جمعه, ۱۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 7 February, 2025
مجله ویستا

بستر تاریخی عزاداری امام حسین ع در اهل سنت


بستر تاریخی عزاداری امام حسین ع در اهل سنت

یکی از آثار قیام امام حسین ع در گذر تاریخ , پدید آمدن قیام های علوی از اواخر دورهٔ اموی و پس از آن, در دورهٔ عباسی است این قیام ها, ادامهٔ طبیعی نهضت خونین کربلا است

● درآمد

یکی‌ از آثار قیام‌ امام‌ حسین‌ (ع) در گذر تاریخ‌، پدید آمدن‌ قیام‏های‌ علوی‌ از اواخر دورهٔ‌ اموی‌ و پس‌ از آن,‌ در دورهٔ‌ عباسی‌ است‌. این‌ قیام‏ها، ادامهٔ‌ طبیعی‌ نهضت‌ خونین‌ کربلا است‌. علویان‌ در امتداد کربلا، حرکت‌های‌ انقلابی‌ خود را ادامه‌ دادند و بر این‌ اصل‌ پا فشردند که‌ امامت‌ و خلافت‌ حقّ‌ طبیعی‌ آنان‌ است‌.

زید بن‌ علی‌ نوادهٔ‌ امام‌ حسین‌ (ع) نخستین‌ قیام‌ علوی‌ مهم‌ را پس‌ از کربلا به‌ سال‌ ۱۲۲ قمری‌ رهبری‌ کرد. سپس، رهبری‌ به‌ فرزندش‌ یحیی‌ رسید که‌ در سال‌ ۱۲۶ در خراسان‌ کشته‌ شد. بعد‌ از ظهور عباسیان,‌ علویان‌ حرکتشان‌ را ادامه‌ دادند و این‌ بار بر ضد عباسیان‌ وارد کارزار شدند. از آن‌ پس‌، دو گروه‌ در میان‌ علویان‌ پدید آمد: یک‌ گروه‌ حسنی‌ها و دیگر گروه‌ حسینی‌ها. این‌ درست‌ است‌ که‌ کربلا را امام‌ حسین‌ (ع) رهبری‌ کرده‌ بود، قاسم‌ و عبدالله‌ دو تن‌ از فرزندان‌ امام‌ حسن‌ (ع) نیز در کربلا به‌ شهادت‌ رسیدند.

با روی‌ کار آمدن‌ عباسیان‌، جریان‌ زیدیه‌ شکل‌ گرفت‌ که‌ حسنی‌های‌ انقلابی‌ آن‌ را رهبری‌ می‌کردند. در کنار آن‌ حسینی‌ها یا به ‌تعبیری،‌ بیشتر حسینی‌ها مشی‌ امامی‌ مذهبان را پیش‌ گرفتند و به‌ دنبال‌ فعالیت‌های‌ فکری‌ و فقهی‌ و کلامی‌ رفتند.

به‌ هر روی‌، حرکت‌ زیدیه‌ ادامه‌ یافت‌. مهم‌ترین‌ ویژگی‌ این‌ حرکت‌ در مقایسه‌ با حرکت‌ امامیه‌، یکی‌ در حفظ‌ رویهٔ‌ انقلابی‌ بود که‌ امامی‌ مذهبان‌ از آن‌ دست‌ کم‌ در ظاهر پرهیز داشتند و دیگری‌ عدم‌ سخت‌گیری‌ آنان‌ در مباحث‌ کلامی‌ و فقهی‌ بود. این‌, واقعیت‌ است‌ و تا به ‌امروز نیز که‌ زیدیه‌ شیعه‌ بودند و در مسائلی‌ مانند گفتن‌ «حی‌ علی‌ خیر العمل»‌ در اذان‌، آرای‌ شیعی‌ را کاملا حفظ‌ می‌کردند، اما بعدها با فرقهٔ‌ حنفی‌ به‌ مقدار زیادی‌ نزدیک‌ شدند. مطالعهٔ‌ زندگی‌ عالمان‌ قرن‌ پنجم‌ هجری‌ به‌ راحتی‌ می‌تواند به‌ ما نشان‌ دهد که‌ حنفی‌ها ومعتزلی‌ها در زیدیه‌ به‌ هم‌ رسیده‌اند. به‌ عبارت‌ دیگر، زیدیه‌ در بسیاری‌ از مسائل‌ فقهی‌ خود حنفی‌ و از نظر کلامی‌ معتزلی‌اند. البته‌ همهٔ‌حنفی‌ها، نه‌ زیدی‌ هستند و نه‌ معتزلی‌؛ بلکه‌ راه‌ دیگری‌ را گزیدند‌ و تنها در فقه‌، و نه‌ در کلام‌ و سیاست‌، از ابوحنیفه‌ پیروی‌ کردند.

پاسخ‌ این‌ که‌ چرا زیدیه‌ و حنفیه‌ و معتزله‌ به‌هم‌ رسیدند، در تحولات‌ انقلابی‌ و فکری‌ میانهٔ‌ قرن‌ دوم‌ هجری‌ نهفته‌ است‌. این‌ زمان,‌ دو قیام ‌زیدی‌، در مدینه‌ و بصره در سال‌ ۱۴۵ و ۱۴۶، یکی‌ به‌ رهبری‌ محمد بن‌ عبدالله‌ معروف‌ به‌ نفس‌ زکیه‌ و دیگری‌ برادرش‌ ابراهیم,‌ صورت‌گرفت‌. در قیام‌ ابراهیم‌ که‌ در عراق‌ بود، ابوحنیفه‌ فتوا‌ به‌ لزوم‌ خروج‌ و همراهی‌ مردم‌ با آن‌ را داد؛ چنان‌ که‌ بسیاری‌ از فقهای‌ دیگر عراق‌ چنین‌ کردند و حتی‌ خود هم‌ شرکت‌ جستند‌ و کشته‌ شدند. به‌ علاوه‌ برخی‌ از رهبران‌ معتزله‌ نیز از این‌ قیام‌ حمایت‌ کردند. به‌ مرور، این‌ نزدیکی‌ سبب‌ شد تا فقه‌ حنفی‌ و کلام‌ معتزلی‌ در میان‌ زیدیه‌ رواج‌ یابد. این‌ روند‌ که‌ تا قرن‌ هفتم ‌هجری‌ ادامه‌ می‌یابد، نیاز به‌ بررسی‌ تاریخی‌ بیشتری‌ دارد. در آغاز قرن‌ چهارم‌، ابن‌ عقده‌ ( -‌ ۳۳۳ق) یکی‌ از بزرگ‏ترین‌ محدثان‌ دنیای‌ اسلام که‌ شیعه‌ مذهب‌ و زیدی‌ جارودی‌ است‌، کتاب‌ اخبار ابی‌حنیفه‌ و مسنده‌ را می‌نویسد که‌ بسیاری‌ از نقل‏های‌ آن‌ برجای‌ مانده‌ است‌.[۱] یکی‌ از واضح‌ترین‌ نمونه‌های‌ آن‌، موفق‌ بن‌ احمد خوارزمی‌ حنفی‌ ( -‌ ۵۶۸ق) است‌ که‌ هم‌ حنفی‌ است‌, هم‌ معتزلی‌ و هم‌ زیدی‌. وی‌ خطیب‌ معروف‌ خوارزم‌ در نیمهٔ‌ نخست‌ قرن‌ششم‌ و نویسندهٔ‌ کتاب‌ مقتل‌ الحسین‌ است‌ که‌ پس‌ از این،‌ از آن‌ یاد خواهیم‌ کرد.

آنچه‌ در این‏جا برای‌ ما اهمیت‌ دارد، همراهی‌ ابوحنیفه‌ با قیام‌های‌ علوی‌ است‌ که‌ به‌ تدریج‌ سبب‌ شد تا بعدها نیز برخی‌ از حنفیان‌ با این‌ قیام‏ها همراهی‌ کنند؛ گر چه‌ به‌ صورتی‌ که‌ شایسته‌ بود، این‌ مسأله‌ میان‌ حنفیان‌ جا نیفتاد. به‌ عبارت‌ دیگر، رویهٔ‌ انقلابی‌ ابوحنیفه‌ که‌ شرح ‌آن‌ خواهد آمد، میان‌ طرفداران‌ وی‌ ترک‌ شد. به‌ طور قطع‌ در این‌ مختصر نمی‌توان‌ بیش‌ از این‌ در این‌ باره‌ سخن‌ گفت‌. آنچه‌ می‌ماند شواهد همراهی‌ ابوحنیفه‌ با قیام‌ زید بن‌ علی‌ و ابراهیم‌ بن‌ عبدالله‌ بن‌ حسن‌ بن‌ حسن‌ است‌.

▪ ابوحنیفه,‌ شیعهٔ‌ زیدی‌!

شاید در ابتدا لازم‌ باشد دربارهٔ‌ تعبیر شیعهٔ‌ زیدی‌ توضیحی‌ داده‌ شود. به‌ طور اجمال‌ و صریح‌ می‌توان‌ گفت‌ شیعهٔ‌ زیدی‌ با اندکی‌ تسامح‌ بر کسی‌ اطلاق‌ می‌شود که‌ جانبدار قیام‌های‌ زیدی‌ بوده‌ و امامت‌ سیاسی‌ علویان‌ را می‌پذیرد. چنین‌ شخصی‌ لزوماً عقاید شیعی‌ ندارد، اما به‌لحاظ‌ سیاسی‌ جانبدار دولت‌ علوی‌ است‌. البته‌ اگر این‌ تسامح‌ برداشته‌ شود، شیعهٔ‌ زیدی،‌ بویژه‌ در قرن‌ سوم‌ و بعد از آن‌، بر کسی‌ اطلاق‌ می‌شود که‌ به‌ تدریج‌ ترکیبی‌ از فقه‌ شیعه‌، فقه‌ حنفی‌ و کلام‌ معتزلی‌ دارد. اما زمان‌ ابوحنیفه‌، آن‌ هم‌ در دوره‌ای‌ که‌ تازه‌ زید بن‌ علی‌ قیام‌کرده‌، هنوز زمان‌ شکل‌گیری‌ این‌ عقاید در قالب‌ فرقه‏ای‌ مذهبی‌ مانند زیدیه‌ فرا نرسیده‌ است‌.

بنابراین‌ تا این‌ جا می‌توان‌ گفت‌ که‌ وقتی‌ شخصی‌ مانند ابوحنیفه‌ را شیعهٔ‌ زیدی‌ می‌دانیم‌، دقیقاً برای‌ اثبات‌ آن‌، به‌ شواهدی‌ نیازی‌ داریم ‌که‌ او را جانبدار رهبران‌ علوی‌ در دورهٔ‌ اموی‌ و عباسی‌ معرفی‌ کنیم‌.

نخستین‌ شاهد، دفاع‌ وی‌ از زید بن‌ علی‌ بن‌ الحسین‌ است‌ که‌ در سال‌ ۱۲۲ در کوفه‌ بر ضد دولت‌ اموی‌ قیام‌ کرد. در این‌ قیام‌، بسیاری‌ از بزرگان‌ و عالمان‌ عراق‌ شرکت‌ داشتند. روایت‌ مستندی‌ که‌ در این‌ باره‌ نقل‌ شده‌، در مقاتل‌ الطالبیین‌ ابوالفرج‌ علی‌ بن‌ الحسین ‌اموی‌ اصفهانی ‌(۲۸۴ ـ ۳۵۶ق) که‌ از قضا خود اموی‌ نسب‌ اما علوی‌ الاعتقاد است‌، آمده‌ است‌. وی‌ به‌ نقل‌ از فضیل‌ بن‌ زبیر می‌نویسد: ابوحنیفه‌ به‌ من‌ گفت‌: از فقها چه‌ کسانی‌ با زید همراهی‌ کرده‌اند؟ من‌ گفتم‌: سلیمهٔ‌ بن‌ کهیل‌، یزید بن‌ ابی‌ زیاد، هارون‌ بن‌ سعد، هاشم‌ بن‌ برید، ابوهاشم‌ رمانی‌، حجاج‌ بن‌ دینار و جز آنان‌. ابوحنیفه‌ گفت‌:

قل‌ لِزیدٍ: لک‌ عندی‌, معونهٌٔ‌ و قوّهٔ‌ٌ علی‌ جهادِ عدوّک‌، فاستعِن‌ْ بها أنت‌ و أصحابُک‌ فی‌ الکُراع‌ و السِّلاح‌. فضیل‌ بن‌ زبیر می‌افزاید: پس‌ از آن,‌ اینها را به‌ من‌ داد تا به‌ زید بسپارم‌ و زید آنها را از من‌ گرفت‌.

اما در دورهٔ‌ عباسیان‌؛ ابوالفرج‌ از حمایت‌ ابوحنیفه از قیام‌ ابراهیم‌ بن‌ عبدالله‌ علوی‌ سخن‌ می‌گوید که‌ به‌ سال‌ ۱۴۶ در بصره‌ قیام‌ کرد. برادر او نفس‌ زکیه‌، سال‌ ۱۴۵ در مدینه‌ قیام‌ کرد و‌ قیامش‌ سرکوب‌ شد. در بارهٔ‌ حمایت‌ ابوحنیفه‌ از قیام‌ ابراهیم‌ چندین‌ شاهد تاریخی‌ در دست‌ است‌:

نخست‌ آن‌ که‌ زفر بن‌ هذیل‌ می‌گوید: کان‌ أبوحنیفهُٔ‌ یجهَر فی‌ أمر إبراهیم‌َ جهراً شدیداً، و یُفتی‌ الناس‌َ بالخروج‌ معه‌. هم او می‌افزاید: ابوحنیفه‌ و مسعر بن‌ کدام‌, به‌ ابراهیم‌ نوشتند که‌ به‌ کوفه‌ بیاید، آنان‌ تعهد می‌کنند وی‌ را یاری‌ کنند‌ و مردم‌ کوفه‌ را با او همراه‌ سازند. مرجئه‌ از این‌ بابت‌، به‌ ابوحنیفه‌ و مسعر انتقاد می‌کردند. در جای‌ دیگری‌ هم‌ آمده‌ است‌ مرجئه‌ در این‌ باره‌، به‌ شدت‌ از ابوحنیفه‌ انتقاد می‌کردند: و کانت‌ المُرجئَهٔ‌ُ تُنکِر ذلک‌ علی‌ أبی‌حنیفهٔ‌َ و تعیبُه‌ به‌.

روایت‌ دیگر آن‌ است‌ که‌ ابواسحاق‌ فزاری‌ می‌گوید: نزد ابوحنیفه‌ آمدم‌ و با اعتراض‌ به وی گفتم‌: آیا از خدا نمی‌ترسی‌ که‌ به‌ برادر من ‌فتوای‌ خروج‌ با ابراهیم‌ را دادی‌ تا به‌ قتل‌ رسید؟ ابوحنیفه‌ در پاسخ‌ گفت‌: قَتْل‌ُ أخیک‌ خیرُ قتلٍ‌، یعدل‌ قتلَه‌ لو قُتِل‌ یوم‌َ بدر، و شهادته‌ مع‌ إبراهیم‌َ خیرٌ له‌ من‌ الحیاهٔ‌. فزاری‌ می‌گوید: از ابوحنیفه‌ پرسیدم‌: چرا خودت‌ نرفتی‌؟ ابوحنیفه‌ گفت‌: ودائع‌ الناس‌ کانت‌ عندی‌. در نقل‌ دیگری‌ آمده‌ است‌ همین‌ ابواسحاق‌ فزاری‌ ـ ابراهیم‌ بن‌ محمد بن‌ حرث‌ ـ می‌گفت‌: برادر من‌ به‌ فتوای‌ ابوحنیفه‌ همراه‌ ابراهیم ‌خروج‌ کرد و کشته‌ شد و من‌ هرگز ابوحنیفه‌ را دوست‌ نخواهم‌ داشت‌: فلا أحب‌ُّ أباحنیفهٔ‌ أبداً.

عبدالله‌ بن‌ ادریس‌ نیز می‌گوید: سمعت‌ُ أباحنیفهَٔ‌ و هو قائمٌ‌ علی‌ درجته‌، و رجلان‌ یستفتیانِه‌ فی‌ الخروج‌ مع‌ إبراهیم‌َ و هو یقول‌: أخرِجا.

همچنین‌ ابوالفرج‌ به‌ طور مستند از محمد بن‌ منصور رازی‌ به‌ نقل‌ از مشایخ‌ او روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ ابوحنیفه‌ در نامه‌ای‌ که‌ به‌ ابراهیم‌ بن‌عبدالله‌ نوشت‌، چنین‌ آورد: «وقتی‌ بر دشمن‌ غلبه‌ کردی‌، به‌ سیرهٔ‌ جدت‌ علی‌ بن‌ ابی‌طالب‌ در بارهٔ‌ اصحاب‌ جمل‌ با آنان‌ رفتار نکن‌ که ‌شکست‌ خورده‌ را نکشت‌ و اموال‌ را برنداشت‌ و فراری‌ را دنبال‌ نکرد و مجروح‌ را از میان‌ نبرد، زیرا آنها گروه‌ حامی‌ نداشتند؛ بلکه‌ به‌ سیرهٔ ‌جدت‌ در صفین‌ عمل‌ کن‌ که‌ اسیر و مجروح‌ را نابود می‌کرد و غنایم‌ را تقسیم‌ می‌نمود؛ زیرا پشت‌ سر این‌ سپاه‌ اهل‌ شام‌ بودند و درآن‏جا زندگی‌ می‌کردند». این‌ نامه‌ به‌ دست‌ ابوجعفر منصور افتاد؛ به‌ همین‌ خاطر ابوحنیفه‌ را فراخوانده‌ او را مسموم‌ کرد که‌ پس‌ از آن‌ دربغداد مدفون‌ شد. ابوالفرج‌ در بارهٔ‌ مسموم‌ کردن‌ ابوحنیفه‌ به دست منصور، روایت‌ مستقل‌ دیگری‌ هم‌ آورده‌ است‌.

ابراهیم‌ بن‌ سوید حنفی‌ نیز می‌گوید: «در ایام‌ خروج‌ ابراهیم‌، ابوحنیفه‌ میهمان‌ من‌ بود. از او پرسیدم‌: پس‌ از فریضهٔ‌ حج‌ واجب‌، آیا خروج‌ با این‌ شخص‌ بهتر است‌ یا حج‌ مستحبی‌؟ ابوحنیفه‌ گفت‌: غزوهٌٔ‌ بعد حِجَّهٔ‌ الإسلام‌ِ أفضل‌ُ من‌ خمسین‌َ حِجَّهٔ»‌. همو نقل‌ کرده‌ است‌ که ‌زنی‌ نزد ابوحنیفه‌ آمد و گفت‌: فرزند من‌ قصد خروج‌ با این‌ مرد را دارد، من‌ او را منع‌ می‌کنم‌؛ در این‌ باره‌ چه‌ می‌گویی‌؟ ابوحنیفه‌ گفت‌: لاتمنعیه‌. حماد بن‌ أعین‌ نیز می‌گوید: کان‌ أبوحنیفهٔ‌ یحُضُّ‌ النّاس‌َ علی‌ الخروج‌ مع‌ إبراهیم‌َ و یأمرهم‌ باتِّباعه‌.

● مرز تشیع‌ و تسنن‌ از قرن‌ سوم‌ به‌ بعد

از نظر تاریخی‌ باید گفت‌ در کنار شیوع‌ مذهب‌ عثمانیه‌ در قرون‌ نخستین‌ اسلامی‌، یعنی‌ کسانی‌ که‌ از اساس‌ خلافت‌ امام‌ علی‌ (ع)‌ را مشروع‌ نمی‌دانستند، کسانی‌ از علمای‌ اسلام‌، بویژه‌ در عراق‌، اصرار داشتند تا احادیث‌ فضایل‌ امام‌ و سایر اهل‌بیت‌ (ع) را منتشر سازند. چنین‌ کسانی‌ در کتب‌ رجالی‌ متقدم‌ اهل‌ سنت‌ با عبارت‌ فیه‌ تشیُّعٌ وصف‌ شده‌اند و درست‌ به‌ دلیل‌ نقل‌ روایات‌ فضایل‌ اهل‌بیت‌ (ع) مورد انکار قرار گرفته‌اند. این‌ در حالی‌ است‌ که‌ بسیاری‌ از آنان‌ از علما و محدثان‌ برجستهٔ‌ اهل‌ سنت‌ هستندکه‌ حتی‌ در کتاب‌ مسلم‌ و بخاری‌ نیز احادیث‌ فراوانی‌ از طریق‌ آنان‌ روایت‌ شده‌ است‌.

ابن‌ قتیبه‌ از عالمان‌ میانهٔ‌ قرن‌ سوم‌، در کتاب‌ کم‌ حجم‌ خود با عنوان‌ الاختلاف‌ فی‌ اللفظ‌ از اهل‌ حدیث‌ زمان‌ خود (و در واقع‌ گروه‌ عثمانی‌ مذهب‌ آنها) که‌ به‌ انکار احادیث‌ فضایل‌ امام‌ علی‌ (ع‌) می‌پرداختند، سخت‌ انتقاد می‌کند. نگاهی‌ به‌ میزان‌ الاعتدال‌ شمس‌ الدین ‌ذهبی‌ می‌تواند چهرهٔ‌ صدها نفر از محدثانی‌ را نشان‌ دهد که‌ به‌ دلیل‌ نقل‌ فضایل‌ اهل‌ بیت‌ (ع) به‌ تشیع‌ متهم شده‌اند.

در ادامهٔ این‌ اقدام‌ِ افراطی‌ اهل‌ حدیث‌، عالم‌ بلند پایهٔ‌ اهل‌ حدیث‌، احمدبن‌ حنبل‌، نقطهٔ‌ عطفی‌ از جهت‌ چرخش‌ به‌ سمت‌ پذیرش‌ فضایل‌ امام‌ علی‌ (ع)‌ و تثبیت‌ موقعیت‌ آن‌ امام‌ همام‌ به‌ عنوان‌ خلیفهٔ‌ رابع‌ در میان‌ اهل‌ سنت‌ (عقیدهٔ‌ تربیع‌) به‌ شمار می‌رود. وی‌ در کتاب‌ مسند خود، روایات‌ بی‌شماری‌ از فضایل‌ اهل‌بیت‌ (ع)‌ را مندرج‌ ساخت‌؛ روایاتی‌ که‌ با کمال‌ تأسف‌ بسیاری‌ از آنها در صحیحین‌ و دیگر صحاح‌ و سنن‌ نیامده‌ است‌!

ابن‌حنبل‌ افزون‌ بر آنچه‌ در مسند آورده‌، در کتاب‌ فضائل‌ الصحابه‌ نیز شمار زیادی‌ از روایت‌ فضایل‌، به‌ ویژه‌ حدیث‌ غدیر را از طرق ‌متعدد نقل‌ کرده‌ و بدین‌ ترتیب‌ در تعدیل‌ مذهب‌ عثمانیه‌ کوشش‌ ستودنی‏ای‌ از خود نشان‌ داده‌ است‌.

پس‌ از احمد بن‌ حنبل‌، حنابله‌ بغداد از شدت‌ تعصب‌ خود کاستند و به‌ مرور در بغداد با فضای‌ شیعی‌ آن‌, که‌ نتیجهٔ‌ روی‌ کار آمدن‌ آل‌ بویه ‌بود، کنار آمدند. در اوایل‌، مقاومت‌ زیادی‌ می‏کردند و طی ۱۵۰‌ سال‌، به‌ سختی‌ با مراسم‌ عاشورای‌ شیعیان‌ درگیر می‌شدند، اما نشر فضایل‌ امام‌ علی‌ (ع‌) و اهل‌ بیت‌ در میان‌ آنان,‌ که‌ با احمد بن‌ حنبل‌ آغاز شده‌ بود، از تعصب‌ آنان‌ کاست‌. حنابله‌ در اواخر قرن‌ سوم‌، مورخ ‌بزرگ‌ جهان‌ اسلام‌، محمد بن‌ جریر طبری‌ را به‌ جهت گردآوری‌ طرق‌ حدیث‌ غدیر طرد کردند، اما به‌ مرور، در قرن‌ پنجم‌ هجری‌، تعصب‌ را به‌ کناری‌ نهاده‌ و میان‌ آنان‌ و مذهب‌ تشیع‌، نوعی‌ مسالمت‌ و همزیستی‌ پدید آمد.

به‌ هر روی‌ با فروکش‌ کردن‌ این‌ نزاع‏ها در قرن‌ ششم‌، نگارش‌ کتاب‏هایی‌ دربارهٔ‌ اهل‌بیت‌ (ع) شتاب‌ خاص‌ خود را گرفت‌ و آثار تعدیل‌ در تسنن‌، در برخورد با ائمهٔ‌ اهل‏بیت‌ (ع)‌، بیش‌ از پیش‌ آشکار گردید.

برآمدن‌ سبط‌ بن‌ جوزی‌ از خاندان‌ ابن‌ جوزی‌، که‌ خود حنبلی‌ سرسختی‌ بود، مؤید تعدیل‌ در حنابلهٔ بغداد است.‌ کتاب‌ تذکرهٔ‌ الخواص‌ سبط‌ بن‌ جوزی‌ یکی‌ از بهترین‌ شواهد برای‌ ایجاد تعادل‌ در تسنن‌ افراطی‌ است‌. هرچند متعصبان‌ او را شیعه‌ دانسته‌اند، اما او خود را چنان‌ می‌نماید که‌ در مرز تشیع‌ و تسنن‌ ایستاده‌ است‌.

نمونهٔ‌ دیگری‌ که‌ مربوط‌ به‌ قرن‌ ششم‌ است‌ امام‌ ابوالفضل‌ یحیی‌ بن‌ سلامهٔ‌ الحصکفی ( ـ‌۵۵۱ یا ۵۵۳ق) است‌. بنا به‌ نقل‌ ابن‌ طولون‌، او قصیده‌ای‌ در مدح‌ دوازده‌ امام‌ سروده‌ است‌. بخشی‌ از سرودهٔ‌ او که‌ نام‌ دوازده‌ امام‌ در آن‌ آمده‌ چنین‌ است‌:

حیـدرهٌٔ و الحَسَنـان‌ُ بعـده ثـم‌ علـی‌ٌّ وابنــه‌ محمـّدُ

و جعفرُ الصادق‌ و ابن‌ُ جعفر موسی‌، و یَتْلوه‌ علی‌ّ السیّـدُ

أعنی الرضا، ثم‌ ابنه‌ محمـد ثـم‌ علـی‌ّ وابنـه‌ المُسَـدّدُ

الحسـن‌ التالی‌ و یَتْلـُو تِلْوَه ‌ُمحمّدُ بن ‏الحَسَن‌ِ المُعتَقَدُ

حصکفی‌ قصیده‌ای‌ هم‌ در رثای‌ حضرت‌ اباعبدالله‌ الحسین‌ (ع)‌ دارد که‌ مدخل‌ آن‌ چنین‌ است‌:

و مَصـرَع‌ الطَّـف‌ِّ فـلا أذکـُـرُه ففی الحَشی‌ منـه‌ لهیبٌ‌ یقِـدُ

یری‌ الفراتُ‌ ابن‌َ الرَّسول‌ ظامیا یُلقِی الرَّدی‌ و ابن‌ الـدَّعیّ یَرِدُ

یا أهل‌َ بیت‌ المصطفی‌ یا عُدَّتی و مـَن‌ علـی‌ حُبِّهِـمُ‌ أعتمــد

و الشـافعـی‌ُّ مذهبـی‌ مذهبـه‌ لأنـّه‌ فـی‌ قـولـه‌ مـؤیــــد

این‌ تعادل‌ و قرابت‌ با شیعیان‌، منحصر به‌ دستهٔ‌ خاصی‌ از سنیان‌ نبود. از میان‌ شافعیان‌ محمد بن‌ طلحه‌ شافعی‌ ( - ‌۶۵۲ق) کتاب‌ مطالب‌ السؤول‌ فی‌ مناقب‌ آل‌ الرسول‌ را نوشت‌ که‌ با اندک‌ تفاوتی‌, گویی‌ شیعه‏ای‌ دوازده‌ امامی‌ آن‌ را تألیف‌ کرده‌ است‌. هم‏چنان‏که‌ محمد بن ‌یوسف‌ بن‌ محمد گنجی‌ شافعی‌ ( - ۶۵۸ق) کفایهٔ‌ الطالب‌ را در فضایل‌ امیرمؤمنان‌ و اهل‌بیت‌ (ع) نگاشت‌.

در میان‌ حنابله‌، ابومحمد عبدالرزاق‌ بن‌ عبدالله‌ بن‌ ابی‏بکر عزّالدین‌ اربلی (‌ - ۶۶۰ق) به‌ درخواست‌ بدرالدین‌ لؤلؤ, حاکم‌ امامی‌ مذهب ‌موصل‌، مجموعه‌ای‌ در فضایل‌ امیرمؤمنان‌ (ع) فراهم‌ می‌آورد. صاحب‌ کشف‌ الغمه‌ از این‌ اثر بهرهٔ‌ وافر برده‌ است. ابومحمد عبدالعزیز بن‌ محمد بن‌ مبارک‌ حنبلی‌ جُنابذی‌ ( - ۶۱۱ق) نیز کتاب ‌ معالم‌ العترهٔ‌ النبویهٔ و معارف‌ أهل‌ البیت‌ الفاطمیهٔ‌ العلویهٔ‌ را در شرح‌ حال‌ امامان‌ (تا امام‌ یازدهم‌) نوشته‌ است‌.

ابن‌ خلکان‌ شافعی‌ نیز در وفیات‌ الاعیان‌ زندگی‌ ائمهٔ‌ اهل‌بیت‌ (ع) را آورده‌ است‌. او البته‌ شبیه‌ دیگران‌ نیست‌، اما نفس‌ توجه‌ به‌ ائمهٔ‌ شیعه‌، نشانهٔ حضور امامان‌ در ذهنیت‌ قرن‌ او است‌.

در قرن‌ هشتم‌ حمداللّه‌ مستوفی‌ ( - بعد از ۷۵۰ ق) را داریم‌ که‌ در تاریخ‌ گزیده‌، پس‌ از یاد از خلفای‌ نخست‌ با عناوین‌ معمول‌ و محترمانه‌، به‌ یاد از امام‌ علی‌ (ع) پرداخته‌ آن‏گاه‌ از امام‌ مجتبی‌ (ع) به‌ عنوان‌ «امیرالمؤمنین‌، حافد رسول‌ رب‌ العالمین‌, امام ‌المجتبی‌ حسن‌ بن‌ علی ‌المرتضی‌» یاد می‌کند. سپس‌ فصلی‌ می‌گشاید تحت‌ عنوان‌: «در ذکر تمامی‌ ائمهٔ‌ معصومین‌ رضوان‌ الله‌ تعالی‌ علیهم‌ اجمعین‌ که‌ حجهٔ‌ الحق‌ علی‌ الخلق‌ بودند و مدت‌ امامتشان‌ از رابع‌ صفر سنهٔ‌ تسع‌ و اربعین‌ تا رمضان‌ اربع‌ و ستین‌ و مأتین‌، دویست‌ و پانزده‌ سال‌ و هفت‌ ماه‌ می‌شود». او می‌افزاید: «ائمهٔ‌ معصوم‌ اگرچه‌ خلافت‌ نکردند اما چون‌ مستحق‌ْ ایشان‌ بودند، تبرّک‌ را از احوال‌ ایشان‌، شمّه‌ای‌ بر سبیل‌ ایجاز می‌رود».

در قرن‌ نهم‌ ابن‌ صباغ‌ مالکی‌ (۷۸۴ ـ ۸۵۵ق) کتاب‌ الفصول‌ المهمه‌ فی‌ معرفهٔ‌ أحوال‌ الأئمه‌ را نگاشته‌ است‌.

در قرن‌ دهم‌ شمس‌ الدین‌ محمد بن‌ طولون‌ ( -‌ ۹۵۳ق) کتاب‌ الشذرات‌ الذهبیهٔ‌ فی‌ تراجم‌ الائمهٔ‌ الاثنی‌ عشریهٔ‌ عند الإمامیه‌ را نگاشته‌ است‌. او از عالمان‌ علاقه‏مند به‌ تصوف‌ و عرفان‌ است‌. وی‌ پس‌ از بیان‌ احوال‌ امامان‌ از مصادر معتبر، سرودهٔ‌ خود را در وصف‌ ائمهٔ‌ اثنا عشر آورده‌ است‌:

علیـک‌ بالائمّهٔ‌ الإثنی عَشـَرْ من‌ آل‌بیت‌ المصطفی‌ خیر البَشَرْ

أبوتـراب‌ٍ حَسَــن‌ٌ حُسَیْــنُ ‌و بُغْـض‌َ زَیـْن‌ُ الـعابدیـن‌َ شَیْنُ‌

مُحمّدُ الباقـرُ کَـم ‌ْعلـم‌ٍ دَری‌ والصـادق‌ُ ادْع‌ُ جعفراً بین ‌‏الوری‌

موسـی‌ هـُوَ الکاظم‌ وابْنُه‌ُ علیّ ‌لُقّب‌ بالرّضــا و قَــدْرُه‌ُ علــیّ

محمـّد التّقــیّ‌ قَلْبـُه‌ُ مَعْمـُور علـــی‌ النّقـــی‌ِّ دُرّه‌ُ مَنْثـــور

و الْعَسْکـَریُّ الحَسَن‌ُ المطهَّر محمّد المهـدی‌ سَـوْف‌َ یَظهر

باید به‌ جمع‌ آثاری‌ که‌ گذشت‌، کتاب‌ الاتحاف‌ بحب‌ الاشراف‌ از شبراوی‌ ( ـ ‌۱۱۷۲ق)، نورالابصار از شبلنجی‌ و ینابیع‌ المودهٔ‌ از قندوزی‌ حنفی‌(‌ ـ ۱۲۹۴ق) را افزود. اثری‌ دیگر با نام‌ کنه‌ الاخبار از قرن‌ دهم‌ برجای‌ مانده‌ که‌ در آن‌ نیز همانند برخی‌ از آثار پیش‏گفته‌، شرح‌ حالی‌ از خلفا و دوازده‌ امام‌ آمده‌ است‌. عنوان‌ دیگری‌ که‌ در این‌ زمینه‌ قابل‌ استناد است‌، کتاب‌ المقصد الاقصی‌ فی‌ ترجمهٔ‌ المستقصی‌ است‌. اصل‌ کتاب‌ به‌ زبان‌ عربی‌ بوده‌ و کمال‌ الدین‌ حسین‌ خوارزمی‌ آن‌ را با عنوان‌ فوق‌ به‌ فارسی‌ درآورده‌ است‌. این‌ کتاب‌ در شرح‌ زندگی‌ رسول‌ خدا (ص) و خلفاست‌، اما وی‌ با وجود اعتقادش‌ به‌ مرام‌ اهل‌ سنت‌، زندگی‌ دوازده ‌امام‌ و نیز فاطمهٔ‌ زهرا (س) را نیز بر آن‌ افزوده‌ است‌.

نمونهٔ‌ دیگر کتاب‌ روضات‌ الجنان‌ و جنات‌ الجنان‌ درویش‌ محمد کربلایی‌ است‌ که‌ با وجود داشتن‌ اعتقادات‌ اهل تسنن‌، شرح‌ حال‌ مفصل‌ امامان‌ شیعه‌ را در مجلد دوم‌ کتاب‌ خویش‌ آورده‌ که‌ بخش‌ اعظم‌ آن‌ از کتاب‌ فصل‌ الخطاب‌ خواجه‌ محمد پارساست‌. این‌ خواجه‌ محمد هم‌، علی‏رغم‌ اصرارش‌ در تسنن‌، در این‌ کتابش‌ به‌ تفصیل،‌ شرح‌ حال‌ امامان‌ را آورده‌ است‌. کتاب‌ غایهٔ‌ الهمهٔ‌ فی‌ ذکر الصحابهٔ‌ والائمهٔ‌ یا رسالهٔ‌ محمدیه‌ از محمد علیم‌ بن‌ محمد موسی‌ اله‌ آبادی‌ نیز در شرح‌ حال‌ رسول‌ خدا (ص),‌ خلفای‌ نخست‌ و امامان‌ شیعه‌ (ع) است‌.

یکی‌ از جالب‌ترین‌ این‌ آثار کتاب‌ وسیلهٔ‌ الخادم‌ إلی‌ المخدوم‌ در شرح‌ صلوات‌ بر چهارده‌ معصوم‌ از فضل‌ الله‌ بن‌ روزبهان‌ خنجی‌, عالم‌ سنی‌ بسیار معروف‌ ایرانی‌ است‌. وی‌ در این‌ کتاب‌، صلواتیه‌ای‌ دربارهٔ‌ چهارده‌ معصوم‌ (ع) انشا کرده‌ و به‌ شرح‌ تاریخی‌ آن‌ پرداخته‌ است‌. بخشی‌ از این‌ کتاب‌ نیز شرح‌ حال‌ امام‌ حسین‌ و وقایع‌ کربلا است‌. یک‌ نمونه‌ از شعر فضل‌ بن‌ روزبهان‌ چنین‌ است‌:

مهیمنـا بـه‌ حبـیـب‌ محمــد عربــی‌ بـ‌ حق‌ شـاه‌ ولایت‌ علـی‌ عـالی‌ فـن‌

به‏ هر دو سبط‌ مبارک‌ به‏شاه‌ زین‌ عباد بـه‌ حق باقر و صادق‌ به‏ کاظم‌ احسن‌

به‌ حق‌ شاه‌ رضا ساکن‌ حظیرهٔ‌ قـدس به‌ حق‌ شاه تقی‌ و نقی‌ صبـور محن‌

به‌ حق‌ عسـکری‌ و حجـت‌ خدا مهدی‌ کـزین‌ دوازده‌ بده‌ نجات‌ روح‌ و بـدن‌

فـدای‌ خاک‌ رضا باد صـد روان‌ امیـن‌ کـه‌ اوست‌ چارهٔ‌ درد و شفیع‌ ذلت‌ من‌

رسول جعفریان

پی‏نوشت‏ها:

۱. ابن عقده، کتاب الولایهٔ، تحقیق عبدالرزاق حرزالدین، قم، دلیل، ۱۴۲۱، ص۵۹ (مقدمه).

۲. مقاتل الطالبیین, تصحیح احمد صقر, ص ۱۴۱.

۳. همان, ص ۳۱۰.

۴. همان, ص ۳۱۴.

۵. همان, ص ۳۱۳.

۶. همان, ص ۳۱۴.

۷. همان.

۸. همان. ص ۳۱۵, ابو حنیفه در سن هفتاد سالگی در سال ۱۵۰ درگذشت

۹. همان, ص ۳۱۶.

۱۰. همان, ص ۳۲۴.

۱۱. همان, ص ۳۲۵.

۱۲. نک: رسول جعفریان, «نقش احمد بن حنبل در تعدیل مذهب اهل سنت», مقالات تاریخی, دفتر ششم, قم, الهادی, ۱۳۷۸.

۱۳. دربارهٔ او نک: معجم الادباء, ج ۲۰, ص ۱۸.

۱۴. الشذرات الذهبیهٔ فی تراجم الائمهٔ الاثنی عشریهٔ عند الامامیهٔ, بیروت, دار صادر, ص ۴۱.

۱۵. یقد: یشتعل.

۱۶. زفرات الثقلین, ج۲, ص ۲۹۴ (به نقل از نسمهٔ السحر, جواهر المطالب و المنتظم).

۱۷. نک: کشف الغمه, ج۱, ص ۷۷, ۹۴, ۱۱۶, ۱۳۷, ۱۶۱, ۳۱, ۳۱۴, ۳۲۵-۳۲۶.

۱۸. نک: علی بن عیسی اربلی, کشف الغمه, قم، ،۱۳۷۲ کنگرهٔ شیخ مفید, ص ۷۴.

۱۹. تاریخ گزیده, تحقیق عبدالحسین نوایی, ص ۱۹۸, ۲۰۱.

۲۰. الائمهٔ الاثنی عشر, ص ۱۱۸.

۲۱. دربارهٔ آن نک: نشر دانش, سال چهاردهم, شمارهٔ اسفند، ص ۵۸.

۲۲. ادبیات فارسی استوری, ص۷۷۵.

۲۳.این بخش از کتاب وی، در میراث اسلامی ایران, دفتر چهارم منتشر شده است.

۲۴. ادبیات فارسی استوری, ص ۹۴۹.

۲۵. کامل این قصیده را خوارزمی حنفی در کتاب مقتل الحسین علیه السلام (ج۲, ص ۱۳۶) آورده است و برخی دیگر از اشعار آن چنین است:

ومما نفی نومی و شیب لمـتی

تصاریف أیـام لهن خـــطوب

فمن مبلغ عنی الحسین رسالهٔ

و إن کرهـتها أنفس و قلـوب

قـتیلاً بلاجـرم کــأن قمیصه

صبیـغ بماء الأرجوان خضیب

تـزلـزلت الدنیـا لآل محــمد

وکادت لهم صمّ الجبال تذوب

و غارت نجوم واقشعرَّت کواکب

و هتـک أستار و شـقّ جیوب

همچنین این اشعار را جمال الدین زرندی مدنی در کتاب معراج الوصول فی معرفهٔ آل الرسول, (نسخهٔ خطی، برگ ۳۱ ب به نقل از زفرات الثقلین, ج ۱, ص ۲۹۰) نیز آورده است. ابن شهر آشوب (مناقب, ج۳,)

۲۶. از علمای برجستهٔ مذهب شافعی که سبکی در طبقات الشافعیه(۴/۳۰۳) از او یاد کرده است. وی از علمای بزرگ اصفهان بوده و در ربیع الاخر سال ۵۳۶ درگذشته است.

۲۷. از واعظان بزرگ بغداد که سلطان مسعود سلجوقی در مجلس وعظ وی حاضر می‏شد. درگذشت وی به سال ۵۵۱ قمری بوده است. شرح حال او در بسیاری از منابع آمده است. از جمله نک: البدایهٔ والنهایهٔ (۱۲/۲۳۵ - ۲۳۶).

۲۸. قطب‏ الدین مظفر معروف به امیر عبادی یکی از واعظان معروف بغداد بوده که شرح حال او را ابن خلکان به تفصیل در کتاب وفیات الاعیان (ج۲, ص ۱۲۷) آورده است.

۲۹. مجدالدین ابوالفتوح محمد بن ابی جعفر همدانی نویسنده کتاب الاربعین عن الاربعین, فقیه و محدث و واعظ بوده و به سال ۵۵۵ قمری در گذشته است. برای شرح حال نک: تلخیص مجمع الآداب., حرف میم, ص ۲۴۵-۲۴۶؛ تعلیقات نقض, ص ۱۰۹۷.

۳۰. ابو منصور محمد بن اسعد طوسی معروف به حفده ملقب به عمدهٔ الدین فقیه شافعی نیشاوری, از علمای معروف نیشابور است که ابن خلکان شرح حال او را در وفیات الاعیان آورده است. مزار وی تا قرن‏ها محل زیارت مردم بوده است. نک: تعلیقات نقض, ص ۱۰۹۹.

۳۱. از عالمان و واعظان معروف ساوه بوده و شرح حال او را عماد کاتب در کتاب خریدهٔ القصر آورده است. درگذشت وی به سال ۵۶۷ قمری در شهر ساوه رخ داده است. نک: تعلیقات نقض, ص ۱۱۰۰.

۳۲. کتاب نقض, ص, ۳۷۰- ۳۷۳.

۳۳. روضهٔ الشهداء, ص ۳۵۴.

۳۴. همان, ص ۱۲- ۱۳.

۳۵. سلسلهٔ الذهب, ص ۱۷۸.

۳۶. همان, ص ۱۴۶.

۳۷. فخرالدین علی کاشفی, رشحات, ج۱, ص ۲۵۷, مقامات جامی, ص ۱۶۹ به نقل از نجیب مایل هروی, جامی, ص ۱۱۸.

۳۸. همان, ص ۵۶.

۳۹. دیوان جامی، ص ۷۸

۴۰. خوارزمی, مقتل الحسین, ص ۳۹۰ (در پایان بحث از مناقب امام علی علیه السلام).

۴۱. همان, ج۲, صص ۱۴۳- ۱۸۲.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.