سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

جهان صحنه ای بیش نیست


جهان صحنه ای بیش نیست

دو خانواده لنكستر و یورك كه عموزاده های یكدیگرند به نوبت و براساس مجموع اتفاقات و نسبت به جلب و جذب افكار عمومی و گاهی دسیسه و خیانت و آدمكشی ریچارد سوم بر اوضاع انگلستان مسلط شده, زمام امور را به دست می گیرند و این در حالی است كه نیات استعماری, جاه طلبانه, تسلط بر سرزمین های دیگر ایرلند و سیر طلایی كه از این طریق عایدشان می شود, چشم تنگ زراندوزشان را فراخ تر و حریص تر كرده, به فكر دست درازی به اقالیم دیگرند

دو خانواده لنكستر و یورك كه عموزاده های یكدیگرند به نوبت و براساس مجموع اتفاقات و نسبت به جلب و جذب افكار عمومی و گاهی دسیسه و خیانت و آدمكشی (ریچارد سوم) بر اوضاع انگلستان مسلط شده، زمام امور را به دست می گیرند و این در حالی است كه نیات استعماری، جاه طلبانه، تسلط بر سرزمین های دیگر (ایرلند) و سیر طلایی كه از این طریق عایدشان می شود، چشم تنگ زراندوزشان را فراخ تر و حریص تر كرده، به فكر دست درازی به اقالیم دیگرند. از این رو اختلاف و كشمكش و نزاع بر سر قدرت و دستیابی به خزاین بادآورده بیشتر و بیشتر شده، مدت ۱۵۰ سال جامعه انگلستان را از حالت سكون و آرامش خارج و مردم را به خاك سیاه و فلاكت می نشانند. فلاكتی كه به دلیل نزاع با فرانسه مضاعف شده، برگ سیاهی بر تاریخ این سرزمین رقم می خورد. درگیری دو خانواده كه در تاریخ از آن تحت عنوان جنگ رزها (گل ها كه نشان هر یك از این دو خانواده است) نام برده شده است، در نمایشنامه های مختلف تجلی یافته است. نكته در آن است كه هر یك از دو خانواده پس از تسلط بر غنائم، مالیات، باج و خراج و در كل ثروتی كه ناشی از سروری آنهاست، بسنده نكرده، به دنبال كسب منافع و درآمد بیشتر است. بنابراین چشم طمع به سرزمین های دیگر و استثمار ملل مغلوب می دوزد. استثماری كه اندیشه رقابت و دشمنی را افزایش داده، توطئه ها و دسیسه ها، قتل و كشتار و... را وسیع تر می كند. توطئه و دسیسه ای كه بعضاً از طرف نزدیك ترین و خادم ترین افراد دیكتاتور صورت می پذیرد.در این دوران اوضاع سیاسی- اجتماعی در انگلستان بسیار مغشوش و آشفته بوده و شكسپیر مرتباً در آثار خود بدان اشاره می كند. در حقیقت شكسپیر از طریق طرح مسائل تاریخی، مسائل و مشكلات زمان خود را مطرح می سازد. از این رو مشكلات سیاسی و تاریخی در آثار او مبدل به تمی برجسته می شود و این تم در كنار دو تم دیگر (مذهب و مسائل مربوط به جنس مخالف) از عمده ترین درونمایه های آثار وی هستند. تا آن جا كه از رومئو و ژولیت تا تراژدی قیصر همگی تحت تاثیر آن قرار دارند. و زمانی این تم در آثار او برجسته تر می شود كه بورژوازی در انگلستان از نفوذ و قدرت بیشتری برخوردار شده، به واسطه این نفوذ و قدرت اقتصادی سمت و سوی تصمیم گیری های سیاسی را نیز تعیین می كند.

یكی از مهم ترین تاثیرات بورژوازی تحریك و تشویق سردمداران حكومت (پسرعموها) به استعمار و گاهی ضمیمه ساختن اقلیمی به انگلستان است. اندیشه ای كه در زمان الیزابت به اوج خود می رسد و موجب پیدایی نوعی غرور ملی و لذت افتخار و كسب پیروزی می شود. غروری كه از طریق مورخان تشدید و گاهی تشویق نیز می شود؛ مورخان و تاریخی كه مایه های اساسی درام های تاریخی شكسپیر را فراهم می سازند.در حقیقت در كنار مورخان، جامعه انگلستان به زودی واجد نمایشنامه نویسانی می شود كه عهده دار تحریر وقایع تاریخی می شوند. لیكن كاری كه شكسپیر انجام می دهد، این است كه نمایشنامه های تاریخی خود را به سمت اخلاقیاتی سوق می دهد كه می توان از آن تعبیر نمایشنامه های (تاریخی- اخلاقی) داشت. یعنی تاریخ را با تاكید بر ضرورت توجه به مسائل اخلاقی مطرح می نماید. (به یاد بیاورید مونولوگ لكنستر فرتوت را پیش از مرگ). از این رو، چنان كه پیش از این ذكر آن رفت، در این نمایشنامه ها چند تم و نكته اصلی به وضوح به چشم می خورند كه یكی از آنها مسئله سیاست است. سیاستی كه از طریق نوعی (مورالیته) اشتباهات و خطاهای آن را گوشزد می كند. بدین سان نمایشنامه های تاریخی او مبدل به نمایشی سیاسی- اخلاقی كه نوك تیز پیكان اش متوجه خطاكاران است، می شود. نكته قابل توجه آن است كه به زودی نمایشنامه های تاریخی- آموزشی او (كه مبشر اخلاقند) نیز مبدل به نمایشنامه هایی می شوند كه متضمن نوعی آموزش سیاسی هستند. به همین دلیل در پس زمینه نمایشنامه های تاریخی او ایدئولوژی های ثابتی رشد می كنند كه مرتب تكرار می شوند. مانند نگاه به گذشته و نتیجه گیری از آن، وحدت، غرور ملی، سیاست، رژیم سیاسی و در انتها خیانت. كه آخرین آن تحت شرایطی بسیار موحش می شود (مكبث، لیرشاه، قیصر و...) تمی كه در ریچارد دوم هم بسیار برجسته است، تمی كه ملهم (یا تحت تاثیر) اندیشه های ماكیاولی است. براساس این اندیشه هر كس حق دارد كه از دیگری انتقام بگیرد و شیوه انتقام را نیز خود تعیین نماید. اما شكسپیر معتقد است كه سرنگون كردن هر قیصری ملازم آشفتگی و ویرانی است و ویرانی خود ملازم نوعی تراژدی است كه پایان آن فاجعه آمیز است. در صورتی كه تفكر ماكیاولیستی تمام شدن آشفتگی را قرین نظامی نو و دستیابی به آرامش و ختم تراژدی می داند. لیكن شكسپیر معتقد است عامل اصلی فاجعه جاه طلبی و ظلم است. نكته توجه برانگیز دیگر در ریچارد دوم این است كه تماشاگر به رغم سقوط او دچار ترس و ترحم نمی شود. زیرا كه این سقوط ملازم اندیشه ای است كه نفس سقوط را در خود مستحیل می كند. این اندیشه كه تحت تاثیر فضای فلسفی حاكم (پیش از ظهور تفكر راسیونالیستی دكارتی) است و ابتدا در دكور و سپس در نورپردازی اجرا متجلی است، تفكر باروكی است. این تفكر كه بعد از استقرار كامل اندیشه های رنسانسی پا به عرصه ظهور می گذارد، مبین نوعی اندیشه اشراقی با پشتوانه های فلسفی است.فلسفه ای كه معتقد است«از یك رودخانه بیش از یك بار نمی توان آب نوشید» و اشراقی كه باور دارد «بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین».از این رو و با حاكمیت این اندیشه بر نمایش، سقوط ریچارد نه تنها قرین فاجعه نیست بلكه ملازم درس اخلاقی شگرفی است. اخلاقیاتی كه مبشر بی اعتباری دنیاست. گرچه ریچارد برای درك این واقعیت تاوان سنگینی می پردازد لیكن دردهای دیگر را (خیانت، دنائت، ناجوانمردی، پستی، دریوزگی و...) نزد او خفیف می گرداند. دردی كه اگر قرین این آگاهی نمی بود، بسیار سهمگین می نمود. اما ریچارد با دستیابی به این حقیقت مانند سلحشوری آزاده كه از پیش نسبت به سرنوشت خویش آگاه است، به استقبال آن شتافته، با بیان مفاهیمی عارفانه (آرامش در آسمان است) كه مبین پایان یافتن نقش او در جهان است، حدت و شدت و خوف مرگ را كمرنگ می كند. اینگونه ریچارد ترس و ترحم را از خود به جانشینانش منتقل می نماید. یعنی مخاطب به جای آن كه دل بر ریچارد بسوزاند، بر بازماندگان او ترحم می كند. بازمانده ای كه تا دیروز مانند كمانی در مقابل ریچارد خم می شد و كرنش می كرد (ای كشته كرا كشتی تا كشته شوی زار تا باز كه او را بكشد آن كه تو را كشت؟)لیكن انتقال ترحم از خود به دیگری نیازمند قدرت و صلابتی است كه ریچارد به واسطه تسلط بر مرگ و فقدان هراس و بازیگر نقش او (بلوچی) از طریق تمركز چشمگیر و بالانس های موسیقایی كلام و نرمش و آرامش جسمانی بدان دست می یازند. حركتی نرم و بدون استرس و گرفتگی عضلات. و دِكِرِشندویی در عمل و اكشن.به این اعتبار كه صلابت بیرونی و هیبت صوتی ریچارد (در زمان قدرت) به تدریج و پس از سقوط مبدل به قدرتی درونی به لحاظ جسمانی و فروخورده نرم و مخملین به جهت صدایی می شود. از این رو كارگردان نه تنها از طریق هدایت بازیگر در دستیابی به عملی منطقی توفیق یافته است بلكه با این فراز و نشیب های موسیقایی مفاهیم مدنظر خود را منتقل می كند.نكته حائز اهمیت دیگر، به ویژه در ارائه این اندیشه باروكی دكوری با میله های فلزی است كه بیشتر كاركرد داربستی دارد. منتها همین میله های داربستی، نه تنها در ترسیم این فضا به همراهی نوری كه گاه بارقه اكسپرسیونیستی می یابد(و این بارقه به سایه- روشن اندیشه های باروكی- عارفانه) كمك می كند بلكه با چرخشی كه ظاهراً سبب تعویض صحنه ها می شود، به دلیل حضور بازیگران بر دكور (كه در عین حال متضمن ورود آنها است) اندیشه چرخش اوضاع و سر آمدن شرایط و آغاز وضعیتی دیگر را نیز به تصویر می كشد.بدین سان فنائیان با این تمهید و اندیشه هنرمندانه اساسی ترین عنصر تفكر باروكی را كه معتقد است «جهان صحنه ای بیش نیست و آدمیان بازیگران آنند و هر یك پس از ایفای نقش جای خود را به دیگری می سپارد» نیز تجسم بخشیده، در كنار آن دكرشندوی كنشی و موسیقایی به كرشندوی انقضای مدت كنش كاراكتر- بازیگر می رسد.بدین معنا كه جهان متحول شده، با این تحول سر دیگری در پیش دارد. در پایان و به عنوان نتیجه گیری باید گفت نمایش ریچارد دوم نمایشی است موفق. این توفیق ابتدا در غلبه شجاعت فنائیان بر ترس او از اجرای شكسپیر متبلور است. زیرا بر صحنه كشاندن اثری از شكسپیر آن هم ریچارد دوم كه در ایران بسیار مهجور مانده است و نیز با توجه به اجرای آلمانی آن در ایران و لگام ندادن خود اثر ملازم ریسكی است كه فنائیان بی محابا بدان دست زده و هنرمندانه از عهده آن نیز برآمده است. اثری كه از ویژگی های بی شماری برخوردار است (سیاست، مذهب، عرفان، فلسفه و...) كه در اجرای فنائیان تمامی این تم ها به خوبی و سر جای خود برجسته شده اند. یعنی به رغم آن كه نمایشنامه اثری تاریخی سیاسی است كه بار سیاسی آن بر وجوه دیگر می چربد كارگردان ضمن توجه به این امر، تم های فلسفی و عارفانه آن را نیز مورد توجه قرار داده ، این گونه سیاست را با نگاه عارفانه مچ كرده است. و به راستی اگر هر انسان جاه طلبی از عاقبت كار خود مطلع باشد و بداند كه دور مخبون می گذرد و هر كه را پنج روزی نوبت اوست، تن به این همه رذالت، خباثت، تعدی و حذف دیگران به شیوه های مختلف می سپرد؟ آیا این دنیای دونی كه عاقبتی چنین دارد و نوكران دیروزی را سروران امروزی می كند، واجد چنین اعتباری است؟ نوكرانی كه تا دیروز جهت خوش خدمتی و خوش درخشی نزد او به ستیز با یكدیگر می پرداختند، امروز دست در دست هم علیه او قیام كرده، متحد می شوند تا نوكران دیگری را پرورش دهند؟ به راستی نه! و تاجبخش فنائیان با اجرای خوب خود این پوچی، جاه طلبی و ذم نوكر صفتی و خیانت و دسیسه و پایمال كردن حقوق مردمی كه هیچ سهمی در این مناسبات ندارند را تصویر كرده، مخاطب را به درستی در جریان نگاه شكسپیر به عنوان هنرمندی مومن می گذارد. تصاویری استتیك با دكوری چند منظوره و دینامیك، میزانسن های پرمفهوم و دقیق با پلان بندی های حساب شده و نورپردازی اكسپرسیونیستی، شاعرانه و بعضاً عارفانه و بازی سازی های روشن مند و حسی. موسیقی بجا و منطبق با تب و تاب های صحنه ای. و صحنه ای كه یك اصل را هرگز فراموش نمی كند كه ریچارد قهرمان داستان است و می بایست در مركز توجه تماشاگر باشد. بنابراین همه چیز در خدمت این توجه و تمركز قرار داشته، با بازی متفاوت كاظم بلوچی(كه به اوج خلاقیت و اقتدار صحنه ای خود می رسد) و شور شهین علیزاده، اجرایی در خور و بایسته را ارائه می نماید.

امید كه تاجبخش فنائیان همچنان پرشور و خلاق باشد.

فرشید ابراهیمیان*

* رئیس كانون ملی منتقدان تئاتر



همچنین مشاهده کنید