جمعه, ۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 24 January, 2025
فلسفه چیست و چرا ارزش مطالعه و تحصیل دارد دیدگاه ا سی یونیگ
● ریشه واژه فلسفه از كجاست؟
تعریف دقیق «فلسفه» غیر عملی است و كوشش برای چنین كاری، لااقل در آغاز، گمراه كننده است. ممكن است كسی از سر طعنه آن را به همه چیز و/ یا هیچ چیز، تعریف كند و منظورش آن باشد كه تفاوت فلسفه با علوم خاص در این است كه فلسفه میكوشد تصویری از تفكر انسان بهطور كلی و حتی از تمام واقعیت تا آنجا كه امكان داشته باشد، ارائه دهد؛ ولی عملاً حقایقی بیش از آنچه علوم خاص در اختیار ما میگذارند، عرضه نمیكند، تا آنجا كه به نظر بعضی برای فلسفه دیگر چیزی باقی نمانده است. چنین تصویری از مسئله گمراه كننده است. ولی در عین حال باید پذیرفت كه فلسفه تاكنون در اینكه به ادعاهای بزرگ خویش دست یافته و یا در مقایسه با علوم، دانش و معرفتی مقبول و برخوردار از توافق عام حاصل كرده باشد موفق نبوده است.
این امر تاحدودی و نه به تمامی مربوط به آن است كه هرجا معرفت مقبول در پاسخ مسئلهای به دست آمده، آن مسئله تعلق به حوزهی علوم داشته است و نه به فلسفه. واژهی فیلسوف از نظر لغوی به معنای دوستدار «حكمت» است، و اصل آن مربوط به جواب معروف فیثاغورث به كسی است كه او را «حكیم» نامید. وی در پاسخ آن شخص گفت كه حكیم بودن او تنها به این است كه میداند كه چیزی نمیداند، و بنابراین نباید حكیم بلكه دوستدار حكمت نامیده شود. واژهی «حكمت» در اینجا محدود و منحصر به هیچ نوع خاصی از تفكر نیست، و فلسفه معمولاً شامل آنچه امروز «علوم» مینامیم نیز میشود. این نحوه از كاربرد واژهی فلسفه هنوز هم در عباراتی مثل «كرسی فلسفهی طبیعی» باقی است.
به تدریج كه مقداری اطلاعات و آگاهیهای تخصصی در زمینه خاصی فراهم میشد، تحقیق و مطالعه در آن زمینه از فلسفه جدا شده رشتهی مستقلی از علم را تشكیل میداد. آخرین رشتههای این علوم روان شناسی و جامعه شناسی بودند. بدینگونه قلمرو فلسفه با پیشرفت معرفتهای علمی روبه محدود شدن گذاشته است. ما دیگر مسائلی را كه میتوان به آنها از طریق تجربه پاسخ داد مسئله فلسفی نمیدانیم. ولی این بدان معنی نیست كه فلسفه سرانجام به هیچ منتهی خواهد شد. مبادی علوم و تصویر كلی تجربهی انسانی و واقعیت تا آنجا كه ما میتوانیم به عقاید موجهی در باب آنها دست پیدا كنیم، در قلمرو فلسفه باقی میمانند، زیرا این مسائل ماهیتاً و طبیعتاً با روشهای هیچ یك از علوم خاص قابل پیجویی و تحقیق نیستند. گرچه این نكته كه فلاسفه تاكنون دربارهی مسائل فوق به یك توافق كلی دست نیافتهاند تاحدودی ایجاد بدبینی میكند ولی نمیتوان از آن نتیجه گرفت كه هر جا نتیجهای قطعی و مورد قبول عام به دست نیامده، كوشش و پژوهش در آن زمینه بیهوده بوده است. ممكن است دو فیلسوف كه با یكدیگر توافق ندارند، هر دو آثاری با ارزش بیافرینند و در عین حال كاملاً از خطا و اشتباه آزاد و رها نباشند، ولی آرای معارض آن دو مكمّل یكدیگر باشد. از این واقعیت كه وجود هر یك از فلاسفه برای تكمیل كار فیلسوفان دیگر ضروری است نتیجه میشود كه فلسفهورزی تنها یك امر فردی و شخصی نیست بلكه یك فرآیند جمعی است. یكی از موارد تقسیم مفید كار، تأكیدی است كه افراد مختلف از زوایای مختلف بر مسئلهی واحد دارند. قسمت زیادی از مسائل فلسفی مربوط به نحوهی علم ما به اشیاء و امور است نه مربوط به خود اشیاء و امور، و این هم دلیل دیگری است بر اینكه چرا فلسفه فاقد محتوا به نظر میرسد. ولی مباحثی مثل معیارهای نهایی حقیقت ممكن است به هنگام كاربردشان، مآلاً در تعیین قضایایی كه ما در عمل آنها را صادق میدانیم، تأثیر بگذارند. بحثهای فلسفی دربارهی نظریهی شناخت بهطور غیرمستقیم تأثیرات مهمی در علوم داشتهاند.
● فایده فلسفه چیست؟
پرسشی كه بسیاری از مردم هنگام برخورد با مسئله (یعنی فلسفه) میپرسند این است كه فایده فلسفه چیست؟ نمیتوان انتظار داشت كه فلسفه مستقیماً به تحصیل ثروت مادی كمك كند. ولی اگر ما فرض را بر این نگذاریم كه ثروت مادی تنها چیز ارزشمند است، ناتوانی فلسفه در تولید مستقیم ثروت مادی به معنای اینكه فلسفه هیچ ارزش عملی ندارد، نیست. ثروت مادی فینفسه ارزشی ندارد -مثلاً یك دسته كاغذ كه آن را اسكناس مینامیم فینفسه خوب و خیر نیست- بلكه از آن جهت خوب است كه وسیله ایجاد خوشحالی و شادكامی است. تردید نیست كه یكی از مهمترین سرچشمههای نشاط و شادكامی برای كسانی كه بتواند از آن بهرهمند شوند، جستجوی حقیقت و تفكر و تأمل دربارهی واقعیت است، و این همان هدف فیلسوف است. به علاوه آنان كه به خاطر علاقه به یك نظریه خاص همهی لذتها را یكسان ارزیابی نمیكنند و كسانی كه علیالاصول چنان لذتی را تجربه كردهاند، آن را لذتی برتر و بالاتر از همهی انواع لذتها میشمارند. از آنجا كه تقریباً همه محصولات صنعتی به جزء آنها كه مربوط به رفع نیازهای ضروری هستند، فقط منابع ایجاد راحتی و لذت میباشند، فلسفه از جهت فایده بخشی میتواند با بسیاری از صنایع رقابت كند؛ خصوصاً زمانی كه میبینیم عدهی كمی به صورت تمام وقت به پژوهش فلسفی اشتغال دارند شایسته نیست از صرف شدن بخش كمی از استعدادهای آدمی برای آن دریغ ورزیم، حتی اگر آن را فقط منبعی برای ایجاد نوعی خاص از لذت بیضرر كه ارزش فینفسه دارد (نه فقط برای خود فلاسفه بلكه برای آنها كه از ایشان تعلیم مییابند و اثر میپذیرند) بدانیم.
ولی این تمامی آنچه كه در حمایت از فلسفه میتوان گفت نیست. زیرا غیر از هر ارزشی كه بر فلسفه بهطور فینفسه مترتب است و ما فعلاً از آن صرفنظر میكنیم، فلسفه همیشه غیرمستقیم تأثیر بسیار مهمی بر زندگی كسانی كه حتی چیزی دربارهی آن نمیدانستهاند داشته و از طریق خطابهها، ادبیات، روزنامهها و سنت شفاهی به پالودن فكر اجتماع كمك نموده و بر جهانبینی افراد مؤثر واقع شده است. آنچه امروز به نام دین مسیحیت شناخته میشود، تاحدود زیادی تحت تأثیر فلسفه تكوین یافته است. ما در بخشی از افكار و عقاید كه نفش مؤثری در تفكر عمومی آن تا یك نتیجه یا فرضیهی علمی در حوزهی خاص خودْش اعتبار یافت نباید ما هم آن را بیقید و شرط یك حقیقت فلسفی بدانیم. مثلاً به هیچ عنوان نمیتوان گفت كه چون زمان فیزیكی غیرقابل انفكاك از مكان است، چنان كه امروزه علم فیزیك ادعا میكند، پس تقدم مكان بر زمان یك اصل فلسفی است. زیرا ممكن است این امر نسبت به زمان فیزیكی صادق باشد، آن هم به این دلیل كه زمان فیزیكی در مكان اندازهگیری میشود.
هم در سطحی وسیع داشتهاند، مرهون فیلسوفانیم. عقایدی مثل اینكه با انسانها نباید همچون ابزار و وسیله رفتار كرد و یا اینكه حكومت باید مبتنی بر رضایت حكومت شوندگان باشد.
این تأثیر خصوصاً در حوزهی سیاست مهم بوده است. برای مثال قانون اساسی آمریكا تاحدود زیادی یكی از موارد اعمال و پیاده نمودن اندیشههای یك فیلسوف یعنی جان لاك است، با این تفاوت كه در آن رئیس جمهور جای پادشاه موروثی را گرفته است، چنان كه بر سر سهم و تأثیر افكار روسو در انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه، اتفاق نظر وجود دارد. البته بیتردید فلسفه گاهی بر سیاست تأثیر سوء میگذارد: فیلسوفان قرن نوزدهم آلمان بخشی از گناه پیدایش ناسیونالیسم افراطی در آلمان را كه سرانجام چنان صورت انحرافی یافت به دوش میكشند، هر چند نسبت به آنچه سرزنش شدهاند اغلب اغراق شده و تعیین دقیق حد و مرز مسئله به دلیل پیچیدگی و غموض آن دشوار است. ولی اگر فلسفهی بد تأثیر بدی بر سیاست بجا میگذارد، فلسفه خوب نیز دارای آثار خوب است. ما به هیچ روی نمیتوانیم از تأثیر فلسفه بر سیاست پیشگیری كنیم، پس باید كاملاً متوجه این امر باشیم كه چه مفاهیم فلسفی میتوانند بر سیاست تأثیر مثبت به جا گذارند و نه منفی. دنیا چقدر كمتر دچار زحمت میشد اگر آلمانیها به جای فلسفهی نازیسم تحتتأثیر فلسفهای بهتر بودند.
منبع : کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست