یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

چالش با آینده شعر


چالش با آینده شعر

مقایسه صرف وضعیت شعر امروز با وضعیتی كه شعر معاصر از «نیما یوشیج » تا سال های اولیه دهه هفتاد خورشیدی داشت , محصولی جز خستگی برای من و شاید شما نداشته باشد

از مقایسه‌ بازی‌ها اگر بازی‌ یكسر جدیدی‌ حاصل‌ نشود، لذت‌ نمی‌برم‌.

مقایسه‌ صرف‌ وضعیت‌ شعر امروز با وضعیتی‌ كه‌ شعر معاصر از «نیما یوشیج‌» تا سال‌ های‌ اولیه‌ دهه‌ هفتاد خورشیدی‌ داشت‌، محصولی‌ جز خستگی‌ برای‌ من‌ و شاید شما نداشته‌ باشد اگرچه‌ بخوبی‌ می‌دانم‌ برای‌ ورود به‌ بازی‌های‌ جدید شعر مثل‌ بازی‌یی‌ كه‌ من‌ شروع‌ كرده‌ام‌ یعنی‌ بازی‌ شعر «متفاوط‌» به‌ ناچار همه‌ بازی‌های‌ قبلی‌ باید مورد نقد و ارزیابی‌ قرار گیرند. بر این‌ باورم‌ كه‌ استقرار و در عین‌ حال‌ بی‌قرار شدن‌ در موقعیت‌ های‌ پارادوكسیكال‌ اینچنینی‌، دستم‌ را برای‌ دخالت‌ در شرایط‌ و قواعد بازی‌ و تغییر قراردادها و ساختن‌ شرایط‌ آنطور كه‌ لذت‌ فكری‌ حسی‌ من‌ اقتضا می‌كند، باز می‌گذارد. اضافه‌ بر این‌، بازی‌ كردن‌ در موقعیت‌های‌ پارادوكسیكال‌ نوشتاری‌، آن‌هم‌ طبق‌ قواعدی‌ كه‌ از خود متن‌ نتیجه‌ می‌شود و قراردادهایی‌ كه‌ مدام‌ و مستدام‌ یكدیگر را نقض‌ می‌كنند و دارای‌ هیچ‌ تضمین‌ ثبات‌ و تامین‌ قطعیتی‌ نیستند، هیجان‌انگیز هم‌ هست‌ چه‌ این‌ بازی‌ زبانی‌ در شرایط‌ نظریه‌پردازی‌ باشد، چه‌ نقادی‌ و چه‌ نوشتن‌ شعر، از این‌ هیجان‌ و لذت‌، از این‌ لذت‌ هیجان‌ رها نمی‌شوم‌.بارها و بارها در شرایط‌ مختلف‌ و درواقع‌ در بازی‌های‌ مختلف‌ زبانی‌ مثل‌ گفت‌وگو، سخنرانی‌، مقاله‌نویسی‌، یادداشت‌نویس‌، خوانش‌ شعر و نقادی‌ شعر و نظریه‌ شعری‌، تفاوت‌ موقعیت‌ امروز شعر را با موقعیت‌های‌ گذشته‌ توضیح‌ داده‌ام‌. در این‌ بازی‌های‌ تودرتوی‌ زبانی‌ كه‌ خوشبختانه‌ آنها را بطور پیاپی‌ اصلاح‌ و بازنگری‌ و در موارد بسیار ابتدانگری‌ كرده‌ام‌، دریافتم‌ كه‌ نیاز بنیادین‌ در بازی‌ شعر و بازی‌های‌ زبانی‌ مرتبط‌ با آن‌، داشتن‌ و اختیار «استراتژی‌ تغییر» و «تغییر استراتژی‌ تغییر» است‌.این‌ امر چشم‌اندازهای‌ جدیدی‌ پیش‌ روی‌ شعر باز می‌كند و شخص برای‌ من‌ به‌ سرگرمی‌ سرخوشانه‌یی‌ تبدیل‌ می‌شود طوری‌ كه‌ آنچه‌ در شعر مساله‌ بوده‌ ارتقا پیدا می‌كند و به‌ یك‌ «امر مساله‌ساز» برای‌ تغییر و ادامه‌ تغییرات‌ در این‌ بازی‌ بدل‌ می‌شود.

از بازی‌ كردن‌ با گذشته‌ شعر لذت‌ می‌برم‌ و در خوانش‌ شعر و خوانش‌های‌ نظری‌ شعر گذشته‌ این‌ لذت‌ را نشان‌ می‌دهم‌ اما در حقیقت‌، سربه‌سر آینده‌ شعر گذاشتن‌، دستش‌ را خواندن‌، انجام‌ دادن‌ حركتی‌ زبانی‌ كه‌ ناچار و وادار به‌ تغییر بازی‌اش‌ شود، هدایتش‌ به‌ مسیری‌ در زبان‌ كه‌ هزارتویی‌ در عین‌ یافتن‌، نیافتنی‌ است‌ و به‌ جای‌ مقصدی‌ مشخا دارای‌ بی‌شمار مقصد است‌ كه‌ هریك‌ بطور همزمان‌، مبدا یك‌ حركت‌ زبانی‌ دیگر هم‌ محسوب‌ می‌شوند، بسیار و بارها بار لذت‌ بخش‌تر است‌.بازی‌ «نیما یوشیج‌» چه‌ بود؟ احتمالا به‌ عنوان‌ یك‌ بازیگر شعر، از قواعد و قوانین‌ بازی‌ شعر كلاسیك‌، نه‌ فقط‌ لذت‌ نمی‌برد كه‌ احساس‌ خستگی‌ هم‌ می‌كرد. واقعا بازی‌ كردن‌ طبق‌ قواعدی‌ كه‌ قرن‌ها بدون‌ تغییر مانده‌ و امكان‌ حركت‌های‌ تازه‌ را از بازیگر خلاق‌ و نوآور سلب‌ می‌كند، عذاب‌آور است‌. «نیما یوشیج‌» قوانین‌ و قواعد ثابت‌ بازی‌ شعر فارسی‌ را تغییر داد و قواعد جدیدی‌ را جایگزین‌ آنها كرد.می‌پرسید چرا؟ چون‌ می‌خواست‌ از خلاقیت‌ خودش‌ در بازی‌ شعر لذت‌ ببرد، چون‌ می‌خواست‌ امكان‌ حركت‌های‌ زبانی‌ تازه‌تری‌ داشته‌ باشد و بتواند چنان‌ شعرهایی‌ ارایه‌ كند كه‌ شعر كلاسیك‌ فارسی‌ با همه‌ بازیگران‌ بزرگ‌ و قدرش‌ از تصور آن‌ هم‌ ناتوان‌ باشد.بیایید با گفته‌ «محمد آزرم‌» بازی‌ جدیدی‌ را شروع‌ كنیم‌! واقعا شاعران‌ كلاسیك‌ فارسی‌ از پیشنهاد جدیدی‌ در این‌ بازی‌ ناتوان‌ بودند؟ یا اینكه‌ از توانایی‌ خودشان‌ در بازی‌ كردن‌ با همان‌ قواعد تكراری‌ شعر، لذت‌ می‌بردند؟

باور نمی‌كنم‌ «حافظ‌» از بازی‌ كردن‌ در «ساختار باز» طبق‌ قوانین‌ كلی‌ شعر كلاسیك‌ فارسی‌، لذت‌ نمی‌برده‌. نوشتن‌ در بسته‌ترین‌ شرایط‌ كه‌ ترسیم‌ كننده‌ «موقعیت‌ شعر بودن‌» یك‌ نوشته‌ در عصر كلاسیك‌ هم‌ بوده‌ و رسیدن‌ آگاهانه‌ به‌ «ساختار باز» همان‌ كنشی‌ است‌ كه‌ تبدیل‌ به‌ «امر لذت‌بخش‌» شده‌.برگردیم‌ به‌ بازی‌ «نیما یوشیج‌» در شعر فارسی‌: «نیما یوشیج‌» قواعد بازی‌ را به‌ نحوی‌ تغییر داد كه‌ آزادی‌ عمل‌ نوشتن‌ در مقایسه‌ با موقعیت‌ كلاسیك‌ شعر افزایش‌ یافت‌، در واقع‌ «موقعیت‌ شعر بودن‌» یك‌ نوشته‌ را عوض‌ كرد، اما در قبال‌ این‌ امر به‌ بازی‌ كردن‌ در «ساختار بسته‌» روی‌ آورد. چیزی‌ كه‌ در نوشته‌های‌ شاگردان‌ نیما «محور عمودی‌» شعر نامیده‌ می‌شود و همه‌ توضیحاتی‌ كه‌ آنها طی‌ چهل‌ سال‌ روی‌ آن‌ تاكید كرده‌اند، نشان‌ دهنده‌ علاقه‌ و فراتر از آن‌ ایمان‌ شاگردان‌ «نیما» به‌ ساختار بسته‌ در بازی‌ شعر است‌.

موقعیت‌ «پارادوكسیكال‌» هر دو بازی‌، هم‌ شعر كلاسیك‌ «حافظ‌» و هم‌ شعر نو «نیما» امروز هم‌ می‌تواند در خوانش‌ شعر آنها مولد حركت‌های‌ یكسر جدید در زبان‌ باشد. قدر مسلم‌ نمی‌توانیم‌ شكل‌ گرفتن‌ این‌ موقعیت‌ پارادوكسیكال‌ را شباهت‌ این‌ دو شعر بدانیم‌. شاید بتوان‌ گفت‌ بنیان‌ این‌ دو بازی‌ زبانی‌، یعنی‌ دو موقعیت‌ شعر بودن‌ یك‌ متن‌، نسبت‌ به‌ هم‌ دارای‌ «شباهت‌ در تفاوت‌» یا «تفاوت‌ در شباهت‌» هستند. این‌ حرف‌ را بعدا شاید بتوان‌ دقیق‌تر بیان‌ كرد، فعلا امكان‌ ساختن‌ بازی‌های‌ جدید از موقعیت‌ پارادوكسیكال‌ را پی‌ بگیریم‌.شعر «متفاوط‌» وهمه‌ بحث‌هایی‌ كه‌ پیرامون‌ آن‌ داشته‌ام‌، به‌ خودی‌ خود نامی‌ پارادوكسیكال‌ برای‌ توضیح‌ پارادوكس‌ شكل‌ گرفتن‌ این‌ شعر و بازی‌ در شرایط‌ ؤبات‌ناپذیر و متغیر آن‌ است‌. «متفاوط‌» نامی‌ فاقد معنای‌ متعین‌، مشخا و قطعی‌ است‌. نامی‌ جعلی‌ است‌ كه‌ بیرون‌ از رده‌بندی‌ها و صورت‌بندی‌ها قرار دارد اما در تناقضی‌ آشكار به‌ مكانی‌ زبانی‌ برای‌ رده‌بندی‌ و صورت‌بندی‌ تبدیل‌ می‌شود. جالب‌تر اینكه‌ چه‌ شعری‌ را رده‌بندی‌ و صورت‌بندی‌ می‌كند؟ شعری‌ كه‌ از هرگونه‌ صورت‌بندی‌ و رده‌بندی‌ بیرون‌ است‌ و بیرون‌ می‌ماند.درك‌ این‌ موقعیت‌ پارادوكسیكال‌ به‌ خودی‌ خود تبدیل‌ به‌ مبدا لذت‌بخشی‌ برای‌ ادامه‌ این‌ بازی‌ بی‌پایان‌ زبانی‌ می‌شود.«متفاوط‌» نامی‌ است‌ كه‌ با وام‌ گرفتن‌ كلمه‌ جعلی‌ «تفاوط‌» كه‌ در یك‌ حركت‌ زبانی‌ اجرایی‌ جالب‌ و استثنایی‌ معنای‌ تفاوت‌ را همواره‌ به‌ تاخیر می‌اندازد، از زبان‌ فارسی‌ اخذ شده‌. خود «تفاوط‌» معادلی‌ برای‌ كلمه‌ جعلی‌ «differance» است‌. افزودن‌ یك‌ «م‌» به‌ ابتدای‌ این‌ كلمه‌ جعلی‌ كه‌ بیرون‌ از معناهای‌ دستور زبانی‌ قرار دارد از سوی‌ من‌ و مكانی‌ كردن‌ آن‌ در زبان‌ فارسی‌ با این‌ توضیح‌ كه‌ چنین‌ امكانی‌ و چنین‌ خوانشی‌ از آن‌ در زبان‌ فرانسه‌ وجود ندارد، پارادوكسیته‌ این‌ موقعیت‌ زبانی‌ را به‌ حادترین‌ شكل‌ ممكن‌ می‌رساند و برای‌ بازی‌ پیشنهادی‌ من‌ در شعر مناسب‌ می‌شود. با نوشته‌ شدن‌ هر شعر «متفاوط‌» خوانش‌ آن‌ شعر یا چالش‌ با نظریه‌یی‌ كه‌ هرگونه‌ الگوبرداری‌ برای‌ شعر را رد می‌ كند، این‌ حادموقعیت‌ پارادوكسیكال‌ بیش‌ از پیش‌ جلوه‌گر می‌شود.در شعر «متفاوط‌» فقط‌ معنای‌ شعر به‌ تاخیر نمی‌افتد واقعا اگر مساله‌ در همین‌ حد كه‌ به‌ هیچ‌وجه‌ حد كوچكی‌ هم‌ نیست‌، متوقف‌ می‌شد (و در واقع‌ با توجه‌ به‌ آنچه‌ گفته‌ شد، ادامه‌ پیدا می‌ كرد) اصلا دارای‌ اهمیت‌ و مولد لذت‌ نبود. وقتی‌ این‌ نام‌ وارد بازی‌ شعر شده‌ باید بتواند بنیان‌های‌ نوشتن‌ شعر و موقعیت‌ شعر بودن‌ و مفهوم‌ ژانر را هم‌ به‌ وضعیت‌ خود دچار كند. شعر «متفاوط‌» كه‌ پیوسته‌ هستی‌ خود را به‌ چالش‌ می‌ كشد و به‌ تاخیر می‌اندازد، باید بنیادی‌تر از تعویق‌ معناهای‌ دستور زبانی‌ عمل‌ كند در واقع‌ باید توانایی‌ به‌ تاخیر انداختن‌ همه‌ مفاهیم‌، موقعیت‌های‌ زبان‌شناختی‌ و تعریف‌های‌ زیباشناختی‌ را هم‌ داشته‌ باشد. در این‌ بازی‌ اگر نام‌ ژانر ثابت‌ است‌ اما مرزهای‌ آن‌ سیال‌اند، مفهوم‌ آن‌ مدام‌ در حال‌ تغییر است‌ و همه‌ مفاهیم‌ و تعریف‌ها پیوسته‌ به‌ بازی‌ گرفته‌ می‌شوند و مدام‌ از آنچه‌ هستند یا تصور می‌شده‌ باشند، تهی‌ و از آنچه‌ نیستند و تصور می‌شده‌ نباشند، سرشار می‌شوند.به‌ ابتدای‌ این‌ نوشته‌ برنمی‌گردیم‌ چرا كه‌ از مقایسه‌ بازی‌ شعر كلاسیك‌ با بازی‌ شعر نو وارد بازی‌ یكسر جدید شعر امروز به‌ نام‌ شعر «متفاوط‌» شده‌ایم‌.

محمد آزرم‌