چهارشنبه, ۱۹ دی, ۱۴۰۳ / 8 January, 2025
کمدی مثل باتلاق است
«حمید پورآذری» از آن کارگردان های خوشرو و آرامی است که در بین اهالی تئاتر به سختکوشی شهره است . این روزها او و اعضای گروه «پاپتی ها» هرشب تماشاگران سالن سایه ی مجموعه ی تئاتر شهر را با لبانی پرخنده به خانه هایشان می فرستند . جدیدترین کار او که اجرای آن تا ۹ خرداد بود اقتباسی از نمایشنامه ی ای با عنوان «غلتشن ها » و نه غولتشن ها ، نوشته ی «کارلو گلدونی» (۱۷۰۷-۱۷۹۳) نمایشنامه نویس و شاعر ایتالیایی و به زبانی دیگر وارث وارثان کمدیا دلارته است.اجرایی که بیش از هر چیز انرژی اش را برای گرفتن خنده از تماشاگران اش متمرکز و تا به امروز پر تماشاگرترین اجرای چند ماه اخیر بوده است .
▪ گروه شما عنوان جالبی دارد . چرا پاپتی ها ؟
ـ سال ۱۳۷۹ بود که نمایش «خرس» را در جشنواره ی تئاتر دانشگاهی اجرا کردیم . همه ی ما آنموقع دانشجو بودیم . کار را من کارگردانی می کردم ، هدایت ، امیر شفیعی و الهام شکیب هم در آن بازی می کردند . بعد از اجرا احساس کردیم حق مان را خورده اند .کارمان با تمام ارزش هایی که داشت جدی گرفته نشد . ما هم گفتیم چون نه کسی را داریم و نه پشتوانه ای که از ما حمایت کند به همین خاطر اسم گروه را «پاپتی ها » گذاشتیم ؛ بعد در سال ۱۳۸۰ «یک نوکر و دو ارباب» که آن هم نوشته ی گولدونی بود و اولین کار حرفه ای گروه به حساب می آمد، روی صحنه بردیم .
▪ در تالار سنگلج ؟
ـ بله . این نمایش را در جشنواره ی کارتاژ تونس هم روی صحنه بردیم . سال ۱۳۸۱ هم «آندرانیک» را در تئاتر شهر اجرا کردیم .
▪ گلدونی را از کجا پیدا کردی ؟ توصیه ی کسی بود یا اتفاقی به آثارش برخوردی ؟
ـ نمایشنامه ی «یک نوکر و ارباب» به شکل محدود و بین سالهای ۵۶-۱۳۵۵ه.ش با تیراژ پایینی چاپ شده بود و از طریق یکی از دوستان با این اثر آشنا شدم . گلدونی و کارهایش به شدت به فضای زندگی ما در ایران نزدیک است . مثل نمایشنامه ی مدیره ی مهمانخانه ؛ امّا «غلتشن ها» در سال ۱۷۶۰ م برای اولین بار در ایتالیا اجرا شده بود و دو سال بعد هم همانجا چاپ شد . در سال ۱۹۶۲ برای اولین بار یک کارگردان غیر ایتالیایی و فرانسوی به نام « ژان ویلار» آن را اجرا کرد و حالا ۴۰ ، ۵۰ سال بعد از «ویلار» ما در ایران این نمایش را روی صحنه برده ایم و همانطور که می بینید این نمایشنامه در هر دوره ای مخاطبان خودش را دارد .
▪ چه ویژگی ای در این نمایشنامه هست که می تواند آن را در برابر گذشت زمان رویین تن کند ؟
ـ گلدونی فارغ از اینکه در کمدیا دلارته دست به نوآوری هایی می زند و متون این شکل نمایشی را مکتوب می کند ، به عنوان وارث وارثان کمدیا دلارته نیز شناخته می شود . او وجوه ملموس ِ اجتماعی را در کارهایش برجسته می کند . خصایصی که همواره وجود داشته و دارد مثلاً ویژگی غلتشنی و قلدرمآبی و زورگویی ؛ شاید امروز شکل اش با ۳۰۰ سال پیش فرق کرده باشد ولی هنوز هم هست . در همه ی ما هست . روشنفکر و غیر روشنفکر هم نمی شناسد . از این جهت با تِم بروزی در این نمایشنامه روبرو هستیم . مثلاً در مورد هملت هم شما اگر بخواهید بعد از ۴۰۰ ، ۵۰۰ سال آن را اجرا بکنید همان طراوت و تازگی قبل را دارد ، چرا که دغدغه هایش امروز هم برای ما قابل درک است .
▪ موافق هستی که جوهر حیات بخش نمایشنامه ی هملت ریشه در نگره های جهانشمول و فلسفی شکسپیر دارد در حالی که کار گولدونی از فرط سادگی و ملموس بودن برای ما همواره قابل درک و رجوع است ؟
ـ چیزهایی مثل شک و تردید در همه ی ما هست . شاید این همان نکته ای است که در ذهن من فصل مشترک هملت و کارِ گلدونی است . این مسئله چندان هم فلسفی نیست و جزء سرشتِ انسانی همه ی ماست .
▪ تصویری که گلدونی از ماهیت خانواده در نمایشنامه اش ارائه می کند و یا شکل حل مشکلات و پاسخی که در انتهای نمایش غلتشن ها داده می شود خیلی به ما ایرانی ها شبیه است . ما هم مسئله را حل نمی کنیم بلکه کنارش می گذاریم . در پایان اجرای تو هم مردهای غلتشنی که به زن هایشان زور می گویند ظاهراً آنها را می پذیرند ولی در واقع این مشکل همچنان وجود دارد و فقط لاپوشانی می شود.آیا آگاهانه این رویکرد را در اجرایت برجسته کردی ؟
ـ بله ... ا ین همان چیزی است که می گویم برای فضایی که ما در آن زندگی می کنیم قابل درک است و شبیه ماست . آدم هایی که در هیچ عصر و دوره و جفرافیایی محدود نمی شوند و همیشه هستند
▪ در اجرای غلتشن ها از بسیاری از امکانات فرمی کمدیا دلارته استفاده کرده ای . این امر از خود نمایشنامه ی گلدونی بر می آید و یا ریشه در ایده ها و علاقه مندی تو به کمدیا دلارته دارد و همینطور ارتباط و ترکیبی که تو بین همه ی این عناصر پیدا کرده ای ؟ چون نمی توانیم بگوییم متن گلدونی کمدیا دلارته است . اما در اجرای تو در شکل صجنه پردازی و تیپ سازی به وجوهی از کمدیا دلارته ی محض نزدیک می شویم.
ـ من نمی توانم ادعا کنم کمدیا دلارته کار کرده ام . در خود ایتالیا شاید بیشتر از ۵ یا ۶ نفر نباشند که می توانند تیپ «آرلکینو» را بازی کنند ، آن هم جایی که خاستگاه کمدیا دلارته است . در مورد تیپ «پانتالونه» هم همینطور است . چون سختی های خاص خودش را دارد . آنچه که الان به عنوان نمایش غلتشن ها روی صحنه رفته است از صافی ذهن من و گروه ۲۸ نفرهی پاپتی ها عبور کرده که علاقمند و تحت تاثیر کمدیا دلارته و نمایش هاس سنتی ایرانی مثل تخت حوضی هستند . خیلی تلاش شده که حاصل این فرآیند برآمده از گفتگو و تعاملی باشد که بین بچه های گروه بوده است . هر کس هر چه دارد روی دایره بریزد . چیزی که از کمدیا دلارته برای من جذاب بوده ، عنصر موقعیت است و آن انرژی ای که از این موقعیت برمی آید .چیزی که ما در نمایش سنتی خودمان نمی بینیم . در نمایش سنتی ما همه چیز ساکن است . سیاه بازی ما نیاز به انرژی و تحرک و پویایی دارد و ترکیب این اشکال نمایشی با کارهای گلدونی ، مولیر و بن جانسن که این انرژی را دارند و متاسفانه کم به سراغ آنها می رویم می تواند در این زمینه راهگشا باشد.
▪ با توجه به تاکید و بهره ای که در کار ات از بداهه پردازی می بری آیا کارگردانی و کنترل گروه بویژه در زمان اجرا برایت سخت نمی شود ؟ بازیگری که می بیند با یک رفتار و ژست و یا شوخی ای که می کند تماشاگر تحت تاثیر قرار می گیرد اگر هوس کند پیاز داغ ماجرا را بیشتر کند .....
ـ من هر شب کار را دقیق می بینم و یادداشت هایی بر می دارم و این نکته را به بازیگرها گوشزد می کنم که اسیر تماشاگر نشوند . تماشاگر جاهایی خیلی دوستانه و مهربانانه بازیگر را لب پرتگاه می برد و با همان خنده پرت اش می کند ته دره . کار کمدی حرکت روی تار مویی است که هر لحظه این خطر وجود دارد که از طرفی سقوط کنی . از طرفی ممکن است در دامان لودگی بیافتیم و از سوی دیگر بی مزه و عبوس به نظر بیاییم. همیشه این مثال را می زنم . کار کمدی عین یک باتلاق است که باید منطقی و معقول در آن عمل کرد . اگر بخواهی دست و پا بزنی که مرا ببینید فرو می رویم ، اگر هم ساکن باشی که اتفاقی نمی افتد . در عینحال کار ما اجرای تماشاگر است . مثل گفتگوی دو نفره ای است که اگر طرف مقابلی وجود نداشته باشد که با ابراز احساسات و خنده هایش این نظام را پیش ببرد همه چیز بهم می ریزد . تماشاگر می تواند به آن روح بدهد یا آن را بکشد .
▪ با توجه به حجم بالای بداهه پردازی ها آیا متن تنها به عنوان یک بستر انجام وظیفه می کند یا نقش بیشتری دارد ؟
ـ تمام چیزهایی که می بینید در طول تمرین های ما به دست آمده و در اجرا فرصت چندانی برای بداهه نداریم . هر بداهه ای باید از قبل ثبت و کنترل شده باشد . چون هر کار اضافه ای می تواند به ریتم آسیب بزند. متن گلدونی برای اجرا نوشته شده و متن صحنه است . شاید آنقدری که در اجرا لذت بخش است موقع خواندن نتواند جذابیتی از خودش بروز دهد . مثلا اجرایی از نمایشنامه ی یک «نوکر و دو ارباب» به کارگردانی «جوزف اشتره لر» می دیدم که به این کارگردان ارادت ویژه ای هم دارم . لحظاتی در اجرا بود «آرلکینو» برای اینکه بگوید خیلی گرسنه ام روی زمین دنبال حشره ای می گشت و آن را تعقیب می کرد . آن می گرفت ، با ظرافت بال هایش را می کند و بعد آن را قورت می داد تا سیر شود . بعد حشره در شکم اش بالا و پایین می رفت . بستر گرسنگی باعث می شد این موقعیت خلق شود و این موقعیت ، موقعیت دیگری را خلق می کرد . این که حالا مگس توی شکم او حرکت می کند و او را قلقلک می دهد . این امکانی است که در متن گلدونی هم وجود داشته و در کارهای مولیر هم دیده می شود . ببینید مثلاً عنوان نمایشنامه ی «یک نوکر و دو ارباب » خودش یک موقعیت است یا همین عنوان غلتشن ها که موقعیتی کلی را به ذهن می آورد .
▪ در شکل کارگردانی ات همه چیز عیان است . پنجره ای نیست ، دری نیست . همه چیز بر اساس یک قرارداد شکل گرفته است . در جنس بازی ها هم بدین شکل است .
ـ در کارهای قبلی هم همینطور بود . در یک «نوکر و دو ارباب» هم بازیگران مثل این کار دور صحنه می نشستند . در اجرای «هرچی دلت بخواد» هم همینطور . خیلی به مخفی کاری اعتقادی ندارم . در «آندرانیک» چون نفرات کمتر بود و یا معماری سالن اجازه می داد از این شکل حضر کردیم . من به اینکه تماشاگر باید همه چیز را ببیند اعتقاد دارم .
▪ به خاطر اینکه ارتباط اش با اجرا تقویت شود ؟
ـ بله ولی مهم تر این است که واقعاً هیچ چیز پنهانی نداریم .
▪ یکی از وجوه مثبت غلتشن ها این است که در عین تلاش بسیارش برای خنداندن تماشاگر در دام لودگی نمی افتد و بیشتر از قابلیت های تمام عناصری که در یک اجرا وجود دارد از جمله بازیگرها ، طراحی که اینجا خیلی ساده و مبدل به دو مصطبه روی صحنه شده، موسیقی ، نور و...استفاده می شود . نقطه ی شروع این فرم اجرایی کجاست؟
ـ ما در گروه روی اینکه باید خیلی صادقانه و جدی بازی کرد ، تاکید داریم. به نظر من همان مراحلی که برای یک تراژدی طی می کنیم باید برای کمدی هم طی کنیم . حالا با این اصل که کمدی یک پله سخت تر است . شاید این صداقت است که دارد به ما کمک می کند که به دام لودگی نیافتیم . فکر می کنم نباید به هر قیمتی تماشاگر را بخندانیم . بعضی موقعیت ها آنقدر جذابیت دارد و یا توانایی خود بازیگر که اینجا خیلی شرط است کار خودش را می کند ؛ مثلاً حضوری که علی سیار سرابی و یا هدایت هاشمی دارند به خودی خود نقش هایشان را جذاب می کند . یا مثلاً بازیگرهای دیگر معصومه قاسمی پور و افسانه بخشی فر در نقش کلفت خانواده ی لئوناردو.
▪ نوازنده های تو هم در این اجرا هویت شخصیت پردازانه پیدا کرده اند . انگار اینها نیروهایی هستند که با ساز خودشان می توانند موقعیتی ایجاد کنند یا در مورد آن به ما آگاهی دهند . در واقع آنها کارکرد روایی پیدا کرده اند و با حذف شان خللی در روایت ایجاد می شود . اگر بخواهم از چیزی شبیه این شکل استفاده مثالی بزنم باید به دو اجرای اخیر «نیما دهقان» یا اجرای «پینوکیو» ی «اصغر دشتی» که پیوند دهنده ی این دو هم موسیقی زنده ی «فرشاد فزونی» بوده اشاره کنم و خلاقیت های قابل توجه او ؛
ـ در یک اجرا همه چیز باید با هم و به صورت یکپارچه پیش برود . نه موسیقی سوار کار باشد که بخواهد احساسات تماشاگر را به طور مطلق در دست بگیرد ، نه نوع بازی به گونه ای باشد که موسیقی را فید کند . تئاتر به عنوان هنری کامل و ترکیبی از انواع هنرهاست و ما باید بین این عناصر تعادل بوجود بیاوریم . در کار ما هم همانطور که گفتی موسیقی ماهیت کاراکتری پیدا کرده. نور هم به همین ترتیب . در صحنه ای از نمایش هست که با داد و فریاد بازیگران قطع می شود . یا فضای خالی صحنه در اجرای ما عنصر مکمل بازیگری است که کمک می کند تا بازیگران آن چیزی را که در ذهن دارند به خوبی پیاده کنند .
▪ نوع تعاملی که افسانه بخشی فر در نقش کلفت با حیطه ی تیپیکال اش پیدا کرده بسیار خلاقانه است و تشخصی معادل نقش های اصلی اجرا به خودش بخشیده . آیا این امر هم در جهت همان بهره گیری حداکثری از عناصر اجرا بوده است.
ـ ببینید در اجرا باید همه چیز همطراز بشود . چون اگر نباشد تعادل را بهم می زند . در نقش هایی از قبیل کلفت ، هوشمندی بازیگر خیلی مهم است . چون فرصت شان خیلی کم است . باید توانایی و خلاقیت بیشتری از خودشان نشان بدهند که دیده بشوند. اتفاقی که می افتد اضافه نباشد ، در ذهن بماند و دلنشین باشد. افسانه بخشی فر این هوشمندی را داشت مثل علی هاشمی که در نقش اعلام کننده ی شروع و پایان صحنه ها جذاب ظاهر شده است و شاید حضورش کارکرد تعیین کننده ای نداشته باشد اما من نمی توانم اجرا را بدون حضور او در ذهن بیاورم .
▪ صحنه ای در اجرا هست که با تمام بخش های دیگر تفاوت دارد . آن هم جایی است که لئوناردو در مورد امن بودن و بی رفت و آمد بودن خانه اش حرف می زند که ناگهان خیل آدم هایی که نمی دانیم از کجا ، وارد صحنه می شوند و آنجا را شبیه بازار مکاره می کنند ؟
ـ این بخش به مرور در طول اجراها گسترش پیدا کرد. تلاش شده تا آنجا که می شود به گونه ای هرج و مرج دامن زده شود . سینا رازانی که با حضورش در این بخش به ما منت گذاشته . شب هایی هم بوده که از آقای کریم خان ، راهنمای سالن گرفته تا «فرزین صابونی» و «هنگامه قاضیانی» هم در اجرای این صحنه به ما کمک کرده اند . این جنبه ی کمیک برایم اهمیت داشته است .
▪ این که نشان دهی خانه ی غلتشن هایی مثل لئوناردو که تا این حد محافظه کاراند و برای سر و همسرشان سخت می گیرند در ذات اش چگونه است یا چگونه می تواند باشد؟
ـ دوست داشتم این هرج و مرج را نشان دهم .(می خندد) یک کمی هم شیطنت داشتم ...
▪ نقش ها چطور بین اعضای گروه تقسیم شد ؟
ـ ما از سال ۱۳۸۱ که این کار را نمایشنامه خوانی کردیم به ترکیبی شبیه این چیزی که الان روی صحنه است رسیدیم . از طرف دیگر آدم ها در هر کاری انرژی های خودشان را می آورند و شرایط و کیفیت اجرا را فراهم می کنند . هم علی سرابی و هم هدایت هاشمی تا به امروز خیلی تلاش کرده اند ، خیلی خوب آدم هایی را که بازی می کنند پیدا کرده اند و شبی نیست که عنصر تازه ای در کارشان نشان ندهند .
▪ در بازی هدایت هاشمی چیزهایی وجود داشت که احساس می کردم قرار است ارتباط بینامتنی بین حضور هدایت هاشمی در نمایش «شیطانی که سه موی طلایی داشت» به کارگردانی «دیتر کومل» و همینطور نوع حرف زدن و اطوارهایش در نمایش «دن کیشوت» اصغر دشتی که اینجا هم از همان شکل استفاده می کند ، ایجاد شود . این ارتباط عامدانه است ؟
ـ این اصرار خود من بود . در متن هست که خانم فیلیچه به سیمون می گوید به وقت لزوم نقش شیطان رو خیلی خوب بازی می کنی ، بعد من به رزیتا گفتم بگو شیطان با سه موی طلایی که شاید تا به امروز هم نداند که ماجرا چیست . (می خندد)
▪ در مورد بازی با دست چطور؟
ـ این از تمرین های بعد از جشنواره بیرون آمد . هر بار چیز تازه ای پیدا می شد . در اجرای جشنواره ، غلتشن های ما همه داد می زدند . بعد آمدیم صحبت کردیم که اینها از لحاظ طبقه اجتماعی با هم فرق می کنند و هدایت هاشمی به این سمت رفت تا تفاوتی در کارش ایجاد کند .
▪ بازیگران نمایش غلتشن ها از آزادی سخت و خطرناکی برخوردارند . با اینکه میدان عمل وسیعی برای بروز خلاقیت دارند اما فراموش کردن کوچکترین عمل تعیین کننده می تواند همه چیز را به هم بریزد ....
ـ بله . کار می افتد . ببینید چیزهای بامزه نباید ریتم را به هم بزند. چون کار ما خیلی متکی به لحظه است .اتفاقی که باید الان بیافتد اگر ثانیه دیگر رخ دهد ، هیچ فایده ای ندارد. ما فضا را بی رحمانه چیده ایم . فضا کاملاً سفید شده . لباس بازیگران رنگی است ، با سطح قرمزی که در وسط صحنه قرار گرفته همه چیز برجسته شده است . بازیگران باید حواسشان به خودشان باشد .
▪ از وضعیت اجرا راضی هستی ؟
ـ اجرا سختی های زیادی برای بازیگرها داشت . بویژه به خاطر وضعیت تهویه ی سالن سایه و هواسازی که بیشتر دکور بود . وضعیتی که به خاطر و شور و حرارت زیادی که روی صحنه بود گاه باعث می شد نفس تماشاگر هم بگیرد اما با این حال خوشحالم که توانسته ام تماشاگرانم را بخندانم . دست همه ی بچه های گروه را می بوسم .
امین عظیمی
http://www.nevisa.blogfa.com
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست