شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

هیچ رسانه یی متوقف نمی ماند


هیچ رسانه یی متوقف نمی ماند

مینو بدیعی در سال ۱۳۵۰ در رشته علوم طبیعی از دبیرستان فارغ التحصیل شد به خاطر علاقه اش به پزشکی در کنکور این رشته در دانشگاه تهران شرکت کرد اما قبول نشد

● بررسی مطبوعات بعد از انقلاب در گفت وگو با مینو بدیعی

مینو بدیعی در سال ۱۳۵۰ در رشته علوم طبیعی از دبیرستان فارغ التحصیل شد. به خاطر علاقه اش به پزشکی در کنکور این رشته در دانشگاه تهران شرکت کرد اما قبول نشد. از آنجا که وقت برایش گرانبها بود دیگر دوباره یک سال صبر نکرد و به سراغ علاقه دومش رفت. بدیعی عاشق ادبیات و شعر بود اما رشته روزنامه نگاری را انتخاب کرد.

وقتی آگهی رشته مطبوعات و رادیوتلویزیون را در روزنامه کیهان دید تردید نکرد و در کنکور این رشته در دانشکده تازه تاسیس علوم و ارتباطات شرکت کرد و شد جزء اولین دانشجویان این رشته در ایران. اساتیدش آقایان کاظم معتمدنژاد بودند و مصباح زاده و صدرالدین الهی.

تحصیل در این رشته هم بسیار سخت بود. «برای پذیرش ابتدا باید مقاله می نوشتند و در آزمون تشریحی شرکت می کردند و بعد از آن در یک مصاحبه سخت که بسیاری در آن رد می شدند.» مینو بدیعی اما قبول می شود. شرایط آن دوران به گونه ای بود که دانشجویان علاوه بر تحصیل به روزنامه ها هم معرفی می شدند تا کار عملی را تجربه کنند.

بنابراین مینو بدیعی در سال دوم تحصیلی اش به تشخیص استاد راهنمایش صدرالدین الهی به امیرطاهری معاون وقت سردبیر کیهان معرفی می شود تا زیر نظر او در بخش گزارش به طور آزمایشی کار کند؛ «همان طور که حسین قندی به بخش خبرنگاری می رود و فرقانی به بخش گزارش نویسی.» مینو بدیعی از سخت گیری آن روزها می گوید، سخت گیری هایی که به عقیده او امروزه دیگر از آن خبری نیست.

مینو بدیعی اگرچه فضای مطبوعات آن دوره را تخصصی و حرفه ای عنوان می کند اما معتقد است که در شرایط اختناق سیاسی آن دوران « هیچ انتقادی نمی شد در عرصه سیاسی نوشت.»؛ «آن موقع اختناق سیاسی حاکم بود و وقتی هم گزارشی انتقادی تهیه می شد نهایتاً در مورد گرانی نان یا کمبود میوه یا خاموشی برق و کلاً معضلات اجتماعی بود. اما نمی شد درباره سیاست چیزی نوشت برخلاف الان که در گزارشات سیاسی تاروپود مملکت را درمی آورند. الان مثلاً در مورد آقای هاشمی گزارشی می نویسند که تحلیل روانشناختی می کند اما واکنشی را موجب نمی شود. ولی آن زمان روزنامه ها نمی توانستند چنین گزارشاتی را چاپ کنند. یک بار هم عبدالجواد توفیق مدیرمسوول روزنامه توفیق انتقادی کرد و زود توقیف شد. آن موقع حاکمیت انتقاد را تا یک حدی می پذیرفت مثلاً می توانستی در مورد گرانی پیاز بنویسی اما درمورد حلبی آبادی ها نه.

البته خط قرمزها هم مشخص بود. مثلاً کوچکترین انتقادی هم نمی شد از خاندان پهلوی کرد. شعار آن موقع حاکمیت بود «خدا، شاه، میهن» که میهنش کنار رفته بود، خدا هم استغفرالله در حاشیه قرار گرفته بود اما شاه شده بود سایه خدا. خاندان شاه یک تابو بود و حتی نشریه طنز حرفه ای مثل توفیق هم هزینه رعایت نکردن این خط قرمز را داد. در قانون اساسی رژیم پادشاهی هم آمده بود که اهانت و نقد به خاندان جلیل سلطنت و شخص شاهنشاه جرم محسوب می شود و زندانی طولانی دارد. آن دوران روزنامه نگاران می دانستند از لحاظ حرفه ای و تخصصی چطور باید خبر و گزارشی را درست تنظیم کرد اما به لحاظ سیاسی خط قرمز بزرگی داشتند. حتی به هویدا و دیگر وزیران هم نمی شد نقد کرد.

پس مطبوعات ایران از لحاظ سیاسی در اختناق به سر می بردند. این اختناق از زمان رضا شاه وجود داشت. اولین سانسورچی رژیم پهلوی محرم علی خان بود که ابتدا پاسبان شهربانی بود و بعد مامور ساواک شد. این محرم علی خان هر روز بعد از ظهر می آمد دفتر روزنامه و صفحات را چک می کرد.»

شروع کار حرفه ای مینو بدیعی آبان سال ۵۶ بود، یعنی دو سال بعد از فارغ التحصیلی اش. او به عنوان گزارش نویس وارد سرویس روزنامه کیهان می شود؛ سرویسی که فرقانی معاون اش بود. به عقیده بدیعی در سال ۵۶ گستره باز سیاسی را می شد دید؛ مثلاً در اواخر سال ۵۶ دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف دست به اعتصاب زده بودند و من و همکارم در این مورد گزارش تهیه کردیم. یا مثلاً وقتی قم شلوغ شده بود و چندین بار مرا اعزام کردند به قم تا از آنجا گزارش تهیه کنم.

● اعتصاب روزنامه نگاران

مینو بدیعی که آن روزها روزنامه نگار جوانی بود سپس به زمان اعتصاب روزنامه نگاران اشاره می کند؛ تحریریه های روزنامه های کیهان، اطلاعات و آیندگان نقش مهمی در پیشبرد نهضت انقلابی داشتند. آنها نقش تاریخی داشتند که هنوز بررسی نشده. فردای ۱۷ شهریور بود که در تهران اعلام حکومت نظامی می شود. یکی دو روز بعد وقتی داشتم روزنامه می رفتم دیدم سر کوچه یکی از همکاران سراسیمه گفت کجا داری می ری که اومدن روزنامه رو بهم ریختن. بله، آن روز سربازان و ماموران حکومت نظامی ریخته بودند دفتر روزنامه کیهان و می خواستند رحمان هاتفی، سردبیر آن روز کیهان را دستگیر کنند.

همکاران دیگری را هم دستگیر کردند و به ما گفتند این دستگیری ها توسط کمیته مشترک ضدخرابکاری انجام شده است. روزنامه های دیگر هم به اشغال نظامی ها در آمده بود. به همین دلیل هم روزنامه نگاران گفتند روزنامه ها منتشر نمی شوند. محل تجمع هم سندیکای خبرنگاران و روزنامه نگاران بود.

هر روز آنجا محل تجمع بود، یک روز مرحوم بهشتی پور صحبت می کرد، یک روز آقای بلوری صحبت می کرد و یک روز هم آقای بهنود که اتفاقاً یکی از پرطرفدارترین سخنران ها هم بود. خلاصه روزنامه نگاران معروف سخنرانی می کردند و مثلاً می گفتند که چه کار باید کرد. بعد از ۶۳ روز دولت ارتشبد ازهاری سقوط می کند و بختیار نخست وزیر می شود. در این زمان مطبوعات از حالت اعتصاب خارج می شود. بعد از ۶۳ روز و در اولین روز نخست وزیری بختیار آقای رحمان هاتفی زنگ می زند که من برگشتم سرکار و از امروز قلم آزاد می شود. در اولین روز بعد از اعتصاب تیراژ روزنامه یک میلیون و ۴۰۰ هزار بود. بدون اغراق می گویم که ده ها هزارنفر در خیابان های اطراف روزنامه کیهان تجمع کرده بودند که روزنامه بگیرند. شرایط به گونه ای بود که اولین نسخه های روزنامه را بچه ها از پنجره به طرف مردم پرتاب می کردند و مردم هم با ولع خاصی روزنامه ها را می خواندند.

خوشبختانه من جزء نسلی از روزنامه نگاران هستم که شاهد روزها و صحنه هایی بودم که شاید هیچ وقت دیگر تکرار نشوند. آن روزها، هر روز دسته های دانشجویی و کارگری و اقشار دیگر با دسته گل می آمدند و آزادی مطبوعات را به ما تبریک می گفتند. مثلاً بعضی ها با گل سرخ می آمدند روزنامه کیهان و می گفتند تقدیم به شما باد که خون خسرو گلسرخی در اینجا (کیهان) ریخته شده است. از نظر من طلایی ترین دوران آزادی مطبوعات از دوران بختیار تا خرداد ۱۳۵۸ بود. چون هیچ سانسوری وجود نداشت.

از او می پرسم « آیا اعتصاب روزنامه نگارها از جاهایی هم خط می گرفت؟» که پاسخ می دهد؛ در آن روزها که مطبوعاتی ها در اعتصاب بودند بیانیه های آیت الله خمینی که در تأکید اعتصاب مطبوعات بود، بین اعتصابیون پخش می شد. بعد از پایان اعتصاب، بین نمایندگان گروه های مختلف که برای آزادی مطبوعات به ما تبریک می گفتند، نمایندگان امام مانند آیت الله بهشتی و بسیاری از سران کنونی جمهوری اسلامی هم بودند که به روزنامه کیهان آمدند و همبستگی خود را با روزنامه نگاران اعلام کردند. اما اینکه به ما خط بدهند یا دستور بدهند و بگویند چه کنید و چه نکنید خیر، اینگونه نبود.

اینجاست که یاد دوران حکومت نظامی می افتد و می گوید؛ من آن زمان دانشجوی فوق لیسانس رشته روزنامه نگاری بودم اما بعد از گذشت یک ترم دانشگاه ها تعطیل شد. دیگر تمام وقتم را برای روزنامه نگاری گذاشته بودم. آن روزها تمام مدت، خیابان شاهرضای سابق- میدان انقلاب تا فردوسی- شاهد صحنه تظاهرات مردمی بود و ما خودمان را به یک شکلی به آن جا می رساندیم. بعد هم به خیابان رامسر که سندیکا در آنجا بود، می رفتیم. آن جا هم همیشه شاهد صحنه درگیری ها و تظاهرات بودیم.

در آن دوران صفحه دانشگاه و آموزشی، که مرحوم آل ابراهیم دبیر سرویس آن بود و من زیر نظر ایشان کار می کردم، بسیار قوی بود. قبل از حکومت نظامی باید هر روز به دانشگاه تهران می رفتم و اخبار دانشجویان را به صورت تلفنی انتقال می دادم. آن روزها یکی از لذتبخش ترین روزهای کاری من بود و احساس می کردم داریم یک کار حرفه ای ژورنالیستی انجام می دهیم. کسی هم نبود که بگوید فلان چیز نوشته شود یا آن یکی سانسور شود.

ما آزادانه عین واقعیت را منعکس می کردیم و هیچ سانسوری وجود نداشت. برای یک خبرنگار مهم ترین چیز این است که در بطن حادثه باشد و آن زمان این شرایط برای خبرنگار مهیا بود و این یک موفقیت بود که می توانستیم عیناً حوادث را ببینیم و خبر را منعکس کنیم. آن زمان واقعاً شرایط، مصداق این شعار بود که می گفت؛ «توپ تانک مسلسل- دیگر اثر ندارد». خبرنگاران جزیی از مردم بودند و بدون سانسور و ترس اخبار را منعکس می کردند.

● دوران طلایی مطبوعات

بدیعی رویکرد مردم نسبت به مطبوعات را بسیار خوب توصیف می کند؛ در زمان اختناق دوران شاه تیراژ روزنامه ها به زحمت به صدهزارتا می رسید اما در دوران طلایی مطبوعات از مرز یک میلیون هم می گذشت. بالاخره مردم ما هیجان زده بودند و دنبال یک اتوپیا. در ضمن آن روزها خبرنگاران هم در بین مردم بودند. هم در تظاهرات شرکت می کردند و هم گزارش تهیه می کردند.

اما این دوران طلایی هم زمانی به پایان رسید. داستان پایان این دوران را از زبان مینو بدیعی بشنوید؛ «فردای ۲۲ بهمن گروه های مختلف سیاسی شروع به فعالیت کردند و آمدند مطبوعات خودشان را چاپ کردند. گروه های سیاسی، بعد از سال ها به آزادی رسیده بودند و بعد از انقلاب هرکدام روزنامه ای منتشر کردند یا حتی نمایندگانش در روزنامه ها حضور داشتند. مثلاً روزنامه کیهان آن موقع در دست چپ ها بود.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.