شنبه, ۲۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 8 February, 2025
سوریه از زاویه ای دیگر
![سوریه از زاویه ای دیگر](/web/imgs/16/119/e6zs21.jpeg)
بعد از آن همه تلاشی که کرده بودم تا به همسرم بقبولانم این سفر بیخطر است، نه تنها موفق به این کار نشدم، بلکه کمکم ته دل خودم هم خالی شده بود، اما شرایط طوری بود که امکان لغو کردن این سفر وجود نداشت و به همین دلیل سعی کردم در فاصله یکی دو روزی که از زمان مطلع شدن از این سفر تا زمان آغاز آن داشتم پاسخی برای برخی دغدغههایی که در ذهنم بود، پیدا کنم.
بعد از ظهر یک روز سهشنبه، بعد از حدود ۱۵ ساعت معطلی خستهکننده در فرودگاه دبی، در تاریخ ۹ اسفند ۹۰ با پرواز امارات به سمت سوریه پرواز کردیم و تقریبا ۴ ساعت بعد وارد VIP فرودگاه دمشق شدیم. موضوع رفتن به دبی و غیرمستقیم بودن پرواز ما به دمشق هم از آن مسائل مبهم سفر بود که تا آخر متوجه نشدیم آیا این کار به خاطر مسائل امنیتی بوده یا به دلیل نبود پرواز مستقیم از تهران به دمشق یا به خاطر بیبرنامگی افرادی که برای این سفر برنامهریزی کرده بودند.
در فرودگاه دمشق آقای خلف مفتاح، مدیرکل انتشارات وزارت اطلاعرسانی سوریه همراه یکی از اعضای سفارت جمهوری اسلامی ایران در سوریه به استقبال هیات ایرانی آمده بودند و پس از خیر مقدم کوتاهی که از طرف مقام سوری بیان شد سوار مینیبوسی شدیم که قرار بود ما را به محل اقامتمان ببرد. جلوی مینیبوس ما، یک خودروی تشریفات و جلوی این خودرو نیز یک خودروی پلیس که روی آن کلمه مراسم، (protocol) نوشته شده بود در حرکت بودند و یک خودروی لندکروز هم با تعدادی نیروی مسلح درون آن، ما را همراهی میکردند و این وضعیت تا آخرین روز سفر ادامه داشت. به هر تقاطعی که میرسیدیم متوجه میشدیم قبل از رسیدن ما، خودروهای سمت مقابل را متوقف کردهاند تا ما به توقف در پشت تقاطع یا چراغ قرمز نیاز نداشته باشیم. در طول مسیر فرودگاه تا هتل، بجز سنگربندیهایی که با استفاده از گونیهای خاک برای حفاظت از نگهبانان بعضی جاها مثل وزارتخانهها یا صدا و سیما انجام شده بود نکته غیرعادی خاص دیگری به چشم نمیآمد و البته صدای آژیر خودروی پلیسی که جلوی ما حرکت میکرد کمی فضای شهر را امنیتی جلوه میداد.
با توجه به فضای ظاهرا آرام دمشق، این مقدار تشریفات و حفاظت کمی غیرضروری مینمود و همین مساله باعث میشد این تحلیل برخی دوستان به ذهن متبادر شود که مسوولان سوریه میخواهند از این فرصت استفاده کنند و با این کار به مردمشان قوت قلب دهند که هنوز با وجود تحریمها و قطع ارتباط خیلی از کشورها، سفر هیاتهای خارجی به این کشور در جریان است. البته طبیعتا سوریها حداکثر تلاش خود را داشتند که برای هیات ایرانی اتفاقی نیفتد تا مبادا در این شرایط متلاطم، مشکلی بر مشکلاتشان افزوده شود. در طول مسیر فرودگاه به هتل، به نظرم رسید زندگی در دمشق جریان دارد و حتی این شهر نسبت به یکی دو سال قبل که خودم به اینجا آمده بودم زیباتر و تر و تمیزتر به نظر رسید که مسلما مسیرهایی که انتخاب شده بود و نحوه ایاب و ذهابمان در این برداشت موثر بود.
برای اقامت به هتل شام رفتیم که یکی از بهترین هتلهای شهر دمشق است. هتلی ۱۵ طبقه با یک رستوران گردان در طبقه پانزدهم آن که این روزها همچون سایر هتلهای شهر دمشق، به خاطر کاهش شدید گردشگران خارجی، بازارش بدجوری کساد است و بجز ما و معدود مهمانان دیگر، بقیه حاضران در هتل یا جزو کارکنان آنجا بودند یا افرادی که به منظور برگزاری جلسه یا انجام گفتوگو به لابی هتل آمده بودند. پس از رسیدن به هتل در یک ارزیابی مقدماتی به این نتیجه رسیدم که اگر از بلندپروازیهای یکی از همراهانمان که سر نترسی داشت و دائما به دنبال رفتن به مناطق ناآرام همچون شهر حمص بود جان سالم به در بریم خطر جدی دیگری ما را در این سفر تهدید نخواهد کرد.
پس از ساعتی استراحت برای زیارت به حرم مطهر حضرت رقیه(ع) رفتیم. در مسجد مجاور ضریح، زائران ایرانی که تعدادشان به چهل پنجاه نفر میرسید مشغول قرائت دعای توسل بودند و اطراف ضریح تقریبا خالی بود. بعد از زیارت به سفارت جمهوری اسلامی ایران در دمشق رفتیم. با توجه به کسالت آقای شیبانی، سفیر جمهوری اسلامی ایران در دمشق و حضور نداشتن وی در این برنامه، عباس گلرو، نفر دوم سفارت مطالبی را در خصوص اوضاع سوریه بیان کرد و پس از او نیز خزعلی، یکی دیگر از مسوولان سفارت صحبت کرد که مواضع واقعبینانهتری داشت و صریحتر از گلرو صحبت میکرد. او ضمن اینکه برخی انتقادات را نسبت به حکومت سوریه وارد میدانست، اما تاکیدش این بود که آنچه به عنوان مخالفت با حکومت در برخی نقاط سوریه در جریان است کاملا از بیرون هدایت و برنامهریزی میشود.
از جمله شواهدی هم که در تایید حرفهایش میآورد سلاحهای اسرائیلی و آمریکایی کشف شده از برخی مخالفان و همچنین اعترافات بعضی دستگیرشدگان حوادث سوریه مبنی بر ارتباط داشتن با آمریکا و اسرائیل بود. خزعلی به جنگ رسانهای هم که علیه سوریه در جریان است، اشاره کرد و تاکید داشت رسانههایی غربی یا عربی چون الجزیره و العربیه به تبعیت از حکومتهای متبوعشان در حال دامن زدن به تنشها در سوریه هستند و اخبار و گزارشهایی که منتشر میکنند یا دروغ است یا بسیار اغراقآمیز. او برای اثبات حرف خود به برخی گزارشهای منتشر شده از چنین شبکههایی اشاره میکرد و توضیح میداد به عنوان فردی که در محل وقوع برخی از این گزارشها حضور داشته، به کذب بودن اینها ایمان یافته است.
یکی از اعضای سفارت نیز در آن جلسه به ما توصیه کرد ترجیحا به صورت انفرادی در شهر دمشق تردد نکنیم چرا که علاوه بر وجود برخی گروههای تروریستی، نگاه برخی مردم نسبت به ایرانیها به خاطر جوسازیهای برخی رسانهها علیه حکومت سوریه و متحدانش عوض شده است و شاید مورد بیاحترامی یا ضرب و شتم قرار بگیریم. البته در روزهای بعد ملاحظه کردیم اگرچه شاید بعضی مردم سوریه به خاطر جوسازی برخی رسانهها نسبت به مردم ایران، علاقه قبلی را نسبت به ما نداشته باشند (که البته مصداقی از این موضوع را ندیدیم) اما علاقه خیلیها نیز نسبت به مردم ایران افزایش یافته است. مصداق آن هم یکی از کارکنان هتل بود که به خاطر عملکرد اخیر اتحادیه عرب در تعلیق سوریه از این اتحادیه اعتقاد داشت مردم سوریه بیش از اینکه عرب باشند، ایرانی هستند و به جای اینکه کشورهای عرب منطقه از منافع سوریه حمایت کنند جمهوری اسلامی ایران این کار را انجام میدهد.
● بازدید از بیمارستان نظامی تشرین
بازدید از بیمارستان نظامی تشرین و عیادت از نیروهای ارتش سوریه که در درگیریهای اخیر مجروح شدهاند اولین برنامه ما در دمشق بود که صبح روز چهارشنبه برگزار شد. بیمارستان نظامی تشرین در حومه دمشق قرار دارد و تازه هنگام بازگشت از این بیمارستان بود که خبردار شدیم ناآرامیهای اطراف دمشق تقریبا از همانجاهایی که بیمارستان آنجا واقع است، آغاز میشود و اگر کمی از آن منطقه جلوتر میرفتیم معلوم نبود بتوانیم سالم بازگردیم. زمانی که به بیمارستان تشرین رسیدیم، ورودی بیمارستان با گونیهای خاک، سنگربندی شده بود و نگهبانان در ورودی برای محفوظ ماندن از حملات معارضین مسلح، پشت این سنگرها نگهبانی میدادند. مانع فلزی مستحکمی که مقابل در ورودی قرار داشت به صورت برقی کنار رفت و ما پس از ورود، یکراست به اتاق مدیر بیمارستان رفتیم. مدیریت بیمارستان تشرین را فردی به نام دکتر موریس که یک نظامی عالیرتبه ارتش سوریه است به عهده دارد. او جراح استخوان است و از ۲ ماه قبل، مدیریت بیمارستان تشرین که تنها بیمارستان نظامی دمشق است به او واگذار شده است. ژنرال موریس، در صحبتهایی که در جمع ما داشت آماری از نظامیان سوری که در ناآرامیهای این کشور کشته شدهاند، ارائه کرد. به گفته او روزانه حدود ۱۰ الی ۱۵ نفر از مجروحانی که به بیمارستان تشرین آورده میشوند، شهید میشوند. البته در برخی روزها آمار کشتهشدگان از این مقدار هم بیشتر است و به ۳۰ نفر نیز میرسد به طوری که در طول ۲ ماه مدیریت دکتر موریس در بیمارستان تشرین، حدود هزار نفر از مجروحان کشته شدهاند.
عیادت از مجروحان، بخش دیگری از برنامه ما در بیمارستان تشرین بود و برای این کار با یکی از مسوولان بیمارستان که لباس نظامی به تن داشت و همراه ۲ نفر از پزشکان بیمارستان، به طبقات فوقانی رفتیم. امکانات بیمارستان حداقل چیزهایی بود که میشد برای یک بیمارستان تصور کرد و در محیط بیروح و افسردهکننده اتاقها، بجز تختهایی که مجروحان روی آنها خوابیده بودند چیز دیگری به چشم نمیخورد.
بالای سر هر یک از مجروحان که میرفتیم پزشکی که همراه ما بود گزارشی از وضع حال آن مجروح میداد و اگر خود مجروحان هم میتوانستند صحبت کنند گزارشی از نحوه درگیری و مجروحیت خود میدادند. یکی دو مجروحی که ابتدا دیدیم اوضاعشان به نسبت خوب بود و از ناحیه پا گلوله خورده بودند، اما هرچه جلوتر میرفتیم حال مجروحانی که از آنها عیادت میکردیم، وخیمتر بود. اکثر آنها جوانانی بودند که بیشتر از ۳۰ سال نداشتند و معمولا در ماموریتهایی که داشتند به کمین نیروهای معارض مسلح خورده بودند و شانس یا شاید هم بدشانسی آورده بودند که همچون برخی همقطارانشان کشته نشده بودند. یکی از آنها جوان خوشسیمایی بود که یک دستش قطع شده بود. بدنش هم پر از ترکش بود و به علت موج انفجار، حواسش خیلی سر جایش نبود. با کمک پزشک کمی جابهجا شد تا پشت او را که با ترکش، سوراخ سوراخ شده بود ببینیم. سرش هم به خاطر ضربهای که خورده بود متورم بود. نکته جالب هنگام عیادت از بیماران، گزارشهایی بود که توسط پزشک معالج آنها جلوی خودشان داده میشد. مثلا دکتر در خصوص این مجروح میگفت که چشمش به خاطر ضربهای که خورده، آسیبدیده و خوب شدنی هم نیست. البته شاید با توجه به کامل نبودن هوشیاری آن مجروح، این مساله چندان تاثیری روی او نداشت، ولی این گزارشهای پزشک تنها مختص او نبود. مثلا در مورد مجروح دیگری که اتفاقا کاملا هم هوشیار بود توضیح میداد کلیه و طحال او را خارج کردهاند و کمر به پایین فلج شده است و احتمالا در روزهای آینده پزشکان باید پای او را قطع کنند. مجروحان نیز همگی با صبوری و با چهرهای بیاحساس به گزارشهای پزشک گوش میدادند و در صورتی که هوشیار بودند به سوالات ما پاسخ میدادند. هیچگونه اثری از اعتراض یا ناراحتی یا پشیمانی در صحبتهای آنها دیده نمیشد و حتی مجروح میانسالی که چند روز قبل فرزند مجروحش را نیز در همین بیمارستان از دست داده بود کاملا با روحیه به سوالات ما پاسخ میداد و این چنین برخوردهایی در فضای سرد و غمگین تشرین واقعا عجیب به نظر میرسید. پسر جوانی که از ناحیه دو پا مجروح بود و البته وضع چندان وخیمی نداشت با هیجان بر ادامه حمایت خود از بشار اسد تاکید میکرد. او در ماموریتی که همراه یک گروه ۳۰ نفره در شهر حمص داشت مورد حمله معارضان مسلح قرار گرفته بود و جزو ۱۲ مجروحی بود که از این گروه باقی مانده بود و ۱۸ نفر بقیه کشته شده بودند. او تاکید کرد حاضریم جانمان را فدای بشار اسد و ارتش و ملت سوریه کنیم و ما هر دستی را که علیه ملت بلند شود، قطع میکنیم.
پس از عیادت این مجروحان، به پیشنهاد مسوولان بیمارستان و استقبال برخی دوستان، به بخشی که مجروحان بدحالتر پرستاری میشدند، رفتیم و پس از عیادت تعدادی از آنها احساس کردیم کفایت میکند و از بخش خارج شدیم. البته بعضی دوستان علاقه داشتند کشتهشدگان این حوادث را ببینند که خدا را شکر هر روز صبح کشتهشدگان را تشییع و از بیمارستان خارج میکردند و آن روز هم این کار را انجام داده بودند، بنابراین ما با خداحافظی از مسوولان بیمارستان به هتل بازگشتیم.
● دیدار با سران عشایر
بعدازظهر روز چهارشنبه، جلسهای با سران عشایر سوریه داشتیم. بافت جمعیتی سوریه به گونهای است که حدود ۶۰ درصد جمعیت آن را عشایر تشکیل میدهند، بنابراین مواضع آنها نقش مهمی در تعیین سرنوشت کشور سوریه میتواند داشته باشد. ۱۷ نفر از سران عشایر با عبا و دشداشه و چفیه و عقال، به این جلسه که در یکی از سالنهای کنفرانس هتل برگزار شد آمده بودند تا ضمن بیان مواضع خود به سوالات ما پاسخ بدهند. موضع مشترک آنها حمایت از دولت بشار اسد و تاکید بر حل مسائل در داخل سوریه بود. گلهمندی از مواضع مسوولان ترکیه و قطر و تقدیر از مواضع مسوولان جمهوری اسلامی ایران ازجمله نکات مشترکی بود که در صحبتهای آنها مشاهده میشد. آنها ضمن تاکید بر این که بشار اسد خط قرمز عشایر است، معتقد بودند گروههای معارضی که به صورت قانونی در داخل فعالیت میکنند، حدود ۲۵ درصد جمعیت این کشور را تشکیل میدهند و عشایر با استقبال از آنها آمادگی دارند تا برای حل مسالمتآمیز مشکلات گام بردارند. اعتقاد سران عشایر این بود که بشار اسد و ارتش سوریه اگر بخواهند میتوانند ظرف کمتر از یک روز غائله برپا شده در این کشور را خاتمه دهند، اما به خاطر جلوگیری از کشتار مردم بیگناه، دست به چنین کاری نمیزنند.
● زیارت حضرت زینب(س)
اعلام شده بود صبح روز پنجشنبه، به شهر زبدانی که یکی از شهرهای ناآرام در شمالغرب دمشق است میرویم، اما با توجه به این که این منطقه، جزو مناطق ییلاقی سوریه محسوب میشود آن روز برف شدیدی آنجا باریده بود و به همین دلیل ، سفر به زبدانی لغو شد. لغو این سفر فرصت داد تا زودتر به زیارت حرم حضرت زینب(س) مشرف شویم. فاصله زینبیه تا دمشق، حدود ۱۵ کیلومتر است. در خیابان منتهی به حرم، دو سه ایستگاه بازرسی درست کرده بودند که پس از عبور از آنها به حرم رسیدیم. بارشی که صبح به شکل برف بود تبدیل به باران شده بود و به خاطر باران، صحن حرم کاملا خلوت بود. در عوض داخل حرم پر از جمعیت بود و در داخل آنها ایرانیانی که در قالب کاروان به سوریه آمده بودند به چشم میخوردند. بعد از زیارت، برای قرائت فاتحهای به سمت آرامگاه دکتر شریعتی که در قبرستانی نزدیک حرم حضرت زینب (س) قرار دارد رفتیم. از شانس خوبمان، پیرمردی که مسوول قبرستان است همانجا بود و در آرامگاه دکتر شریعتی را که یک اتاق کوچک است باز کرد. چند قاب عکس و دستهگل رنگ و رو رفته، زینتبخش اتاقی هستند که بیش از ۳۰ سال، خلوتگاه دکتر شریعتی است و گذر ایام، نیز باعث ریختن بخشی از گچهای سقف این اتاق شده است.
رسانههای محدود و دولتی
برنامه بعدی ما بازدید از ساختمان روزنامه البعث و ملاقات با مدیر این روزنامه بود. ۳ روزنامه مهمی که در سوریه منتشر میشوند عبارتند از البعث، تشرین و الثوره که هر سه نیز دولتی هستند و البته مدیر روزنامه البعث که یکی از اعضای حزب بعث سوریه بود تاکید داشت که این روزنامه و موسسات زیرمجموعه آن کاملا خصوصی هستند و از دولت هیچ کمکی دریافت نمیکنند. روزنامه البعث، ۶۰ هزار نسخه تیراژ دارد و در سال ۱۹۴۶ تاسیس شده است. مدیر روزنامه البعث با اشاره به جنگ رسانهای تمامعیاری که علیه سوریه در جریان است گفت مسوولان رسانهای این کشور در تلاشند تا از تجربیاتی که ایران در فتنه پس از انتخابات خود به دست آورده برای مقابله با این جنگ رسانهای استفاده کنند.
در آن روز به جز بازدید از روزنامه البعث، بازدیدی هم از خبرگزاری دولتی سوریه (سانا) داشتیم. ساختمان بسیار بلند، امکانات بسیار محدود و محیطی کسلکننده، ازجمله اولین ویژگیهایی است که در زمان فکر کردن به این خبرگزاری به ذهنم میآید.
● تظاهرات حمایتی به سبک مردم سوریه
مسجد اموی، عمارت بسیار زیبایی است که در قلب شهر دمشق قرار دارد. براساس روایات، پس از حادثه کربلا، سرهای شهدا را به همراه اسرا به این محل میآورند و در همینجا بوده که حضرت زینب و حضرت زینالعابدین علیهمالسلام در حضور یزید، خطبههای غرایی را ایراد میکنند. برای حضور در نماز جمعه در کنار برادران اهل تسنن به این مسجد رفتیم و پس از برگزاری نماز جمعه و زیارت مقام راسالحسین که در این مسجد قرار دارد به میدان «سبع بحرات» رفتیم. این میدان به این دلیل سبع بحرات، خوانده میشود که ۷ خیابان به آن منتهی میشود و مردم دمشق در زمان برگزاری تظاهرات و راهپیمایی از این ۷ خیابان به سمت میدان سبع بحرات حرکت میکنند. در آن روز هم تجمع کوچکی از طرفداران بشار اسد و حکومت سوریه در آنجا برقرار بود. حدود ۱۵۰ نفر از دختر و پسرهایی که بیشتر آنها کمسن و سال بودند با ساز و تنبک و رقص و آواز، شعارهایی را در حمایت از بشار اسد و مخالفت با آمریکا و اسرائیل سر میدادند.
بعدازظهر جمعه نیز برای دیدار با یکی از خانوادههایی که فرزندشان در درگیریهای اخیر کشته شده است به شهرکی نظامی در دمشق رفتیم. پدر این نظامی جوان که حدود ۲۰ روز قبل در سن ۲۳ سالگی در درگیریهای منطقه باباعمر و در حمص کشته شده بود به همراه دیگر اعضای خانوادهاش در طبقه پنجم یکی از ساختمانهای قدیمی این شهرک نظامی پذیرای ما بود. وی با درد و اندوهی که به چهره داشت بیشترین تاسفش از این بود که جوانش را برای این به ارتش فرستاده بود که روزی برای آزادی بلندیهای جولان در مقابل ارتش اسرائیل بجنگد، اما الان عدهای در داخل کشور سوریه، سلاح به دست گرفتهاند و جوانانی همچون فرزند او را میکشند. البته او همچنان بر سر اعتقادش به بشار اسد و حکومت سوریه پابرجا بود و با اشاره به یکی دیگر از پسرانش که در کنارش نشسته بود میگفت که این فرزندش را هم به ارتش خواهد فرستاد.
● آوارگان داغ دیده شهر حمص
دیدار با خانوادههایی از شهر حمص که در جریان ناآرامیهای این شهر، عضو یا اعضایی از خانوادهشان را از دست داده و آواره شده بودند یکی دیگر از برنامههای این سفر بود. اکثر این خانوادهها شیعه و از طرفداران حکومت بودند و اعضای خانوادهشان به دست سلفیها ربوده و کشته شده بودند. زنهایی که شوهرشان را از دست داده بودند، بچههایی که دیگر پدر نداشتند و پدر و مادرهایی که داغ فرزندشان را دیده بودند به هتل آمده بودند تا از بدیهای جنگ و ناامنی برایمان بگویند. پیرمردی که روی ویلچر نشسته بود در حالی که نمیتوانست جلوی گریه اش را بگیرد در مورد چگونگی کشته شدن دو پسر جوانش به دست مخالفان توضیح میداد. همزمان با توضیحات او مرد جوانی که به همراه آنها بود تصاویر وحشتناکی از جنازههای فرزندان پیرمرد را که مثله شده بودند در موبایلش به ما نشان میداد. خانم بارداری که یک فرزند هم در آغوش داشت توضیح میداد که پس از چند روز بیاطلاعی از شوهرش که شغلش رانندگی بوده مطلع شده که توسط مخالفان ربوده شده و چند روز بعد نیز جنازه او را به دستش دادهاند.
بچههایی که در عالم کودکی، رفته رفته غم از دست دادن پدرشان را فراموش میکردند در گفتوگو با خبرنگاران ایرانی از نقاشیهایشان تعریف میکردند، نقاشیهایی که جای پدر در آنها خالی است. یکی از اهالی حمص تعریف میکرد که چگونه شبانه به خانهشان ریختهاند و پس از آتش زدن آنجا، آنها را وادار به کوچ کردن از شهر و دیار خود کردهاند. زن دیگری تعریف میکرد که تعدادی از اعضای خانوادهاش توسط سلفیها ربوده شدهاند و با وجود این که مبلغی را که برای آزادی آنها درخواست کرده بودند پرداخته است، اما آنچه در نهایت به دست آورده است چیزی جز جنازه عزیزانش نبوده است. اینها تنها گوشهای از درد و رنج افراد حاضر در آن جلسه بود که علاوه بر از دست دادن اعضای خانواده، با مشکل آوارگی نیز روبهرو بودند.
● گفتوگو با مسوولان سوریه
در سفر ۱۰ روزه به سوریه، علاوه بر برنامههای فوق با تعداد دیگری از مقامات و مسوولان کشور سوریه نیز دیدار داشتیم. ملاقات با افرادی چون نجاح العطار، معاون فرهنگی رئیسجمهور، احمد بدرالدین حسون، مفتی سوریه، فیصل مقداد، معاون وزیر خارجه، عدنان محمود، وزیر اطلاعرسانی و همچنین دیدار و گفتوگو با یکی از مقامات ارشد امنیتی سوریه و یکی از مشاوران رسانهای بشار اسد از دیگر برنامههای سفر به دمشق بود. این مقامات در ملاقاتهایی که با آنها داشتیم درخصوص ماهیت ناآرامیهای موجود در سوریه و جوسازیهایی که برخی از کشورها و رسانههای وابسته به آنها علیه حکومت بشار اسد انجام میدهند توضیح میدادند و از جنگ تمامعیاری که علیه مردم و حکومت این کشور است سخن میگفتند. جنگی که مسلما اولین قربانیان آن زنان و کودکان بیگناهی هستند که خانوادههایشان را در این درگیریها از دست میدهند.
آخرین نکته سفر به سوریه نیز جاماندن از پرواز به تهران بود که باعث شد در فرصت به دست آمده، یکی دو بار دیگر به زیارت حرم حضرت رقیه(ع) مشرف شویم و نهایتا یک روز بعد یعنی در تاریخ ۱۸ اسفند، با هواپیمای ایرباسی که ما تنها مسافران آن بودیم به ایران بازگشتیم.
● درعا؛ شهری در مرز آرامش و ناآرامی
بازدید از شهر درعا، مخاطرهآمیزترین برنامهای بود که در طول اقامتمان در سوریه داشتیم. درعا یکی از جنوبیترین مناطق سوریه است و در ۸۰ کیلومتری دمشق قرار دارد. این شهر با مساحت ۳۷۳ کیلومتر مربع و حدود یک میلیون نفر جمعیت، یکی از شهرهایی است که در مرز مشترک سوریه و اردن قرار دارد و ۲ درصد از مساحت سوریه و ۵/۴ درصد از جمعیت این کشور را به خود اختصاص میدهد. درعا منطقهای حاصلخیز است و شغل اصلی مردم این شهر زراعت، گردشگری و کار در کشورهای منطقه است و با توجه به نیاز نبودن روادید برای تردد میان اردن و سوریه، مردم این دو کشور در این منطقه روابط نزدیکی با یکدیگر دارند.
روزی که میخواستیم به درعا برویم، تعداد نیروهای مسلحی که مسوولیت حفاظت از گروه ما را بر عهده داشتند افزایش یافته بودند و دو خودروی ون پر از افراد مسلح ما را همراهی میکردند. از دمشق که به سمت درعا خارج شدیم پس از عبور از یکی دو ایست بازرسی که در خروجی شهر قرار داشت، برای این که جلب توجه نکنیم خودروی پلیسی که همیشه در طول سفر ما را همراهی میکرد از ما جدا شد و بقیه ماشینها نیز با فاصله زیادی نسبت به یکدیگر حرکت میکردند تا همه چیز طبیعی به نظر برسد. در نزدیکی شهر درعا خودروهای حفاظتی، جای خود را به دو خودرویی که در کنار جاده منتظر ما بودند دادند. پس از عبور از ایست بازرسیهای متعددی که در ورودی درعا قرار داشت ابتدا به استانداری رفتیم. از حدود ۷ ماه قبل با اوج گرفتن ناآرامیها در درعا و درخواست مخالفان برای عوض شدن استاندار، فردی تنومند و مقتدر به نام محمد خالد که یک نظامی بازنشسته است را به استانداری آنجا منصوب کردهاند.
زمانی که با او دیدار داشتیم به این فکر میکردم که او در زمان جوانی در لباس نظامی، چقدر رعبانگیز بوده است. پس از این که به صورت مسلسل وار، اطلاعاتی را درخصوص شهر درعا و ناآرامیهای آنجا داد قرار شد بازدیدی از شهر و برخی مناطق آنجا داشته باشیم. با وجود این که کنترل شهر در دست حکومت بود روز قبل از سفر ما، یک خودروی انتحاری در درعا منفجر شده بود و هنوز هم احتمال حرکتهای تروریستی زیاد بود. به همین دلیل هشت خودروی مسلح برای حفظ امنیت، ما را در زمان بازدید از شهر همراهی میکردند. با وجود حاکم بودن جو امنیتی بر شهر، زندگی جریان داشت و مردم مشغول رفت و آمد بودند و مغازهها و بازار باز و نسبتا شلوغ بود. ابتدا به مرکز پلیس شهر درعا رفتیم که حدود ۱۱ ماه قبل و در زمان شروع اعتراضات در این شهر توسط مخالفان به آتش کشیده شده بود و هنوز به همان حالت و به شکل مخروبهای باقی مانده بود. تمام پروندههایی هم که از مجرمان در این محل نگهداری میشد در این آتشسوزی سوخته بود و بقایای این پروندهها در اتاقهای این مرکز به چشم میخورد. مخالفان، مرکز تلویزیونی شهر درعا را نیز که ساختمان کوچکی بود آتشزده بودند. پس از آن که آنجا را هم دیدیم بازدیدی از سلاحها و مواد منفجرهای داشتیم که از معارضین مسلح درعا کشف شده بود. این بازدید آخرین برنامه ما در شهر درعا بود و بعد از آن به دمشق بازگشتیم.
حسین نیکپور
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست