یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
مجله ویستا

یک لحظه غفلت


یک لحظه غفلت

یادداشتی بر فیلم نفرین ساخته علی توکل نیا

مانند همیشه، کاملا طبق برنامه ریزی انجام شده پیش رفت. در یکی از سالن های سینما، با برنامه ای که در دست دارید، در جایتان مستقر می شوید. سکانس آغاز فیلم، شما را در صندلی تان میخکوب می کند! درگیری دو مرد در جنگل و قتل یکی به دست دیگری. سوالی ذهنتان را درگیر می کند. جنس کار کاملا متفاوت از کارهای کارگردانی است که شما می شناسید. تیتراژ فیلم پاسخ سوال شماست. به هرحال توفیق اجباریست! برنامه فیلم ها را کنار می گذارید و به تماشای اثری می نشینید که اولین ساخته بلند سینمایی کارگردانش است. فیلم های اول خیلی از فیلمسازان، بهتر از خیلی از کارهای سطح پایین سایر فیلمسازان درمی آید و مسیر حرفه ای آنها را تعیین می کند و بخصوص در سطح بین الملل مایه آبروداری سینمایمان می شود.

علی توکل نیا بعد از دو دهه فعالیت در سینما و ساخت چند فیلم تلویزیونی، با اثری بلند در ژانر وحشت و بازیگران بنامی چون اندیشه فولادوند، نیما شاهرخ شاهی، نیلوفر خوش خلق و... قدم به سینما گذاشته است; ژانری که به سختی می توان فیلمی قابل بحث و سرآمد را در آن یافت.طرح داستانی که با آن روبه روییم به مکان نفرین شده ای می پردازد که دختری بر اساس یک کتاب و درگیری های روان پریشانه اش، اتفاقاتی را برای او رقم می زند. بعد از تماشای فیلم و تحلیل آن این فکر ایجاد می شود که بعضی چیزها در زندگی بشر، حاصل یک لحظه غفلت توصیف می شوند. برخی آثار هنری هم نتیجه چنین لحظه هایی هستند که معدودی از آنها آثار ماندگاری می شوند اما فیلم ساختن، با توجه به روند معمول تولید فیلم نمی تواند حاصل یک لحظه غفلت باشد.ایده اساسی می تواند چنین باشد ولی نه کل روند تولید."نفرین" از آن موارد عجیب و منحصر به فردی است که گویی روند تولیدش حاصل همان لحظه غفلت است.

مشخص نیست توکل نیا با چه تفکری این فیلم را ساخته که جدا از یکسری معیارهای هنری فیلم، به این نتیجه رسیده که چنین فیلمی می تواند مقبول تماشاگر عام قرار بگیرد. برای درک داستان و روابط شخصیت های فیلم، جان تماشاگر بالا می آید. فیلمنامه نویس تعدادی شخصیت و اتفاق خلق کرده اما گویا خود به درستی نمی داند تکه های پازل را چگونه در کنار هم قرار دهد تا بتواند داستان و تصویری کامل و قابل فهم ایجاد کند. یکی از بزرگترین کاستی ها در سینمای کنونی ما،نبود فیلمنامه هایی با ساختار منسجم است که نتیجه آن شلختگی و بزن دررویی و باری به هر جهت کارکردن است.حتی اگر توکل نیا، عملا برای ساختن فیلم، کوه را هم جابه جا کرده باشد، نتیجه می شود نوعی خودویرانگری.

فضاسازی فیلم کاملا شکلی رئالیستی دارد و هیچ سنخیتی با سبک مورد نظر ندارد و اتفاقات یا شخصیت ها و مکان نفرین شده به مخاطب را القا نمی کند.حتی بهره گرفتن از موسیقی، نور و المان های تصویری به قدری ضعیف و نامناسب صورت گرفته که هیچ تاثیر مثبتی را در این روند ایجاد نمی کند; از موسیقی ضربی و صدای زوزه گرگ گرفته تا نورهای تخت که کاملا اشیا را واضح و یک دست نشان می دهد، تا المان های تصویری مثل داس و...که باعث کسالت و آزار تماشاچیان می گردد.

در چنین مواقعی موردی که به چشم می آید و به نوعی جور مابقی عوامل را باید بکشد، بازیگر است اما متاسفانه این اتفاق هم رخ نمی دهد. اندیشه فولادوند بازی به نسبت قابل قبولی دارد ولی راضی کننده و باورپذیر نیست. وی به عنوان نقش اصلی داستان، که از همان ابتدا به عنوان فردی با درگیری های درونی و روحی معرفی می شود، شخصیتی بسیار منطقی تر از سایر شخصیت های فیلم دارد. گویی آنها بیمار روحی اند تا او! نیما شاهرخ شاهی، فرزند پیرمردی که صاحب آن خانه نفرین شده است، با ظاهری کاملا به روز و روی مد، اصلا به عنوان یک روح خبیث سرگردان که قصد آزار افراد گمشده را دارد، بخصوص با آن خنده های شیطانی انتهای کار که به جای ترس و دلهره، سبب خنده می شد، بازی ضعیفی از خود به نمایش گذاشت.

درباره بازی نیلوفر خوش خلق(مهرآذر) با آن شیوه ادای دیالوگ هایش و شوخی ها و اداهای لوسش چه می توان گفت؟ تکنیک کار هم مثل روایت فیلم، قابل بحث و سوال برانگیز است! نوع فیلمبرداری روی دست با تکان های شدید، به عنوان نمونه استفاده از این تکنیک در نماهای مطب دکتر روانپزشک منطقی به نظر نمی رسد. اهالی سینما و تماشاگران توقع بالاتری از فیلمسازانی دارند که اثرشان در جشنواره ای بین المللی و از میان خیل عظیمی آثار سینمایی انتخاب و اکران می شود. گرچه نباید از یاد برد که همیشه اولین فیلم، سخت ترین فیلم است.

نویسنده : مهرنوش قهرمانی