شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

عشقی متعلق به دوران اشغال آذربایجان مصدق و هم اکنون


در حقیقت از چهار ـ پنج سال پیش بافت این داستان در ذهنم بود که سفر به تبریز باعث قوت بیشتر آن شد و من همان موقع شروع کردم به نوشتن, اتفاقاً سناریوی ”سرگیجه“ را من در نقاط مختلفی مثل رم, لس آنجلس, تبریز و تهران نوشته ام و اتفاق بزرگی که برای من رخ داد آشنائی با آقای مرتضی شایسته بود در کانادا, چون آقای کیمیائی می خواستند با حضور خانم گوگوش در کوبا فیلم بسازند که نشد, قرار بود تهیه کنندگی آن فیلم برعهده من باشد

●قصه ”سرگیجه“ از کجا در ذهن شما شکل گرفت؟

در حقیقت از چهار ـ پنج سال پیش بافت این داستان در ذهنم بود که سفر به تبریز باعث قوت بیشتر آن شد و من همان موقع شروع کردم به نوشتن، اتفاقاً سناریوی ”سرگیجه“ را من در نقاط مختلفی مثل رم، لس‌آنجلس، تبریز و تهران نوشته‌ام و اتفاق بزرگی که برای من رخ داد آشنائی با آقای مرتضی شایسته بود در کانادا، چون آقای کیمیائی می‌خواستند با حضور خانم گوگوش در کوبا فیلم بسازند که نشد، قرار بود تهیه‌کنندگی آن فیلم برعهده من باشد. بعد ایشان (آقای کیمیائی) به کانادا آمدند و می‌خواستند ”مانکن“ را بسازند که آن فیلم هم ساخته نشد ولی این قضیه باعث آشنائی من و آقای شایسته شد و من از بدو ورودم به ایران مدام در دفتر ایشان بودم و به جرأت باید بگویم زحماتی که ایشان برای ساختن فیلم ”سرگیجه“ کشیدند بیش از حد انتظار بود و واقعاً نمی‌شود آن را با حرف و جمله توصیف کرد. ایشان پشت من ایستادند و مستحکم مثل یک دیوار تکیه‌گاه من بودند. چون ”سرگیجه“ واقعاً پروژه بزرگی است و عظیم‌ترین کاری است که من در طول عمر هنری‌ام انجام داده‌ام. مثل این است که من یک کوهی را روی دوش خودم حمل می‌کنم.به‌نظر من این تشکیلاتی که در هدایت فیلم هست بی‌شباهت به هالیوود نیست. یعنی همه چیز سرجایش است و برای ساخت و تولید فیلم ”سرگیجه“ یک ساختمان چهارطبقه با همه امکاناتش در اختیار ما بود و ما فقط می‌توانستیم این فیلم را در دفتر آقای شایسته تهیه کنیم، چون هیچ مؤسسه فیلم‌سازی دیگری در ایران امکانات هدایت فیلم را ندارد. اگر دلسوزی و کمک‌های آقای شایسته نبود من نمی‌توانستم این فیلم را در ایران بسازم. به هر حال من از همان سه سال گذشته که با همه عشق و علاقه و احساسم پس از سال‌ها به ایران آمدم مهمترین تجربه‌ام از بازگشت مجدد به ایران اول از همه آشنائی با روحیات مردم ایران بود که واقعاً خیلی باصفا و با محبت هستند. در وهله دوم آشنائی با سازمان‌های دولتی فرهنگی از جمله فارابی، وزارت ارشاد و حتی مسئولان جشنواره فیلم فجر بود که همگی خیلی با محبت هستند و خیلی دوست داشتند و تلاش کردند که من بتوانم در ایران بمانم و این فیلم را بسازم. علاوه بر اینها من در این مدت دو ـ سه سالی که به ایران آمدم خیلی از نقاط ایران و محله‌های آن را دیدم. چون برای من انتخاب لوکیشن مناسب برای ساخت یک فیلم از اهمیت خیلی بالائی برخوردار است، چرا که اگر کارگردانی از حضور بهترین و تواناترین هنرپیشه‌ها برای ایفای نقش‌های فیلم بهره بگیرد اما فضای کارش نامناسب باشد آن اثر دچار افت می‌شود حتی اگر بازیگری مثل ”مارلون براندو“ در آن فیلم باشد، بازیش گم می‌شود، چون محل فیلم است که می‌تواند هنرپیشه را بهتر و زیباتر جلوه‌گر کند و هنرپیشه هم می‌تواند در یک فضای مناسب بازی درخشان‌تر و جذاب‌تری از خود ارائه دهد. با توجه به همین مسئله من وقتی از نقاط جذاب و دیدنی ایران و شهر تهران دیدن کردم واقعاً شیفته این محلات و ایران شدم، تاحدی‌که دیگر در فکر بازگشت به امریکا نیستم چون فکر می‌کنم در حال حاضر تمام زندگی من در اینجا ـ ایران ـ خلاصه می‌شود. حتی وقتی اواخر سال گذشته برای فیلمبرداری سکانس‌های امریکا رفته بودم مصادف با شب سال‌نو در امریکا بود و جشن‌های باشکوهی هم به مناسبت فرارسیدن سال نو در آنجا برپا بود.همه‌جا میهمانی‌های بزرگ و مجلل گرفته بودند و خلاصه شور و شادی در همه جا موج می‌زد. با این‌حال من اصلاً طاقت نیاوردم و نتوانستم آنجا بمانم و همان شب تصمیم گرفتم به ایران برگردم. در هواپیما بیشتر از سه ـ چهار مسافر نبود، چون کمتر کسی شب سال‌نو به مسافرت خارج از کشور می‌رود. ولی من تک‌وتنها سوار هواپیما شدم و به ایران آمدم. اتفاقاً مهماندار هواپیما از من پرسید شما شب سال‌نو جا می‌روید؟ گفتم ایران. با تعجب گفت حیف نیست سال‌نو می‌خواهید امریکا نباشید و به ایران بروید؟ من هم گفتم که حدود ۳۰ سال، سال‌نو را در امریکا بوده‌ام و ۳۰ تا سال‌نو دیده‌ام، حالا دیگر دوست دارم سال‌نو را در ایران باشم. واقعاً بی‌صبرانه دوست داشتم به ایران برگردم. چون واقعاً در این مدت عاشق ایران شدم. حتی از لحاظ تکنیک‌های سینمائی هم به‌نظر من ایران می‌تواند با تکنیک‌های سینمای جهان و حتی هالیوود رقابت کند و آخرین سیستم‌ها را در حال حاضر سینمای ایران در اختیار دارد. وسایل و تجهیزاتی مثل سینه‌موبیل و دوربین‌های مختلف را در اختیار داریم. کارگردان‌ها می‌توانند فیلم‌هایشان را به شیوه ”مونتاژ آوید“ تدوین کنند و به‌صورت دالبی استریو صدابرداری و میکس کنند. سالن‌های نمایش فیلم در حال مجهزتر شدن هستند و فکر می‌کنم با توجه به این موارد آینده خوب و روشنی در انتظار سینمای ایران خواهد بود. مثلاً همین استودیوئی که قرار است در هشترود تأسیس شود اگر همه اصول تکنیکی در آن رعایت شود می‌توان گفت مهمترین قدم در راه ارائه فرهنگ و آداب و رسوم ما در امر سینما برداشته می‌شود. چون سینما را می‌توان یکی از مهمترین عوامل فرهنگی کشورها نامید. در همه دنیا در سینما است که تصویر می‌تواند نقش مهمی را در ذهن مخاطبان بازی کند.مثلاً فیلم‌هائی از ساخته‌های آقای مجید مجیدی، عباس کیارستمی، بهرام بیضائی، جعفر پناهی، ناصر تقوائی، داریوش مهرجوئی، مسعود کیمیائی و فیلمسازان دیگری از سینمای ایران در جشنواره‌های جهانی به نمایش درآمده یا در سینماهای دنیا اکران شده‌اند و اعتبار جهانی پیدا کرده‌اند و معرف فرهنگ ایرانی بوده‌اند. از این‌رو ما در حال حاضر از نظر سینما در دنیا به حساب می‌آئیم. و برای من این موقعیت به‌وجود آمد که بتوانم مجدداً خودم را شکوفا کنم. برای ساخت فیلم ”سرگیجه“ هیجان زیادی داشتم. به‌طوری‌که احساس می‌کردم اولین فیلم خودم را می‌خواهم بسازم. خوشبختانه توانستم گروه خوبی را گرد هم جمع کنم تا این فیلم را به سروسامان برسانیم. آقای اصغر رفیعی‌جم که تجربه درخشانی در زمینه مدیریت فیلم‌برداری آثار مطرح سینمای ایران دارند و با آقای بهرام بیضائی کار کرده‌اند در این فیلم وظیفه مدیریت فیلم‌برداری را برعهده داشتند و مدت مدیدی روی رنگ فیلم و نوع فیلم کار کردند تا به آن چیزی‌که می‌خواهیم برسیم. چون فیلم ”سرگیجه“ به سه دوره تاریخی در ایران می‌پردازد: دوره اشغال روس‌ها در آذربایجان، دوره مصدق و زمان حال. بنابراین باید فیلمبرداری را برای کار انتخاب می‌کردم که هر سه دوره را در یک دید متفاوت رنگی ببیند و خوشبختانه آقای رفیعی‌جم به‌خوبی از عهده این‌کار برآمدند.

●آیا به فروش این فیلم در خارج از ایران خیلی امیدوارید؟

بله، چون نوع داستان برای یک فیلم فارسی که قرار است در خارج از ایران به نمایش در بیاید و به جشنواره‌ها برود و فروش کند خیلی مهم است. هر فیلمی را نمی‌توان در آنجا به نمایش درآورد. این تبلیغات کاذبی هم که در مورد فیلم‌های ایرانی می‌شود و می‌گویند فلان فیلم‌ها اکران گسترده نمی‌شوند بلکه تهیه‌کننده فیلم، سالنی را در لس‌آنجلس اجاره می‌کند و فیلمش را فقط یک شب یا یک هفته در آنجا برای تعداد محدودی از تماشاگران نمایش می‌دهد و در تبیغات آن می‌گویند نمایش همزمان فیلم در سینماهای ایران و امریکا.به‌نظر من اینها فقط فریبکاری است. البته فیلم‌های آقای مجید مجیدی مثل ”بچه‌های آسمان“ و ”رنگ خدا“ از طرف کمپانی‌های میراماکس و سونی پخش عمومی و جهانی داشته‌اند و قضیه آنها فرق می‌کند با اینکه تهیه‌کننده‌ای یک کپی از فیلم را در یک سالن کرایه‌ای در لس‌آنجلس نشان می‌دهد. من دنبال این خط‌ها نیستم. ما می‌خواهیم فیلممان را در یک پخش جهانی و برای عموم نمایش بدهیم و در چند جشنواره خارجی هم شرکت کنیم. برای این منظور قرار است که فیلم ”سرگیجه“ را به زبان انگلیسی هم دوبله کنیم.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.