پنجشنبه, ۲۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 13 February, 2025
امامت و خلافت در قرآن
![امامت و خلافت در قرآن](/web/imgs/16/152/fpzn31.jpeg)
● مصالح همگانی و شیوه حكومت
مصالح امت و شرائط زمان پیامبر، كدامیك از دو نظریه ذیل را تایید میكند، آیا شرایط ایجاب میكرد كه پیامبر مساله جانشینی را نادیده بگیرد و آن را بر عهده امت بگذارد، تا آنان برای او جانشینی تعیین نمایند، یا مصالح امت در گرو این بود كه او درباره بقای دین و صیانت آن بیندیشد و فرد جامعالشرائط را به مسلمین معرفی كند، حالا خواه این فرد علی(ع) باشد یا فرد دیگر.
سخن در اینجا درباره خلافتشخص معین نیست، بلكه به صورت كلی موضوع مورد بررسی قرار میگیرد، اینك تحلیل موضوع، از طرق گوناگون:
الف)خطر مثلث
روزی كه پیامبر گرامی اسلام(ص) دیده از جهان بربست، دولت جوان اسلامی را سه دشمن بزرگ از سه طرف احاطه كرده و پیوسته در فكر براندازی حكومت اسلامی بودند.
این سه دشمن عبارت بودند از:
۱) امپراطوری روم شرقی (شامات و فلسطین).
۲) امپراطوری ایران.
۳) ستون پنجم (منافقان داخلی).
در عظمت خطر دشمن نخست كافی است كه پیامبر گرامی اسلام(ص) در سال هشتم نیروی عظیمی را برای مقابله با لشگر روم اعزام كرد و در این جنگ سه فرمانده سپاه اسلام یكی پس از دیگری جام شهادت نوشیده و لشگر شكست خورده اسلام به مدینه بازگشت، برای جبران شكست، پیامبر در سال نهم با ارتش سنگینی قریب به سی هزار نفر با تجهیزات خاصی تا سرزمین «تبوك» رفت و اثری از دشمن مشاهده نكرد، و راه را برای ادامه دفاع از كیان اسلام هموار ساخت و در آخرین روزهای درگذشت خود، ارتشی را به فرماندهی «اسامهٔ بن زید» آماده ساخت و اصرار میورزید كه هر چه زودتر مدینه را ترك گویند و در مرز روم متمركز شوند.
در اهمیت ضلع دوم این مثلث كافی است كه «خسرو پرویز» امپراطور ایران وقتی نامه پیامبر(ص) را دریافت كرد و از دعوت او به آئین توحید آگاه گردید، از شدت عصبانیت نامه پیامبر را پاره كرد و به فرماندار یمن نوشت: مدعی نبوت را دست بسته به سوی من روانه كن.
خطر ستون پنجم بر كسی پوشیده نیست، آیات فراوانی كه در حق آنها نازل شده است، روشنگر پایه خطر آنها است آنان پیوسته مترصد بودند كه پیامبر را ترور كنند، و یا پس از درگذشت او با ترفندی زمام امور را به دست گیرند قرآن در فتنهگری آنان چنین میفرماید:
«لقد ابتغوا الفتنهٔ من قبل و قلبوا لك الامور حتی جاء الحق و ظهر امر الله و هم كارهون». (۱)
«آنها پیش از این نیز، در پی فتنهانگیزی بودهاند و كارهائی را بر زیان تو دگرگون ساخته به هم ریختهاند تا این كه حق فرا رسید، و فرمان خدا آشكار گشت(و پیروز شدید) درحالی كه آنها كراهت داشتهاند».
آیا با وجود چنین دشمنانی نیرومند كه به صورت یك مثلث، در صدد ضربه زدن بر حكومت جوان اسلام بودهاند، صحیح بود كه پیامبر گرامی چشم از جهان بپوشد و برای آینده امت نیندیشد و شخصی را به عنوان رهبر معین نكند؟
انسانی كه چند فرزند خردسالی داشته باشد، به هنگام احساس مرگ در آینده فرزندان خود میاندیشد و با تعیین سرپرست، سعادت آنان را تامین مینماید، آیا حفظ رسالت و زحمات دیرینه و وحدت مسلمین از نظر ارزش، كمتر از چند فرزند صغیر میباشد؟
ب) زندگانی عشایری
زندگانی مسلمانان در مكه و مدینه زندگی عشائری بود و هر عشیره برای خود رئیس و پیشوائی داشت، و در تاریخ عرب پیوسته به خاطر اختلاف رؤسا، عشیرهای به جان دیگری افتاده و خون همدیگر را میریختند آنان به همان روح عشیرهگری به اسلام پیوستند و در مواردی كه قبیله انصار یا مهاجر درگیر میشدند، اگر تدبیر حكیمانه رسول خدا(ص) نبود، خون زیادی ریخته میشد (۲) حتی در داستان «افك» نزدیك بود دو قبیله «اوس و خزرج» به جان هم بیفتند و حمام خون راه بیندازند. (۳) در این شرائط آیا مصلحت ایجاب نمیكرد كه پیامبر گرامی اسلام(ص) قاطعانه وارد كار میشد و فرمانروای مسلمانان را معین میكرد؟! زیرا واگذاری آن به مسلمانان با داشتن تیرههای مختلف و شیوخ گوناگون، نتیجهای جز ایجاد دودستگی و كشمكش نداشت و شاهد روشن این جریان; جریان سقیفه است كه در آنجا مهاجر و انصار یكدیگر را به باد فحش گرفته و زد و خورد انجام گرفت.
عمر در داستان سقیفه میگوید: ما سعد بن عباده را لگدمال كردیم، مردی گفت: سعد كشته شد؟ گفت: خدا سعد را بكشد. (۴)
بررسی یك چنین زندگی خصمانه عشائری رهبر مسلمانان را بر آن میداشت كه كار را به دست شیوخ قبائل و سران عشائر نسپارد، زیرا در این صورت جز اختلاف و خونریزی نتیجه دیگری نخواهد داشت.
ج) صحابه و پایه استقامت آنان در دین
شكی نیست در میان یاران پیامبر، انسانهای والا و وارستهای بود كه دعای آنان مایه نزول رحمت و خشم آنان مظهر خشم خدا بود، سخن در باره این گروه اندك نیست، سخن در مجموع یاران اوست آیا واقعا از نظر آگاهی و اعتقاد قلبی و استقامت در دین، به آن پایه رسیده بودهاند كه پیامبر رهبری را به دست آنان بسپارد و برود؟ با این كه این گروه پس از درگذشت پیامبر مانند دوران حیات او، از خود یك رهبر قاطع و آگاه بینیاز نبود كه این جمع را به سوی كمال رهبری كند و از كارشكنیها جلوگیری نماید.
بررسی صفحات تاریخ نشان میدهد كه در مراحل حساس، عقیدهها متزلزل و افكار گوناگونی به آنان رخ میداد و اندیشه بازگشتبه عصر جاهلی در مخیلهها، خودنمائی میكرد، آیا صحیح است كه پیامبر ناموس الهی (دین) را به چنین افرادی بسپارد؟ بیآنكه برای آن متولی مشخصی معین كند؟!
ما برخی از آیات را كه حاكی از اندیشه عقبگرد برخی از صحابه به عصر جاهلی است منعكس میكنیم، قرآن درباره جنگ احد كه از نبردهای سخت و جانكاه مسلمانان بود، چنین میفرماید:
«و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل، افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابكم و من ینقلب علی عقبیه فلن یضر الله شیئا و سیجزی الله الشاكرین». (۵)
«محمد فقط فرستاده خدا است و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودهاند آیا اگر او بمیرد یا كشته شود، شما به عقب برمیگردید؟(اسلام را رها كرده به دوران جاهلیتبازگشت مینمائید) و هركس به عقب باز گردد هرگز به خدا ضرری نمیزند، و خداوند به زودی شاكران(استقامت كنندگان) را پاداش خواهد داد»
و نیز در آیه دیگر میفرماید:
«و طائفهٔ قد اهمتهم انفسهم یظنون بالله غیر الحق ظن الجاهلیهٔ یقولون هل لنا من الامر من شئ قل ان الامر كله لله یخفون فی انفسهم ما لا یبدون لك یقولون لو كان لنا من الامر شئ ما قتلنا هاهنا» (۶)
«گروه دیگری در فكر جان خویش بودهاند، آنها گمانهای نادرستی همچون گمانهای دوران جاهلیت درباره خدا داشتند و میگفتند آیا چیزی از پیروزی نصیب ما میشود، بگو همه كارها(پیروزیها) به دست خدا است، آنها در دل خود چیزی پنهان میدارند كه برای تو آشكار نمیسازند، میگویند اگر ما سهمی از پیروزی داشتیم، در اینجا كشته نمیشدیم».
ممكن است تصور شود این نوع ضعفها و نارسائیها مربوط به آغاز هجرت است و جنگ احد در سال سوم هجرت رخ داد ولی مسلمانان در اواخر هجرت از نظر عقیده و اندیشه و پایداری به حد كمال رسیده و شایسته آن بودهاند كه پیامبر زمام كار را به دست آنان بسپارد، ولی این اندیشه را تاریخ به شدت رد میكند به گواه این كه در جنگ حنین كه در سال هشتم هجرت رخ داد، مسلمانان صحنه نبرد را ترك گفته و همگی جز عده معدودی رسول گرامی را تنها گذاردند، درحالی كه پیامبر به آنان چنین خطاب میكرد:
«این؟ ایها الناس؟ هلموا الی انا رسول الله».
و لذا قرآن درباره نبرد حنین میفرماید:
«لقد نصركم الله فی مواطن كثیرهٔ و یوم حنین اذ اعجبتكم كثرتكم فلم تغن عنكم شیئا و ضاقت علیكم الارض بما رحبت ثم ولیتم مدبرین». (۷)
«خداوند شما را در جاهای زیادی یاری كرد و در روز «حنین» نیز یاری نمود در آن هنگام كه فزونی جمعیتتان شما را مغرور ساخت ولی این فزونی جمعیت به درد شما نخورد و زمین با همه وسعتش بر شما تنگ شد سپس پشتبه دشمن كرده و فرار كردید».
جمله "ثم ولیتم مدبرین" بازگو كننده پایه ایمان و پایبندی آنان به اسلام عزیز و رهبر او است، آیا صحیح است پیامبر آگاه از روحیه اكثریت آنان، در تحكیم آئین خود از طریق تعیین رهبر، كاری صورت ندهد؟، ارتداد گروهی از طوائف پس از رحلت پیامبر نشانه بارز ضعف ایمان آنان بود، محاسبه این نوع حادثهها كه طبعا برای پیامبر روشن بود، ایجاب میكرد كه پیامبر قاطعانه وصی خود را معین كند تا بر مشكلات پیروز آید، واگذاری امر رهبری به چنین گروهی كه در میان آنان مؤمن و منافق، ثابت و متزلزل فراوان است، مقرون به مصلحت نبود؟
از این جهت میبینیم «شیخالرئیس»، در كتاب «شفا» مساله خلافت را مطرح میكند و یادآور میشود كه تنصیص بر وصی از صواب بیشتری برخودار است زیرا چنین كاری از ایجاد اختلاف و جدال جلوگیری میكند، برخلاف عكس آن كه موجب دودستگی و اختلاف در زندگی میباشد. (۸)
● سردرگمی در شیوه حكومت
نویسندگان اهل سنت مساله تنصیصی بودن خلافت را رد كرده، ولی الگوی روشنی را از خلافت اسلامی ارائه نكردهاند.
پیامبر در آخرین لحظات حیات خود بر سر دو راهی بود یا باید قاطعانه خلیفه و جانشین تعیین كند و یا لااقل شیوه حكومت را به مسلمانان آموزش دهد، متاسفانه از نظر اهل سنت پیامبر هیچكدام را انجام نداده است، بالاخره پیامبری كه در موضوعات بیشماری سخن گفته، محال است در یك چنین قضیه مهمی شیوه حكومت را بیان نكند، و شگفت این است كه در مجموع روایات وارده در صحاح و سنن، روایتی كه بیانگر شیوه حكومتباشد، وارد نشده است. درحالی كه نویسندگان اهل سنت تنها به آیههای مشاوره بسنده كرده و میگویند شیوه حكومتبراساس شوری استوار است در حالی كه اصل مشاوره یك اصل كلی است و اصل كلی نمیتواند بیانگر صدها مسائل مربوط به حكومت اسلامی باشد، باید در كنار این اصل، اصول دیگری نیز در كتاب و سنت وارد شده باشد تا این خلأ را پر كند.
شوری از اصول ارزنده اسلام است ولی تنها این اصل نمیتواند، بیانگر شیوه حكومت اسلامی باشد، حكومتبرای خود، اصول و شرائطی لازم دارد كه باید وحی آسمانی آنها را بازگو كند.
خلاصه اكمال دین در گرو انجام یكی از دو چیز است:
۱) نصب امام و تعیین خلیفه آنگاه خود خلیفه به خاطر منصوب بودن، جوانب كار را روشن میسازد.
۲) بیان شیوه حكومت از نظر منتخب و منتخب، و شرائط انتخاب، دهها موضوعات جانبی كه بدون روشن شدن آنها، شیوه حكومت واضح نمیشود.
متاسفانه از نظر اهل سنت هیچكدام براین اساس انجام نگرفته نه امامی معین شده و نه شیوه حكومت به صورت روشن و جامع بیان گردیده است.
جعفر سبحانی
۱- توبه: ۴۸.
۲- صحیح بخاری، ج۵، ص۱۱۹، باب غزوه بنیالمصطلق.
۳- مدرك قبل.
۴- شرح نهجالبلاغه، ج۶، ص۱۷.
۵ـ آل عمران: ۱۴۴.
۶- آل عمران: ۱۵۴.
۷- توبه: ۲۵.
۸- شفا، فصل۵، ص ۵۶۴، متن۱۳ از بخش الهیات، مقاله۱۰.
مكتب اسلام-سال۱۳۷۸-شماره ۱۰
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست