پنجشنبه, ۱۴ تیر, ۱۴۰۳ / 4 July, 2024
مجله ویستا

بازار کار آکادمیک در انگلیس


بازار کار آکادمیک در انگلیس

در اروپا چند سیستم آموزشی وجود دارد می توان یک دسته بندی ساده از آنها ارائه کرد در اکثر سیستم های اروپایی, دانشگاه ها متعلق به دولت هستند و انتظار می رود که دانشگاهیان کارمندان دولت تلقی شوند

در اروپا چند سیستم آموزشی وجود دارد. می‌توان یک دسته‌بندی ساده از آنها ارائه کرد. در اکثر سیستم‌های اروپایی، دانشگاه‌ها متعلق به دولت هستند و انتظار می‌رود که دانشگاهیان کارمندان دولت تلقی شوند.

فرانسه، ایتالیا و اسپانیا یعنی اروپای جنوبی و جنوب غربی اروپا در این دسته می‌گنجند. دانشگاه‌ها به صورت متمرکز از طریق وزارت علوم اداره می‌شوند. در این سیستم، شغل‌ها مادام‌العمر هستند و افراد اخراج نمی‌شوند مگر اینکه خیلی خیلی بد عمل کنند. به دلیل دولتی بودن و توزیع پول میان آنها از طریق دولت، دانشگاه‌ها کمابیش شبیه هم هستند.

در آلمان و اروپای شرقی، دانشگاه‌ها عمومی هستند، ولی خیلی دولتی نیستند. دانشگاه‌ها مستقل‌ترند و دولت باید به نحوی برنامه‌ها را تصویب کنند.کسانی که در دانشگاه‌ها استخدام می‌شوند، کارمند دولت هستند و طول دوره خدمت شان هم طولانی مدت، یعنی تا زمان بازنشستگی است. وضعیت به گونه‌ای است که برخی چندتا دکترا می‌گیرند. رقابت ملی میان دانشگاه‌ها خیلی وجود ندارد.

در سیستم بریتانیا، افراد که در دانشگاه استخدام می‌شوند، کارمند دولت نخواهند بود بلکه دانشگاه قرارداد خصوصی با آنها می‌بندد و می‌تواند آنها را اخراج کند. دانشگاه‌های انگلیس منابع غیر از دولت نیز به میزان زیادی در اختیار دارند. این منابع از چند محل به دست می‌آید یکی از آنها از طریق شهریه از دانشجویان است. تا ۱۹۹۶ تحصیل برای دانشجویان انگلیسی رایگان بود اما یکی از چیزهایی که دولت کارگری تغییر داد، همین امر بود. حدود سه تا پنج‌هزار پوند در سال می‌دهند و در دانشگاه تحصیل می‌کنند. کسانی که خارج از اتحادیه اروپا باشند، باید دو یا سه برابر شهروندان بریتانیایی یا شهروندان اتحادیه اروپا پول بپردازند. توجیهش هم این است که این افراد مالیات نمی‌پردازند. همچنین برخی دانشگاه‌ها روابط خوبی با صنایع بزرگ دارند و از محل تحقیق نیز درآمد خوبی کسب می‌کنند.

مثلا دانشگاه وارویک نسبتا مستقل از دولت بوده است و اتکای زیادی به بودجه دولت نداشته است. ولی برخی دانشگاه‌های دیگر هستند که بدون بودجه و کمک دولت دوام نمی‌آورند. ۱۴۰ دانشگاه در بریتانیا وجود دارد. ۲۰ دانشگاه بیشتر محل تحقیق به شمار می‌روند و مزیت اصلی شان تحقیق است در حالی که ۴۰ دانشگاه دیگر هست که کار اصلی خود را آموزش تعریف کرده و ندرتا تحقیقی صورت می‌دهند. از دسته اول می‌توان به آکسفورد، کمبریج و دانشگاه لندن اشاره کرد. دسته دوم تا قبل از دهه نود پلی تکنیک قلمداد می‌شدند اما از آن زمان به بعد به آنها نیز دانشگاه گفتند. ذکر این تذکر ضروری است که با تغییرات و اصلاحاتی که در سال‌های اخیر در دست انجام است، این دسته‌بندی کلی میان دانشگاه‌های اروپا دارد کمی مخدوش می‌شود.

در تئوری تجارت می‌دانیم که هرجا تنوع باشد، تجارت شکل می‌گیرد. اگر تنوع دانشگاه‌ها زیاد باشد، افراد راحت‌تر در جایی قرار می‌گیرند که برای شرایط آنها سازگارتر باشد. فارغ از اینکه من کجا متولد شدم، به راحتی بتوانم در دانشگاهی که در زمینه مورد علاقه من کار می‌کند، وارد شوم. در بریتانیا و اروپا به طور کلی هنوز موانعی بر سر این قبیل جابه‌جایی‌ها وجود دارد، ولی در اروپا این قبیل تحرکات تشویق می‌شود. نمونه آن برنامه اراسموس است که بر اساس آن دانشجویان اروپایی تشویق می‌شوند تا اقلا یک ترم را در دانشگاهی دیگر در کشوری دیگر سپری کنند. حال به این مساله می‌پردازیم که چرا تحرک در دانشگاه‌های انگلیس کم است؟ یک دلیل آن شفافیت است. دقیقا نمی‌توان فهمید که فضای علمی در هر دانشگاه انگلیس چگونه است. وقتی این شفافیت نیست، تعریف مزیت‌های نسبی دانشگاه‌ها کار بسیار سختی می‌شود. عامل دیگر این است که اوضاع هر دانشگاه ریشه در سنت‌های آنجا دارد. کسی که از بیرون می‌آید با فرهنگ حاکم بر آنجا آشنا نیست و نمی‌تواند خیلی با آدم‌های آنجا تعامل داشته باشد. عامل سومی که در این قضیه موثر واقع می‌شود، زنجیره جذب است به این معنی که وقتی مثلا در دانشکده علوم سیاسی واری یک ایتالیایی هست، متقاضیان استخدامی که ایتالیایی هستند، را با او مقایسه می‌کنند و به عبارت دیگر راه برای جذب او باز می‌شود.

اگر کسی از کشور شما در دانشکده مذکور قبلا نبوده باشد، با تردید و شک به او نگاه می‌کنند. به دلیل انگلیسی بودن زبان تدریس در دانشگاه‌های انگلیسی، رقابت برای یافتن کرسی استادی در انگلیس شدیدتر از دیگر کشورهای اروپایی است، زیرا همه می‌توانند تا حدودی به انگلیسی صحبت کنند، ولی در مورد زبان‌های اروپایی وضع اینگونه نیست.

در مدیریت دانشگاه‌ها یک روندی ایجاد شده به این شکل که تلاش می‌شود افرادی که مدیران حرفه‌ای هستند و لزوما استاد دانشگاه نیستند، در راس مدیریت دانشگاه قرار گیرند تا دانشگاه‌ها حرفه‌ای‌تر اداره شوند. دانشگاه‌ها شبیه یک کمپانی بزرگ هستند که باید خوب اداره شوند و کسی که محقق است و استاد دانشگاه شده، لزوما مدیر خوبی نخواهد بود. نکته دوم این است که مشاغل غیرمتعارف در دانشگاه‌های انگلیس رو به ازدیاد است. اینها مشاغلی هستند که برای انجام کارهای موقت و کوتاه‌مدت تعریف می‌شوند. در گذشته دستمزد اساتید دانشگاه‌ها بسیار بالا بود، اما به مرور زمان کاهش یافته است. دلیل آن این است که در گذشته مثلا ۴۰ سال پیش، دانشگاه‌ها نهادهای بسیار نخبه‌گرایی بودند و نخبگان جامعه صرفا به دانشگاه می‌رفتند، اما در حال حاضر که هدف‌گذاری دولت این است که نیمی از جوانان به دانشگاه روند، دانشگاه‌ها بسیار گسترش یافته و از حالت نخبه‌گرایانه خارج شده است. لذا موقعیت دانشگاه‌ها تنزل یافته است.

موقعیت‌های شغلی در بخش آکادمیک انگلیس به این شرح است: نخست باید توجه داشت که شما باید مدرک داشته باشید، گاه بهتر است که فوق دکترا داشته باشید، هزینه این فوق دکترا توسط دولت پرداخت می‌شود، اما یک دانشگاه باید پروژه تحقیقاتی شما را تایید کند و متولی پذیرش شما بشود، بعد دانشگاه آن را تامین مالی کند. معمولا دانشجویان دکترا یک پول مختصری دریافت می‌کنند که معاف از مالیات است. گاه با شما قراردادهای کوتاه‌مدت از شش ماه تا سه سال برای آموزش یا یک تحقیق خاص منعقد می‌شود، اما کسی که به عنوان استادی پذیرفته می‌شود، اول مربی می‌شود.

در این دوران شخص باید در هر دو بعد تحقیق و آموزش موفق باشد، سپس فرد اگر در دانشگاه‌های تحقیق محور قرارداشته باشد، به دوره مطالعه و تحقیق وارد می‌شود، سپس شخص پروفسور می‌گردد و در نهایت انتظار می‌رود که در ۶۵ سالگی بازنشست شود. اگر کسی به ۶۵ رسید قانون اجازه می‌دهد تا افراد را به بازنشسته شدن ملزم کرد. سیستم بازنشستگی انگلیس خصوصی است و پول خوبی می‌دهد. برخی افرادی که بالاتر از ۶۵ سال هستند، کماکان در دانشگاه باقی می‌مانند. اینها به صورت فردی چانه زنی می‌کنند و توانایی دارند که برای دانشگاه پول جذب کنند، البته برخی دانشگاه‌های انگلیس سیستم آمریکایی ارتقای شغلی در دانشگاه‌ها را انتخاب کرده و به کار گرفته‌اند.

در حال حاضر ۱۵۰‌هزار نفر در دانشگاه‌های انگلیس استخدام هستند که از این میزان ۲۰‌درصد صرفا کار آموزشی و ۲۰‌درصد صرفا کار تحقیقی انجام می‌دهند و ۵۵‌درصد ترکیب آموزش و تحقیق را انجام می‌دهند. ۷۵‌هزار نفر نیز هستند که شغل‌های موقتی آکادمیک می‌گیرند، مثلا دانشجوی دکترا یا کسی است که تازه درسش را تمام کرده و برای تدریس یک درس دعوت به همکاری می‌شود. در آمریکا دانشجویان دکترا در مقایسه با دانشجویان دکترا اروپا درس شان را خیلی دیر تمام می‌کنند. دلیل آن چیست؟ یک دلیل آن این است که دانشگاه از دانشجویان دکترا برای تدریس استفاده می‌کند و اگر آنها فارغ‌التحصیل شوند این فرصت را از دست می‌دهند و باید مستقیما وارد بازار کار شوند و نمی‌توانند از آن قراردادها داشته باشند مگر آنکه رسما استخدام شوند.

بازار کار آکادمیک انگلیس بسیار غیرمتمرکز است برخلاف سیستم ایتالیا. به کسی که در رتبه پایین محقق/مربی (research/teaching fellows) است در سال ۲۳۵۰۰ پوند، به استاد (lecturer)ا ۳۰‌هزار پوند، به استاد باسابقه (senior lecturer) ا۳۵‌هزار پوند، به استادی که فقط تحقیق می‌کند(reader) ا۴۵‌هزار پوند و به استاد تمام ۵۵‌هزار پوند در سال حقوق می‌دهند. اینها خالص نیست و قبل از مالیات است. البته می‌شود به صورت فردی بر سر این حقوق چانه‌زنی کرد. این کار فقط در اوایل کار میسر است، ولی بعد از آن ممکن نیست. بعد از توافق مقدار آن محرمانه می‌شود. البته اگر یک کرسی استادی وضعیت خاصی داشته باشد، ممکن است برای آن کرسی خاص دستمزد بالاتری تعیین شود مثلا در فرانسه افراد کمی برای کرسی استادی شیمی در دانشگاه داوطلب می‌شوند.

لذا دستمزد استادی این رشته خاص بالاست. این تصمیم مربوط به اشخاص نمی‌شود بلکه در مورد کرسی‌های خاص استادی است. ۵۵‌هزار پوند برای استاد تمام حداقل دستمزد است نه حداکثر! کاملا بستگی به وضعیت هر فرد دارد. در انگلیس در مقایسه با ایتالیا شما در بازار آکادمیک مالیات کمتری می‌دهید اما در عین حال مزایای اجتماعی کمتری نیز دریافت خواهید کرد. در مجموع دستمزد مشاغل آکادمیک در انگلیس ۳۳‌درصد کمتر از آمریکا و اندکی پایین‌تر از دیگر کشورهای اروپای غربی است، اما میزان تغییر آن بیشتر است به این معنی که مجال بیشتری برای چانه‌زنی‌های فردی وجود دارد.

شرایط کاری به هر دانشگاه بستگی دارد. اصولا دو روز در هفته باید به آموزش، دو روز به تحقیق و یک روز به کارهای اجرایی اختصاص یابد. آموزش سیستم محاسبه پیچیده‌ای دارد که بر حسب سطح کلاس (لیسانس، فوق‌لیسانس یا دکترا)، پیچیدگی درس، تعداد دانشجو و امثالهم تغییر می‌کند، ولی به طور متوسط ۵ ساعت در هفته به این کار اختصاص می‌یابد و ۳۰ هفته آموزشی نیز داریم. کارهای اجرایی شامل امتحان گرفتن، انجام پذیرش دانشجویان، حل و فصل مسائل شخصی دانشجویان، انجام روال‌های اداری مربوط به دانشجویان میهمان، استخدام استاد و امثالهم می‌شود. حجم این کارها زیاد است زیرا وزارت متمرکزی برای انجام این‌کارها وجود ندارد. هر استادی باید مشاور تعداد مشخصی دانشجو باشد و حتی در مسائل شخصی آنها گوش شنوا باشد و آنها را راهنمایی کند. شما بعد از سه ترم تدریس یک ترم از تدریس معاف هستید. یا می‌توانید پشت سرهم تدریس کنید تا بعد یک ترم مرخص از تدریس شوید.

برای تحقیق هم بابت کنفرانس پرداخت‌هایی مشخص شده است. در دانشگاه‌های آموزش محور، وضعیت فرق می‌کند و هر کس باید چیزی بین ۱۵ تا ۱۸ ساعت در هفته تدریس کند، یعنی شبیه مدرسه. ندرتا پول بابت تحقیق و کنفرانس وجود دارد. وقتی این حجم از تدریس را دارید دیگر نمی‌توانید واقعا تحقیق کنید. کسانی که فقط تحقیق را دوست دارند و از آموزش خوششان نمی‌آید قراردادهای سه ساله می‌بندند. اینها از برخی امتیازات نظیر پرداخت مالی بابت کنفرانس محروم می‌شوند، اما در عوض به راحتی دانشگاه‌های خود را تغییر می‌دهند. شما باید زمان زیادی را صرف آماده کردن خود برای شغل بعدی یا جایگاه بعدی خود کنید. کسانی هم که فقط آموزش را دوست دارند، می‌توانند قراردادهای دائمی داشته باشند. اینها از پرداخت‌های تحقیق بی‌بهره خواهند بود و فرصت‌های ارتقای شغلی نخواهند داشت.

در فاصله سال‌های ۹۵ تا ۲۰۰۵، بازار کار آکادمیک ۲۰‌درصد رشد داشته است. دلیل آن هم تاکید بلر بر آموزش بود. بلر آموزش را راه حل نهایی خیلی از مشکلات می‌دانست. هدف‌گذاری ملی این بود که ۵۰‌درصد تعداد دانش آموختگان بیشتر شود. فوق لیسانس‌های متعددی راه‌اندازی شد تا دانشجویان خارجی را که پول بیشتری می‌دهند را جذب کند. معمولا انگلیسی‌ها وارد این برنامه‌ها نمی‌شوند. ۴۰‌درصد بازار آکادمیک در اختیار زنان است و آنها تنها ۱۳‌درصد استاد تمام‌ها را تشکیل می‌دهند. پیش از وقوع بحران، یافتن دانشجوی انگلیسی که بخواهد وارد دوره دکترا شود سخت بود دلیل آن این بود که بازار کار پرداخت‌های بهتری می‌داد. آنها یک فوق لیسانس می‌گرفتند و می‌توانستند مشاغل بسیار پردرآمد در صنعت پیدا کنند. الان در خلال بحران خیلی از مدیران صنعت تقاضا دارند که دانشگاه تحصیل کنند زیرا فرصت خوبی برای آموزش فراهم شده و کار در صنعت دیگر جذابیت چندانی ندارد.

تعداد اساتید خارجی در بازار کار آکادمیک انگلیس روبه‌رشد است و الان چیزی حدود ۱۵‌درصد می‌باشد. چینی‌ها، آمریکایی‌ها و ایرلندی‌ها بخش عمده آن را تشکیل می‌دهند. چینی‌ها ترجیح می‌دهند در کارهای آکادمیک وارد شوند که مهارت زبان کمتری می‌خواهد، اما انگلیسی زبان بودن آمریکایی‌ها و ایرلندی‌ها آنها را در این بازار کار پیش انداخته است. البته قواعد مهاجرت موجب شده تا جذب استاد از خارج اروپا مشکل باشد. فرار مغزها در انگلیس هم مطرح است. در برخی رشته‌ها فرار مغزها بیشتر است نظیر فیزیک. افراد نخبه خیلی زیاد جذب آمریکا می‌شوند چون در آنجا وضعیت مالی بهتر است. حتی جذب به استرالیا، هلند و نیوزلند هم دیده می‌شود.

گویلیلمو میردی

تقریر: علی سرزعیم