شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
امکان اصیل زیستن
نیچه و هایدگر برخلاف سنت انسانشناسانه متفکران غرب، نه به «چیستی» انسان، بلکه به «کیستی» او پرداختهاند. در یونان کلاسیک، نیکبختی انسان در زمین با ابتنا به فراسوی «زمین» ممکن انگاشته میشد. ولی در مسیحیت، نصیب انسان از زندگی زمینی شوربختی، و از زندگی اخروی سعادتمندی تصور میشد. تفکر مدرن با قائم به خویش انگاشتن خرد آدمی قائل به نیکبختی زمینی انسان شد. نیچه اما قائل به امکان والایی۱ انسان در عین شوربختی زمینی بود. هایدگر از طرف دیگر قائل به شوربختی یا نیکبختی در «زمین» یا «آسمان» نیست. او فقط قائل به امکان اصیل زیستن انسان از طریق «سکنای شاعرانه» است؛ در این میان سکنایی که شاعران تمهیدگر آن هستند.۲
به قول یوجین فینیگ، نیچه خود یک مخاطره است، به دشواری میتوانیم او را در زمره فلاسفه قرار دهیم. وی که با سبک و سیاقی ویژه قادر بود با غنای دریافت عظیم و با تخیلی شکوفا و شگفتآور نشانههای آینده را بنگرد، دست به آمیختن فلسفه و سوفسطاگری زده است. نیچه در مقام مولف در پس پرده باقی نمیماند، گویی تمامی اندیشههایش صرفاً تکگویی با خویش است. او خود مصداقی از تعبیر خودش درباره ماهیت بشر چونان لایبرنیت است. او با حاکمیت بر تمام ظرایف زبانی، کلامی ژرفاندیشانه را همچون قطعهای هنری برمیسازد و کتابهایش به سبک باورهای ایمانی نگاشته شدهاند.۳ نزد او تفکر چنان با شعر قرابت مییابد که میتوان وی را شاعر دانست.
در یک «نوعشناسی انسانشناسانه»، نیچه به سه گونه بشری یعنی «واپسین بشر»، «مهتران» و «والا بشر» اشاره میکند. به تعبیر وی در اندیشه یونان باستان، شخص، بهرغم وقوف به اینکه حتی اعمال سنجیده او تا حد زیادی معلول علتهایی است که وی کنترل چندانی بر آنها ندارد، مسوولیت آنها را به عهده میگرفت. این درست برعکس نگرش مسیحی به شخص انسانی بود؛ «شخصی که گناهکاری و تقصیر را با زبونی و پستی میپذیرفت.» جامعه مدرن نیز به قول نیچه، دچار بیماری نیست انگاری و اخلاق بردگی است. تلقی مدرن از «خود»، خالی از محتوا و در عین حال نخوتآلود شده است. لذا «واپسین بشر» که شاخصهای وجودی او میانمایگی، خوی رمگی، و سودآیینی بزدلانه است، با نیستانگاری پیوند دارد.۴
مهتران، اما، آنانند که بر خود سخت میگیرند و قدرت ارادهشان به سرکوب غرایز طبیعیشان میانجامد. آنها دارای دلیری، غرور و چیره شدن بر ترساند که فضایلی قابل ستایش است. اما جستوجوی حقیقت توسط مهتران به از یاد بردن زیبایی، خنده و شادیهای زمینی میانجامد. جنگیدن با غرایز خود، «خود- چیرگی» نیست بلکه در چیرگی بر آنچه «هست» «خود - چیرگی» به بار میآید.۵ به هر حال بشرهای مهتر چونان پلی به سوی والابشرند. نیچه انسان را موجودی منعطف میبیند که توان فراسو رفتن از خود را دارد.۶ تفسیر نیچه از انسان با استفاده وی از دو استعاره «راه» و «پل» بیان میشود. انسان عادی یک «پل» است که یک «سوی» آن حیوان است و سوی دیگر آن «والاانسان.» آدمی خود را در تقابل نهادن با عالم پیرامون مییابد، او غیرقابل تعیین است. او خود را در فرآیند تغییر میدهد، او در «شدن» است. منتها این «شدن» یک پروسه قابل مشاهده و تمامشدنی نیست بلکه انسان در شدن «هست». سرشت او این است که گوهری یا تعینی نداشته باشد و از چیزی تشکیل نشده باشد بلکه همیشه فراتر از هر تشکیلشدنی، فراتر از هر حالتی و حضوری، و فراتر از خویش به سوی بودن باشد. نیچه ایده «صیرورت» را با استعاره «تکرار جاودان همان» به جای تقابل «زندگی» و «زندگانی جاودان» قرار میدهد، و به جای ابتنای کانتی بر «خرد خودبنیاد» از «قهرمان خودکفا» سخن میگوید. در توضیح تعبیر «انسان والا»، وی به تمایز آن با انسان معمولی اشاره میکند و این تمایز را بیش از تفاوت آدمی از حیوان میداند. به نظر نیچه، بشر والا، بشر قدرتمند است و از این رو نیاز دارد که ارادهاش را آزاد کند و به آرامشی که تضادی با زیبایی زندگی ندارد، برسد. پس باید آیینهای در برابر زیبایی خود بگذارد، و زمانی که ارادهاش از قید و بندی که بر غریزههای طبیعی او نهادهاند، آزاد شود، ممکن است در رویاها ابرقهرمان به او چشمک زند.۷
خود - چیرگی از طریق آموزهای ممکن است که معصومیت صیرورت را به انسان بازگرداند و بدینسان حقانیت خود را در حرکت جاودان آفرینش و ویرانگری، تغییر و تحول، لذت و درد، و در شادی و رنج نشان دهد.۸
غرابت و نبوغ و اراده قهرمانانه در مواجهه شادمانه با رنج بودن شاخص «انسان والا» است.۹ لذا ستایش نیچه از قهرمان توصیه به سبعیت یا تجاوزکاری نیست بلکه ستایش او از شادکامی خصوصی هنرمند یا نویسنده خلاق است. اگرچه او «ابرانسان» را با آینده پیوند میزند اما اشاره میکند که هیچ ضمانتی برای کاملتر بودن انواع بعدی انسان وجود ندارد.۱۰
انسان والا با هنر تراژیک در پیوند است. نیچه انسان را فرهنگساز نمیبیند بلکه او را چونان هنرمند سرشتساز میبیند. در اینجا اثر انسان است. او میتواند خود را مستمراً بالاتر از خویش بسازد. انسان از طریق هنر قادر به تحمل «وحشت پوچی» است. هنر، انگیزه بزرگ زندگی و محمل پیشبرد خودچیرگی است. هنر چشماندازی را میگشاید که در آن انسان در مواجهه با «مغاک وجود» و بیرحمی و رنج بیمعنایی فارغ از دلهره و با عزت مقابله میکند و رها میشود. لذا با خرد (هنر) تراژیک آزادی فرا میرسد. با هنر انسان از غلبه هیچانگاری ممانعت میکند و به خودچیرگی دست مییابد.۱۱
به عقیده نیچه، پیوند هنر و رنج در ناتورالیسم یونانی به درهمآمیختن رنج و شادی انجامید. یونانیان با آگاهی رنجآوری زندگانی خدایان اسطورهای را آفریدند تا بر ماهیت هراسناک و مهارنشدنی زندگی و جهان چیره شوند. در شامگاه بتان میگوید:
جز انسان هیچ چیز زیبا نیست: همه دانش استحسان در همین است، این نخستین حقیقت استحسان است. هیچ جیز جز انسان تبهگن و زشت نیست. حوزه داوری استحسان بدینسان محدود شده است.۱۲
با خلق تصوری زیبا از خود در صورت خدایان رنج خود را تاب آوردند. شناخت خود از راه هنر... موجب احیای خویشتن انسانی و بازسازی صورت هنری میشود.۱۳
بر این اساس میتوان گفت انسان برای نیچه آن است که «نیست». او «همیشه- زین پس» است،۱۴ سرشتش «آتیه» است، چون امکانی خاص در پیش روی او میایستد و به او اجازه میدهد جلوتر از هر «حضور کنونی» باشد. آدمی «آتیه» است چون «امکان» است. به نظر نیچه، امتیاز آدمی این است که هنوز برای بزرگترین امکانها «به اتمام نرسیده» است. او چونان امکان، بودنش مشتمل بر ممکن ساختن وجود چیزی است که «هنوز نیست».
رابطه انسان با آینده یک «وعده» است. انسان حیوانی است که اجازه وعده میدهد و میتواند برای آیندهاش برای خود چونان آتیه به خوبی سخن گوید. به نظر نیچه، انسان را تنها میتوان «حیوان آینده» نامید، چون «آتیه» همان «امکان» اوست چون او سرور امکان خویش است. او بر خود قدرت دخل و تصرف دارد:۱۵
در انسان آفریننده و اثر به وحدت میرسند: در انسان هم مصالح هست و هم تکهسنگ و خس و خاشاک و لاش و لجن و هیچ و پوچ و پریشانی اما، در انسان آفرینندهای، نگارندهای، ۱۶....
والایی همانا زندگی شادمانه در عین وقوف به دهشتناکی آن است. غمگینترین حیوان کره زمین آنقدر رنج کشیده است که ناچار خنده را اختراع کرد.۱۷ «خواست قدرت، خواست ادامه دادن زندگی در معنایی آفریننده است، و چیرگی بر خود، سنگ محک آن است.»۱۸
آنچه عظیم است از انسان، این است که او یک «پل» است نه یک «هدف»، او یک فرارونده و یک فرورونده است. فراروی و فروروی انسان یک وحدت را میسازند. فقط با در «خود واگشتن» و نابود کردن، «فرا رفتن» ممکن است. اما پرسش این است که چیست آنچه به سوی آن فراروی میشود؟ پاسخ نیچه این است: مقصدی که آدمی در آینده خاص خود میجوید، آفریدن یک سرشت والاتر است.۱۹
در سرشت والا بشر بر انسان فائق آمده است. او تایید زندگی مطلق و کامل است و در واقع تایید زندگی آن گونه که بوده و هست. یعنی چونان «چند معنا»، «متضاد»، «بیمعنا»، «بیمقصد» و «از طریق هیچ خود را توصیه کردن» است:
آرمان سبکروحترین، سرزندهترین، و جهانگراترین انسان، کسی که نه فقط یاد گرفته است نه فقط خود را با آنچه بود و هست مقید میکند و میایستد، بلکه او آن گونه که بود و هست دیگر بار در بینهایتی، بیاندازه، بخواهد، به طوری سریناپذیری فریاد زند «از نو»....۲۰
انسان، ناحیوان است و فراحیوان. انسان والا، ناانسان و نیز فراانسان است، چنین او با هم است. او در بزرگی و والایی با هر رشدی که میباید، در ژرفناکی و دهشتناکی رشد میکند. نباید یکی را بدون دیگری خواست. دیگری نیز بنیادیتر کسب میشود.۲۱
برای گریز از پیروی از فرمان دیگران، هر موجود زندهای باید توانا شود که بر خود فرمان براند و چنین فرمان راندن بر خود، مستلزم فرمان بردن از خود نیز هست.۲۲ فرمان راندن بر خود، بزرگترین مسوولیتهاست و مستلزم عظیمترین فرمانبرداری. اما از خود فرمان بردن و بر خود فرمان راندن، آزاد کردن فرد از فرمان دیگران، برترین صور «خواست قدرت» است. پس «چیرگی بر خود» و «خواست قدرت» یکی هستند، و چیرگی بر خود همچنین کلید آفرینندگی است، و آفرینندگی اعلام قدرت است: «قدرت سازنده و قدرت ویرانکننده هر دو با هم.»۲۳ به این معنا، «خودچیرگی» محمل «امکان» است. نیچه بین «قدرت» و «ممکن» و نیز با «امکان» رابطه برقرار میکند.۲۴
«والا بشر» ما را به سوی «اشرافیتی جدید» یا بنیادی نو برای حرمت نهادن به روابط بشری، رهنمون میشود. «والا بشر» موجودی است که به ایده «تکرار جاودان همان» [صیرورت] چونان «اندیشه فائق آمدن» میاندیشد. «فائق آمدن»، که «چیرگی بر خویش» انسان را در «والا بشر» مشخص میکند، برای انسان، سختترین، و ژرفناکترین ایده است و برای ابرانسان آسان و قابل تحمل است. تمامی تعالی انسان به عنوان کاملتر، عمیقتر، متضادتر، و قویتر، مقصد خود را در اینجا دارد.۲۵
به نظر هایدگر، نیچه بشر امروز را موجودی میبیند که سودای سلطه مطلق بر زمین را دارد. به تعبیر وی، در تاریخ تفکر غرب «انسان» درست فکر نشده است. تفکر متافیزیکی کلاسیک درباره انسان به جهت حیوانی آن و نه به جهت انسانی آن فکر میکند، و لذا نتوانسته است انسان را در جایگاه واقعی خود ببیند. اومانیسم مدرن نیز به خطای مشابهی در مورد انسان دچار شده است و عالیترین تعریف آن از سرشت انسان هنوز ارزش خاص را تجربه نکرده است.۲۶
هایدگر محوریت یافتن اراده و خواست بشر توام با استیلاورزی را منشاء مصائب بسیاری برای بشر میداند. ارادهورزی بیقید و شرط بشری، که مبتنی بر فهمی از انسان و جهان است که همه چیز را مقهور اراده بشری میداند، و نهایتاً در کسوت و سازمان تکنولوژیک روی به سوی سلطه تام بر عالم و آدم دارد، است. این در حالی است که بشر مدرن با اتکا به چنین ارادهورزی در پی ایمنی و آسایش است، اما حیات بشری به مخاطره افتاده و ایمنی و آسایش حاصل از این ارادهورزی کاملاً ناپایدار شده است.
هایدگر در محظورات بودن، بحث نیچه در باب هستیشناسی تراژیک یونانیان را دنبال میکند، اما برخلاف نیچه که قدرتطلبی را خصلت بشر در رابطه با جهان میبیند، وی بودن در جهان را با قدرتطلبی ملازم میشمارد.
به تعبیر هایدگر حتی استقرار انسان به عنوان شناسنده و جهان به عنوان موضوع شناسایی (متعین- ابژه)، تابع استقرار ماهیت تکنولوژی است و نه عکس آن.۲۷
وی همچنین در کتاب مقدمهای بر متافیزیک که پس از «بودن و زمان» نگاشت، به تعبیر خود از وضعیت بشر که همان «جای» بودن اوست، پرداخته و سلطهورزی در عصر حاضر را در ساختار سرمایهداری و «خشونت تکنولوژیک» متجلی میبیند:
امروزه بشر محصور و مقهور قدرت فراگیری است که بازتاب استیلاگری است. جهانی شدن سرمایهداری و خشونت تکنولوژی مصادیق این استیلاگریاند.۲۸
هایدگر در این ارتباط به استقرار سلطه از طریق «دستگاه مسلط» یا تکنولوژی میپردازد و ویرانگری آن را مساله بشر معاصر میداند. وی با توجه به پرسش «بودن»، «دستگاه مسلط» را نوعی تجلی برای بودن میانگارد. در اینجا «بودن» با بحث سرنوشت بشر ارتباط داده میشود و گشتل چونان تحقق تاریخی بودن به حساب میآید. به تعبیر هایدگر، گشتل همانا تجلی خاصی از رابطه بشر با بودن است. بشر تکنولوژی را برای خود خواسته است. اما آنچه در عالم واقع حادث شده است تحقق این خواسته نیست، بلکه تحقق تکنولوژی چونان شیوهای است که بودن خود را به ما مرتبط میکند و مدعی ماست.۲۹ امروزه بشر به همراه دیگر بودنیهایی چون طبیعت و تاریخ در بودن خود تحت لوای برنامه و محاسبه قرار دارند. اکنون تعلق بشر و بودن در Ge-stell محقق شده است. در صورتبندی تکنولوژیک، چیزها نه آن گونه که هستند بلکه آن گونه که قابل بهرهبرداری باشند نمایان میشوند، تعریف میشوند و هویت کسب میکنند. طبیعت به ماده اولیه برای تولید صنعتی تقلیل مییابد، بشر به نیروی کار در دستگاه صنعتی تبدیل میشود و همگان چونان مصرفکنندگان تولیدات مصرفی میشوند. به این سان همه چیز- آدمها، چیزها، بودن، زیستن و فهمیدن- مغلوب آن ارادهای است که در Ge-Stell تحقق یافته است.
بنابراین هایدگر برخلاف تعابیری که تکنولوژی را از دریچه بشرمحوری و ابزارانگاری میبیند، یعنی دیدگاههایی که تکنولوژی را ابزاری در اختیار بشر میپندارد، معتقد است که تعبیر ابزاری تکنولوژی ماهیت آن را به ما نشان نمیدهد بلکه باید توجه کرد: سلطه تکنولوژیک جهان و چیزها را دیگرگون میکند. همه چیز بخشی از فرآیند تولد و در راستای بازار و تجارت جهانی است. چیزها در ارزش تجاری مستحیل میشوند. تمامی زمین همانند یک بازار جهانی گسترش مییابد، و این بازار همچون اراده خواستن، ماهیت بودن را مبادله میکند و همه موجودات را در خدمت تجارت قرار میدهد.۳۰
در «تهدید بیشتر تکنولوژی برای فرار از کنترل آدمی، میل به سروری آنیتر میشود.»۳۱ اما اگر تکنولوژی صرفاً یک وسیله نباشد چه؟ رابطهاش با میل به سروری چه میشود. در واقع امر، رابطه آدمی با تکنولوژی مدرن نوعی «ابزارگونگی معکوس»۳۲ است، چه برخلاف نگرش یونان باستان که techne را همراه episteme (معرفت) در طریق کشف حقیقت میدید. تکنولوژی مدرن: خصلت تهاجم، یعنی به چالش کشیدن، فاش کردن، تبدیل کردن، ذخیره کردن و توزیع کردن را دارد... همه جا، همه چیز به فرمان درآمده تا آماده باشد، فوراً در دسترس باشد، آماده باشد برای فرمان دیگر... اما بشر بر آنچه نهان است کنترلی ندارد.۳۳
بشر از طریق تکنولوژی سعی در استخراج و بهرهگیری از طبیعت دارد، اما در فرآیند چنین بهرهگیری خود نیز در چالشی قرار میگیرد که غایت آن را تکنولوژی تعیین میکند. اگر بشر «ملزم» به انکشاف چیزی است که نهان است، خود وی نیز در خدمت تکنولوژی است: اگر بشر به چالش کشیده شده و ملزم است، آیا خود وی، حتی بیش از طبیعت، به حال آمادهباش درنیامده است؟۳۴
به نظر هایدگر آنچه اکنون مورد غفلت قرار گرفته این است که خود بشر برای انکشاف آنچه نهان است به چالش کشیده شده است؛ غلبه بر طبیعت و به کارگیری آنچه در عالم است برای خواستهای آدم نهایتاً به گشتل ختم شده است. هایدگر درد امروز بشر را بیریشگی برمیشمارد و بشر مدرن را درگریز از تفکر میبیند: «...بشر دچار آوارگی است، و آوارگی همانا ترک بودن با چیزهاست.»۳۵
اکنون تکنولوژی مدرن چگونگی رابطه بشر با هر آنچه هست را تعیین میکند. این به معنای تهدیدی علیه ریشه داشتن بشر است. برخلاف ادعای بشر مدرن دال بر اینکه در هیچ دورهای از تاریخ، بشر تا این حد با تفکر خود بر امور چیره نبوده است، خصلت واقعی بشر مدرنگریز از تفکر است. به رغم اینکه آدم موجودی تاملی است، تفکر حسابگر بر بشر امروز غلبه یافته است.۳۶ بشر مدرن روز و شب گرفتار وسایل ارتباط جمعی و سرابهای خودساخته خویش است. ذهن و روح بشر در زنجیرههای زندگی بیحاصل مصرفی، که با شی پنداشتن دنیای پیرامون آغاز شد، گرفتار است. تکنولوژی اما در عین اینکه در قرابت ماست، معنای خود را نهان میسازد. این همان رازی است که باعث سرگردانی و خودباختگی ناخودآگاه بشر مدرن شده است.
عباس منوچهری
عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس
پینوشتها:
۱- در اینجا ubermensch «والا بشر» ترجمه شده و از «مهتران» به جای Den Erhabenen استفاده شده است.
۲- در این نوشتار از سه منبع بهره فراوان برده شده؛ اول کتاب Die Homme نوشته Landmann، دوم زند آگاهی فلسفه نیچه اثر یوجین فینیگ، و سوم فلسفه نیچه اثر مک دانیل. در نوشتن مطالب از این سه اثر به صورت نقل قول استفاده فراوان. به آنها ارجاع داده شده اما شکل نقل قول رعایت نشده است.
۳- همان، صص ۱۴و ۱۵
۴- فراسو، بهره۲۰۱
۵- آنسل، پیرسون، ص ۲۴
۶- Copleston, p. ۱۷۴
۷- مک دانیل، ص ۱۱۷
۸- آنسل، پیرسون، ص ۱۵۶
۹-Trigg, ۱۴۷
۱۰- سولومون، صص ۱۵۸-۹
۱۱- مک دانیل، ص ۲۰
۱۲- نیچه، شامگاه بتان
۱۳- مکدانیل، صص۲۱-۱۷
۱۴- Ewig-zukunftige. هایدگر در تعریف دغدغه این را مولفه اصلی میداند.
۱۵-Landmann, p. ۵۲۵
۱۶- فراسوی نیک و بد، ص ۲۲۵
۱۷- مکدانیل، ۲۴۱
۱۸- همان، ص ۷۵
۱۹-Landmann ۵۳۰
۲۰- فراسو، ص ۵۶
۲۱-Will to Power. ۱۰۲۷
۲۲- این مطلب را هایدگر در بحث Das Man و verfallen مطرح میکند و به جای چیرگی بر خود از واگشودی میگوید.
۲۳- مکدانیل، ص ۷۵
۲۴- آنسل، پیرسون، ۱۰۳
۲۵- در Landmann، به نقل از نیچه در (uw ,۱۳۶۴)
۲۶-Heidegger, Letter on Humanism, p
۲۷-Ibid. P. ۱۶۰
۲۸-Introduction to Metaphysics. P. ۳
۲۹-Mehta. P. ۴۳۴
۳۰-Poetry, Language and Thought. P. ۱۶۲-۱۶۳/۱۱۴-۱۱۵
۳۱-Basic Writings
۳۲- این تعبیر در اینجا به کار رفته است برای ایضاح مطلب.
۳۳-Ibid
۳۴-Ibid
۳۵-Brief Uber den Humanismus. S. ۲۴۰
۳۶-Gelassenheit. p. ۴۹-۵۰
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
انگلیس رفح بنیامین نتانیاهو انتخابات دولت حجاب مجلس شورای اسلامی دولت سیزدهم چین روز معلم رهبر انقلاب نیکا شاکرمی
سیل ایران سازمان هواشناسی آتش سوزی شهرداری تهران آموزش و پرورش هلال احمر قوه قضاییه پلیس معلم فضای مجازی زلزله
ترکیه خودرو مسکن قیمت خودرو سهام عدالت قیمت طلا قیمت دلار بازار خودرو تورم ایران خودرو حقوق بازنشستگان بانک مرکزی
مهران غفوریان رضا عطاران ساواک تلویزیون موسیقی سریال شهاب حسینی صداوسیما مسعود اسکویی سینمای ایران دفاع مقدس
اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه فلسطین جنگ غزه آمریکا روسیه حماس اوکراین نوار غزه ایالات متحده آمریکا یمن
فوتبال پرسپولیس استقلال سپاهان باشگاه استقلال لیگ برتر علی خطیر بازی جواد نکونام لیگ برتر ایران تراکتور لیگ قهرمانان اروپا
اپل هوش مصنوعی آیفون صاعقه موبایل گوگل ناسا عکاسی تلفن همراه مدیران خودرو
کبد چرب فشار خون چای دیابت طول عمر