقلاب، از آنجا که روند تحولات پس از انقلاب در راستای منافع آنها نبود، در کنار رژیم بعث عراق قرار گرفتند و از هیچ گونه تلاشی برای مهار حرکت ملت ایران به سمت استقلال خودداری نکردند. حمایت هر دو ابرقدرت به همراه متحدانشان تا آنجا ادامه یافت که عراق را در مقابل ایران به تسلیحات کشتار جمعی تجهیز کردند و پس از آنکه از این تسلیحات علیه مردم ایران استفاده شد نیز هیچ گونه مخالفتی از خود نشان ندادند.

اما همین نظام بین الملل، که در چهارچوب شورای امنیت، قطع نامهِ ۵۹۸ را تصویب کرد، پس از پایان جنگ و برقراری آتش بس، هیچ تلاشی برای اجرای آن به عمل نیاورد و تنها به شناسایی کم اهمیت عراق به منزلهِ متجاوز در قالب بیانیهِ دبیرکل وقت سازمان ملل، خاویر پرز دکوئیار، اکتفا کرد.

با فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد در دههِ ۹۰، پس از دو قرن، برای نخستین بار، ایران از زیر فشار تهدید روسیه تزاری و شوروی کمونیستی خارج شد. تکثر قدرت سیاسی و حاکمیت یک دورهِ انتقالی در عرصهِ بین المللی، شکست تحریمها و فشارهای تنها قطب باقی ماندهِ قدرت، یعنی امریکا را در پی داشت.

همچنان که مشاهده می شود، امنیت ملی ایران همواره طی دو قرن گذشته تحت تأثیر نظام بین الملل بوده است و این نظام هر دو نقش مثبت و منفی را در تأمین و تضعیف امنیت ملی ایران ایفا کرده است. کمک به اشغال بیشتر ایران در دوره روسیه تزاری و جلوگیری از تجزیهِ ایران پس از جنگ جهانی دوم از جمله تأثیرات مثبت نظام بین الملل بوده است. در مقابل، اشغال بخشهای وسیعی از اراضی شمال ایران؛ تلاش شوروی برای تجزیه این کشور؛ اشغال نظامی آن؛ تجزیه اراضی شرقی ایران، به ویژه هرات؛ انجام کودتا و جلوگیری از رشد دموکراسی در این کشور؛ جدا شدن بحرین از آن، تحمیل جنگ بر ایران، استفاده از تسلیحات کشتار جمعی علیه آن، تحریم اقتصادی و تکنولوژیکی ایران؛ و ... از جمله تأثیرات منفی نظام بین الملل بر امنیت ملی ایران محسوب می شود. بدین ترتیب، تأثیرات منفی نظام بین الملل بر ایران بسیار بیش از تأثیرات مثبت آن بوده و نظام بین الملل از جمله عواملی است که در مهم ترین تحولات امنیتی ایران طی دو قرن گذشته نقش تعیین کننده ای داشته است، موضوعی که اهمیت بررسی روندهای کنونی نظام بین الملل، چشم انداز آینده و تأثیر آن بر امنیت ملی ایران را به خوبی نشان می دهد. البته، انجام چنین تحقیقی به طور کامل، در قالب یک مقاله امکان پذیر نیست؛ بنابراین، این مقاله، تنها می کوشد تا مقدمهِ چنین بحثی را باز کند، با این امید که دیگر محققان آن را ادامه و گسترش دهند. دراینجا، تلاش می شود تا با بررسی کوتاه سیاست قدرتهای بزرگ در قبال تحولات اخیر، روندهای نظام بین الملل و جایگاه قدرتهای مختلف مورد بررسی قرار گیرد.

● دورهِ انتقالی نظام بین الملل

دههِ ۹۰ (۱۹۹۱ تا ۲۰۰۱) را می توان دوره ای انتقالی در نظام بین الملل به شمار آورد. طی بیش از یک دهه ای که از پایان جنگ سرد می گذرد، دیدگاههای مختلفی دربارهِ نظام بین الملل پس از جنگ سرد مطرح شده است، برای آشنایی با این دیدگاهها، با استناد به آنچه طی دههِ گذشته در عرصهِ بین المللی به وقوع پیوسته، روندهای نظام بین الملل در دورهِ انتقالی و چگونگی رسیدن به وضع موجود را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهیم.

بحران کویت نخستین آزمون عملی برای شناخت نظام بین الملل پس از جنگ سرد به شمار می رود. در این بحران، عراق به عنوان یکی از متحدان شوروی، بدون درک وقایع اتحاد جماهیر شوروی در دورهِ گورباچف، کویت را اشغال کرد، با این تصور که احتمالاً، حاکمیت نظام دوقطبی مانع از حمله به آن کشور خواهد شد و کمترین دستاورد این اقدام دریافت امتیازاتی از کشورهای عربی، به ویژه کویت و عربستان، مانند بخشودگی بدهیهای این کشور خواهد بود.

اما به رغم سابقهِ همکاری نزدیک عراق و شوروی و پیوندهای نظامی عمیقی که میان آن دو وجود داشت، اتحاد شوروی هیچ اقدامی برای دفاع از این متحد منطقه ای خود به عمل نیاورد. دیگر متحدان عراق در جریان جنگ علیه ایران مانند آلمان و فرانسه، که بیشترین کمک نظامی را به این کشور ارائه داده بودند، نیز در این جنگ، در کنار امریکا قرار گرفتند. چین هم، تنها به را‡ی ممتنع در شورای امنیت برای توسل به زور علیه عراق اکتفا کرد و ژاپن با اعطای کمک مالی به نیروهای ائتلاف و ارسال کشتیهای مین یاب به خلیج فارس، در کنار نیروهای ائتلاف به رهبری امریکا قرار گرفت.

بدین ترتیب، در این جنگ، تمامی قدرتهای مهم یا در کنار امریکا قرار گرفتند یا مانند شوروی و چین در حاشیه ایستادند. ویرانی عراق در واقع ویران شدن یکی از متحدان شوروی نیز بود. این جنگ را به طور قطع می توان نقطهِ پایان جنگ سرد و آغاز دوران پس از آن دانست. پس از این جنگ بود که امریکا نظم نوین جهانی را اعلام کرد؛ نظمی که در واقع، به معنای نظام تک قطبی تحت سلطهِ امریکا بود.(۲)

دومین آزمون نظام بین المللی در دههِ ۹۰، سیاست مهار دوگانهِ ایران و عراق و تحریم تهران از سوی واشنگتن بود. این آزمون برخلاف آزمون پیشین بیشتر شکل سیاسی و اقتصادی داشت تا نظامی. اما نظام تک قطبی امریکا از این آزمون ناموفق بیرون آمد.(۳) فرض مقامات واشنگتن بر این بود که از آنجا که کشور آنها یک ابرقدرت آرام به شمار می رود، دیگر قدرتها رهبری آن را می پذیرند و درصدد ایجاد اتحاد و ائتلاف علیه آن بر نمی آیند، اما تجربهِ تحریمهای اقتصادی فرامرزی امریکا نادرستی این فرض را به اثبات رساند. مقامات امریکا انتظار داشتند که تمامی کشورها آنها را در تحریم ایران، عراق و لیبی، همراهی کنند، اما طولی نکشید که مهم ترین متحدان بین المللی و منطقه ای آنها به مهم ترین ناقضان قوانین تحریم تبدیل شدند. برای نمونه، روسیه، فرانسه، ترکیه، نروژ و انگلیس همگی تحریم ایران را زیر پا گذاشتند؛ کشورهایی که برخی از آنها مانند انگلیس، نروژ و ترکیه از هم پیمانان نزدیک امریکا هستند. هرچند در مقابل، امریکا اقدامی علیه این کشورها به عمل نیاورد، اما در همین مدت، شرکتهای چینی که تحریم برخی از کالاهای مورد نظر امریکا را نقض کردند، تحت فشار قرار گرفتند و روسیه نیز به دلیل ادامهِ همکاریهای صلح آمیز هسته ای با ایران شدیداً مورد انتقاد قرار گرفت.

سومین آزمون نظام بین الملل در دههِ ۹۰، بحران کوزوو بود. این بحران که با پاک سازی قومی مردم کوزوو از سوی صربستان آغاز شد، به بحرانی جدی در اروپا منجر شد که سرانجام، به حمله نظامی به صربستان انجامید. هرچند صربستان از جمله متحدان سنتی روسیه در اروپا به شمار می رفت، اما در این جنگ، روسیه نتوانست از آن دفاع کند. بدین ترتیب سرانجام، صربستان هدف حملهِ مشترک انگلیس، فرانسه، آلمان و امریکا قرار گرفت، ضمن اینکه در این جنگ، سفارت چین در بلگراد نیز هدف واقع شد.

حمله به سفارت چین و کشته شدن تعدادی از اعضای سفارتخانه این کشور نیز نشان داد که چین نیز توانایی دفاع از منافع خود را در دیگر مناطق جهان ندارد. در عین حال، این بحران بیانگر ضعف دیگر قدرتهای بزرگ نیز بود. بحران کوزوو نشان داد که اروپا هنوز برای ایجاد ثبات و امنیت خود به امریکا نیاز دارد و بدون مداخله این کشور نمی تواند مشکلات خود در داخل قارهِ اروپا را حل کند.

حملات ۱۱ سپتامبر و حملات بیولوژیکی پس از آ ن را می توان به عنوان آزمون بزرگ دیگری برای ارزیابی نظام بین المللی پس از جنگ سرد در نظر گرفت.(۴) این حملات نشان داد که برخلاف گذشته، تنها دولتها توانایی تهدید کردن دیگران را ندارند، بلکه یک گروه تروریستی نیز می تواند ضربه ای به یک قدرت بزرگ وارد آورد که شاید بسیاری از دولتها از انجام آن ناتوان باشند.

بدین ترتیب، دورهِ انتقالی نظام بین الملل با تجاوز عراق به کویت آغاز و با حملات ۱۱ سپتامبر به امریکا پایان یافت. شکست عراق در سال ۱۹۹۱ نشان دهندهِ برتری امریکا و قدرت این کشور بود، همان طور که پس از آن، جورج بوش پدر نظم نوین را اعلام کرد، در حالی که حملات ۱۱ سپتامبر ضعف و آسیب پذیری امریکا را نشان داد

● نظام بین المللی جدید پس از ۱۱ سپتامبر

حملات ۱۱ سپتامبر تعارضات نظام بین الملل را نمایان کرد. از یکسو، به دنبال این حملات ضعف و آسیب پذیری قدرتهای بزرگ در برابر حملات تروریستی آشکار شد و از سوی دیگر، با حذف طالبان و صدام از صحنه قدرت، برتری برخی از کشورها بر دیگران نمایان گردید. به دنبال حملات ۱۱ سپتامبر، یکی از ضعیف ترین کشورهای جهان در برابر بزرگ ترین قدرت جهان قرار گرفت. البته، باید یادآور شد که در این رویارویی، تمامی جهان در کنار امریکا و علیه طالبان قرار گرفتند.(۵)

روسیه از این حملات به منزلهِ فرصتی طلایی(۶) برای نزدیک شدن به امریکا استفاده کرد،(۷) چین نیز ضمن مشارکت در ائتلاف ضدتروریسم، مناسبات خود را با امریکا ارتقا بخشید و دیگر متحدان واشنگتن هم در قالب ناتو خود را در کنار آن قرار دادند. بدین ترتیب، جبههِ وسیعی متشکل از تمامی قدرتهای بزرگ علیه تروریسم شکل گرفت و امریکا با استفاده از فضای بین المللی پدید آمده، توانست رژیم طالبان را با هزینهِ اندکی از صحنهِ قدرت حذف کند.

فضای حاکم بر روابط قدرتهای بزرگ پس از ۱۱ سپتامبر چیزی بود که امریکا طی دورهِ انتقالی برای اعمال فشار بر دیگر کشورها مانند ایران و عراق از آن برخوردار نبود. به همین دلیل، با مساعد شدن فضای حاکم بر روابط میان قدرتهای بزرگ، کوشید تا با حذف نظامهای مخالف خود در مناطق مختلف، نهایت استفاده را از شرایط جدید بکند. در همین راستا، پس از حوادث ۱۱ سپتامبر، عملیات اشغال افغانستان و عراق و احتمالاً، برخی از دیگر کشورها طراحی شد که تاکنون، دو مورد آن به اجرا درآمده است.

اما از نظر نحوهِ واکنش قدرتهای مختلف، تفاوت عمده ای میان این دو جنگ وجود داشت؛ چرا که در جنگ علیه عراق، که حدود بیش از یک سال پس از حمله به افغانستان صورت گرفت، بیشتر قدرتهای جهان با جنگ مخالفت کردند، اما امریکا به رغم این مخالفتها و بدون قطع نامه شورای امنیت و تنها با همکاری تعداد محدودی از کشورها، به عراق حمله و رژیم صدام را ساقط کرد، حتی مخالفتهای آلمان، روسیه، چین و فرانسه به منزلهِ مهم ترین قدرتهای بین المللی با این جنگ، نتوانست از وقوع آن جلوگیری کند.

این جنگ نیز همچون جنگهای نفت اول و کوزوو نشان داد که روسیه توانایی دفاع از منافع و متحدان خود را در ورای مرزهایش ندارد. تجربهِ یک دهه تداوم بحران و جنگ در چچن نیز نشان می دهد که ابرقدرت پیشین حتی در تأمین تمامیت ارضی خود نیز با مشکلا تی روبه رو است چه رسد به اینکه بتواند از امنیت متحدان و دوستان خود دفاع کند.

امریکا موفق شد در هر چهار جنگ کوزوو، کویت، عراق و افغانستان، کشورهای هدف را به تسلیم و شکست وادارد. هرچند پیروزی بر برخی از کشورهای ضعیف، منزوی و دارای نظامهای غیرمردمی دستاورد بزرگی محسوب نمی شود، اما در این میان، توانایی امریکا برای ضربه زدن به قدرتهای منطقه ای را نیز نمی توان دست کم گرفت. نتیجهِ تمامی این بحرانها نشان می دهد که امریکا از نظر نظامی می تواند ضربات سنگینی را بر کشورهای ضعیف و حتی برخی قدرتهای منطقه ای وارد آورد، ضمن آنکه باید یادآور شد که به تنهایی نمی تواند چالشها و تهدیدهای رویاروی خود را حل کند و در این راه، به همکاری تعدادی از قدرتهای دیگر نیاز دارد.

در تمامی جنگهای دههِ گذشته، امریکا ائتلافهایی گزینشی را ایجاد کرد و با استفاده از این ائتلافها از نظر نظامی موفق شد به اهداف خود دست یابد. با توجه به قدرت امریکا و گستردگی روابط بسیاری از کشورها با آن، همواره تعدادی از کشورها در مناطق مختلف جهان وجود دارند که با واشنگتن همکاری کنند؛ بنابراین، امریکا به ایجاد ائتلافهای دائمی که به ایجاد ائتلافهای متقابل از سوی دیگران یا انحلال اتحادها و ائتلافهای موجود، مانند ناتو بینجامد، نیازی ندارد.

هرچند این کشور از نظر نظامی توانایی انجام اقدامات یکجانبه علیه نظامهای ضعیف و غیرمردمی را داراست، اما تجربهِ کوزوو، بوسنی، افغانستان و عراق نشان داد که صرف پیروزی نظامی در جنگ کافی نیست و دست یابی به منافع و اهداف مورد نظر به توان برقراری صلح و امنیت پس از جنگ نیز بستگی دارد. در هیچ یک از موارد مزبور، امریکا نتوانسته است به تنهایی، امنیت و ثبات کافی را در سرزمینهای اشغالی برقرار کند، حتی تشکیل ائتلافهای گزینشی از طریق جلب همکاری دیگر کشورها نیز به برقراری صلح و امنیت پایدار نینجامیده است.

مجموعهِ این روندها به شکل گیری ساختار پیچیده ای از نظام بین الملل منجر شده است که با نظامهای پیشین متفاوت است. زمانی که از نظام بین الملل سخن به میان می آید، انتظار طبیعی این است که ساختار نظام بین الملل به نحوی یک قطبی، دوقطبی یا چندقطبی با اشکال مختلف آن ساده شود، اما بررسی مزبور نشان می دهد که نمی توان نظام بین المللی جدید را در این قالبها ساده کرد، بلکه به جای ساده سازی ساختار نظام بین الملل، باید بر اساس نقش و جایگاهی که هر قدرت در عمل، توانایی انجام خواسته های خود را دارد، تصویر دقیق و پیچیده ای از نظام بین الملل را ارائه داد.

به دلیل نبود دشمن مشخص همچون دوران جنگ سرد، مرزبندی مشخصی نیز در عرصهِ بین المللی وجود ندارد. در دنیای جدید، نمی توان به وجود قطبهای مشخص و متمایز قدرت قائل بود و با مرزبندی، آنها را از یکدیگر متمایز کرد. به عبارت دقیق تر، قطبی بودن از صحنهِ بین المللی برداشته شده است. کشورهای مختلف بر اساس قدرت و منافعشان و متناسب با شرایط مختلف، دربارهِ نوع واکنش خود تصمیم می گیرند. برای نمونه، در جنگ کویت، آلمان و فرانسه در کنار امریکا قرار گرفتند، اما ده سال بعد، در جنگ عراق، هر دو کشور از نظر سیاسی، در مقابل امریکا بودند، بدون اینکه قطب جدیدی را شکل داده باشند. نمونهِ دیگر اینکه در مقابل حملات تروریستی به امریکا و حمله به افغانستان، جهان تقریباً یکپارچه در کنار امریکا قرار گرفت، اما حدود دو سال بعد در جریان حمله به عراق، بیشتر کشورها و مردم جهان این حملات را محکوم کردند.

در عین حال، تأیید یا تقبیح رفتار امریکا، در این دو مورد مختلف تأثیری نیز بر تصمیم گیری این کشور بر جای نگذاشت. امریکا در اوج مخالفت بین المللی با سیاستهایش همان رفتاری را انجام داد که در اوج حمایت بین المللی از خود به نمایش گذاشت.

اگر بخواهیم تحولات بین المللی را بر اساس نحوهِ عملکرد امریکا و میزان مداخلهِ این کشور در مناطق مختلف جهان ارزیابی کنیم، به این نتیجه می رسیم که امریکا طی دوران پس از جنگ سرد، چهار جنگ را با موفقیت نظامی پشت سر گذاشته و تقریباً، در تمامی مسائل و بحرانهای مهم در گوشه و کنار جهان نقش داشته است؛ بنابراین، نظام بین الملل یک نظام تک قطبی تحت هژمونی امریکاست. شاید چنین تصور و برداشتی برای بسیاری پیش آمده باشد، اما این، تنها بخشی از واقعیت است.

همان طور که گفته شد واشنگتن در هیچ یک از بحرانها و جنگهایی که طی یک دههِ گذشته در آنها نقش داشته، به تنهایی وارد عمل نشده است. بلکه در تمامی آنها، با حمایت و پشتیبانی تعدادی از قدرتهای منطقه ای و بین المللی به جنگ، لشکرکشی یا دیگر مداخلات اقدام کرده است؛ موضوعی که نشان می دهد امریکا به تنهایی توانایی مقابله با چالشها و تهدیدهای بین المللی و حمله به کشورهایی - هرچند کوچک - را ندارد.

اهمیت این امر از آنجا ناشی می شود که اگر امریکا را فعال مایشاء تصور کنیم، برای خنثی سازی اقدامات آن راهی جز تسلیم باقی نخواهد ماند، اما زمانی که بپذیریم این کشور برای انجام اقداماتی علیه دیگر کشورها به همکاری تعدادی از قدرتهای مهم نیاز دارد، نتیجه این می شود که می توان با به کارگیری راهکارهای مناسبی مانع از همکاری دیگر کشورها با آن شد.

در عین حال، این راهکارها تا زمانی مؤثر واقع خواهند شد که کشورهای بی طرف به گزینش میان یک کشور ثالث و امریکا مجبور نشده باشند. تجربه نشان می دهد که بیشتر کشورها، به ویژه کشورهای کوچک و قدرتهای منطقه ای، زمانی که به گزینش میان امریکا و یک کشور دیگر مجبور می شوند، این کشور را برمی گزینند. رفتار پاکستان و عربستان در جنگ علیه طالبان و رفتار کشورهای عربی در جریان حمله به عراق گویای این واقعیت است.

با این حال، ممکن است این امر در ظاهر، دربارهِ قدرتهای بزرگ تا حدی متفاوت به نظر برسد. برای نمونه، چین، روسیه، فرانسه و آلمان زمانی که به گزینش میان عراق و امریکا مجبور شدند به مخالفتهای ظاهری یا جدی خود ادامه دادند، اما در عمل، به نحوی با امریکا همکاری کردند یا به زودی پس از پایان جنگ، برای دست یابی به منافع بعدی یا برای حفظ منافع خود در روابط با امریکا پروندهِ این اختلاف را مختومه اعلام کردند. این رفتار از چند عامل ناشی می شود: نخست اینکه منافع قدرتهای بزرگ با امریکا بیش از کشورهای کوچک گره خورده است و به همین علت، در نهایت، ترجیح می دهند منافع بزرگ تر را قربانی منافع کوچک تر نکنند. دوم آنکه، حتی اگر قدرتهای بزرگ در کشورهای در حال توسعه از منافع مهمی برخوردار باشند، برای حفظ آن باید قدرت دفاع از آن را داشته باشند. در حال حاضر، هیچ یک از قدرتهای بزرگ همچون امریکا توانایی لشکرکشی در مقیاس وسیع را به مناطق مختلف جهان ندارد؛ بنابراین، حتی اگر یک کشور در شرق آسیا یا خاورمیانه امتیازاتی هرچند بزرگ به آلمان، فرانسه، ژاپن یا روسیه اعطا کند، در صورت رویارویی نظامی میان این کشور با امریکا، هیچ یک از این کشورها توانایی دفاع از آن را در برابر امریکا نخواهند داشت و در نهایت، مجبور خواهند شد برای حفظ بخشی از منافع خود ، امریکا را در منافع و امتیازات اعطایی سهیم کنند. برای نمونه، عراق با اتخاذ استراتژی دادن امتیاز به قدرتهای مهم، کوشید تا حمایت آنها را علیه امریکا به دست آورد. قرارداد پنجاه میلیارد دلاری با روسیه دقیقاً در راستای چنین هدفی انجام شد، اما رفتار روسیه در این جنگ نشان داد که این کشور توانایی حفظ چنین امتیازی را ندارد.

نویسنده:نبی سنبلی

پی نوشت ها:

(۱) برای مطالعه بیشتر دربارهِ تأثیر نظام بین الملل بر ایران از دوره صفویه تا جنگ جهانی دوم رک به:

عبدالرضا هوشنگ مهدوی؛ تاریخ روابط خارجی ایران از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ دوم جهانی؛ تهران: موسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم، .۱۳۶۹

(۲) دربارهِ تلاش امریکا برای شکل دهی به نظام تک قطبی پس از جنگ سرد ر ک به:

نبی سنبلی؛ در استراتژی کلان امریکا پس از جنگ سرد؛ مجله سیاست خارجی؛ شماره ۱، بهار ۱۳۷۶.

(۳) در مورد تحریمهای اقتصادی علیه ایران و شکست آن رک به: دکتر حسین علیخانی؛ تحریم ایران: شکست یک سیاست؛ ترجمه محمد متقی نژاد؛ تهران: چاپ دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، سال ۱۳۸۰.

(۴) در زمینهِ تأثیر ۱۱ سپتامبر بر نظام بین الملل رک به:

The World after ۱۱ September, ۲۰ December ۲۰۰۱,

http://www.janes.com/security/international-security/news/misc/ jcom-promo-۰۱۱۲۲۰.shtml

(۵) دربارهِ همکاری کشورهای مختلف با امریکا علیه تروریسم رک به:

Estroying Al-۲۰۰۱, http: //usinfo .state .gov/ topical /pol /terror /۰۱۱۲۲۰۰۰.htm

(۶) در مورد روند رو به گسترش مناسبات روسیه به امریکا پس از ۱۱ سپتامبر رک به:

Russian Cooperation and the Future of Central Asia: An Intreview With www.washprofile.org

(۷) در مورد چرخش سیاست روسیه از مخالفت با ناتو به سمت همکاری و عضویت در آن پس از ۱۱ سپتامبر و همچنین، گسترش روابط روسیه و امریکا رک به:

Russia and NATO agree joint action, December ۷, ۲۰۰۱

http://www.cnn.com/۲۰۰۱/WORLD/europe/۱۲/۰۷/gen.nato.powell/ index.html Also, NATO-Rusia Relations: A New Quality, ۲۸ May ۲۰۰۲.

http:/www.nato.int/docu/basictxt/b۰۲۰۶۲۸e.htm

(۸) طی سالهای پس از جنگ سرد، بارها در ایران سخن از ایجاد ائتلافی متشکل از ایران، هند و روسیه یا چین به میان آمده، اما این گونه سخنان به هیچ نتیجه ای نرسیده است؛ موضوعی که یکی از علل آن را می توان همین ماهیت جدید مناسبات بین الملل دانست.

(۹) در سال ۲۰۰۱، امریکا با ۱۲۴ میلیون دلار، بزرگ ترین کشور کمک کننده به افغانستان در زمان حاکیمت طالبان به شمار می رفت. در این باره، رک به:

۲۰۰۲, htpp://www.cassiopaea.org/cass/afghan.hrm

(۱۰) البته، امروزه حوزه عملکرد گروه هشت به مسائل اقتصادی محدود نمی شود و بسیاری از مسائل سیاسی بین المللی، مانند تروریسم، گسترش تسلیحات کشتار جمعی و حقوق بشر نیز در نشستهای مختلف این گروه مورد بررسی و تبادل نظر قرار می گیرد.

(۱۱) در این مورد رک به:

Alison Bailin, From Traditional to Institutionalized Hegemony, February ۲۰۰۱.

http://www.g۸.utonto.ca/scholar/bailin/bailin۲۰۰۰.pdf

(۱۲) درباره نقش و جایگاه گروه هشت به فصل چهاروپنج منبع زیر مراجعه کنید:

John Kiton, The Role of the G۷ in the Regional Integration-Global

Security Link, G۸ Governance No.۲ (June ۱۹۹۷)

The Performance of the G۷ as a Global Security Body

http://www.g۸.utoronto.ca/governance/gov۲/gov۲per.htm

The G۷,s Growing Potential as a Supplier of Global Security in the ۱۹۹۰,s

http://www.g۸.utoronto.ca/governance/gov۲/gov۲pot.htm


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.