چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

رویش در هوای خویشتن


رویش در هوای خویشتن

فلاسفه مسلمان, در عصر شكوفایی تمدن اسلامی در اندلس,تئوری های شگرفی را كه بعدها در تمدن غربی, پایه رشد قرار گرفت, نظریه پردازی كردند یكی از این فلاسفه ابن باجه اندلسی است كه اندیشه های وی بر ابن رشد, تأثیری تعیین كننده داشته است

فلاسفه مسلمان، در عصر شكوفایی تمدن اسلامی در اندلس،تئوری های شگرفی را كه بعدها در تمدن غربی، پایه رشد قرار گرفت، نظریه پردازی كردند. یكی از این فلاسفه ابن باجه اندلسی است كه اندیشه های وی بر ابن رشد، تأثیری تعیین كننده داشته است. مقاله حاضر با معرفی كوتاهی از زندگی ابن باجه، به اجمال، هسته مركزی اندیشه این اندیشمند مسلمان را به معرض می گذارد. هسته مركزی ای كه در تفكر ابن باجه، همزمان است با مسأله اصلی وی یعنی دوره انحطاط اندلس.

ابوبكر محمدبن یحیی معروف به ابن صائع یا ابن باجه از مشهورترین حكمای اسلامی است. وی در پایان سده پنجم ق/ یازدهم م در شهر سرقسطه(ساراگوس) متولد شد. اما پس از فتح ساراگوس به دست مسیحیان در سال ۵۱۳ هجری در سویل[اشبیلیه] و اگساتینا اقامت گزید و به كار طبابت پرداخت. ابن باجه بعدها به فاس و مراكش رفت و در آنجا در دربار المراود به وزارت منصوب شد و مرتبتی بزرگ یافت. اما متعصبان ابن باجه را به فساد و سستی ایمان متهم كردند. وی بعد از متهم گشتن به الحاد و بی دینی به تحریك دشمنانش مسموم و در سال ۵۳۳ به قتل رسید.

زندگی ابن باجه در دوران پرالتهاب و آشفته سیاسی اندلس پس از فروپاشی خلافت اموی بر آن سرزمین یعنی عهد حاكمیت ملوك الطوایفه گذشته است. عبدالرحمان بن معاویه ابن هشام اموی در سال ۱۳۸ هجری وارد اندلس شد و با شكست دادن یوسف فهری والی منتسب عباسیان در اندلس، خلافت دوم اموی را بنیاد نهاد و در سال ۴۲۷ هجری با مرگ هشام ملقب به المعتمد با لله خلافت امویان در اندلس به پایان رسید و ملوك الطوایفی بر آن سرزمین حاكم شد.(۱) در حقیقت از قرن پنجم كشور درخشان اندلس رو به انحلال و تجزیه به دولت های كوچك پیش می رفت و چنین پیداست كه در آن زمان روزگار فرهنگ عالی و بحث آزاد سپری شده بود، كسی در این میان جرأت ظهور در برابر مردم نداشت مگر اهل حدیث كه در شعائر سخت گیر بودند ولی فیلسوفان اگر آرای خود را اظهار می كردند در معرض خطر و كشته شدن واقع می شدند.زندگی كوتاه این فیلسوف، زندگانی خوشی نبوده و با سختی ها توأم بوده است. بزرگترین عاملی كه در كنار فقر و بینوایی بار سنگینی بر دل او بود تنها ماندن او در تفكر و امور عقلی بود. او هیچ همدمی را كه شریك آرایش باشد پیدا نكرد و آنچه از كتاب هایش به دست ما رسیده است چنین می نماید كه با محیط و روزگار خود انسی نداشته است.(۲)

معمولاً این باجه را نخستین فیلسوف اسلامی در اندلس به حساب آورده اند كه راه را به روی فیلسوفانی چون «ابن طفیل» ، «ابن رشد» و «ابن خلدون» گشوده است. این فیلسوف به سبب تأثیر عمیقی كه بر اندیشه و تفكر این فیلسوفان داشته همواره در تاریخ تفكر فلسفی در جهان اسلام از جایگاه ویژه ای برخوردار است. به گفته هانری كربن، ابن باجه از مجرای تأثیر خود بر ابن رشد، به فلسفه در اسپانیا جهتی داد كه نسبت به روحیه غزالی، به كلی بیگانه بود.كتاب اتصال العقل بالانسان و رساله الوداع و كتاب «تدبیر المتوحد» مهمترین آثار فلسفی ابن باجه هستند. اما مشهورترین كتب فلسفی وی- كه در واقع تنها نوشته های موجود اوست-تدبیرالمتوحد و رساله الوداع است، كه هر دو را برای دوستی كه اسپانیا را به قصد مصر ترك می كرده به رشته تحریر درآورده است. كتاب تدبیر المتوحد احتمالاً ملهم از اوضاع و احوال ناهنجار محلی و محیط نامطلوب وی بوده است، روزگار وی مقارن با عصر اعتقادات جزمی و تحجر بوده نه عصر آزادمنشی و روشن اندیشی. لذا ابن باجه در مقام فیلسوفی آزاداندیش در تمامی عمر عمیقاً احساس تنهایی می كرده و شاهد این امر، عنوان اثر وی تدبیرالمتوحد می باشد.(۳)

همان طور كه از عنوان كتاب تدبیرالمتوحد هم پیداست، ابن باجه به پیروی از آموزه های قرآنی معتقد است كه تفكر عالی ترین كار بشر است. از طریق تفكر و تدبیر است كه انسان به حقیقت اعلی و سعادت واقعی دست پیدا می كند. از این جهت است كه روزنتال می گوید: «چنانچه بتوان مشرب سایر فلاسفه را به درستی عقل گرایی نامید، مشرب ابن باجه در مقایسه با آنها عقل گرایی افراطی است.» (۴) در وجه اعلای علم كه مرحله خودآگاهی، یعنی آگاهی عقل محض به خویشتن است، اتحاد فكر و حقیقت تحقق می یابد. بنابر این می توان گفت كه فلسفه ابن باجه فلسفه «سعادت عقل» است. او آراء ضد فلسفی غزالی را به شدت مورد انتقاد قرار داده و آن را خروج از سنت عقل دانسته است. در واقع، آنچه كه انسان را به غایت قصوای مورد نظر ابن باجه سوق می دهد، اعمال عقلی و تأملی است. ابن باجه در رساله «تدبیرالمتوحد» راه وصول به سعادت را نشان می دهد، ولی این راه از راه صوفیه سخت دور است، زیرا صوفیه راه وصول به سعادت را ذوق و حال می دانستند، حال آن كه ابن باجه جز ادراك عقلی راه دیگری را نمی شناسد. شاید همین گرایش شدید ابن باجه به عقل گرایی سبب شده بود كه بسیاری از تذكره نویسان و شریعت گرایان در كافر قلمداد كردن او به خود تردیدی راه ندادند.

ابن باجه به پیروی از ارسطو، عمل آدمی را ناشی از اراده آزاد یا اختیار می داند و معتقد است كه افعال انسان از این جهت از افعال حیوانی متمایز است كه افعال انسان ارادی و ناشی از اختیار و تفكر است در حالی كه افعال غیر ارادی برخاسته از انگیزه هاست.

تدبیر المتوحد اثر فیلسوفی است كه سیاست را اصل و انسان را اساساً «مدنی الطبع» می داند. از این جهت ابن باجه در تفكر سیاسی همچون فارابی به افلاطون گرایش دارد و بارها به اندیشه او از جمله كتاب افلاطون در باب سیاست كه آن را سیاست مدنی افلاطون می نامد استناد كرده است. ابن باجه در آغاز درباره دو اصطلاح عنوان كتاب تدبیرالمتوحد توضیح می دهد. مراد از تدبیر «اعمالی است كه مطابق هدف و غایتی» انجام می شود. اما «تدبیر اعمال كه مقتضی فكر نیز باشد، فقط، نزد انسان تنها(یعنی متوحد) امكان پذیر است. پس تدبیر متوحد باید اسوه تدبیر سیاسی دولت كامل و نمونه باشد» . باید توجه داشت كه دولت آرمانی، نه به صورت امری ماتقدم طرح شده و نه به عنوان حاصل انقلاب سیاسی، بلكه چنین دولتی از اصلاح اخلاق ناشی می شود و این اصلاح، امری ورای اصلاح «اجتماعی» است.(۵)

ابن باجه بعد از بیان معنی عام تدبیر، به این نكته اشاره می كند كه «تدبیر به معنی خاص عبارت است از تدبیر مدن(سیاست) كه شریف ترین گونه تدبیرهای انسانی است» . بنابر این موضوع اصلی فلسفه سیاسی ابن باجه كه در كتاب تدبیرالمتوحد مطرح شده سعادت و فضیلت انسانی است. ابن باجه برای رسیدن به سعادت و فضیلت دولت آرمانی را در نظر دارد كه بیش از هر چیز از اصلاح اخلاقی ناشی می شود. همان طوری كه از كتاب تدبیر المتوحد برمی آید ابن باجه تا حدود زیادی با فلسفه سیاسی فارابی موافق بوده است. او همچون فارابی مدینه ها را به فاضله و غیرفاضله تقسیم می كند.

روی بحث در دولت آرمانی با متوحدان است و وقتی كه ابن باجه از «متوحد» صحبت می كند به تعبیر حناالفاخوری، منظورش فرد به صورت فرد نیست، بلكه مقصود او فرد و كثرت و جماعت است در یكپارچگی قوا و یكپارچگی اعمال انسانی كه به یك جهت یعنی به كمال و از آنجا به سعادت گمگشته متوجه باشد. این است همان تدبیری كه آن را به عنوان رساله خود قرار داده است. به عبارت دیگر، تدبیر یعنی برنامه ریزی برای اعمال فرد و اجتماع، به نحوی كه فكر و اندیشه كامل اقتضا كند و تنها انسان است كه به خاطر داشتن فكر و اندیشه می تواند اعمال خود را در جهت كمال و سعادت به كار اندازد. برای ابن باجه «تدبیر متوحد» نظیر تدبیر یك حكومت كامل است.(۶) از نظر ابن باجه متوحدان كسانی هستند كه با عقل فعال اتصال دارند و به همین دلیل می توانند دولتی آرمانی ایجاد كنند كه در آن نه نیازی به پزشك خواهد بود، زیرا اهل آن مدینه به شیوه ای مطلوب تغذیه می كنند، و نه نیازی به قاضی، زیرا هر فردی به عالی ترین كمال كه در توان وجود انسانی است، خواهد رسید.

همانطور كه آمد ابن باجه به تبعیت از فارابی مدینه ها را به فاضله و غیرفاضله تقسیم می كند. اما مسئله اصلی اینجاست؛ یعنی مدینه فاضله انحطاط می یابد و تبدیل به مدینه غیر فاضله می شود و یا این كه از نظر ابن باجه تأسیس مدینه فاضله همیشه و در همه حال امكان پذیر نیست، در چنین شرایطی، «متوحدان» چگونه باید به سعادت دست یابند؟ بنابر این مسئله اصلی در فلسفه سیاسی ابن باجه این است كه سعادت و فضیلت انسانی در مدینه های غیرفاضله چگونه قابل تحقق است؟ لاجرم همه همت او در فلسفه سیاسی نشان دادن تدبیری است كه فردی كه محكوم به زندگی در نظام ناشایست و تباه و به عبارتی در مدینه غیرفاضله است باید به كار گیرد تا دست كم، خود را نجات دهد. برای این كه فرد آنچنان كه شایسته زندگی انسان است زندگی كند و برای این كه بتواند كارهای خود را طبق دستور خرد و تدبیر انجام دهد برای او لازم است كه گاهی از اجتماع كناره گرفته و گوشه نشینی اختیار كند. ابن باجه كتاب خود را در اخلاق و سیاست به نام «تدبیر المتوحد» می خواند و از انسان می خواهد كه خود پرورش و تهذیب اخلاقی خود را به عهده گیرد. انسان می تواند به طور كلی از مزایا و محاسن زندگی اجتماعی برخوردار شود بی آن كه در زشتی ها و پلیدی های آن درگیر شود. ابن باجه در فلسفه سیاسی خود بیشتر متوجه رابطه فرد با جامعه در مدینه های غیرفاضله است و بر این باور است برای این كه كسی بتواند عقلانی عمل كند، باید همواره خود را از انبوه خلق در مدینه های غیرفاضله و لذت جویی های پست آنان دور نگه دارد.

فارابی در فلسفه سیاسی خود برای افراد ناسازگار با مدینه فاضله، از اصطلاح «نوابت» یعنی گیاهان خودرو، استفاده كرده است؛ گیاهانی كه مشمول تربیت رویشی نمی شوند و هرزه بار می آیند. ابن باجه این واژه را در معنای متفاوت به كار برده است. از نظر او نوابت كسانی هستند كه در مدینه های غیرفاضله و بر خلاف عرف جامعه و روابط مستقر، به شكل خودرویانه ای به كمالاتی از عقل و سعادت متكی بر آن دست می یابند.(۷) در چنین مدینه ای، متوحدان كه ابن باجه از آنان به عنوان «نوابت» یا «بیگانگان» یاد می كند، همانند گیاهان در هوای آزاد بدون نیاز به باغبان رشد می كنند. بنابر این هر گاه «متوحد» در مدینه ای غیر فاضل و غیركامل قرار گیرد باید همچون «گیاهی» باشد كه خود به ذات و طبیعت خود رشد و نمو كند. در واقع، با این زمینه فكری و فلسفی است كه از ابن باجه، به عنوان مهمترین فیلسوف «فردگرای» جهان اسلام یاد می كنند.

منابع:

۱- خاتمی، سید محمد، آیین و اندیشه در دام خودكامگی، تهران، طرح نو، ،۱۳۷۹ ص ۳۶۳

۲- دبور، تاریخ فلسفه در اسلام، ترجمه عباس شوقی، تهران، عطایی، ،۱۳۶۳ ص ۱۸۹.

۳- سعید شیخ، مطالعات تطبیقی در فلسفه اسلامی، ترجمه مصطفی محقق داماد، تهران، خوارزمی، ،۱۳۶۹ ص ۲۱۱.

۴- همان منبع، ص ،۲۱۳ زیرنویس

۵- هانری كربن، تاریخ فلسفه اسلامی، ترجمه سید جواد طباطبایی، تهران، كویر، ،۱۳۷۷ ص ۳۲۸.

۶- حناالفاخوری/ خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، علمی و فرهنگی، ،۱۳۷۷ ص ۶۰۸.

۷- قادری، حاتم، اندیشه های سیاسی در اسلام و ایران، تهران، انتشارات سمت، ،۱۳۷۸ ص ۱۶۳

عظیم ایزدی اودلو